رمان ادریس 11
ولی باید از من تشکر کنی ، یک تشکر مخصوص .
ادریس بلند شد و کنار پنجره رفت و از پشت پنجرخ کمی بیرون رو نگاه کرد و گفت : امروز هوا آفتابی است .
با کنایه گفتم : مخصوصا اگر آن خورشید هم در حیاط باشد که عالی هست .
بله خورشید همه حیاط را گرفته .
ادریس برویم خانه خودمان .
باشد صبر کن تا من کمی صبحانه بخورم .
حالا فهمیده بودم که ادریس هر روز صبح به کوه می رود و کمی خیالم از بابت ندیدن آن دختر راحت شده بود .با بدرقه خانواده اش به خانه خودمان برگشتیم و ادریس میان در اتاقش گفت : نادیا نیم ساعت دیگه درکتابخانه منتظرت هستم .
چرا چی شده ؟
سرش را خاراند و گفت : فکر می کنم تصمیمم را گرفته ام و می خواهم خودم را بدبخت کنم .
نیم ساعت بعد در کتابخانه نشسته وبدم اما از ادریس خبری نبود و میان قفسه ها قدم می زدم ادریس کمی لای در را باز کرد و سرش را داخل آورد و می خواست بیرون برود که صدایش کردم . من اینجا هستم .
ادریس داخل کتابخانه شد و پشت میز چوبی بزرگ نشست و گفت : نادیا می خواهم به تو یک پیشنهاد بدهم من در مورد حرف هایت خوب فکر کردم و می خواهم برای .....
صدای زنگ تلفن در تمام خانه پیچید و ادریس گفت : نادیا صبر کن تا من بروم تلفن را جواب بدهم .
ادریس چه می خواست به من بگوید که ان طور مقدمه چینی می کرد . ادریسس از میان در کابخانه صدایم کرد و گفت : تلفن با تو کار دارد مادرت است .
سلام مادر
سلام نادیا جان ببخشید کار داشتی .
نه مادر من در کتابخانه پیش ادریس بودم چیزی شده .
نه زنگ زدم حالتان را بپرسم .
ما خوبیمم و پدرو پسر ها چطورند .
خودت که خوب می دانی نریمان در حال تدارک مراسم عروسیش است و پدرت مثل همیشه مشغول کار ، اما نعیمم یک مدتی است که رفتار های مشکوکی می کند و هر روز از خانه بیرون می رود و خیلی ساکت شده است . امروز صبح به نعیم گفتم که تو با او کار داری و خواسته ای به خانه تان بیاید . خواهش می کنم به ادریس بگو کمی با او صحبت کند تا شاید مشکلش را بفهمد و به من و پدرت که چیزی نمی گوید .
مادر شاید نعیم از ازدواج نریمان ناراحت است .
نمی دانم نادیا جان کم که نمی توانم حال نعیم را درک کنم .
منتظرش هستم مادر شما هم می توانید با او به خانه ام بیایید من می خواهم با شما صحبت کنم .
من که تازه آنجا بودم نادیا چی شده .
لطفا بیایید کار مهمی دارم .
باشد خداحافظ .
ادریس در کتابخانه بود و با کنجکاوی پیش او رفتم و گفتم : گوش می کنم .
نادیا می خواهم پیشنهاد کنم که تو هم از این همه کار رحت شوی .
من دوست ندارم کسی در خانه برایمان کار کند .
نه نادیا این امکان ندارد چون او در روز اول متوجه وضعیت من و تو می شود .
من می خواهم که کار ها خانه را نوبتی کنیم . و من هم در کار ها کمکت کنم .
چطوری /
یک هفته تمام کار ها را تو انجام می دهی و آشپزی می کنی و هفته دیگر من این کار ها را می کنم . اما حق نداریم در غذا های همدیگر نمک زیاد یا سم بریزیم . شوخی هایمان را به غذا مربوط نکنیم و اگرمهمانی به این خانه آمد نوبت هر کسی هم که بود آن یکی به کمک بیاید . آن کار ها به اتاق شخصی هم ربطی ندارد و اتاق هایمان را هم تمیز می کنیم . اما چیزی را بدون اجازه دور نمی اندازیم و هرکسی که نوبت استراحت اش است می تواند به خانه اقوامش برود و دیگری حق اعتراض ندارد جحتی پیشنهاد مسافرت هم پذیرفته می شود.
