بهار و عيد نوروز در تاريخ شعر فارسی تجلی پر شمار وانعكاس فراوانی داشته است، شعرا و سرايندگان شعر فارسی تحت عنوان بهاريه سرودههای زيادی از خود بر جای گذاشتهاند، در شعر فارسی معاد و مسئله زنده شدن مردگان تشبيه به بهار شده و بسيار در شعر به كار رفته است.
ادبيات آينه تمامنمای فرهنگ و انديشه يك ملت است، اين سخن بدان معناست كه آنچه آدمی میانديشد و آنچه به صورت رفتار خاص از اين انديشه سر میزند درادبيات نمايان است، از همين رو میتوان با مطالعه آثار ادبی يك سرزمين به زوايای نهان و آشكار مردمان آن پی برد و علاوه بر شناخت ديدگاه اقوام مختلف نسبت به پديدهها و موضوعات گوناگون، رسوم و آيينهای مختلف را نيز در مناسبتها و وقايع مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار داد.
يكی از اين آيينها و رسوم، نوروز است كه همواره در ادبيات ايران زمين منعكس شده است، بهار نيز كه جز جدانشدنی نوروز است، به زيبايی در ادبيات فارسی به كار رفته است، بهار و عيد نوروز در تاريخ شعر فارسی تجلی پرشمار و انعكاس فراوانی داشته است. شعرا و سرايندگان شعر فارسی
تحت عنوان «بهاريه» سرودههای زيادی از خود بر جای گذاشتهاند. «بهار» به عنوان احياگر طبيعت و «عيد نوروز» درحقيقت زندگی تازه و نو را برای انسانها به دنبال خود میآورد.
از قرن چهارم، با شكلگيری قصيده و رواج آن، تغزل و تشبيب بسياری از قصايد در وصف بهار بود. از اينرو برخی بهاريه را صرفاً چنين قصيدهای میدانند، با وسعت يافتن تشبيب قصيده و تولد غزل، بهاريه منحصر به قصيده نماند و به تدريج به قالبهای ديگر شعر، مانند غزل و مثنوی، نيز درآمد.
نخستين بهاريه مشهور از رودكی و سراسر آن وصف بهار با اين مطلع: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طيب/ با صد هزار نزهت و آرايش عجيب» است. اگرچه شايد اين شعر مقدمه قصيدهای بلند بوده باشد. در همان دوران، دقيقی نيز زمين را در بهار دارای خلعت ارديبهشت و درخت را حور بهشتی دانسته است، «برافگندای صنم ابر بهشتی/ زمين را خلعت ارديبهشتی/ بهشت عدن را گلزار ماند/ درخت آراسته حور بهشتی».
با رواج سبك خراسانی، طبيعتگرايی اوج میيابد. اشعار نيمه دوم قرن چهارم و اوايل قرن پنجم سرشار است از رنگ و بوی گلها و آواز پرندگان. منوچهری نماينده اين دوره از نظر تصاوير شعری است، مسمطهای منوچهری از باشكوهترين بهاريههای شعر فارسی است و همواره مورد تقليد شعرای بعد از او بوده است، از جمله «نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز/ زيرا كه بود نوبت نوروز به نوروز...كبكان دری غاليه در چشم كشيدند/ سروان سهی عبقری سبز خريدند/ بادام بنان مقنعه بر سر بدريدند...» شاعران در حمايت دربار سامانی و غزنوی، كه كانون شادخواری و كامرانی بود، به مديحهسرايی میپرداختند و صفات بهار را به ممدوح نسبت میدادند. از بين آنان فرخی بسياری از اشعار خود را با وصف بهار آغاز كرده و قصيده داغگاه او از مشهورترين بهاريههای شعر فارسی است.
توصيف بهار گاهی در شعر وسيلهای برای بيان مقصود و انديشههای ديگر قرار میگيرد، برای نمونه عدهای از شاعران در شعر خود بهار را معاد طبيعت و يكی از نشانهها و معجزات پروردگار عنوان میكنند.
قرآن و احاديث نيز اشارات فراوانی به بهار و نو شدن طبيعت كردهاند؛ در احاديث، به قرآنكريم، كتاب آسمانی مسلمانان لقب «بهار دلها» دادهشده است، به پيامبر اكرم(ص) نيز «بهار جهان» و «بهارِ يتيمان» لقب دادهاند. در نهجالبلاغه نيز پرهای طاووس به دسته گلی كه از شكوفههای گوناگون گلهای بهاری چيده شده، مانند گشته است.
برخلاف باور عموم بهار هميشه مضون اصلی «بهاريهها» را تشكيل نمیدهد؛ تنها در بهاريههايی كه گفتمان توصيفی بر آنها حاكم هستند، بهار مضمون اصلی شعر را تشكيل میدهد؛ انسان پيشامدرن رابطهای بیواسطه و نزديكتر با طبيعت داشته است؛ بهار به عنوان احياگر طبيعت در حقيقت زندگی تازه انسان را به دنبال خود میآورد، نگاه اين انسان به اين بهار برونگرا، آفاقی و ابژكتيو و شعر برآمده از اين نگاه توصيفی است.
در مقياسی وسيعتر، بهار میتواند نماد عدم پايداری دنيا و نعمات آن باشد؛ نعمتهايی كه شايستهی دلبستگی نيست مانند اين بيت حافظ كه میگويد: «مرغ زيرك نزند در چمنش پرده سرای/هر بهاری كه به دنبال خزانی دارد»
ناصرخسرو در توصيف بهار چنين میسرايد:
«چند گويی كه چو هنگام بهار آيد
گل بيارايد و بادام به بار آيد
روی بستان را چون چهره دلبندان
از شكوفه رخ و از سبزه عذار آيد
اين چنين بيهودهای نيز مگو با من
كه مرا از سخن بيهوده عار آيد
شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نيست اگر ششصد بار آيد
هر كه را شست ستمگر فلك آرايش
باغ آراسته او را به چه كار آيد؟
سوی من خواب و خيال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آيد»
مولانا نيز در مثنوی درباره بهار و نوروز میگويد:
گفت پيغمبر به اصحاب كبار
تن مپوشانيد از باد بهار
كانچه با برگ درختان میكند
با تن و جان شما آن میكند |