سید جمال الدین اسدآبادی بخش اول
براي ابلاغ اين امر يا تبليغ اين دريافت ذهني ، سي سال كوشيد و تحمل مصيبتها نمود ، هرجا رفت او را هدف تهمت و آزار و زجر قرار دادند و در هر جا تخمي فشاند براي ينكه بار نياورد حيلهها برانگيختند ، ولي او مقاومت ورزيد و از تلاش فرو ننشست . مسلم است در انتخاب راه براي وصول به هدف مقدس به اندازه قدرت و شجاعت در فهم و تبليغ و توجيه آن مجهز به تجارب و وسايل نبود و به همين نظر پس از سي سال كوشش در زندان طلايي عبدالحميد محبوس و معدوم شد ، ولي تخمهاي كشته او در ايران و عثماني و مصر و هند و افغانستان جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او در وطن او ايران نهضت مشروطه آغاز و انجام پذيرفت و چند سال بعد از آن دستپروردگان او در اسلامبول دست به كار شدند و كساني كه در حيات او از عهده تطبيق نظريات سياسي او در مصر و هند بر نيامدند و مغلوب و منكوب و محبوس شدند ، در حزب كنگره هند و حزب وفد مصر بنيانگزار حكومت ملي آزاد گشتند . سيد جمال الدين در تاريخ ايران عامل ظهور تحولي شد و ملت ما را به راهي رهبري كرد كه پس از آن در پيچ و خم هاي آن راه به سوي زندگاني افضل گام برميدارد و هر روزي انتظار دارد كسيد جمال الدين با تيغ زبان و نوك قلم خود زمينه سازي كرد و شالوده اصلي قبول حكومت مشروطه جديد را در ذهن علماي روحاني مملكت فراهم آورده و در روزي كه علماي بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند ، معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سيد جمال الدين درباره عنصر مشروطهساز ايران به خطا نرفته بود و از حركت تمرد تنباكو تا مهاجرت به قم و پشتيباني علما از مشروطهخواهان در برابر كودتاي باغ شاه ، همه جا روح او راهنماي كساني بود كه هر يك در مقام مقتدي الانامي قرارداشتند . آري سيد با فكر روشن و توانا و اراده نيرومند و عقيده ثابت و زبان گويا و قدم نيرومند ، كاري را در خاورميانه عملي ساخت كه در نقاط ديگر جهان بي كمك توپ و تفنگ ميسر نميشد .
سید جمال الدین حسینی اسدآبادی از شخصیتهای ممتاز و روشنگری است که در پایان قرن سیزدهم و آغاز قرن چهاردهم هجری ظهور کرد . او مسلمانان و ملل شرق را به بیداری و قیام دعوت می نمود . در راه استراتژی کلی که خود بر محور سه اصل: . 1 بیداری شرق . 2 بازگشت به اسلام . 3 وحدت مسلمانان ترسیم کرده بود تلاش خستگی ناپذیری را آغاز نمود و برای رسیدن به این اهداف سفرهای متعددی به کشورهای سه قاره مهم جهان: آسیا آفریقا و اروپا نمود و با تدریس سخنرانی نگراش مقاله ونشر روزنامه و مجله و تربیت شاگردان آگاه و شجاع به موفقیتهای دست یافت .
هر کس که در زندگانی و فعالیتهای وسیع و گسترده سید جمال اندک تأملی کند به نقش وی در بیداری مشرق زمین اذعان خواهد کرد و از خود خواهد پرسید: اگر تلاشهای آگاهی بخش سید جمال نبود امروز ملل شرق و دنیای اسلام در چه وضعیتی به سر می بردند؟ آیا همین گونه بود که الان هست؟ یا تا مدتهای بیشتری مردم مصر ایران هند و ... تحت سلطه بیگانگان بودند؟ آنچه مسلم است تمام نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر در شرق و دنیای اسلام از مکتب سید جمال الهام گرفته و به گونه ای مرهون تلاشهای وی می باشد .
سید جمال الدین برای آزادی مردم تلاش می کرد و آنان را به مصالحشان می آگاهاند . به قیام و رهایی از قید و بند استعمار فرا می خواندشان . در صدد اصلاح وضع جوامع اسلامی و رساندن آنان به کمال و تمدن و پیشرفت بود . او باحکام و پادشاهان نیز در ارتباط بود و در هدایت وراهنمایی آنان می کوشید . سید جمال معتقد به تشکیل توده ها بود و در راستای این مهم انجمن وطنی را در مصر و جمعیت « عروْ » را در هند بنیان نهاد .
او مرد بارزه و جهاد بود . راههای گوناگون مبارزه را آزمود و تلخیها و سختیهای آن را تحمل کرد تا ملتها را از بدبختی و ذلت نجات دهد . جواهر لعل نهر و نخست وزیر مصلح هند سید جمال الدین را بزرگترین اصلاح طلب قرن نوزدهم در مصری می دانست که نه تنها این پیشوای مذهبی در مصر که در تمام کشورهای غربی و اسلامی اثر می گذاشت .