و مهمان دعوت کردن ؟
آن هم آزاد است به شرطی که برای آن کسی که مسئول نظافت است مشکلی پیش نیاید .
قوبل می کنم اول نوبت من باشد یا تو ؟
نوبت من چون تو تا به حال همه کارها را می کردی و نادیا تو از امروز تا آخر هفته دیگر فقط بشین و استراحت کن .
ادریس به نظر من تو از فردا شروع کن جون امروز که از نیمه گذشته و من همه کار ها را انجام دادم اما امروز هم جزئی از کارت به حساب می آید .
باشد نادیا چه کار دیگری مانده که من باید انجام بدهم .
خب می خواستم پله ها را تمیز کنم .
من تمیز می کنم . در ضمن هیچ کدوم بهانه نمی آوریم که خانه تمیز است چون خانه بزرگ است و سریع روی همه ظروف ها و وسایل پز از خاک می شود .
بعد بلند شد و گفت : من می روم کارم را شروع کنم .
پس کار خودت چه می شود ؟
شب ها غذا درست می کنم و ظهر ها آن را گرم می کنیم و می خوریم .بقیه کارها را بعد از ظهر انجام می دهم .
این وطری که خیلی سخت است .
نگران نباش نادیا بعدش یک هفته استراحت می کنم .
می شود پیشنهاد داد که چه غذایی پبزی ؟
اگر توانستم آن را تهیه کنم.
ادریس از بیرون غذا گرفتن ممنوع .
اگر غذای مان سوخت چی ؟
آن وقت یک فکری می کنیم .
ادریس از کتابخانه بیرون رفت و من جلوی تلوزیون دراز کشیدم و آن را روشن کردم ادریس ددستمالی برداشت و مشغول گردگیری شد . مدام جلوی تلوزیون راه می رفت و با دستمالش روی آن می کشید .
تمامم نشد ؟ خب باید کار را درست انجام بدهیم .
ادریس برای گردگیری آن قدر این طرفو آن طرف رفت که من هم گیج شده بودم همه جا تمیز شده بود . ادریس با حساسیت خاصی همه جا را تمیز می کرد . بعد از گدگیری جارو را برداشت و شروع به حارو کرد . گاهی دستش را به کمررش می زد و با ناله صاف می شد و دوباره خم می شد .
ادریس می خواستم تو را راهنمایی کنم .
ادریس وسط اتاق نشست و نگاهم کرد .
بهتر بود اول جارو می کردی جون با ایت همه خاکی که تو بلند کردی دوباره همه جاهایی را که تمیز کردی پز از خاک شده است . درضمن آقا ادریس جارو برقی آنجا زیر میز است .
ادریس بلند شد و در حالی که کمرش را گرفته بود جا رو برداشت و آن را به برق طد و شروع به جارو کشیدن کرد و بعد از آن دوباره دستمال را برداشت و شروع به گردگیری مرد .
نادیا این پله ها را با چه دستمالی باید تمیز کنم ؟
آنجا زیر ظرف شویی است .
ادریس با لباس هایی نامرت و سرو وضعی به هم ریخته با خستگی شروع به ددستمال کشیدن پله ها کرد .
ادریس غذا درست کردن یادت نرود .
نادیا دوست نداری امروز بیرون بروی ؟ نه من هنوز از شب قبل خسته ام .
با صدای زنگ در ادریس نگاهم کرد و به طرف در رفتم مادر و نعیم وارد خانه شدند .
نعیم بی مقدمه گفت : ادریس تو چه کار می کنی ؟
ادریس با دیدن مادر و نعیم حسابی دست پاچه شده بود . با خنده سلام کرد و با نعیم دست داد .
پسر تو روز اول خواستگاریت طوری رفتار کردی که من گفتم از این به بعد خواهرم را باید در آسمان ها ببینم . اما انگار باید تو را در آسمان ها ببینم .
