و باز مهد کودک....

ممنونم از توجه و کامنتهای دوستان عزیز برای پست قبلی...که خواندن برخی کامنتها متوجه ام کرد که مطلب قبلی را شاید بهتر بود با عنوان کلی تر هم می گذاشتیم که به این آسونی نمی تونیم مهد کودک استاندارد حتی در کشورهای پیشرفته  پیدا کنیم... پس شاید بهتر باشه اولویت بندی کنیم ببینیم از یک مهد کودک چه میخواهیم؟ تغذیه و بهداشت مناسب می خواهیم؟ آموزش میخواهیم؟ تعلیم اداب و رفتار اجتماعی میخواهیم یا تعلیم امور د.ینی و مذ.هبی ....چه میخواهیم؟ و به دنبال مهدکودکی باشیم که بیشترین پاسخ مثبت را به خواسته های ما می دهد...

درست است که مهد کودک آرمان، بعد از ناهار دستمال به قدر کافی در اختیار آنها نمی گذارد اما بعد از دستشویی رفتن، بعد از بازی در حیاط و شن بازی و پیش از ناهار خوردن ، بچه ها دستشان را می شویند...در ضمن محلول ضد عفونی کننده در ورودی سالن اصلی وجود دارد ....بچه ها با کفش بیرون به کلاسها نمی روند و کفش خود را هر روز صبح با دمپایی های راحتی تعویض می کنند و کفش شان در جا کفشی قرار می گیرد ...دمپایی هر کودک هفته ای یکبار باید شسته شود...موقع رفتن به دستشویی با دمپایی های خود نمی روند و جلوی درب دستشویی باز تعویض دمپایی دارند...کف سالن و کلاسها، روزانه با بخار شوی و... تمیز می شود و کلاً نظافت در حدی هست که همانطور که در پست قبلی گفتم در پنج سالی که آرمان آنجا بوده _خدا را شکر_ بیماری سخت و عفونی و ...نگرفته است....و تنها آبله مرغان را یادگاری از مهد دارد...

نکته قابل تقدیر دیگر مهد این است که هر چند یکی دو مربی چه بسا از دست شیطنت بچه ها عاصی بشوند و گاهی دروغ هایی بگویند ...ولی بدیها و خوبیهای مهد هرچه هست مخفی نگه داشته نمی شود و مادرها به راحتی با مربیها و کادر مهد در تماس هستند و خوبی ها و بدیها در معرض دید هست...من به شخصه خودم می ترسم از مهدهایی که مسائل اش در پشت پرده پنهان هست ...یادمه زمان نوزادی آرمان که دنبال مهد کودک می گشتم به مهدی رفتم در خیابان صرافهای جنوبی سعادت آباد، که مخصوص شیر خوارها بود و مادرها در ابتدای ورود به مهد، وارد دفتر می شدند و نوزاد را به یک نفر تحویل می دادند و هیچوقت مربی کودک را نمی دیدند ...یادمه روزی که خواستم اتاق شیرخوارها را ببینم بیش از نیم ساعت معطل شدم تا ظاهر سازی کنند با ایتهمه وقتی اتاق را دیدم گریه ام گرفته بود و آن موقع مصمم شده بودم که اگر همه مهد ها اینچنین باشند بشینم خونه و بچه را بزرگ کنم....منظورم از گفتن اینها این بود که من در این 5 سال همیشه از همه مسائل مهد کودک پسرم باخبرم بودم و هرچند برخی مسائل آزارم داده اما مطمئنم که بدتر از این مسائل در مهدکودکهایی هست که همه چیزش پشت پرده پنهان هست...

