حمزه ابن امام موسى كاظم(عليه السلام) در ایران

 

فرزندان امام موسى كاظم(عليه السلام) هر يك داراى فضائلى هستند، ليكن حمزه داراى فضائلى ممتاز و در جلات قدر و عظمت شأن و اينكه او مردى عالم و فاضل و متقى بوده، احدى را دراين باب ترديد نيست، وى برادر ابوينى حضرت احمد بن موسي(عليه السلام) ملقب به شاه چراغ و محمد عابد(عليه السلام) مي باشد و مادر او(ام احمد) از زنان محترمه و صالحه زمان خود بود كه امام موسى كاظم(عليه السلام) عنايت خاصى به او داشت ومورد اعتماد و اطمينان امام هفتم بود تا جائيكه او را يكى از اوصياء خود بحساب آورده است.

 

زمانيكه حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) عازم بغداد بود ودايع امامت را به(ام احمد) سپرد و فرمود: براى هيچكس بازگو مكن، و هرگاه كسى آمد و آنرا مطالبه كرد تحويل بده و بدان كه من شهيد شده ام و كسى كه اين امانات را از تو بخواهد، وصى و جانشين من است و او است امام واجب الإطاعه كه بر تو و همه لازم است از او اطاعت نمايند.

 

روزيكه هارون الرشيد (عليه الهاويه)حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) را در بغداد شهيد كرد، امام رضا(عليه السلام)نزد(ام احمد) آمد و فرمود: اماناتى را كه پدرم هنگام رفتن به شما سپرده بياور، ام احمد پرسيد: آيا امام موسى كاظم(عليه السلام) پدرت به شهادت رسيده؟

 

امام رضا(عليه السلام) فرمود: بلي، الآن از دفن پدرم خلاص شدم، امانات را بمن بسپار كه منم خليفه و جانشين پدرم موسى بن جعفر(عليه السلام) و امام بر جن و انس، ام احمد با شنيدن اين خبر شروع به گريه نمود و با صداى بلند شيون مى نمود و بعد از تسكين يافتن امانات امام موسي(عليه السلام) را تحويل امام رضا(عليه السلام) داد و با امام هشتم به امامت بيعت نمود.

 

اما اينكه فرزند امام موسى كاظم(عليه السلام) جناب سيد جليل الشأن امامزاده حمزه(عليه السلام) چگونه به ايران آمده و يا اينكه تاريخ وفات و يا شهادت وى و نيز خصوصيات ديگر زندگى آن بزرگوار، در چه زماني، و با چه وضعى بوده، اقوال متفاوت و به مدرك و سند معتبرى بر خورد نشده يا اينكه علماء در‌آن اختلاف فراوانى داشته اند كه ما همه موارد اختلاف را ذيلا بيان نموده و مختار خود و دليل آنرا ذكر مى نمائيم.

 

ابتداءا بايدگفت كه عده اى از مورخين ورود حمزه بن موسي(عليه السلام) را با خواهر خود فاطمه معصومه(عليه السلام) به ايران دانسته و همين امر هم باعث يك قول مبنى بر مدفون بودن آن حضرت در اين شهر شده است كه ما ضمن اختلاف مدفن آن حضرت مفصلا بحث خواهيم نمود.

 

اما عده اى ديگر از مورخين ورود آن حضرت و محمد بن موسي(عليه السلام) را با شاه چراغ به ايران ثبت كرده و داستان شهادت وى را هم بعد از به شهادت رسيدن جناب احمد بن موسي(عليه السلام) نوشته اند، كه بايد به جرأت اعلام نمود در مورد هر دو نقل قول فوق و كوچكترين مدرك مستندى موجود نمى باشد و مجرد نقل قول هم فاقد ارزش است.

 

اما بهر حال بايد اظهار نمود كه درباره محل دفن جناب حمزه بن موسي(عليه السلام) مورخين شيعه، به اختلاف افتادند و براى آن حضرت پنج موضع را ذكر كرده اند كه از قرار زير است.

 

1ـ شيراز 2ـ ترشيز(كاشمر) 3ـ سيرجان(كرمان) 4ـ قم(خيابان آذر) 5ـ در ري(جوار حضرت عبدالعظيم حسني(عليه السلام))، كه ما در سطور آينده دلائل كسانيكه مدفون بودن جناب امامزاده واجب التعظيم حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) را در هر يك از اين پنج مكان ذكر نموده اند را بيان كرده و دلائل و مختار خود را بيان مى نمائيم.

 

دلائل مدفون بودن حمزه بن امام موسي(عليه السلام)در شيراز و رد آن از نگارنده

اما كسانيكه مدفون بودن حمزه(عليه السلام) را در شيراز تصريح كرده اند يكى صاحب كتاب عالم آراء عباسى است كه در ذيل نسب سلاطين صفويه مى نويسد:"نسب سلسله جليله صفويه بحضرت حمزه بن موسي(عليه السلام) منتهى مى شود و مدفن آن امامزاده در قريه اى از قراى شيراز است و سلاطين صفويه برا وى بقعه عاليه بنا نموده اند و موقوفات زيادى هم براى آن حضرت قرار داده اند.

 

و ديگرى صاحب كتاب"بدايع الانوار" است كه بمدفون بودن حمزه بن امام موسي كاظم(عليه السلام) در شيراز تصريح نموده و بر طبق مدعاى خود دليلى ذكر كرده است.

 

مرحوم علامه نسابه عباس فيض هم بطور جزم اعلام مى دارد كه امامزاده حمزه در شيراز مدفون و دلائلى را هم به شرح زير ارائه مى نمايد. گرچه نظريه اوليه حضرت علامه نسابه آيه الله العظمى سيد شهاب مرعشى نجفى هم در شيراز بوده، ولى بعدا معظم له تصريح و احتمال داده اند كه آن حضرت در رى يا در قم مدفون مى باشد.