و اقبال لاهوری او را مردی دارای بصیرت عمیق در تاریخ اندیشه و حیات اسلامی می داند که می خواست بدون این که ارتباط خود را با گذشته مسلمانان قطع کند از نو در احیای تفکر دینی بیندیشد و آن را مطرح نماید .
و جرجی زیدان از آگاهی وی نسبت به اخلاق امتها و دگرگونی حکومتها و تدبیر در مسائل سیاسی در زمانها و مکانهای مختلف می گوید . همچنین او ار کسی می داند که از بلاغت و توان استدلال زیادی برخوردار بوده است .
و استاد عبد الرحیم غنیمه وی را استاد بزرگوار و مصلح عالی مقدار جهان اسلام می داند . بر این باور است که وی زمینه و بهبود کیفی دانشگاه الازهر را فراهم ساخت .
و میان محمد شریف سید جمال الدین را رهبر پیشگام بیداری اسلام و بزرگترین متفکر شرق و سده سیزدهم / نوزدهم می داند:
« او مردی متفکر و در عین حال مرد عمل بود . هوشی تند و دلی قوی داشت . مواهب عقلانی نادر وصفات اخلاقی والای او به شخصیت او جاذبه ای داده بود که خاص همه رهبران بزرگ است و همین موجب گردید که پیروان زیادی دور او گرد آیند . وی برای جهان اسلام شخصیتی جامع الاطراف بود؛ یعنی در یک زمان هم متفکری بزرگ هم مصلحی دینی و هم رهبری سیاسی بود . او در میان معاصرانش نویسنده ای استثنایی سخنوری جذاب و فصیح و مناظری برخوردار از قدرت اقناعی عظیم بود .
و با یارد داج سید جمال را مؤثر در تحول دانشگاه الازهر دانسته و در معرفی وی می نویسد:
« جمال الدین یک انقلابی سیاسی و فکری بود . او می خواست شاهد آزادی اسلام از قید امپریالیسم اروپایی باشد و بیداری امت اسلام را از خواب گران قرون وسطایی و اتحاد مسلمانان را تحت لوای یک خلیفه ببیند . »
ارنست رنان او را همچون ابن رشد و بو علی سینا می دانست .
نویسندگان تاریخ مشروطیت ایران وی را اساس این اندیشه و مانند ادوار براون در آغاز تاریخ مشروطیت به شرح زندگانی وی می پردازند .
اینک قبل از ورود به بحث نکاتی را یادآوری می کنیم:
. 1 اختلاف درباره ملیت و مذهب سید جمال الدین سابقه دیرینه دارد و مشخص شدن هر یک به تعیین دیگری کمک می کند . گر چه امروز با اسنادی که از وی به جای مانده قضاوت در این باره مشکل نیست ولی قبل از ورود به مطلب لازم است به اختصار به مذهب و زادگاه وی اشاره شود با این که می دانیم: سید جمال سعی می کرد از این قبیل مباحث بپرهیزد و خود را متعلق به جهان اسلام بداند .
ملیت سید جمال الدین
با توجه به اسنادی که از سید جمال به جای مانده و مکاتباتی که با اقوام خود در اسد آباد داشته است و کتابهایی که میرزا لطف الله و فرزند وی صفات الله جمالی درباره سید جمال نوشته اند مشخص می کند که ملیت سیّد ایرانی و زادگاه وی اسد آباد همدان است . بنا به اسنادی که صفات الله جمالی ارائه داده اجداد سیّد از سال 862 در اسد آباد همدان بوده اند . بنابراین عبارتی را که در صفحه اول کتاب: « الحاوی للمسائل النفائس » درباره ملیت سید جمال آمده باید توجیه کرد .
عبارت این است:
« من سکنْ کابل من اهالی الافغان - السید جمال الدین من سادات کنر »
این نوشته امکان دارد از آن سید نباشد و دیگران نوشته باشند . زیرا سید جمال الدین در سفر دوم خود به افغانستان که به وزارت می رسد لقب « استنبولی » را بر می گزیند که نشان می دهد اصالتاً افغانی نیست . زمانی که به مصر و عثمانی می رود او را افغانی خطاب می کنند؛ چرا که از افغانستان آمده و مدتی در آن جا بوده است .
وقتی که به مصر می رود و به مدت هشت سال در آن جا ماندگار می شود شاگردان و علاقه مندان به وی سعی می کنند به هویت او پی ببرند امّا سید جمال الدین صلاح نمی دانسته است که هوست ایرانی و شیعی اش در محیطی که مرکز حوزه و آموزش اهل تسنن بوده آشکار شود . از این روی از این روی علاقه مندان به وی از آن جا که سید جمال گه گاهی به جای اسد آبادی سعد آبادی امضأ می کرد زادگاه وی را اسعد آباد کنر افغانستان دانسته اند . چون می گفت: اجداد من قاضی و از بزرگان بودند وی را منتسب به سید علی ترمذی نمودند .
