متن ها و شعرهای مداحی مخصوص محرم ۹۱
متن های زیبا و شعرهای موضوعی مخصوص محرم امسال
شعر های مذهبی در مورد امام حسین (ع)
ما غم ومهر حسین از ابتدا داریم
در دل خود آرزوی کربلا داریم
فتاده امشب در سرم هوای او دلم شده مهمان کربلای او
غریب آقام آقام
عاقبت از مادرش تذکره می گیرم
یا که توی حسرت شیش گوشه میمیرم
به راه عشق او گذشته ار جانیم سینه زنای هیات محبانیم(۱)
بر مشامم میرسد دوباره بوی یاس
زنده شد در خاطرم زیارت عباس…
حریم عشق او بهشت رو خاکه براغم عباس هردلی صد چاکه
غریب آقام آقام
حرمش رو میبینم شبا میون خواب
یاد اون ساعت به خیر تو حرم ارباب
دلم هوایی شد دوباره با یادش یه عمریه هستم غلام در گاهش
غریب آقام آقام
———————————-
ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم
جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم
از عمق درون ناله و فریاد نمودیم
با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم
در حزب على اکبر و در خط حسینیم
دیوانه زنجیرى بین الحرمینیم
دارد همه هستى ما بوى گل یاس
شد رهبر ما عشق خدا حضرت عباس
موسى که به سیناى صفا رفت ز ما بود
منصور که بر دار بلا رفت ز ما بود
عیسى که به بیمار شفا داد زما بود
یحیى که سر از بهر خدا داد ز ما بود
آرى همه عشاق ز ما بوده و هستند
پیمانه شکستند که پیمان نشکستند
شعرهای مداحی درباره امام حسین
روزی که درب عشق از خانه ای شکست
ساقی به روی خاک پیمانه ای شکست
زآن لحظه حرمت جانانه ای شکست
تا کربلا دل دردانه ای شکست
آواره گشته و دور از وطن حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین
سرهای قدسیان بر حلقه عزا
چشمان عرشیان خونین شد ای خدا
در قلب عاشقان شد خیمه ها به پا
آوای کاروان هر دم زند صلا
هر کس ندا کند ارباب من حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین
گل بوته های یاس رنگین کمان شده
رنگ بنفشه ها چون ارغوان شده
آرامش و قرار از باغبان شده
آوای لاله ها چون الامان شده
هر غنچه وا شود گوید سخن حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین>
روزی به کوچه ای دستان بسته ای
در پشت در گل پهلو شکسته ای
روزی دگر تن در خون نشسته ای
با ضربه ستور از هم گسسته ای
گردیده اینچنین خونین بدن حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین
ما هرچه می کشیم از ضرب کینه است
آغاز بی کسی کوی مدینه است
از آتش در و از سوز سینه است
گویا که اجرت آن بی قرینه است
اینگونه شد که شد غرق محن حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین
اینگونه رسم عشق گردیده قائمه
یثرب به ابتدا در طف به خاتمه
گاهی بنفشه گون گه چون شفق همه
آید بدین جهت از کوچه فاطمه
گوید به قتلگاه ای بی کفن حسین
ای عشق عالمین – ارباب من حسین
شعر مداحی درباره امام حسین
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خونبها نشد
در خلقتش زمین و مکانهای محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد
گرچه هزار سال برای تو گریه کرده اند
یک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد
ما گندم رسیده شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
لطیفیان
شعر مداحی درباره امام حسین
با تو شروع می کنم ای ابتدای من
ای جلوه خدایی بی منتهای من
پایان راه تو به خدا ختم می شود
از راه کربلاست مسیر خدای من
لحظه به لحظه مححضر زهرا رسیده است
رنگ خدا گرفته اگر گریه های من
از روی فرشهای حسینیه عزا
تا عرش می رود اثر ردپای من
شکر خداکه در دهه آخر الزمان
خرج تو میشود نفس من صدای من
این گریهی برای تو کفارهی من است
این راه توبه ای است برای خطای من
از من نیاز میرسد و از تو ناز-عجب
دردسری شده سفر کربلای من
شعر مداحی درباره امام حسین
مرا درد و مرا درمان حسین(ع) اســت