و چیز مهم دیگری که من از یک مهد کودک خوب انتظار دارم این است که یه مشت داستانها و مسائل مذ*هبی را آنگونه که در ذهن ما در کودکی کرده اند در ذهن آماده و معصوم این بچه ها نکنند....متاسفانه بسیاری از تعا*لیم *دینی  ما بگونه ای است که بین انسان و خدا فاصله می اندازد....من دوست نداشتم که با پسرم از جهنم *خدا و بهشت *خدا حرف بزنند و از اینکه خدا دوستش دارد اگر چنین و چنان کند و شرط و شروط و....و خوشبختانه به این مورد هم در اینجا رسیده ام ...هرچند نگران آینده ام و نگران درس بینش اس*لامی در مدرسه.....راستش اوایل امسال با توجه به علاقمندی پسرم به اندیشیدن در مقوله هایی معنوی و انسانی و اخلاقی و....دوست داشتم او را در کلاسهای فلسفه  برای  کودک  (P4C)  ثبت نام کنم که الان در بیشتر مراکز کانون  پرورش و  فرهنگسراها...مد شده...اما وقتی بیشتر بررسی کردم در مورد این کلاسها، منصرف شدم چون دیدم این کلاسها اسامی دهن پر کنی دارند (مثل "گام  به  گام  تا  انديشه" و "بچه ها  بیایید  فکر   کنیم"...) اما همان حرف و حديثهای مذ*هبی با رنگ و لعاب بحث و تفکر!!! ارائه می شود....(البته شاید مطلب دیگری باید در این مورد بنویسم که اصلاً از نظر من؛ فکر کردن و تفکر خلاق و نقاد و...که این روزها مد شده کلاس آنها در قالب مهارتهای زندگی یا فلسفه یا هر چیز دیگر... قابل تدریس نیست ...)

.

.

.

روز پنجشنبه ای که گذشت؛ 19 خرداد 90...جشنی پایانی بچه های مهد کودک ثمره* زندگی بود در سالن نیکوکاری  رعد  در شهرک غرب.... که با سرود ملی ایران آغاز شد...آرمان در ردیف اول ایستاده بود لذا کاور قرمز برتن داشت ردیفهای بالایی کاور سبز پوشیده بودند و رنگ پرچم ایران درست شده بود....در قالب برنامه ها، می شد متوجه شد که مهد کودک مربی موسیقی خوبی دارد ...مانی _دوست صمیمی پسرم_ که یکسالی است  کلاس موسیقی مهد را می رود به اتفاق دیگر دوستانش چهار آهنگ ساعت، شاپرک و حلزون، بچه های ايران، و شاد و خندان...را اجرا کردند مانی و برخی بچه ها بلز می زدند و ستایش و چند دوست دیگر آرمان که دو سالی می شود این کلاسها را می روند فلوت می زدند....در برنامه ای دیگر، دخترهایی که کلاس باله می روند با آهنگ "جان مریم " و...باله رقصیدند... و جذاب ترین و شادترین قسمت برنامه؛ رقص آذری چند دختر و پسر همسن و سال آرمان بود که کلاس مربوطه را می رفتند...در برنامه ای دیگر بچه های همسن آرمان که در مهد کلاس دوزبانه را انتخاب نکرده اند و کلاسهایشان فقط فارسی است نمایش "مهمانهای ناخوانده " را اجرا کردند که "حماسه" دوست آرمان در کلاس شطرنج ، خیلی عالی، نقش خاله پیرزن را اجرا کرد.... ترانه ای نمایش وار برای الفبا (شهرک الفبا)، و نیز گلها  و....توسط بچه های پیش دبستانی اجرا شد....آرمان  و دوستانش هم یک شعر انگلیسی با حرکات نمایشی و ریتمیک خواندند و یک نمایش هم به زبان انگلیسی داشتند که در قالب نمایش ؛ جشن تولد کودکی بود و مادر کودک قصد داشت برایش کیک تولد بپزد مهمانها که آرمان هم یکی از آنها بود هر کدام یکی از چيزهای مورد نیاز ( شکر، تخم مرغ، شیر، روغن، بکینگ پودر، ....) برای تهیه کیک را آورده بودند و به انگلیسی بیان می کردند و به صاحبخانه می دادند و فرایند تهیه کیک به زیبایی به انگلیسی توسط آنها اجرا شد و آخر سر شمع و فوت کردن شمع و خواندن تولد مبارک... همه به انگلیسی...که نمایش جالبی بود...