سید جمال نیز در مقابل کشف آنان سکوت می کرده و آنان سکوت وی را دلیل بر صحت مدعای خود می دانستند . وقتی که زادگاهش افغانی شد مذهبش نیز حنفی می شود!
از جمله شواهدی که نشان می دهد سید جمال الدین در مصر سعی داشته ملیت خود را آشکار ننماید این است که: میرزا شریف در نامه خود به سید جمال از نامه ای که وی از فاس مغرب به اسد آباد نوشته یاد می کند که عکس خود و ابو تراب را با آن نامه فرستاده است . ارسال نامه از مراکش شاید بدین خاطر باشد که سید نخواسته از مصر به ایران نامه بنویسد زیرا ممکن بوده دچار مشکل شود . تکلم وی به زبان ترکی به لهجه غیر استانبولی و اشعار وی به فارسی سلیس همه حکایت از این دارد که در ایران زاده شده و رشد کرده است . پذیرش وی از جانب دولت ایران بدون تردید در مذهبش و در خواستهای مکرر این دولت برای استراد وی بعد از قتل ناصر الدین شاه نشانگر ملیت ایرانی اوست
بیوگرافی سید جمال الدین
در مورخه شعبان 1254 مصادف با اکتبر 1838 میلادی سید جمال الدین در محله سیدان اسد آباد همدان چشم به جهان گشود. پدرش سید صفدر و مادرش سکینه بیگم دختر مرحوم میر شرف الدین حسینی قاضی است . او یک برادر داشته به نام مسیح الله ( م 1299 ه ) و دو خواهر به نامهای طیبه بیگم ( م 1303 ه ) و مریم بیگم ( م 1330 ) . همشیره زادگانش میرزا شریف خان مستوفی و میرزا لطف الله بودند . و عمه زاده اش حاج سید هادی معروف به روح القدس که در تهران تحصیل کرده است ( این سه با سید جمال مکاتباتی داشته اند که با آن اشاره خواهد شد . )
از پنج سالگی فراگیری دانش را نزد پدر آغاز کرد و با قرآن و کتابهای فارسی و قواعد عربی آشنا گردید . به خاطر استعداد و نبوغی که داشت با تفسیر قرآن نیز آشنا شد .
با زبان ترکی چون اهل زادگاهش به آن زبان تکلم می کردند از همان کودکی آشنا شد
در سن ۱۰ سالگی سیّد به همراه پدر برای کسب دانش به قزوین می رود .
سید جمال الدین در مدرسه صالحیه قزوین تحصیل می کرد . در آن زمان مدرسه « پنجعلی » قزوین نیز محل تحصیل طلاب بوده است . در کتاب المآثر و الآثار تصریح شده که سید در قزوین تحصیل کرده است . از این روی وی را شاگرد فلسفه مدرسه قزوین دانسته اند .
چند سال بعد بیماری وبا در قزوین بسیاری از مردم را از پای در آورد . سید جمال در این وا نفسا به خاطر ذهن جستجو گری که دارد به مطالعه در مورد علت مرگ مردم و بازده می پردازد و به بررسی مردگان مشغول می شود . پدر درنگ در قزوین را روا نمی داند از این روی همراه فرزند آهنگ تهران می کند . در تهران در محله سنگلج به منزل سلیمان خان افشار صاحب اختیار که از خوانین محترم اسد آباد افشار بود می روند . پس از چندی سید جمال الدین با تحقیق و جستجو در می یابد که مجتهد بزرگ تهران شخصی به نام: سید صادق طباطبائی . در حلقه درس او شرکت می کند و در گفتگوئی که بین سید و وی در می گیرد طباطبائی به هوش و ذکاوت سید جمال الدین پی می برد و به این همه هوش و ذکاوت آفرین می گوید در همان مجلس وی را به لباس روحانیت مفتخر می کند و پذیرایی از وی و پدر گرامش را به عهده می گیرد .
در سال 1266 قمری مصادف با 1850 پدر و پسر تهران را به قصد عتبات از راه بروجرد ترک می کنند . این نکته روشن نیست که چرا از راه اسد آباد روانه عتبات نشده اند با این که مناسب می نمود که دیدار دیگری با اقوام خود داشته باشند . شاید به خاطر همان مشکلاتی بوده که برخی می گویند: پدر و پسر را وادار به ترک اسد آباد همدان و اقامت در قزوین کرده است و شاید ارتباط سید صادق طباطبائی با میرزا محمود بروجردی طباطبائی و شهرت میرزا محمود در مبارزه با استبداد و جدیت در امر به معروف و نهی از منکر باعث انتخاب این مسیر شده تا از وی دیداری داشته باشند و شاید کاروانی که به سمت عراق می رفته این مسیر را برگزیده و پدر و پسر نیز با آن همراه گردیده اند .