مـرا اول مـــــــرا پایان حسین(ع) است
دل هر کـس به ایمانی سرشتـــــه
مرا هم دین و هم ایمان حسین(ع) است
همه عالم به اذن حق تعالــــــــــی
چو عبدی سر به فرمان حسین(ع) است
بهشت و جنت و فردوس اعــــــلاء
همه معلــــــــــول پیمان حسین(ع) است
برای هر دلی جانان و جانـــــــــــی
مرا هم جان و هم جانان حسین(ع) است
عقول جن و انس و هم ملائــــــک
به حقِ حق که حیران حسین(ع) است
چو خواهم روضه ی رضوان به فردا
که من را روضه ی رضوان حسین(ع) است
چرا عالم ز جانش نـــــــــــاله دارد
مگر او هم پریشان حسین(ع) است
اگر خواهی ز حال عبد مســــــکین
خوشا حالش که مهمان حسین(ع) است
شعر مداحی درباره امام حسین
جنت بی توعذابش ز جهنم کم نیست
در دم مرگ اگر پا بسرم بگذاری
**عمر جاوید به شیرینی آن یکدم نیست
حرم قرب خدارا که دل عاشق توست
طرفه بیتی است که روح القدسش محرم نیست
بگذار آدمیان طعنه زنندم گویند*
*هر که خود را سگ کوی تو نخواند آدم نیست
نیست بر خامشی آتش دوزخ سیلش*
*از یم اشک غمت هر که به چشمش نم نیست
تا خدایی خدا هست لوای تو به پاست**
زانکه جز دست خدا حافظ این پرچم نیست
هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند*
*که به جز رأیت عشق تو در این عالم نیست
دوزخ ارزانی آنانکه ندارند غمت**
با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست
ملک هستی همه ماتمکدهی توست حسین
**جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست
گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند
**اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست
گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم**
که جراحات تنت را به از این مرهم نیست
تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو
**پایه ظلم که در دار جهان محکم نیست
سائل تو است کسی کز تو تو را خواهد و بس
**آنکه شد طالب تو در طلب درهم نیست
سینه کردی هدف تیر که میدانستی
**زنده بی مرگ تو دین نبی اکرم نیست
هیچ مظلوم همانند تو در قلزم خون
**سر جدا با گلوی تشنه کنار یم نیست
گو ببرند سر دار زبان در کامش**
غیر مدح تو ثنایی به لب نیست
متن مداحی درباره کربلا
اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سراست اینجا نگارخانهی گلهای پرپر است
اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست
اینجا حریم قرب شهیدان داور است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق
اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا به جای جامهی احرام ما به تن…
زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است
اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک
اینجا به روی سینهی من قبر اصغر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان
گرد و غبار کرب و بلا مُشک و عنبر است
اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی
بر کودکان در به درم سایه گستر است
اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا
اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است
اینجا به جای جای گلوی بریدهام
گلبوسههای زینب و زهرای اطهر است
اینجا به یاد العطش کودکان من
هر صبح و شام دیدهی میثم، ز خون تر است
متن مداحی درباره علی اصغر
بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادی امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت…
یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ابتدای خودت
سه روز بعد در افلاک دفن خواهی شد
درون قلب پدر خاک کربلای خودت
هادی جانفدا
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح ناله میزد
امروز که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشک
این غنچۀ بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش فریاد او تلظُی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
منت به من گذارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بحنگید
این شیر خواره بر کف تیغ سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانۀامامش دیگر مکان ندارد
(میثم)به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آنکو از این مصیبت آه و فغان ندارد
حاج غلامرضا سازگار(میثم)
ای به اکبر کرده همدوشی علی
برده سر در جیب خاموشی علی
تو مسیح عترتی وز مرتبت
کرده با قرآن هم آغوشی علی
حجت کبرائی و گردون ندید
کودک و اینسان خدا جوشی علی
اصغرم قنداقه ات شد غرق خون
زود بودت این کفن پوشی علی
چون تو سربازی دگر نائل نشد
بر سر دوشم به سردوشی علی
گفتمت آرام باش از تشنگی
نی که تا سر حد بیهوشی علی
خواستم از گریه خاموشت ولی
نی دگر اینقدر خاموشی علی
خنده ات وقت شهادت بر لب است
تا چه گفتت تیر در گوشی علی
اصغرم اینک گوارایت بود
از می کوثر قدح نوشی علی
چون مؤید هرکه دارد با تو کار
نیستش زین غم فراموشی علی
لالا لالا به طفل نیمه ساله
چه گویم ای خدا با اشک و ناله
زدی ای آب، آتش موج کم کن
فرات بی وفا آبش زلاله
لالا لالا به لبها یک کلومه
لالا لالا گلم صبرش تمومه
صدای دشمنان آید بگوشم
بر این شش ماهه یک قطره حرومه
لالا لالا زدی آتش به جونم
گل من، نازنینم، مهربونم
تو بودی نورِ تاریکِ دو چشمم
ستاره نیست در این آسمونم
لالا لالا چرا ای آسمونی
ز داغت گشته بابا قدکمونی
مرا حیران نمودی بس کن اصغر
چرا رو سوی خیمه میکشونی
لالا لالا گلِ یاسِ ربابم
مزن خنده کنی خانه خرابم
سؤالی میکند مادر علی جان
تو برخیز و بده جایم جوابم
طفل عطشان مرا خنده به رویش مزنید
تیرِ زهرین شده را زیرِ گلویش مزنید
اصغرم تشنه و بی تاب شده در بغلم
طفل بی تاب مرا ضربه به سویش مزنید
بگذارید کمی دست به مویش بکشم
پنجه ی خود به سرِ طره ی مویش مزنید
ای خدا بی خبران دل نگران است رباب
تیر بر حنجره ی طفلِ نگویش مزنید
پدری مست شده از رخِ طفلِ نازش
سنگ خود را بسر جام و سبویش مزنید
مرغِ تشنه که از آن چشمه ی غم می نوشد
تیرِ صیاد جفا بر سر جویش مزنید
ششماهه على به دوش بابش دادند
یک جام از آن باده نابش دادند
چون با لب تشنه حاجت آب نمود
با تیر سه شعبهاى جوابش دادند
گربهچشمدلببینیکربلا
صحـنهایبیندرودیـواربود
برسرتیریکهبراصغرزدند
مطمئنمتکهایمسماربود
مزن مرغم به سینه با دو بالت
که دارم در گلو بغضِ ملالت
روم تا که بگیرم قطره آبی
که تا بهتر شود قدری ز حالت
عشق حسین گر همه دم بر سر است
چاره ی هر جیره خورِ حیدر است
آن حجر الاسود والا مقام
مردمکِ چشم علی اصغر است
علی اصغر گلِ نشکفته ی من
الا ای طفل در خون خفته ی من
چرا دشمن به آن تیرِ سه شعبه
نمک زد بر دلِ آشفته ی من
متن های مداحی در مورد حضرت علی اکبر
ون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست…
عهد بستم تا که قربانت کنم
غرق خون تقدیم جانانت کنم
عهد بستم تا که در راه خدا
عضو عضوت را کنند از هم جدا
زخم تو مشکل گشایی میکند
مرگ از تو دلربایی میکند
من خلیل الله، تو اسماعیل من
داغ تو تسبیح من تهلیل من
جسم مجروحت گلستان من است
فرق خونین تو قرآن من است
خون گلاب و خاک صحرا مُشک توست
آبروی من دهان خشک توست
زخم ما را خنده بر شمشیرهاست
چشم ما چشم انتظار تیرهاست
گرچه خشک از تشنگی لبهای توست
رو که جدم مصطفی سقای توست
ما به راه دوست هستی باختیم
بعد از آن در قلب دشمن تاختیم
“غلامرضا سازگار”
روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش به درخشندگی ماه که عباس عمویش
روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که می رفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضه خوان گفت که در باد پریشان شده مویش
آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا، که شکستند سبویش
روضه خوان تاب نیاورد عمو آب نیاورد
روضه خوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
ای مرا آشفته کرده حال تو
دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کردهای
ترک جان یا ترک بابا کردهای
روح من با این شتاب از تن مرو
ای تمام عمر من بی من مرو
کم ز هجر خویش قلبم چاک کن
باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد
غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پارهام پیراهنت
اشک ثارالله وقف دامنت
میروی این قوم سنگت میزنند
گرگهای کوفه چنگت میزنند
صبر کن بابا تماشایت کنم
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست
جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است
هر چه بینم داغ در این ره کم است
جای برگشتن علی می رفت سوی کوفیان
گوئیا این بود تنها آرزوی کوفیان
راه باز کردند تا اکبر بیاید بینشان
عقده ی دیرینه باز شد از گلوی کوفیان
جزر و مد تیغ شمشیر عدو بی سابقه است
شد پر از خون علی اکبر سبوی کوفیان
بعد از آنکه جان سالم به تن اکبر مباد
صحبت از مرگ حسین شد گفتگوی کوفیان
دشمنی باهر که رنگ و بویی از حیدر گرفت
بر علی سوگند بوده خلق و خوی کوفیان
گوئیا زهرا بدنبال علی در کوچه هاست
دخت حیدر می دود گریان بسوی کوفیان
در میان خیمه های کربلا
بود یک تازه جوانی در نوا
در خیالِ لحظه ای پرواز بود
با خداوند جهان در راز بود
رفت سوی خیمه ای با شور و شین
تا بگیرد اذن میدان از حسین
گفت بابا مرحمِ جانم بده
ای پدر تو اذن میدانم بده
قامتش بوسید شاه کربلا
گفت با آمال و عمرش گفته ها
مظهر عشق خدا شد منجلی
عاقبت راهی میدان شد علی
دم به دم بابا دعایی می نمود
شکر الطاف خدایی می نمود
گفت یارب این ز نسل کوثرست
نوجوانِ من علیِ اکبرست
شمس رخسارش به مانند نبی ست
نام و اندامش چو بابایم علی ست
این دلم تا یاد جدم می نمود
روی ماهش غصه هایم می زدود
رفت آن سرو بلندِ پر شرر
تا کند ارض و سما را در به در
خطبه ای را خواند پیش دشمنان
کرد دل ها را به لرزیدان روان
گفت سوگندم به ربِّ عالمِیْن
من علی هستم علی بن حسین
هر که خواهد از حریمش بگذرد
تیغ شمشیرم دلش را می دَرَد
گشت مشغول ستیز و کار و زار
شد سیه پیش عدو این روزگار
گشت صدها از تبار ظالمین
همچو جدّ ِ خود امیر المؤمنین
خسته گشت و جسم او بی تاب شد
تشنه کام ِقطره ای از آب شد
آمد از میدان به سوی خیمه گاه
قطره ی آبی طلب کردی ز شاه
گفت بابا، گر کمی آبم دهی
قوّتی بر حالِ بی تابم دهی
می شود این خستگی از دیده پاک
می نمایم لشکر دشمن هلاک
گفت بابایش حسینِ تشنه لب
از من تشنه مکن آبی طلب
لحظه ای دیگر به سوز و اشک و آه
می روی دلبند من سوی اله
عشق جدم درّ نایابت کند
او به دست خویش سیرابت کند
بر دهان بنهاد مولای جهان
آن زبانِ حضرت شیرین زبان
یعنی ای آرامِ جانم ای پسر
از تو باشم من دهان خشکیده تر
یعنی از تشنه که هستی در برم
گر تو عطشانی منم عطان ترم
یارب این لاله ی لیلا که سپردی به منش
این بنی هاشمیان سوی کجا می برنش؟
دیدم آن شبه پیمبر که مرا طاقت بود
زره اش پاره و گلگون شده این پیرهنش
دیدم آن لحظه جوانم که به خود می پیچید
دشمنان از همه جا تیر و سنان می زدنش
دیدم آن دم که دو چشمان علی غرق به خون
بسترش خاک شد و نقش زمین پاره تنش
دیدم آن آهوی مستم که خرامی می رفت
لاله گون گشته خزان، شبنم خون بر چمنش
دیدم آن جا که لبش خشک و دهانش بی آب
قاب انگشتر من بود مرادِ دهنش
هر کجا از بدنش را که به کف می گیرم
می خورد روی زمین جای دگر از بدنش
آخر ای دار فنا خون به دلم افشاندی
که به دستم بکُنم غنچه ی خود در کفنش
فطرس آید به جنون از غم عظمای علی
که حسین از غم او چاک زند پیرهنش