نه نعیم جان نادیا هم گناه دارد او که نمی تواند تنها همه این کارها را انجام دهد .
چه عجب آقا نعیم یادی از من کردی ؟
راستش مادر گفت تو و نادیا با من کار دارید
ادریس نگاهم کرد و چشمکی به او زدم .
با خخنده گفت : بله البته .
بفرمایید بشینید مادر . تا ادریس برای تان چای بیاورد و بخورید .
نه آقا ادریس شما زحمت نکشید .
نه مادر زحمتی نیست . ادریس دوست دارد از همه پذیرایی کند .
ادریس به آشپزخانه رفت و من هم به دنبالش رفتم .
ماجرا چیه نادیا ؟
من باید با نعیم در مورد چه کاری صحبت کنم .
خب مادرم می گوید نعیم مدتی است در خودش فرو رفته و گوشه گیر شده و نتوانسته اند مشکلش را بفهمند .
نادیا من با او چنان صمیمی نیستم .
سعی خودت را بکن اگر نتوانستی خودم با او صحبت می کنم .
ادریس ظرف میوه را برداشت و گکنار نعیم نشست و شروع کرد با او شوخی کردن اما نعیم جندان راغب نبود و فقط لبخند های کوتاه می زد .
ادریس ناچار گفت نعیم اتاق ما را دیده ای ؟
نه ندیده ام
پس بلند شو پسر که باید عککس یاسین را ببینی .
نعیم با بی میلی به دنبال ادریس به اتاق خوابش رفت و مادر آهی کشید و گفت : کلی با او صحبت کردم تا به همراه من به اینجا بیاید . تو با من چه کار داشتی که این همه اصرار کردی من هم به اینجا بیایم ؟ خهمه ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و او محکم روی دستش کوبید و. پرسید : ستار چنین حرفی زده ؟
بله مادر آن همه کاملا واضح من فکر می ککنم آن موقعی که هیچ کدام از ما حواسمان نبوده او این حرف را زده .
مادر شوهرت چه می گوید .
او هیچ حرفی نمی زند و مدام دلداریم می دهد اما مادر انها در مقابل حرف آرمیدا خیلی تحقیر شدن و ادریس برای دفاع حرفی زد اما بی فاید بود مادر من خیلی گریه کردم چون خانوادده ادریس با محبت زیادشان به من ...
راستی نادیا سلمان برگشته ...
.
مطالب مشابه :
رمان ادریس برای دانلود
اینم از رمان ادریس تقدیم به عسل رمان ادریس mina mahdavi nejad ، رمان برای کامپیوتر و موبایل.
رمان ادریس 4
دنیای رمان - رمان ادریس 4 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , رمان برای کامپیوتر و موبایل.
رمان ادریس 9
به جمع رمان خوان های رمان برای کامپیوتر و موبایل. که فکر می کردم ادریس برای چیدا کردن
رمان ادریس 5
بزرگترین وبلاگ رمان برای کامپیوتر و موبایل. بودم و منتظر ادریس برای بدن کتش چشم
رمان ادریس 1
بزرگترین وبلاگ رمان رمان برای کامپیوتر و موبایل. به آرامی بلند شدم و برای ادریس که
رمان ادریس 18
رمان برای کامپیوتر و موبایل. بله آقا ادریس برای من هم افتخاری بود اما رمان ادریس mina mahdavi
رمان ادریس 7
به جمع رمان خوان های ایران رمان برای کامپیوتر و موبایل. ادریس برای آرامش من چه
رمان ادریس 3
رمان برای کامپیوتر و موبایل. ادریس برای گرفتن امین به طرفم اومد و در رمان ادریس mina
رمان ادریس 2
رمان برای کامپیوتر و موبایل. باشد مادر اگر ادریس برای بردنم آمد با او چیز رمان ادریس mina
رمان ادریس 11
رمان برای کامپیوتر و موبایل. ادریس برای گردگیری آن قدر این طرفو آن طرف رمان ادریس mina
برچسب :
رمان ادریس برای موبایل