سید جمال همراه پدر وارد حوزه نجف شد و پدر بعد از سه ماه توقف در نجف وی را به شیخ انصاری سپرد و به اسد آباد بازگشت . شیخ انصاری غیر مستقیم مخارج سید جمال را تأمین می کرد .
آنچه مسلم است سید جمال در نجف از محضر دو استاد بزرگوار و فرزانه بهره برده است: شیخ مرتضی انصاری در فقه و اصول و ملا حسینقلی در جزینی همدانی ( م 1311 ه . ق . ) در اخلاق و عرفان .
از دوستان و همشاگردیهای او در نجف سید احمد تهرانی کربلائی ( م 1332 ه . ق . ) عارف و حکیم بزرگ عصر خویش و سید سعید حبّوبی ( م 1333 ه . ق . ) شاعر ادیب عارف و مجاهد بزرگ عراق بودند .
دیگر شاگردان ممتاز مرحوم ملا حسینقلی همدانی عبارتند از: آقا رضا تبریزی ( م 1331 ه . ق . ) شیخ محمد بهاری ( م 1328 ه . ق . ) مقدس زاهد شیخ علی بن محمد ابراهیم قمی نجفی شیخ باقر قاموسی بغدادی نجفی ( م 1325 ه . ق . ) سید عبد الغفار مازندرانی و شیخ موسی بن محمد امین شراره عاملی ( م 1306 ه . ق . )
بهره مندی سید جمال از محضر ملا حسینقلی همدانی و معاشرتش با سید احمد تهرانی کربلایی و مرحوم سید سعید حبّوبی اهمیت ویژه ای دارد و پایگاه علمی و معنوی سیّد را در حوزه های علمیه روشن می کند .
در تاریخ 1270 قمری مصادف با 1854 میلادی سید جمال الدین تقریباً در آغاز هفدهمین سال عمر خود بعد از چهار سال تحصیل در نجف و بهره بردن از اساتید آن دیار به خاطر آنچه که میرزا لطف الله آن را بدخواهی و حسد عده ای دانسته نجف را ترک می کند . گفته اند: تصمیم در هجرت از نجف به هندوستان برای کسب علم توسط شیخ انصاری گرفته شده است وی بر این نظر بوده که سید هم از حسد بدخواهان در امان بماند و هم در آن دیار به آموزش علوم جدید از جمله: ریاضی و هندسه بپردازد .
سید بعد از یک سال و نیم اقامت در هندوستان از راه بوشهر عازم مکه می شود و از مکه به عراق برگشته و سپس عازم ایران میشود سه روز در زادگاه خود اسدآباد می ماند و علی رغم اصرار اطرافیانش مبنی بر ماندن در اسدآباد راهس سفر مشهد میشود در بین راه مدتی را در تهران اقامت میکند در همین موقع میرزا بابای ذهبی سر سلسله ذهبیه خدمت سید می رسد و مرید وی می گردد .
سید دوبار به افغانستان سفر می کند که در سفر دوم است که برای اولین بار سید با عنوان: « استنبولی » امضأ می کند . این احتمال وجود دارد که در سفر قبلی او به افغانستان عده ای وی را شیعه و ایرانی می دانسته اند و از این روی در راه فعالیتهای او مشکل می آفریده اند . از این روی وی راه حلّ را در استانبولی معرفی کردن خود دانسته تا در موقعیت جدید بتواند به فعالیتهای فرهنگی اجتماعی خود سرعت ببخشد . احتمالاً این جز برنامه های طرح ریزی شده در قندهار برای آینده افغانستان بوده است . زیرا سید جمال در سفر دوم به افغانستان شهرت می یابد . و این شهرت هم بدان سبب بوده که به عنوان: صدر اعظم محمد اعظم خان مشغول خدمت شده است . از روی این انتخاب می توان نتیجه گرفت: سید جمال در سفر حج مسافرتی به سر زمین عثمانی داشته است . این نشان می دهد که وی اصالتاً افغانی نبوده است . از این روی محیط طباطبائی می نویسد:
« سید را در کابل اسلامبولی و در قاهره کنری و در اروپا افغانی و در حیدر آباد دکن مصری می پنداشتند . »
بعدها که به استانبول می رود چون به افغانی شهره شده بود این لقب را بر می گزیند و کابلی و افغانی را به نام خانوادگی خود می افزاید . سید جمال در صفحات 39 40 46 و 49 دفتر اول خود پسوند « الاستنبولی » را همراه امضأ خود آورده است . تمام این نوشته ها زمانی بوده که سید بار دوم به افغانستان می رود . گزینش لقب « استنبولی » ایجاب می کند که وی علاوه بر مسافرت به آن منطقه آشنایی کامل به زبان ترکی نیز داشته باشد . در صورتی مردم افغانستان این عنوان را از وی می پذیرفتند که لا اقل بتواند به ترکی که زبان مردم استانبول بود سخن بگوید . در غیر این صورت وی را متهم می نمودند . این نکته نیز روشن است که در منطقه کابل کسی به ترکی سخن نمی گفته است . پس باید اذعان کرد که سیّد در کودکی در موطنش اسدآباد همدان مثل دیگر مردم زادگاهش به زبان ترکی آشنا شده و به آن تکلم می کرده است .از این روی درباره لهجه وی گفته اند:
« ترکی دانستن سید و حرف زدن او به آن زبان ( که به شهادت آنها که حرف زدن او را شنیده اند ترکی عجیبی غیر از عثمانی و شبیه به آذربایجانی ) مؤید آن است که هجرتش از اسد آباد همدان در صغر سن مثلاً در هفت هشت سالگی نبود؛ زیرا که در آن صورت شاید ترکی اسد آباد را فراموش می کرد . و در خود کابل یا حوالی کنر آن ترکی معمول نیست . »
همان گونه که قبلاً بیان گردید سیّد در ده سالگی همدان را ترک کرد و تا حدود سیزده سالگی همراه پدر بود . این همراهی در حفظ زبان محلی اثر داشته است . سیّد اشعاری به ترکی نیز سروده که در دفترهای یادداشت خویش قبل از رفتن به استانبول درج کرده است . این نمایانگر آشنائی وی به زبان ترکی قبل از عزیمت به عثمانی می باشد . از جمله در صفحه 81 دفتر اول وی دو بیت ترکی با معنی آن آمده سپس اسامی فاضلان کابل و هرات ذکر شده که نشانگر نوشتن این اشعار در افغانستان است . در هنگام ترک افغانستان و حرکت به سوی هند یک بیت شعر از فضولی )شاعر ترکی گو)یادداشت کرده و همین طور در آغاز ورود به عثمانی شعری از امیر علیشیر نوائی در دفتر وی ثبت شده که سید علی رمزی آن را گفته است . اینها همه نشان می دهد که وی با زبان ترکی آشنا بود و کسی در استانبولی دانستن وی تردید نمی کرده است (زبان ترکی رایج در عثمانی تفاوتهای زیادی با ترکی نواحی ایران و آذربایجان نداشته است بعد از تغییر خط در زمان آتا ترک تفاوتهای زیادی به وجود آمد).
سید در افغانستان نشریه ای به نام « کابل » منتشر می کند که نسخه ای از آن به جای نمانده است . این نشریه ادامه نشریه شمس النهار کابل بوده که قبلاً امیر شیر علی آن را منتشر می کرده است . بعد از تصرف مجدد کابل با همان عنوان منتشر گردید . از دیگر خدمات سید در افغانستان نشر کتاب معروف « تتمْ البیان فی تاریخ الافغان » است .
سید قاسم رشتیا و غلام جیلانی اعظمی از نقش اصلاحی سید در موارد زیل یاد کرده اند .
« اعلان استقلال سیاسی اصلاح امور دربار تشکیل کابینه وزرأ تنظیم سپاه ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری توجه به سوی زبان ملی پنبتو و تبدیل القاب و عناوین صاحب منصبان لشکری و کشوری از زبان بیگانه به زبان افغان تأسیس روزنامه تأسیس شفا خانه بیطار خانه پستخانه احداث مسافر خانه در طول راههای مسافرت احداث شهر جدید شیراپور . »
بعد از تصرف کابل توسط شیر علی حکومت جدید سید را تحت نظر داشت و به وی آسیبی نرساند . امّا اطمینانی به وی نداشتند بالاخره سید جمال الدین به عنوان سفر حج کابل را ترک کرد .
سید جمال قندهار را ترک گفت و برای همیشه با افغانستان وداع کرد . مسیر سید دقیقاً مشخص نیست ولی آنچه مسلم است سید به بمبئی هند رفته است
ارتباط سید با ایرانیان مقیم بمبئی گسترده و وسیع بوده . در این سفر در ایّام محرم به مسجد ایرانیان می رفته و در مجالس آنان شرکت می جسته است .
در صفحه 82 دفتر اول وی بعد از ذکر یک جمله عربی چنین آمده:
« فی لیلْ 14 محرم الحرام در مسجد حاجی حسین شیرازی در بمبئی شیخ لطف الله البرحانی الساکن فی الشیراز ابن اخ الشیخ حسین ناظم الشریعْ المشهور بالظالم »
این احتمال نیز وجود دارد سیّد که در صدد خروج از هند بوده در این دیدار با ایرانیان وداع کرده باشد .