 

اما دلائل مرحوم فيض عبارتند از:

اولا: چون پادشاهان صفويه بمشهد شريف او تعميرات وموقوفاتى قرار داده اند پس بايد گفت وي در آنجا مدفون مى باشد.

 

در جواب علامه بايد گفت كه هر كجا قبرى منسوب به حمزه بن موسي(عليه السلام) بوده شاهان صفوى براى آن قبه و بارگاه مجللى ساختنه اند كه مى توان بهترين آن بقاع را در رى و ترشيز نام برد، پس چون شاهان صفوى موقوفات قرار داده اند يا قبه اى بر سر تربت اين سيد جليل بناء كرده اند را نمى توان دليل بر مدفون بودن جناب حمزه(عليه السلام) در شيراز دانست.

 

ثانيا: چون اسكندر بيك منشى در تاريخ عالم آراء عباسى تصريح نموده بر اينكه جناب حمزه(عليه السلام) جد پادشاهان صفوى دراين مكان مدفون مى باشد، مخصوصا در عصر علماى بزرگى كه خود دليلى محكمى بر مراد و مدفون وى دارد اين خود دليلى است بر مدفون بودن جناب حمزه(عليه السلام) در شيراز؟

 

در جواب مرحوم فيض بايد گفت، مجرد قول يك تاريخ نگار، آن هم منشى يك شاه نباشد اعتماد كرد زيرا اولا دلائلى مستند وجود دارد كه مدفون در شيراز شخصيتى غير از حمزه(عليه السلام) مى باشد و ثانيا؛ در جواب مرحوم علامه فيض كه فرمودند در زمانى اين عقيده گفته شد كه علماء اعلام شيراز رضوان الله تعالى عليهم اجمعين سكوت كرده و باعث تأييد شده است را نمى توان دليل بر مدفون بودن جناب حمزه(عليه السلام)دانست و اينكه چرا علماى آن عصر اعتراض بر اين عقيده ننمودند خود باعث سؤال است و شايد خود را در مقابل شاه ميديدند و يا اينكه شهرت زياد آن باعث مى شد كه اختلافاتى صورت گيرد كه عقايد آهالى را سست نمايد خصوصا در آن برهه از زمان، لذا اكثر علماء احتياط كرده و عقيده خود را ابراز ننمودند.

 

ثالثا: دليل سوم مرحوم فيض چنين است كه: تصريح مؤلف كتاب سراج الانساب بر مدفون بودن جناب حمزه(عليه السلام) را در شيراز خود اقوي دليل بر دفن وى در اين شهر دارد.

 

بايد درجواب علامه گفت كه در كتاب(سراج الانساب) هيچ بحثى از مدفون بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) نكرده بلكه ايشان قائل به مدفون بودن على بن حمزه بن موسي(عليه السلام) كرده لذا ما عين عبارت كتاب سراج الانساب را مى آوريم:

 

"عقب ابوالقاسم حمزه بن امام موسى الكاظم(عليه السلام) از دو پسرند:

 

1ـ حمزه 2ـ ابو محمد قاسم، و او را(يعنى حمزه) را پسر ديگر بود على نام، در باب خارج شيراز مدفون است اما نسل ندارد".

 

پس ملاحظه شد، مدفون در شيراز بر خلاف ادعاى علامه نسابه فيض حمزه بن موسي(عليه السلام) نبوده بلكه على بن حمزه(عليه السلام) مى باشد.

 

مضافا خود علامه عباس فيض دركتاب بدر فروزان نقل از كتاب مجدى نسبت به مدفون نبودن حمزه(عليه السلام) را در شيراز ثابت مي نمايد ونسبت اين قول را به صاحب كتاب مزبور بر خلاف حقيقت مى شمارد و خود اضافه مي كند كه در متن عبارت كتاب مجدى چنين آمده است:

 

"وولد حمزه بن موسى الكاظم و كانو كوفيا و ينحل و هو لأم ولد ثلثه ذكور و ثمانى اناث فالذكور على و قبره بباب اسطخر من شيراز و حمزه بن حمزه كان متقدما مات بخراسان و له عقب قليل بعضهم ببلخ و القاسم بن حمزه منه عقب يدعى القاسم بالاعرابى الي آخره".

 

پس با تصريح عبارات مؤلف كتاب مجدى و نص صريح كتاب سراج الانساب و اقرار خود مرحوم فيض دركتاب بدر فروزان ، بايد قائل به مدفون بودن على بن حمزه(عليه السلام) در شيراز شد لذا قول علامه مردود مى باشد.

 

رابعا: دليل چهارم مرحوم فيض چنين است كه تصريح علامه نسابه مير محمد قاسم سبزوارى در حواشى خود بركتاب سرالنسب تأليف ابى نصر نجارى بمدفون بودن حمزه در خارج شيراز دلالت دارد را مى توان دليل بر مدفون بودن آن حضرت دانست.

 

ولي در جواب علامه فيض بايد گفت چون اين حضرات مدركشان نقل قول بدايع الانوار مى باشد ووى هم از كتاب مجدى نقل نموده باز هم قول ما ثابت مى شود مبنى بر اينكه على بن حمزه در شيراز مدفون مى باشد كما اينكه اشاره شد و مؤلف كتاب الفصول الفخريه هم چنين ادعا كرده، كه على بن حمزه، در باب اصطخر در خارج شيراز مدفونست اما نسل ندارد.

 

خامسا: دليل پنجم مرحوم فيض چنين است كه: وجود سفرنامه هاى بسيار از قديم و جديد كه بر مدفون بودن حمزه(عليه السلام) در شيراز تصريح دارد مجموعا يك سلسله مدارك و شواهدى است كه نميتوان طرد نمود.

