گشتی در شعر سعید صراف معیری
در نزدیکی با زمین
باد جنده ی پاییزی رنگ
برگ خیابان ها ی متروک را می شمارد
با تو نگفته بودم !
هر گل بر مزار خویش میروید!
و انگاه
مشتی از خاک گور تو را
در چشمانش پاچیدم .
به گمان من ، یک اشکال فنی در متن ها ، گاهی لذت خوانش را از مخاطب می
گیرد و آن انتخاب واژگان نا مناسب است . نه این که نشود واژه ای را انتخاب
کرد . اگر بخواهیم معادل "جنده " را که ابتدا یک واژه ی معمولی و تک
معنایی است بشماریم به این واژگان می رسیم : هرزه ، هر جایی ، روسپی و...
به این انتخاب واژگان در حافظ نگاه کنیم:
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
در این غزل ، حافظ در پی آن است که با ذهن مخاطب بازی کند . او را ابتدا
به ذهنیت آشنای اش "هرجایی" (هرزه) بکشاند و سپس دور کند . این بازی یا
گزینش معنایی توسط مخاطب ، شیرینی خاص خود را دارد .
اما در متن بالا،
این واژه ی "جنده" ضمن داشتن معنای عریان ، یک بیان مستقیم است که در شعر
خوش ننشسته است .در شعر ، بیش تر بیان پنهان مورد نظر است یا بهتر است که
چنین باشد.
جز این ها ، اگر بخواهیم تعیین جنسیتی هم با توجه به داده
های متن انجام دهیم ، واژه ی "جنده " جنسیت باد را مونث نشان می دهد و در
نتیجه زمین مذکر می شود با توجه به واژه ی "نزدیکی".
با تمام این احوال ، یک واژه ی اضافه هم در متن دیده می شود:"پاییزی رنگ"
رنگ ، اضافه است . همان پاییزی ، قدرت تاویلش بیش تر است و باز تر برای مخاطب .
حال اگر چنین باشد ،"باد جنده ی پاییزی رنگ
برگ خیابان ها ی متروک را می شمارد" این "برگ ها" دریافت مزد است یا پرداخت؟
اگر به شکل واقعی اش نگاه کنیم ، باد ، برگ ها را می ریزد . که در چنین
حالتی می شود آن را "پرداخت" به حساب آورد . اگر این چنین شود ، تمام
معادله های پیش فرض بیان شده ، در هم می ریزد .
خصلت زمین هم مادرانه است و مونث که همیشه می روید . به نظر می رسد باید در عملکرد و صفت و ارتباط کلی عناصر تجدید نظر شود .
اگر همین بند را به تنهایی در نظر بگیریم ، خودش یک متن جداست . و واژه های کلیدی اش "زمین ، باد ، برگ " است .
بخش دوم:
"با تو نگفته بودم !
هر گل بر مزار خویش میروید!
و انگاه
مشتی از خاک گور تو را
در چشمانش پاچیدم ."
ابتدا یک واژه باید اصلاح شود"پاچیدم" را شاید بشود غلط مصطلح دانست . درست آن "پاشیدم است .
بند دوم متن دیگری است . این جا سه شخص وجود دارد . "من ، تو ، او"
من و تو قابل درک است . "او" در متن نا پیداست در "چشمانش ".
ارجاع ها ، مشخص نیستند .
شعر آتش در نیستان ناظری را نامناسب با بخشی از متن ندیدم و برای دوستان عینا منویسم :
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
ضمن این که ندیدم هیچ یک از دوستان در این مورد این بند نظر بدهند .
نظر دیگر مخاطبان:کامیابی :
سلام
استاد من هم در بعضی موارد با شما موافقم.
اول جنسیت باد هست که یا باید مذکر می بود و یا اینکه جنسیتی نامشخص می داشت.
در
ارتباط بین بند اول و دوم شایدبتوان وجه تشابه این دو بند را سکوت و مرگ و
ویرانی دانست،البته اصطلاح<خاک گور بر چشم پاشیدن> می تواند کلیدی
باشد برای دریافت بند دوم و ارتباط ان با بند نخست.