در صفحه 29 دفتر سید یک بیت ترکی از اشعار فضولی نقل شده سپس آمده:
« در یوم چهارشنبه 15 شهر محرم الحرام 1286 جناب آقا شیخ محمد فرمودند . »
شیخ محمد در آغاز ورود سیّد به هند به دیدار وی می شتابد . احتمالاً اکنون برای واع با سید به محضر وی مشرف شده باشد . به هر حال سید جمال قبل از اتمام دو ماهی که قرار بود در هند بماند وتماس روشنفکران و رجال علمی و دینی با وی بود . برای استعمار غیر قابل تحمل بود که سید با مردم ارتباط داشته باشد و با آنان سخن بگوید . از این روی مأموران انگلیس به وی می گویند:
« دولت هند وسایل اقامت دو ماهه شما را تهیه نموده امّا امروز به شما می گوییم که محیط این سامان با اقامت شما در هند مساعد نمی باشد . »
سید جمال الدین در پاسخ می گوید:
« به هند نیامده ام که حکومت بریتانیای کبیر را بترسانم نه قدرت آن را دارم که انقلابی بر پاسازم ونه آن که به عملیات آنان انتقاد نمایم . با این وصف از مثل من سیّاح گوشه گیری دولت هراسناک است و از کسانی جلوگیری می کند که مرا ملاقات می نمایند با آن که آن ها ناتوانتر از من هستند ثابت می کند که حکومت بریتانیا اراده اش کوچک و شوکت او ناتوان شده است و در این جا عدالت و امنیت حکمفرما نیست . در حقیقت دولتی بر این کشور پهناور حکومت می کند که از خود ملت ناتوانتر است . »
سید جمال به کسانی که به دیدار وی آمده بودند گفت:
« آنها با تمام تعدادشان متجاوز از ده هزار نفر نمی شوند . هر گاه شما صدها میلیون پشت بشوید و زمزمه در گوش بریتانیا نمایید و طنین در گوش بزرگ آنان: گلادستون بنمایید و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید خداوند شما را مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید آزاد مردانی در هند خواهید شد . »
سید خطاب به حاضران که تحت تأثیر سخنان وی قرار گرفته بودند و اشک می ریختند می گوید:
« ملتی که در راه استقلال خود به دشمن حمله ور شد و مرگ را استقبال کرد آن ملت زنده و جاویدان خواهد بود . »
سید پس از این سخنان شورانگیز مهیا شد که با مأمور انگلیسی به هر کجا که می خواهد برود . مأمور گفت: یک روز مهلت داری . فردا باید حرکت کنی .
سید گفت: به کجا؟
مأمور پاسخ داد: پس از خارج شدن از هند به هر کجا که می خواهید بروید! در بامداد فردای آن روز سید با کشتی بمبئی را به قصد کانال سوئز ترک کرد . احتمالاً خروج سید از هند در 15 محرم الحرام 1285 بوده است . او در این مدت کوتاه بذر آزادی و برادری و اتحاد علیه دشمن مشترک را در هند افشاند .
ربیع الثانی 1286 ه . ق ./ ژوئیه 1869 م .
سید جمال پس از رسیدن به کانال سوئز به قاهره رفت و بیش از چهل روز در این شهر ماندگار شد . عده ای از طلاب الازهر بویژه طلاب سوری گرد او جمع شدند و از وی خواستند کتاب شرح الاظهار را تدریس نماید . سید به آنان پاسخ مثبت داد .سیّد طبق یادداشت خود در روز چهار شنبه ماه ربیع الثانی 1286 در مصر ؛ در محله جمیله بوده است . سید به دانشگاه الازهر می رود و به سخنرانی می پردازد . این سخنرانیها برای دولت وقت که حامی بریتانیا بود گران تمام شد . از این روی به بهانه مسلمان شدن کشیشی به دست سید او را از آن دیار اخراج نمودند .
زیرا بین عیسویان و مسلمانان در این زمینه مسائل و مشکلاتی بروز کرده بود .
عبده نیز از ورود سید به مصر در سال 1286 ه یاد می کند .
رجب 1286 ه . ق . / اکتبر 1869 م .
سید جمال الدین از پیش قصد داشت به مکه برود از تصمیم خود بر می گردد به عثمانی می رود . ورود سید به عثمانی در ماه رجب بوده است:
« در شهر رجب در شهر استنبول در قرب جامع فاتح در محل مکتب نشسته ام . سنه 1286 ه . جمال الدین الحسینی . »
سیّد افزون بر شهرت جهانی خیلی سریع در محافل علمی سیاسی استانبول درخشید . مطبوعات درباره جایگاه علمی و معنوی وی مقالاتی نشر دادند . از این روی عالی پاشا مشتاق دیدار با این مرد بزرگ روزگار شد . دیدار انجام گرفت و عالی پاشا شدیداً تحت تأثیر سیّد قرار گرفت و علاقه مند به وی شد . سیّد به خاطر دانش و جذابیت قوی در بین وزرأ اعیان و اشراف نیز محبوبیتی ویژه یافت .
دکتر محمد عماره می نویسد:
« سید زمانی که در عثمانی بود به آموختن زبان ترکی پرداخت و بعد از شش ماه به خوبی از عهده آموزش آن بر آمد . »
این سخن دکتر عماره به دور از حقیقت است . همان گونه که پیش از این اشاره شد سید جمال اهل اسدآباد همدان بوده و به ترکی از کودکی آشنایی داشته است . گواه بر این مطلب اشعار ترکی موجود در دفتر یادداشتهای اوست که در افغانستان و هندوستان نوشته شده است . در دفتر سوم بیتی از اشعار ترکی امیر علی شیر نوائی آورده که آن را در تاریخ شهر رجب المرجب 1286 هنگام ورود به عثمانی فرا گرفته زبان فرانسوی بوده است .