 

در جواب اين دليل مرحوم عباس فيض بايد گفت، زمانيكه دليلى متقن و مستند برعدم مدفون بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) در شيراز موجود مى باشد، چگونه مى توان مجرد نقل قول يا مسموعات سفرنامه ها را دليل بر مدفون بودن فرزند بلافصل امام موسى كاظم(عليه السلام) در شيراز دانست، خصوصا صاحب كتابهاي(عمده الطالب) و(المجدي) و(سراج الانساب) هم تصريح نمودند كه على بن حمزه(عليه السلام) بدون اولاد از دنيا رفته و قبر او در خارج باب اصطخر شيراز مى باشد و از براى او مشهدى است كه زيارت كرده مى شود.

 

پس با دلائل مستند نگارنده اين كتاب ثابت شد كه مدفون در باب اصطخر شيراز جناب سيد جليل القدر امامزاده على بن حمزه بن موسى بن جعفر(عليه السلام) مى باشد.

 

دلائل مدفون بودن حمزه بن امام موسي(عليه السلام) در كاشمر و رد آن از نگارنده

اما نسبت به مدفون بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) در ترشيز كاشمر مدرك و حتى قول صريحى هم از علماى انساب و رجال ديده نمى شود، جزآنكه در طى حالات حمزه(عليه السلام) و تعيين مدفن آنجناب ضمن نقل اختلافاتى كه در محل دفن او بين علماى انساب راه يافته بدين قول هم اشاره گرديده و مى نويسد: برخى هم مدفن آنجناب را در ترشيز دانسته اند ولى اين عدد كيانند و مدركشان چيست، معلوم نيست، ما منكر نيستيم كه در ترشيز هم امامزاده اى به نام حمزه وجود دارد ولى اين حمزه كيست و نسبش چيست جاى تأمل است و به گفته عوام هم كه ناشى از وجود يك بقعه منتسب به حمزه در ترشيز باشد و يا مثلا مولود از اظهار خدام آن بقعه داير به اينكه حمزه همان حمزه بن موسي(عليه السلام) است گردد، نمى توان اعتماد و اتكاء كرد و على هذا اين عقيده بكلى بى اصل و اصولا بدان توجهى نشايد.

 

پس ملاحظه شد كه حداقل دليل بر دفن حضرت حمزه بن موسي(عليه السلام) كه با يك واسطه به حضرت امام كاظم(عليه السلام) متصل گردد در ترشيز وجود ندارد و اين البته كه خود نفى امامزاده بودن صاحب مزار را هم بطريق يقين متضمن نيست.

 

ولي با تصريح چند تن از علماء انساب و مورخين مبنى بر اينكه حمزه بن حمزه بن موسى بن جعفر(عليه السلام) در كاشمر دفن گرديد شكي باقى نمى ماند من جمله از آنان: صاحب كتاب(منتخب التواريخ) ضمن نقل قول از مؤلف كتاب عالم آراى عباسى اضافه مى كند"كه احتمال مى رود اين قبرى كه در سوسفيد ترشيز وجود دارد قبر حمزه بن حمزه بن موسي(عليه السلام) باشد چون در كتاب(عمده الطالب) فرموده كه حمزه بن حمزه بن موسي(عليه السلام) به خراسان رفت".

 

و همچنين در كتاب(مجدي) هم كه اشاره رفت با عبارت(حمزه بن حمزه كان متقدما مات بخراسان و له عقب قليل بعضهم ببلخ) ثابت نموده كه حمزه بن حمزه بن موسي(عليه السلام) در آنجا مدفون مى باشد.

 

پس بنابراين ثابت گرديد كه مدفون در اين بقعه حمزه بن موسي(عليه السلام) نبوده بلكه جناب شاهزاده حمزه بن حمزه بن جعفر(عليه السلام)مدفون مى باشد كه بر اثر سهولت درگفتار يك حمزه را در درج كلام انداخته، كه توهم بر دفن جناب حمزه بن موسي(عليه السلام) شده بود و در جاى خود ثابت گرديد.

 

بالجمله نگارنده اين كتاب هم بارها به عتبه بوسى آستان مبارك اين سيد جليل از خاندان رسول اكرم(ص) مشرف شده كه معنويت فوق العاده و حرم ملكوتى آن انسان را متوجه و متذكر مي نمايد در هر حال اكنون مزار سيد حمزه بن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) به عنوان يكى از زيارتگاهاى دسته اول استان خراسان به حساب مى آيد و بسيارى از مردم خراسان به اين امامزاده اعتقاد تام و تمام دارند از سويى موقوفات معتبر و پر درآمد اين امامزاده باعث شده است كه چراغ امامزاده پيوسته روشن باشد و از صحن و بارگاه و مزار آن در نهايت احترام همواره مراقبت به عمل آيد و اسباب راحت زوار مزارنيز آماده باشد كه اين خود يكى از جاذبه هاى زيارتى اين مزار شمرده مى شود، مضافا به تحقيق مى توان ادعا كرد كه بقعه اين سيد جليل شاهزاده حمزه بن حمزه بن موسي(عليه السلام) يكى از زيباترين باغات ايران است كه عنوانا به آن باغمزار خوانده مى شود.

 

دلائل مدفون بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) در سيرجان و رد آن از نگارنده

اما نسبت بمدفون بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) در سيرجان كرمان در كتاب(انوار المشعشعين) از كتاب(لب الانساب) نقل نموده كه حمزه بن موسي(عليه السلام) مادرش ام ولد و مدفنش در سيرجان كرمان و او را سه پسر بنامهاى حمزه و على و قاسم بوده كه هر سه تن هم اعقابى را دارا مى باشند.

 

چونكه مدرك علماء در تعين صاحبان اين قبول فقط كتاب انساب است و در هيچيك از كتب انساب بغير از"لب الأنساب" اسمى از مدفون بودن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) فرزند بلافصل آنحضرت بطور جزم ذكر ننموده اند، لذا مى توان قول اخير را قبول نمود و ما هم منكر نيستيم كه در سيرجان امامزاده اى بنام حمزه وجود دارد ولى ابن حمزه كيست و نسبش چيست جاى تأمل است.

