از این به بعد هر چند روز یک داستان آموزنده براتون میزارم تو وبلاگ ولی حتما نظر بدین

آینده نزدیک است!

پیرمردی با پسروعروس خود زندگی میکرد.آنها باپدر خود ناسازگار بودند؛تا اینکه روزی ظرف غذا از دست پدر برزمین افتاده وچند لک کوچک روی لباس وشلوار فرزند مغرورش افتاد.ناگهان هردو خروشیده وبه یکباره از پدر کناره گیری کردند.از آن پس هنگام صرف غذا پیر مرد رادر سفره ای جداگانهدر گوشه ی اتاق می نشاندند وخود برسر میز غذا می نشستند.

پیداست که این حرکت برای یک پدر علاقه مند تا چه اندازه ناگوار وتحمل آن دشوار بود؛اما برای رضایت خاطر پسر وعروسش هیچ نمی گفت ودر کاسه سفالین مخصوص خودغذا میخوردو بچه هایش را دعا می کرد.

یکی از نوه های شیرین زبان وباهوش پیر مرد,روزی از پدر جوان وبی عاطفه خود پرسید:

(چرا چند روزی است سفره ی غذای پدر بزرگ راجدا کرده اید وصندلی او را درمیز خالی می گذارید؟!)

پدر گفت:

(به خاطر اینکه پدر پیر وکثیف شده!)

پسر باتعجب گفت :همین؟پدر گفت :آری.

چند روز گذشت.روزی به هنگام خوردن غذا؛کودک را صدازدندکه برسر میز غذا حاضر شود.کودک گفت:الآن می آیم .دقایقی گذشت وکودک نیامد؛پدرومادر بازهم کودک را صدا زدند وگفتند چرا نمی آیی؟کودک گفت :مشغول کاری هستم.

مدتی گذشت وکودک باز هم نیامد.بالاخره باتندی وعتاب گفتند:

(پس چرا نمی آیی؟)

کودک گفت :دارم کاسه می سازم,صبر کنید تا تمام شود؛بعد می آیم.پدر ومادر باتعجب پرسیدند:

(کاسه برای چی؟)

کودک گفت:مثل همان کاسه که شما برای پدر بزرگ ساختید,من هم دارم برای شما می سازم تاهروقت به سن پدر بزرگ رسیدید وپیر وکثیف شدید,سفره ی شمارا جدا کنم ودر آن کاسه به شما غذا بدهم!

بااین اقدام تکان دهنده کودک؛پدر ومادر از خواب سنگین غفلت بیدار شده واز عمل خود بی نهایت شرمنده شدند,بعد هم سروروی پدررا بوسیده وعذر خواهی کردند وباهم دور یک میز نشستند.

امام صادق(ع)می فرمایند:باپدرانتان خوش رفتاری کنید؛تافرزندانتان باشما خوش رفتاری کنند.

از این به بعد هر چند روز یک داستان آموزنده براتون میزارم تو وبلاگ ولی حتما نظر بدین

مطالب مشابه :

تصاویری از مدل‌ های میز وصندلی مناسب کودکان

گزارش افتتاحیه مرکز راهنمایی و مشاوره خانواده" ابافاضل" ضیا آباد

راهنمای مفید خرید مبلمان

جشن ختنه سوران

نشستن- اندازه ی میز و صندلی

اختلالات املا نویسی

مطالعات هنرستان معماری (مدرسه معماری)

از این به بعد هر چند روز یک داستان آموزنده براتون میزارم تو وبلاگ ولی حتما نظر بدین