سید در هفته اول ورود به عثمانی در باب عالی سخنرانی مبسوطی در حضور خلیفه انجام داد که وی ابتدا از ایراد سخنرانی طفره می رفته که فکر می کرده شاید نتواند با لهجه ترکی خودش که مختص همدان بود برای حضار عثمانی سخنرانی کند که وی به راحتی از عهده این مهم بر می آید
سید از کتابهای چاپ شده در عثمانی بدین منظور بهره برده است . برخی از آن کتابهای آموزشی عبارتند از:
. 1 کتاب مکالمه صبیان ( ترکی فرانسه ) چاپ 1283 ق . استانبول . سید این کتاب را مطالعه کرده و یادداشتها و ملاحظاتی هم بر آن دارد .
. 2 کتاب تعلیم لسان چاپ 1284 ق . عثمانی . در تعلیم زبان فرانسه به ترکی سید جمال الدین قسمتهایی از آن را مطالعه کرده و توضیحاتی بر آن نوشته است . کتابهایی به زبان ترکی از سید به جای مانده که وی آنها را خوانده و علامت گذاری نموده و بر پاره ای از مطالب آن عناوینی را افزوده است . بنابر این سید از قبل با زبان ترکی آشنایی داشته و در عثمانی به آموزش زبان فرانسه می پردازد . چون متن این کتابها ترکی بوده برخی تصور کرده اند که وی ترکی می آموخته است . البته در ضمن مطالعه بالهجه استانبولی نیز آشنایی پیدا کرده است .
. 3 سید برای تکمیل زبان فرانسه کتابهایی که به زبان فرانسه بوده می خوانده است از جمله کتابهای گرامر . در بین کتابهای گرامری که وی مطالعه می کرده کتابی وجود دارد چاپ قسطنطنیه 1870 م . سید این کتاب را خوانده و بر حواشی آن به قصد یاد گرفتن فرانسه یادداشتهایی کرده است .
از این روی باید گفت سید جمال در عثمانی به فراگیری زبان فرانسه مشغول بوده نه زبان ترکی . سیّد در این مدت خیلی عالی زبان فرانسه را فرا می گیرد به گونه ای که می توانسته به آن زبان نامه بنویسد . سید جال به مطالعه و تحقیق در مسائل و علوم مختلف می پردازد . از جمله کتابهایی که مطالعه می نمود در زمینه جفر بود . سید در مسجد سلطان احمد عنوان مدرسی می یابد و در آن جا به تدریس می پردازد . بعد از گشذت شش ماه حضور در عثمانی به عضویت « انجمن معارف » و « انجمن دانش » در آمد . در آن زمان مسؤولیت وزارت معارف با منیف پاشا بود . عضویت سیّد د راین انجمن باعث کمال آن گردید . سید جمال آرأ و نظرات خود را بی پروا مطرح می کرد . وی معتقد بود: آموزش باید جنبه عمومی بیابد ولی حسن افندی شیخ الاسلام و متصدی اوقاف عثمانی با این نظر مخالف بود . سید جمال در مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه به سخنرانی می پرداخت و درباره اتحاد و هماهنگی مسلمانان و فوائد علم و صنعت اقتاصد و تجارت سخن می گفت . محبوبیت و عنایت مردم به وی و مراجعه مکرر به او باعث شد که حسن افندی سید اسد آبادی را رقیب خود بداند و در صدد توطئه علیه وی برآید . او با سیّد و نظراتشان مخالفت می کرد و منتظر فرصت مناسبی بود که او را از صحنه خارج سازد . مخالفان سیّد با آنچه باعث تثبیت موقعیت او می شد مخالفت می کرند . از جمله بین عثمانی و یمن مشکلاتی بروز کرده بود سید پیشنهاد کرد حاضر است برای حل مشکل به یمن مسافرت نماید . ولی مخالفان وی که موفقیت او را باعث تزلزل موقعیت اجتماعی خویش می دانستند سلطان را از واگذاردن این مأموریت به وی منع کردند . از آنچه مرحوم محسن امین در شرح حال سید علی بن شهاب نگاشته بر می آید که این مشکل مربوط به شیعیان حضر موت بوده و تا سال 1311 ادامه داشته است . علی بن شهاب در این سال برای حل مشکل و رفع ظلم از شیعیان حضر موت و مسلمانان جاوه به عثمانی مسافرت می نماید . از آن جا که سید جمال موقعیت اجتماعی والائی در عثمانی به دست آورده بود روز نامه « بصیرت » که به ترکی چاپ می شد برای آشنایی مردم با وی در شماره فوق العاده خود به تاریخ جمادی الثانیه 1287 یک عبارت و دو بیت شعر عربی را به خط سید جمال منتشر کرد . حسن افندی برای از بین بردن محبوبیت سید تلاش وسیعی را آغاز نمود . وی سخن از او را در باب علم حق بهانه کرد و سید رانزد سلطان فاسد العقیده معرفی نمود . ولی نتواست با این دست آویز جدید شخصیت سید جمال را نزد افکار عمومی و سلطان بی اعتبار نماید .