 

از(ابن شدقم) هم در باب كشته شدن حمزه در يكى از قري، مطلب نامعقولى نقل شده بدين مضمون: حمزه بن موسي(عليه السلام) در خدمت برادرش امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) عازم خراسان بود، وهمواره كمر بسته درخدمت برادر ايستاده و در رفع حوائج امام ميكوشيد، چون به سوسمر(يكى از قراء كه معلوم ننموده كجا هست رسيدند) عده اى از عمال مأمون بر آنان حمله كردند و او را كشتند و برادرش امام رضا(عليه السلام) در باغى او را دفن كرد.

 

در اينكه اين داستان مجعول مى باشد شكى نيست زيرا دليل عدم صحت اين داستان آن است كه اگر مهاجمين امام را شناختند و دشمنى شخصى يا دستورى از مأمون داشتند مى بايد امام را شهيد كنند و اگر نشناختند چه جهت ميتواند انگيزه اين عمل باشد مخصوصا طبق اين قول حمزه غلام وار در خدمت امام بوده و مسلما هرگز نسبت به نوكر و غلام دشمنى نمي ورزند، مضافا آنكه بهمين سادگى امام برادرش را دفن كند و كمترين اعتراض يا گله اي از مأمون ننمايد بعيد است، مضافا درهيچ يك از كتب تاريخى هم داستان فوق ذكر نشده، پس اقوى دليل بر مجعول بودن خبر فوق دارد.

 

اما اگر قصد از سوسمر همان ترشيز باشد، تالى فاسد و مدفون بودن حمزه بن حمزه بن موسي كاظم(عليه السلام) را در آنجا ثابت كرديم.

 

اما مؤلف كتاب(منتقله الطالبه) در مورد سيرجان مى نويسد:

 

"سيرجان: من ارض كرمان".

 

"ذكر من ورد سيرجان من اولاد الحسين بن علي، ثم من اولاد محمد الباقر، منهم من ولد موسي الكاظم(عليه السلام)(بسيرجان) ابوالحسن على بن ابراهيم بن محمد بن موسى الكاظم(عليه السلام)".

 

پس ملاحظه گرديد كه ذكرى از حمزه نامى در اين كتاب نشده ولى بطور جزم بايد گفت كه حمزه مدفون در سيرجان از احفاد امام موسى كاظم(عليه السلام) است، و در كتاب(المجدي) نوشته كه ديگر از احفاد امام موسى كاظم(عليه السلام) حمزه بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن موسى الكاظم(عليه السلام) است كه مدفن وى را معين نكرده است.

 

اما مرحوم عباس فيض دركتاب بدر فروزان مى نويسد:

 

"نسبت بمدفون بودن حمزه بن امام موسي(عليه السلام) در سيرجان كرمان هم با اعتراف باين كه در آنجا بقعه اى به نام حمزه وجود دارد، منتها مى گوئيم كه نسبت بمدفون بودن حمزه بن امام موسي(عليه السلام) در آنجا كسى اظهار عقيده نكرده است جزء مؤلف كتاب لب الأنساب كه مى نويسد حمزه بن موسى بن جعفر(عليه السلام)در سيرجان كرمان مدفون است و بيان ايشان را هم دراين مورد نمى توان مورد اعتماد و اتكاء دانست زيرا بيانش غير مستند و بى دليل و غير متكى به برهان است و از اين جهت قهرا مطرود و غير قابل بحث است مخصوصا با توجه باينكه اصولا هيچيك از علماى انساب و رجال دركتب متداوله خود بر اين موضوع قيد ننموده اند علاوه بر خلاف آنهم اقوالى ديده مى شود".

 

پس با بيانات مرحوم علامه عباس فيض مى توان گفت حمزه مدفون در سيرجان از احفاد امام موسى كاظم(عليه السلام) مى باشد، و احتمالا جناب شاهزاده حمزه بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن امام موسى كاظم(عليه السلام) و يا حمزه بن على بن حمزه بن حمزه بن موسى بن جعفر(عليه السلام) باشد كه در مورد پدر وى جناب ابوالحسن حمزه بن حمزه بن على بن حمزه بن حمزه بن موسى بن جعفر(عليه السلام) دركتاب(الفخري) نوشته شده كه عقبش در بلخ مى باشد و از ذكر پدر وى ساكت ماند و چيز نگفته است.

 

گرچه نگارنده اين كتاب هم دليلى بر مدفون بودن حمزه بن على بن حمزه بن بجز احتمال چيز ديگر در دست ندارند.

 

ولي چون ورود فرزند ابراهيم بن محمد بن موسى الكاظم(عليه السلام) در كتاب"منتقله الطالبيه) ثبت گرديده، لذا احتمال قوى داده مى شود كه حمزه بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن امام موسى كاظم(عليه السلام) با عموى خود به سيرجان وارد شده و قبر كنونى از آن او باشد. والله العالم.

 

دلائل مدفون بودن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام)در قم و رد‌ آن از نگارنده

نسبت بمدفون بودن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) در قم هم دلايلى اقامه گشته و از طرفى كثرت شهرت اين قول را تأييد مى كند و ما تمام اقوال و احتمالات را، طرح نموده و پس از آن با ادله متقن رد مى نمائيم.

 

الف: دانشمند فرزانه مرحوم آقاى شيخ محمد على ارجستانى قمى در كتاب(انوار المشعشعين) ابتداءا همسفر بودن حضرت حمزه با خواهر خود حضرت فاطمه معصومه(عليه السلام) را مطرح مى نمايد و پس از نقل اختلافاتيكه نسبت بمدفن حمزه جريان دارد، شخصا‌ عقيده خود را هم اظهار مي نمايد و مى نويسد: از تاريخ قم چنين مستفاد مى شود كه حمزه0ع) مزبور در قم مدفون است زيرا در آنجائيكه از ورود يحى صوفى بقم براى اخذ ميراث خود ازتركه خواهر خويش بريهه زوجه محمد بن موسى المبرقع(عليه السلام)حكايت كرده مى نگارد كه يحيى صوفى بقم اقامت گزيد و در ميدان زكريا بن آدم بنزديك مشهد

 

حمزه بن امام موسي(عليه السلام) مقام و منزلت گرفت.

