حکایت دل

نسل آدم به چه کسی می رسد

حکایت و داستان | نسل آدم به چه کسی می رسد باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست… فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.  

یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟

ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی.

شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.


مطالب مشابه :


درددل

<همسرانلاین-ازدواج دایم> عشق وفقط




سخن روز

<همسرانلاین-ازدواج دایم> عشق وفقط




حکایت دل

<همسرانلاین-ازدواج دایم> عشق وفقط




برچسب :