به هر حال برنامه، کم و کاستیهایی داشت....اما نشانگر نقاط مثبت مهد کودک هم بود...آرمان عکسهای یادگاری با دوستانش و مربیهاش و مدیر مهد ...گرفت....و من ممنون و سپاسگزار کادر مهربون و دوست داشتنی مهد هستم بویژه ساغر جون و خانم محمدی مدیر داخلی مهد که هر دو خیلی مهربون و با صبر و حوصله هستند و خانم عطا*یی مدیر مهد که ذاتاْ مهربون اند و من اینرا بارها تجربه کردم ...عطیه جون و شهره جون مربی های بعد از ظهر آرمان... "مامان مریم " که من همیشه مدیون مهربانیهاش در مورد آرمان خواهم بود...مربی انگلیسی اش تیچر ا*فشار  و میس غز*اله  (به بیان آرمان)، که انگلیسی را خوب کردند در مقایسه با مهد های دیگر...و ممنون همه و همه آنها هستم و این جشن روز پنجشنبه، بهانه ای بود که من یک بار دیگر از مهد پسرم یاد کنم....مهد کودکی که علیرغم همه کمبودهایش باز مورد تایید من است...و پسرم خاطره های قشنگی از آنجا دارد ...امیدوارم خاطره های تلخش از آنجا، چنان نباشد که در آینده از مهد کودک بدش بیاید و کودک خود را به مهد نفرستد....

 

پ.ن: شازده کوچولوی من شبها یک خط در میان خواب موسیقی و شطرنج می بیند...یه شب خواب می بینه در مسابقات شطرنج شرکت دارد و یه شب خواب می بینه در کنسرت موسیقی است....جزوه شطرنج و کتاب نت های بلز و فلوت و خود فلوت ....بیشتر شبها مهمان رختخواب پسرم هستند و در کنارش...از بعد از عید مربی شطرنجش آدرس در خیابان دولت بهمان داده و خواسته که جمعه ها برای مسابقه شطرنج ببریم که هنوز در حال تنبلی هستیم و فردا دومین کنسرت موسیقی را دارد در موسسه پارس...

امیدوارم خوابهایت همیشه پر از آرامش و شاد و سرشار از آرزوهایت باشد ....آرزوهایی که در بیداری تحقق خواهند یافت پسرکم....


مطالب مشابه :


استخدام مربی مهد کودک

با سلام من دبیری ادبیات فارسی هستم سابقه همکاری در مهد دارم و متقاضی همکاری مجدد در این




مربی مهد کودک

مربی مهد کودک و در مهد کودک و مدارس مختلف اعم از علامه طباطبایی هستم و خوشحال




مهد کدام کودک

همان‌طور که می‌دانیم، تأسیس و رشد مهد کودک با یک مربی مهد هر مربی مهد هستم، یک




معرفی مهد

من مربی مهد میلاد شهرستان خرم آباد هستم مهد کودک میلاد در سال 1369 توسط سرکار خانم امیری




شغل آينده من..........

گفتی می خواهی مربی باشی مربی مهد کودک و پیترپن هستم تولد امام مهدی بازم مهد کودک




چند کلمه راجع به مهد کودک !

چند کلمه راجع به مهد کودک ! هر کجا هستم باشم بیشتر مربی های مهد تحصیلات خاصی




و باز مهد کودک....

در قالب برنامه ها، می شد متوجه شد که مهد کودک مربی داشتنی مهد هستم بویژه ساغر




نکاتی درباره ی روز اول مهد کودک (برگرفته از سری کتابهای با کودک خود چه کار کنم)

نکاتی درباره ی روز اول مهد کودک مربی و مسؤولان مهد کودک تماس هستم!»- کودک را




مهد کودک هدایت نوین/یه اعتماد شیرین

،خدارو شکر اونقدر از انتخاب مهد کودک و محیطی که در اون هستی راضی هستم و مهد کودک




برچسب :