 

اين بيان مؤلف تاريخ قم كه در انوار المشعشعين نقل شده، كاملا دلالت ميكند براينكه حمزه بن موسي(عليه السلام) همان حمزه است كه در قم مدفون مى باشد و در صحت و اتفاق تاريخ مزبور هم بين علماء و محدثين هيچگونه ترديدى نيست.

 

بايد در جواب صاحب كتاب مشعشين گفت : همراه بودن حمزه بن موسي(عليه السلام) با فاطمه معصومه(عليه السلام) را هيچيك از مورخين خصوصا مؤلف تاريخ قم كه كتابش در كمال اتفان و اعتبار است و در سنديت آن هم ترديدى راه ندارد بر مراد و مقصود ايشان دلالتى نداشته و نسبت به ورود و مدفون بودن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) در قم صراحتى ندارد و اگر حقيقتا حمزه بن امام موسي(عليه السلام) بقم آمده بود و در اين شهر هم وفات كرده بود با تمام جلالت قدر و منزلتى كه دارا بوده و با اينكه فرزند بلاواسطه امام همان مى باشد چگونه ممكن است كه در تاريخ قم از ورود و وفات او اثرى نباشد و با اينكه مؤلف تاريخ مزبور(حسن بن محمد بن الحسن الشيبانى القمي) از قدماء علماء اصحاب شمرده شده برحالات سلسله جليه طالبيه مخصوصا كسانيكه بدين شهر در آمده و يا توقف نموده يا هجرت كرده اند كاملا احاطه داشته و تا سال 378 هـ .ق هم كه مشغول تأليف آن كتاب بوده است از تمام سادات حتى آنهائيكه تا امام چندين واسطه هم دارند از ممدوحين و يا كسانيكه درباره آنها قدح شده از مدفونين بقم و يا غير آنها بطور كلي و بدون استثناء نام برده وحالات هر يك را جدا جدا ذكر كرده است چگونه تصور مى شود كه از حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) با آن موقعيت و با اتصال به امام(عليه السلام) اسم نبرده باشد و از ورود و توقف و وفات او در باب سوم از كتاب تاريخ خود كه مخصوص حالات طالبيه است خبر نداده باشد ولى در موقعيكه منزل يحيى صوفى را ميخواهد تعيين كند و از مشهد او بدون هيچگونه سابقه اسم برد.

 

و اگر سؤال شود، كه حالات اين شاهزاده حمزه دركجاى تاريخ مزبور ذكر شده از ورود وفات او در كجا خبر داده است و بالاخره او كيست؟

 

جواب ميدهيم كه در همان باب سوم از كتاب تاريخ مزبور در طى حالات ابراهيم بن موسي الكاظم(عليه السلام) و احفاد او و اسحق و فرزندان او مى نويسد كه ابوعبداله حسين بن احمد بن اسحق بن ابراهيم از دختر ابوالقاسم حمزه بن على او را چهار پسر بنام حمزه، ابوالحسن علي، و ابوالفضل احمد، و ابو محمد حسين و چهار دختر بوجود آمدند.

 

و اشاره خواهد شد كه حمزه بن حسين نيز در اين شهرداراى موقعيت بزرگى بوده و در همين شهر هم وفات يافته و در مجاورت جد خود احمد بن اسحق بخاك سپرده شده داراى بقعه مجلل و گنبدى نو ظهور و رواقى مسقف و صحنى موسع به شاهزاده حمزه معروف بوده و مردم قم هم درباره او اخلاصى تام و عقيدتى تمام ابراز داشته متداعيين و اصحاب ترافع نام شريف وى را در حلف و احتلاف قاطع دعاوى دانسته چنين عقيده دارند كه هر كس بنام او برخلاف واقع سوگندى دروغ ياد كند طولى نخواهد كشيدكه بكيفر آن برسد.

 

بالجمله معلوم شد كه شاهزاده حمزه مدفون دراين بقعه كيست و نسب او چيست ولى چون براى عبارت تاريخ قم دراين مقام كه مينويسد(و يحيى صوفى بميدان زكريا بن آدم به نزديك مشهد حمزه بن امام موسي(عليه السلام) وطن و مقام گرفت) با توجه به اينكه حمزه را فرزند امام موسي(عليه السلام) قرار دادهاست محلى را هم تعيين نموده لذا راه حلى بعمل نمى آيد تا با حمزه بن حسين منطبق گردد عليهذا براى توجيه اين عبارت و اثبات اين حقيت و روشن شدن اينكه مؤلف تاريخ مزبور هم مرادش از حمزه بن امام موسي(عليه السلام) همين حمزه بن حسين است و بديهى است اين معنى از روى مسامحه و موافق با بيانات عرفى علماى انساب و رجال و مطابق با مكالمات معمولى مردم است كه براى معرفى اشخاص نام طرف را با اسم جد اعلاي او كه واجد مقام و موقعيت بزرگ بوده يا داراى شهرت و شاخصيت و امتياز بسزاء داشتهاند را مطرح مى نمودند.

 

ب: مؤلف كتاب روضه الصفا هم بر مدفون بودن حمزه در قم عقيده مند بوده و درتاريخ خود آنجائيكه از وفات خواهر شاه طهماسب صفوى در قزوين سخن مى داند، مى نگارد كه جسد آن مجلله را از قزوين بقم حمل نموده در جوار معصومه عظيمى و محجوبه كبرى و سيد حمزه موسوى كه از آباء و اجداد سادات امجاد صفويه است بخاك سپردند .