می دانیم که هرگاه
به جایی داخل شویم و سکوت و یاس در ان حاکم باشد می گوییم:انگار خاک مرده
پاشیده اند. و همچنین اصطلاح خاک بر چشم کسی پاشیدن به معنی پرهیز از دیدار
شخص می باشد.
در نتیجه با توجه به معنای نخست می توان به ارتباط بین دو
بند دست یافت(سکوت و ویرانی) و با معنای دوم(پرهیز از دیدار) می توان
دریافت که مرجع ضمیر او باد پاییز می تواند باشد.
سعید صراف معیری :
با تشکر بابت دقت نظر
بی اینکه هدف دفاع از شعر باشد چند اعتراض مطروح است
1-
هرجایی در شعر حافظ تداعی کننده دو معناست و در این گفته شکی نیست اما در
اشعار مقفا اکثرا بر تصویر خطی تکیه وجود دارد و این مثل این می ماند که در
همان شعر بنده شما بفرمایید چرا زمین تنها به خودش دلالت دارد/ در شعر
سپید تداعی مهم، کل تصویر در کل آن سکانس است. چطور میشود ادعا کرد زمین
همان زمین و باد و عناصر دیگر همان عناصر طبیعی اند؟. که در این شعر نه
زمین زمین است نه باد باد. کل مجموعه از حادثه ای سخن میگوید که صفات آن
یکی جنده بودن و هرزگی حادثه است، حادثه ای که دست به دست هم داده اند (ابر
و باد و مه و زمین در کار بودند) بنابراین اگر بتوان صفتی انتخاب کرد باید
صفت، بارزترین حالت را برساند. تمام کلمات بر محور مجاز قرار داشته و در
کل چون استعاره ای باید نگریسته شوند. فرمودید جنسیت زمین مونث است؛ از کجا
معلوم که دو جنسی نباشد؟ این شوخی محض این مطلب ادا شد که اگر کلیشه ها
شکسته شوند و به شرطی که در معنا اختلالی ایجاد نکتتد به جاست و این مطلب
نیز به ریزش برگ توسط باد یا درخت و یا زمین، بر میگردد که اهمیت ندارد
کدام میگیرند و کدام میدهند/ مطلب و مفهوم مورد نظر شعر مهم تر است تا
اثبات نامربوط بودن متن با بدیهیات./ در اینجا اصلا برگ به معنای مردگان
فرض شده است که باد ما را با خود خواهد برد. در مورد پایزی رنگ اجبار داشتم
که رنگ را بیاورم زیرا باد تیر ماه بود و آوردن پاییز موضوع را از اشاره
به حاثه زلزله دور میکرد و اما رنگ معنای دیگری دارد که مد نظر بنده بود/
آیا کوهی به بنام کوه رنگ نشنیده ایم در اینحا کوه، رنگی تیست بلکه رنگ در
معنای قاموسی اصلی خود صفت کوه شده است/ در قسمت دوم هم که تلمیحی به شعر
سرزمین هرز تی اس الیوت دارد قابل بحث بود از نقطه نظرهای شما ضمن سپاس و
بهر گیری باز هم تشکر میکنم جناب قزللوی گرامی
مطالب مشابه :
شعر پرواز کودکانه در مورد حضرت رقیه (ع)
شعر پرواز کودکانه در مورد حضرت رقیه + نوشته شده در ۸۷/۱۰/۱۵ساعت 23 توسط دانوش خانه عفاف
طبیعت در شعر کودکانه کُرمانجی
طبیعت در شعر کودکانه سروده هایی که در مورد گیاهان سقف خانه ات بلند است، یک قارچ
شعر کودکانه "پروانه های شیشه ای"
شعر کودکانه "پروانه های شیشه ای" پرده ی خانه مان داشت نظرت رو در مورد مطلب بالا به ما
مسجد
سفارش شعر و طراحی کتاب کودک +دنیای کودکان کودکانه. مسجد یک خانه ی
یادگیری زبان دوم با شعر
همه چیز در مورد اشعار کودکانه یکی از روشهای او شعر را حفظ کرده و در مورد معنی آن از
گشتی در شعر سعید صراف معیری
خانه ي نقد - گشتی در شعر سعید ها-شعر کودکانه- انتشارات از دوستان در این مورد این
برچسب :
شعر کودکانه در مورد خانه