ای تاب و توان من
ای تازه جوان من
بنگر بعد رفتنت
این قدِ کمان من
در خون نشسته ام
قلبِ شکسته ام
جانم علی علی ـ علی جانم (۴)
بسته اهل آسمان
دل بر عشقِ تو جوان
این شادیِ دشمنان
آتش می زند به جان
تسکین بدهِ مرا
حرفی بزن بابا
جانم علی علی ـ علی جانم (۴)
برخیز و نظاه کن
شب را پر ستاره کن
با چشمِ سیاه خود
بر من یک اشاره کن
اشکم روان شده
باغم خزان شده
جانم علی علی ـ علی جانم (۴)
ای علی جان ای امید قلب زارم
از غمت شبه پیمبر بی قرارم
قامت من را شکستی
تا که تو در خون نشستی
یا علی اکبر(۴)
چشم خود وا کن تو ای خون بر دو دیده
میوهی قلبِ مرا آخر که چیده؟
در کنارت غصه دارم
سر ز جسمت بر ندارم
یا علی اکبر(۴)
دشمنان چشمان خود را بر تو بندند
من کنم ناله ولی آنها بخندند
لاله گونِ چاکِ چاکم
سرو افتاده به خاکم
یا علی اکبر(۴)
پسرم مثلِ گوهر بود
صورتش قرص قمر بود
شیر میدان بلا بود
پسرم سینه سپر بود
ای خدا دردم همینه
اکبرم نقشِ زمینه
دشمنان به من می خندند
ای خدا دلم خزونه
اکبرم تازه جوونه
می کشه پا روی خاکا
بابا رو کرده دیوونه
علی جان علی جان
چرا بابا پریشونی ـ چرا بلبل نمیخونی ـ
چرا میروی ز پیشم ـ چرا ای گل نمیمونی ـ نظری کن تو به چشمام ـ از غمت
خانه خرابم ـ بنما نظر به بابا ـ مرغکِ خستهی خوابم ـ در کنار قد خونین ـ
نوحه خوانِ تو علیام ـ پیشِ خندههای دشمن ـ روضه خوانِ تو علیام ـ
فکرِ حالِ زارِ من کن ـ خنک این شرارِ من کن ـ با نفسهای دوباره ـ بیشتر
این قرارِ من کن ـ گشتهام خمیده از غم ـ ای به زخمام شده مرهم ـ چه کنم
بعد تو اکبر ـ من و این عظیمِ ماتم
گل و گلدستهی بابا ـ مرغِ پر بستهی بابا ـ چه کند با تو عزیزم ـ قابِ بشکستهی بابا …
علی نما اشارهای
جان پدر نظارهای
میکشیام ای پسرم
به حالِ من تو چارهای
گر نظری به من کنی
مرهم جان و تن کنی
آه بکش که خونِ خود
برون ز این دهن کنی
آه زدی تو آتشم
پور عزیز و مه وشم
چگونه با قدِ خمم
تو را به خیمههاکشم
برس به داد دلِ من
حل بنما مشکلِ من
مزن تو دست و پا پسر
که میشود قاتلِ من
دلم ز غم روان شده
سرخ که آسمان شده
بخنده گفته دشمنم
حسین بی جوان شده
بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم
بر صورت خونین تو صورت بگذارم
بردار دو دستت زکف خاک و دعا کن
تا من به سر کشته تو جان بسپارم
رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند
من لاله به غیر از شرر لاله ندارم
از بس به تنت زخم روی زخم رسیده
ممکن نبود زخم تنت را بشمارم
با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده
جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم
در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت
بگذار ز لب هات یکی بوسه بر آرم
فریاد دلم سر زند از سینه خدایا
گیرم که ببندم لب و فریاد نیارم
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم…
مطالب مشابه :
شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام
مرگ پدر سهل بود و هجر تو آموزش مداحی در مورد ماه محرم ووقایع
یاد یه شعر از پروین اعتصامی افتادم ...در سوگ پدر....
پروين اعتصامی پس از درگذشت پدر، اين ابيات را در سوك وي سروده : پدر،آن مرگ، گرگ مداحی مثه
سخنان بزرگان در مورد پدر و مادر
سخنان بزرگان در مورد پدر و جز مرگ را هيچ كسي از مادر بزرگترین مرجع دانلود مداحی
آنچه باید در مورد روضه بدانیم ( انواع روضه ؛تعاریف و تقسیمات...)
آموزش موسیقی مداحی - آنچه باید در مورد ندارد، تسليم مرگ بي جان پدر. در مصباح كفعمي
شعری زیبا و بلند در مورد مرگ
شعری زیبا و بلند در مورد مرگ مداحی امام
متن ها و شعرهای مداحی مخصوص محرم ۹۱
شعر های مذهبی در مورد امام حسین پدر قنوت گرفته ترا برای متن های مداحی در مورد حضرت علی
برچسب :
مداحی در مورد مرگ پدر