 

بايد در جواب مؤلف روضه الصفا گفت كه مشهد فاطمه معصومه(عليه السلام) در مقبره بابلان و با مدفن شاهزاده حمزه(قرب ميدان كهنه) فاصله زيادى دارد و مدفن خواهر شاه طهماسب اگر در جوار اين مشهد است دور از مشهد ديگرى است و ظاهر عبارت هم نميرساند كه در جوار بى بى است يا در جوار شاهزاده حمزه يا اينكه مؤلف روضه الصفا حمزه بن احمد بن محمد بن اسماعيل بن محمد بن عبدالله الباهر بن امام زين العابدين(عليه السلام) را كه جد سلطان محمد شريف است اشتباه گرفته است.

 

اما مرحوم عباس فيض مى فرمايند: چون مؤلف كتاب روضه الصفا در علم انساب و رجال بصيرتي نداشته پس نمى توان قولش را قبول نمود خصوصا در كتاب تاريخ قم هم وارد شدن حمزه بن حسين تصريح شده است ديگر جاى هيچ ترديدى باقى نمى ماند كه مدفون در مشهد كنوني حمزه بن حسين باشد.

 

دلائل نگارنده اين كتاب مبنى بر مدفون بودن امامزاده حمزه(عليه السلام) در ري

همچنانكه معلوم گرديد در مدفن امامزاده واجب التعظيم شاهزاده حمزه بن موسي(عليه السلام) اختلافاتى ميان علماء انساب و رجال و مورخين صورت گرفته كه ما مجموع اختلافات را در اين كتاب آورده، كه ما حصل آن چنين است:

 

1ـ در چند كتب معتبر مدفون بودن على بن حمزه بن موسي(عليه السلام) را در شيراز تصريح نموده و بيان داشتيم.

 

2ـ بنابر نقل چند تن از علماء انساب و رجال و مورخين مبنى بر اينكه حمزه بن حمزه بن موسى كاظم(عليه السلام) در ترشيز(كاشمر) دفن گرديده و ديگر شكى باقى نمى ماند كه مدفون در آن بقعه خود آن حضرت باشد.

 

3ـ با دلائل متقن ثابت شده كه حمزه بن موسي(عليه السلام) در سيرجان مدفون نمى باشد بلكه يكى از احفاد امام موسي(عليه السلام) با همان اسم بر مورخين مشتبه شده است كه نگارنده اين كتاب احتمال داده جناب شاهزاده حمزه بن على بن حمزه بن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) و يا اينكه حمزه بن احمد بن ابراهيم بن محمد بن امام موسى كاظم(عليه السلام) باشد گرچه هيچ مدركى در دست نبوده و مجرد احتمال مى باشد.

 

4ـ و همچنين به استشهاد تاريخ قم كه شكى دروثاقت و كمال و كياست نگارنده آن نيست ثابت شد كه حمزه بن حسين بن احمد بن اسحاق بن ابراهيم بن موسى بن ابراهيم بن امام موسي كاظم(عليه السلام) در آن بقعه و مشهد، با جد و به روايتى با پدر و جد خود مدفون مى باشد.

 

5ـ با دلائلى كه خواهد آمد ثابت مى شود فرزند بلافصل امام موسى كاظم(عليه السلام) جناب سيد جليل القدر و امامزاده واجب التعظيم شاهزاده حمزه(عليه السلام) در رى مدفون مى باشد كه دلائل نگارنده اين كتاب از قرار زير است:

 

اول: اما كسانيكه مدفون بودن حمزه(عليه السلام) را در شهر رى ميدانند از جمله يكى مؤلف كتاب"جنه النعيم" است كه بعد از ذكر اقوال گوناگون مى نويسد: و آنچه معروف و مشهور و احتمال زياد داده شده مقبره حمزه بن موسي(عليه السلام) را ميتوان همان مكانيكه هم اكنون، در جهت قبله بارگاه حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) در شهر.

 

ري واقع شده است دانست، زيرا حضرت عبدالعظيم حسني(عليه السلام) هر روز بزيارتش مى رفته است و از جمله(خير رجل) كه در زيارتنامه آن حضرت خوانده مى شود(يا نور المشرق المضييء الانوار يا زائرا قبر خير رجل من ولد موسى بن جعفر(عليه السلام)) منظور همان امامزاده حمزه بن موسي بن جعفر(عليه السلام) است زيرا بهترين فرزندان حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) همان فرزندان بلاواسطه او هستند كه خير رجل من ولد موسي(عليه السلام) بر آنها اطلاق و منطبق مى گردد.

 

دوم: همچنين علامه مجلسي(عليه السلام) در كتاب"تحفه الزائر"خود تصريح نموده كه قبر شريف امامزاده حمزه فرزند حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)نزديك قبر حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) در رى واقع است و اضافه مى كند كه اين امامزاده همان كسى است كه جناب حضرت عبدالعظيم حسني(عليه السلام) هم بزيارت او ميرفته.

 

سوم: در كتاب"مجالس المؤمنين" قاضى نور الله شوشتري(ره) است كه در آنجا مي نگارد؛ شهر رى مدفن سيد حمزه موسوى و سيد عبدالله ابيض و عبدالعظيم حسني(عليه السلام) است و ظاهرا اين عبارت بر آن دلالت مى كند كه واسطه در ميان حمزه با امام نباشد.

 

چهارم: دركتاب اختران فروزان رى و طهران از داستان علامه سيد مهدى بحرالعلوم قزوينى صاحب تشرف و كرامات باهره تأئيد مى نمايد كه اين قبر متعلق بحضرت امامزده حمزه(عليه السلام) مى باشد.

 

محدث قمى دركتاب(منتهى الآمال) مى گويد: كه نقل فرمود سيد سند و حبر معتمد زبده العلماء و قدوه الاولياء ميرزا صالح، خلف ارشد سيد المحققين و نور مصباح المتهجدين وحيد عصره آقا سيد مهدى قزوينى طاب ثراه از والد ماجدش فرمود.

 

خبر داد والد ما جدم كه ملازمت داشتم به بيرون رفتن بسوى جزيره كه در جنوب حله است و بين دجله و فرات ميباشد جهت ارشاد و هدايت عشيره هاى بنى زبيد بسوى مذهب كه همه‌ ايشان بمذهب اهل سنت بودند و به بركت هدايت والد ـ قدس سره ـ همه برگشتند بسوي مذهب اماميه ايدهم الله و به همان نحو باقى هستند تاكنون و ايشان زياده از ده هزار نفرند.