رمضان / 1287 دسامبر 1870
در رمضان 1287 تحسین افندی رئیس دار الفنون عثمانی از سید جمال الدین خواست که در جمع داشنجویان سخنرانی نماید . وی نیز سخنرانی خود را تنظیم و قبل از قرائت در جمع دانشجویان و علمأ و نویسندگان و مدیران جراید و استادان دارالفنون آن را به صفوت پاشا وزیر فرهنگ و شیروانی زاده مشاور دولتی و منیف پاشا ( وزیر سابق علوم ) و از رجال دولتی و عضو انجمن معارف نشان داد و مورد تأیید و تصویب آنان واقع گردید . وی خطابه خود را با صدای رسا و آهنگ گیرا و منظم چنان به پایان برد که همه را تحت تأثیر قرار داد . وی در این سخنرانی از زندگی اجتماعی سخن به میان آورد و لزوم تلاش و کوشش برای رسیدن به صنعتت و علوم بایسته را یاد آور شد:
«هر کس تنها به سایه کوشیدن می تواند به هر مقصدی که داشته باشد برسد . حتی حضرت انبیای عظام علیهم الصلاْ و السلام هم وقتی که نکوشیده اند و زحمت نکشیده اند عقب مانده اند . »
شیخ الاسلام حسن افندی این سخنرانی را بهانه کرد و سید را متهم نمود که نبوت را صنعت می داند . از این روی وی را تکفیر کرد .
بحث پیرامون این فقره از سخنرانی سید جمال باعث مباحثی در محافل و جراید عثمانی گردید . در نتیجه سید اواخر سال 1287 عثمانی را ترک کرد . تبلیغات برخاسته از جبهه حسن افندی تنها متوجه سید جمال نبود . جبهه حسن افندی دارالفنون را کانون تبلیغ افکار ضد مذهبی می دانست و کارگردانان نظام آموزشی تازه را ناشر الحاد و زندقه . این ترّهات بهانه ای شد که تحسین افندی را از ریاست دارالفنون بر کنار کنند و پس از گذشت یکسال دار الفنون را نیز تعطیل نماید .روز نامه فارسی زبان اختر چاپ استانبول در شماره 16 سه شنبه 27 جمادی الاولی سال 1309 تکفیر نامه ای را علیه سید جمال منتشر کرد:
« علی رؤس الاشهاد اظهار زندقه والحاد نموده حاشا و ثم حاشا نبوت را به عنوان صنعت یاد نمود . »
زمان صدور این تکفیر نامه وقتی که دولت ایران سید جمال را از ایران اخراج کرده بود و وی در لندن با مجلّه ضیأ الخافقین علیه شاه ستمکار ایران مقاله می نوشت
منبع سایت حوزه
نوشته های آیت الله خسروشاهی
مطالب مشابه :
سیده جمیله مدرسی سریزدی
saryazd village - سیده جمیله مدرسی سیده جمیله مدرسی سریزدی، فرزند سید علی، و متولد سریزد مهریز.
مشاهیر و چهره های سریزد
سید مهدی مدرسی (عالم دینی) سید حسن مدرسی سریزدی (عالم دینی) سیده جمیله مدرسی
اصول سرپرستي و سرپرستي سازمان در بهبود مديريت عالي سازمان
2- اصول سرپرستی، سیده جمیله مدرسی سریزدی، چاپ اول 1386 . 3 مهندس سید شهاب الدین طاهری
کتابهایی با موضوع کارآفرینی
سیده جمیله مدرسی، سیدمحمدمهدی مدرسی آلفرد سرکیسیان، سید سروش قاضی نوری
سید جمال الدین اسدآبادی بخش اول
سید جمال در صفحات 39 مصر ؛ در محله جمیله بوده است . سید به دانشگاه عنوان مدرسی می یابد و
جمیله کدیور :هیچ کس انتظار پیروزی نداشت
ایران آباد - جمیله کدیور :هیچ کس انتظار پیروزی نداشت, بنام خالق زیبایی ها محمدجوادشلتوک کار
اعلام نمرات پایان ترم
جمیله فلاحتی سید مصطفی مدرسی فر حسین سید علی اکبر دهقان
لیستهای انتخاباتی برخی وبلاگ نویسان
۲۳- سید مهدی هاشمی ۲۵- جمیله فدوی (جبهه توحید و عدالت)، کد: «فرید مدرسی»
تبریک
جمیله فلاحتی سید مصطفی مدرسی فر حسین سید علی اکبر دهقان
ماکس وبر
جمیله فلاحتی سید مصطفی مدرسی فر حسین سید علی اکبر دهقان
برچسب :
سید جمیله مدرسی