 

فرمود در جزيره مزاريست معروف بقبر حمزه بن موسى الكاظم(عليه السلام) و مردم او را زيارت ميكنند و براى او كرامات بسيار نقل ميكنند و حول آن امامزاده قريه ايست مشتمل بر صد خانوار تقريبا، پس من ميرفتم بجزيره و از آنجا عبور مى كردم و آن امامزاده را زيارت نمينمودم، چون نزد من بصحت رسيده بود كه حضرت حمزه(عليه السلام) فرزند بلافصل امام موسى كاظم(عليه السلام) درشهر رى در جوار حضرت عبدالعظيم حسني(عليه السلام) مدفونست لذا اهميتى به اين بقعه و صاحب قبر آن نمى دادم.

 

پس يكدفعه حسب عادت بيرون رفتم و در نزد اهل آن قريه مهمان بودم و اهل آن قريه از من خواستند كه زيارت كنم مرقد مذكور را و من امتناع كردم و به آنها گفتم؛ من مزاريرا كه نميشناسم زيارت نميكنم، لذا بجهت اعراض من از زيارت آنمزار رغبت مردم به آنجا كم شد آنگه از نزد ايشان حركت نمودم و شب را در قريه مزيديه در خانه بعضى از سادات آنجا ماندم، و چون سحر شد برخاستم براى نافله شب و چون نافله شب را خواندم نشستم بانتظار طلوع فجر كه ناگاه سيدى بر من وارد شد كه او را به صلاح و تقوا مى شناختم و از سادات آنقريه بود و سلام كرد و نشست، و گفت يا مولانا ديروز مهمان اهل قريه حمزه شدى واو را زيارت نكردى گفتم آري: فرمود چرا؟ گفتم: من زيارت نميكنم كسى را نميشناسم، و اعتقاد من اينست كه حمزه فرزند حضرت امام كاظم(عليه السلام) در رى مدفونست.

 

فرمود(رب شهره لااصل لها) چه بسا چيزهاست كه شهرت يافته وليكن اصل ندارد، اين قبر حمزه فرزند موسى كاظم(عليه السلام) نيست هر چند چنين مشهور است بلكه اين قبر(ابويعلى حمزه بن قاسم علوى عباسي) از فرزندان حضرت ابى الفضل العباس(عليه السلام) است، و يكى از علماء و اهل حديث و علماء علم رجال او را در كتب خود ياد و ثناء كرده و وى را بعلم و ورع ستوده اند.

 

پس در خاطر خود گفتم اين از عوام ساداتست و از اهل علم و اطلاع بر علم رجال و حديث نيست و شايد اين كلام را از بعضى علماء آموخته است، پس برخاستم بجهت مراقبت و اطلاع از طلوع فجر و آن سيد هم برخاست و رفت و من غفلت كردم كه از او به پرسم اين مطلب رااز چه كسى فراگرفته اي، و چون صبح شد و نماز صبح را خواندم و نشستم براي تعقيب نماز صبح تا آنكه آفتاب طلوع كرد و چون همراه من چند جلد از كتب رجال بود آنها را مطالعه كردم ديدم بيان سيد درست است، اين بزرگوار ابويعلى حمزه بن قاسم علويست.

 

پس اهل قريه بديدن من آمدند سيدى شبيه سيد ياد شده در ميان آنها بود پس از او تشكر كردم كه سحر پيش من آمدى و مرا از قبر جناب حمزه بن قاسم علوى خبر دادى بگو به بينم اين مطلب را از كجا گفتى و از چه كسى شنيدي.

 

پس سيد گفت: بخدا قسم من پيش از اين ساعت نزد شما نيامدم و من شب گذشته در بيرون قريه بودم(در جائيكه نام آنرا برد) و شنيدم شما آمده ايد، پس امروز مشرف شدم به زيارت شما پس به اهل قريه گفتم لازم شد كه برگدم و جناب حمزه را زيارت كنم ومن شكى ندارم دراينكه آن شخص كه سحر تشريف آرود حضرت صاحب الامر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ بوده است پس از اين داستان كه آنحضرت نفى نكردند، بودن حضرت حمزه بن موسي(عليه السلام) را در ري، و اقوال ديگر علماء كه بيان گرديد اثبات ميشود كه اين بزرگوار فرزند بلافصل امام موسى بن جعفر(عليه السلام) مى باشد و بايد از او تجليل و تكريم بعمل آورده و نيز او را قربه الى الله هم زيارت نمود.

 

لذا مرحوم محدث قمى درباره زيارت وى مى نويسد: همان زيارتى را كه براى حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) خوانده مى شود، براي امامزاده حمزه(عليه السلام) هم مى توان خواند منتهى بغير از جمله:"السلام عليك يا ابالقاسم) و جمله بعد آنرا با اسم امامزاده حمزه تغيير داده و آنگاه به اسم اين امامزاده، زيارتنامه را ميتوان قرائت نمود.

 

اضافه بر اين، مرحوم(حاج ملا باقر نورى مازندراني) براى امامزده حمزه، زيارتى بيان كرده، كه بدين شرح است:

 

صلوات الله وسلامه وتحياته‌ وبركاته عليك يا سيدى ومولاى وعلى اجدادك الهادين‌ وآبائك المهديين بعدد ما فى علمه، من بدو خلقه وعوده اليه.

 

السلام عليك يا سيد السادات، السلام عليك يا خير من فاز بالسعادات، ثم الصلاه والسلام عليك ممن زار مشهدك و استجار بمرقدك، ومن قدم دارك ولزم جوارك، فطوبى للزائر والمزور، ومن توسل بهما لرفع كل محذور، واشهد ان زائرك قام عندك‌ حتى لحق بك، واشهد انك عند جدك و بابك واشهد ان الله عظم بك شعائر دينه بعد مضى قرون و سنين.

 

السلام عليك ايها الولى الكريم وعلى زائرك ومجاورك السيد عبد العظيم، السلام عليك ايها العبد الصالح الناصح العالم، السلام عليك يا ابا القاسم، يا حمزه بن موسى الكاظم، فاستشفع لى عند ابيك خلاصا من البلايا ومن الشرور مناصا حتى يستشفع عند ربه ويستغفر لعبده المقر بالرق عن ذنبه، واشهد ان مشهدك خير المشاهد، وانى مستجير ببابك وقائل فلا تردنى يا مولاى خائبا، فاجعل يا سيدى توسلى صائبا و توسلى بابيك المقتول المسموم لقضاء حاجتي، ومهمى المكتوم، واقسم بالله عليك وبحق آبائك واجدادك ان تسمع دعوتى وتستشفع بقضاء حاجتي.

 

اللهم صل على محمد وآله، الذين هم شفعائى وسادتى وائمتى وقادتى وارجوابهم النجاه والتبرء من اعدائهم فى كل الحالات، و السلام عليكم ورحمه الله وبركاته.

 

تعداد فرزندان امامزاده حمزه(عليه السلام) و اعقاب او

حمزه بن امام موسي(عليه السلام) را سه پسر است، حمزه بن حمزه، قاسم بن حمزه، على بن حمزه كه على بلاعقب درگذشت و در شيراز در باب اسطخر مدفون گرديد كه قبرش مزار مردم و دوستداران اهلبيت عصمت و طهارت(عليه السلام) مى باشد.

 

بنابراين اعقاب حمزه كه در بلاد عجم بسيارند از نسل قاسم و حمزه مى باشند. اما حمزه مادرش ام ولد و خود او در خراسان پيشوا و مقدم بوده و اعقاب كمى را دار است كه بعضى از آنها در بلخ مى باشند و اعقاب او از يك فرزندش على بن حمزه بن حمزه است.

 

و دركتاب"سراج الانساب" مسطور است كه نسل حمزه بن حمزه به غايت اندك است و حقيقت حال اولاد او چنان كه بايد معلوم نيست.

 

اما قاسم بن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام)مادرش نيز ام ولد بوده و او را قاسم اعرابى مى نامند و اعقابش از محمد اعرابى است.

 

از محمد اعرابى بنا به نقل فخر رازى شش عقب بجامانده كه عبارتند از.

 

احمد ابوعلى الاسود نقيب طوس بوده، عبدالله ابومحمد جرجانى ملقب به ابى زييب، و موسى كه عقبش در طبرستان بوده، و قاسم عقبش در هرات، عباس سپاه در طبرستان، و على در هرات.

 

اما مؤلف كتاب بدر فروزان فرموده: كه اعقاب قاسم از سه فرزندش بنامهاي: محمد، على و احمد مى باشد.

 

اما نسل احمد بن محمد الاعرابى مذكور از چند پسر است از ايشان ابومحمد اسماعيل كه جد شاهان صفوى مى باشد.

 

"و از جمله پسران محمد بن قاسم اعرابى بن حمزه، ابوجعفر محمد بن موسى بن محمد بن القاسم بن حمزه بن امام موسى كاظم(عليه السلام) است كه در خدمت پادشاهان آل ساسان بسر مى برد و با وزراى آنها معاشرت داشت.

 

و از آنجمله است احمد مجدور بن محمد بن قاسم بن حمزه كه اولادى دارد و از آنهاست اسماعيل و محمد مجدور كه نيز اعقابى دارند كه از نقباء طوس و سادات آنجا از آنها مى باشد، و هم از ايشان است سيد جليل شاعر ممدوح ابو جعفر محمد بن موسى بن احمد المجدور كه نقيب طبس بوده و اعقابى هم دارد.

 

و از فرزندان محمد بن قاسم اعرابى بن حمزه بن موسى الكاظم(عليه السلام) است احمد بن زيد ملقب به سياه ابن جعفر بن عباس بن محمد بن قاسم اعرابى كه در بغداد اقامت داشته و در آنجا اعقابى هم دارد كه از آنهاست محمد زنجار و اولادى دارد كه آنها را بنو سياه مينامند.

 

و نيز از احفاد محمد بن قاسم اعرابى است سيد صدرالدين حمزه دفتر دار، كه در زمان سلطنت سلطان او لجايتو در حادثه سعد الدين الساوجى وزير، چشمش را كور كردند و اين صدرالدين حمزه فرزند حسن بن محمد بن عبدالله بن محمد مذكور است".

 

 


مطالب مشابه :


شهرستان مشگين شهر

اين وراوي يا بقول مجدي ورامي آبادي بزرگي بوده است و و ارادت خاصي به خاندان عصمت و




آشنايي با شهرستان مشكين شهر

مجدالدين محمدالحسيني متخلص به مجدي كه يكي از منابع و ارادت خاصي به خاندان عصمت و




یک درخواست فوری

دنیای زبان عربی - یک درخواست فوری - کتاب ها و مقالات و نرم افزارهاو فرهنگ لغت های مفید و کمیاب




شهرستان مشگـــــــــــــین شهر

اين وراوي يا بقول مجدي ورامي آبادي بزرگي بوده است و و ارادت خاصي به خاندان عصمت و




ابی قاسم حمزه ابن امام موسی کاظم (ع)

(مجدي) (356) هم كه است، ولي جداري از كاشي ندارد كه انشاءا مؤمنين و دوستداران به خاندان عصمت




آشنایی با شهرستان مشگین شهر

اين وراوي يا بقول مجدي ورامي آبادي بزرگي بوده است و و ارادت خاصي به خاندان عصمت و




حمزه ابن امام موسى كاظم(عليه السلام) در ایران

مضافا خود علامه عباس فيض دركتاب بدر فروزان نقل از كتاب مجدى نسبت سيد جليل از خاندان




برچسب :