مصاحبه با حاجیه خانم اکبری
این نوشتار طی دو جلسه مصاحبه با «خانم اکبری» در تاریخهای 26/12/92 و 26/1/93 توسط ریحانه آهنسازان و مهناز محسنزاده در سلامتگاه طب سنتی دانشگاه شاهد، تنظیم شده است.
خانم «خدیجه جمالی» معروف به «حاج خانم اکبری» متولد 1324 شهرستان فلاورجان اصفهان است. ایشان در خانوادهای مذهبی و دارای6 فرزند (4پسر و 2 دختر) متولد شدند. پدرشانکشاورز و مادرشان خانهدار بود. پدربزرگ خانم اکبری گاهی با استخاره گرفتن دارو تجویز میکردند و مادر بزرگشان (ننه جون خانم) نیز در ماساژ دادن و نافگرفتن1 معروف بودند. خردسالی خانم اکبری به علت علاقه بسیاریکه به طبابت داشتند درگشتن بین گیاهان صحرایی سپری شد و همیشه در آرزوهایشان از خدا میخواستند که بیماران را درمان نموده و به دیگران کمک نمایند. در دوران کودکی همراه پدرشان به خمین شهر، منزل ملا حکیم عطار، پدر دکتر میرداماد فریدونی میرفتند. دکتر میرداماد صاحب دو فرزند پسر هستندکه یکی از پسرانشان در اصفهان اولین عمل جراحی را بر روی خواهر خانم اکبری انجام دادند. پدرشان بسیار به منزل ملا حیکم میرفتند و خانم اکبری نیز در تمام دفعات همراه ایشان بودند. منزل ملا حکیم دارای باغ بزرگی بود. خانم اکبری حین گشت و گذار در باغ، گیاهانی را که نمیشناختند جمعآوری میکردند و به ملاحکیم نشان میدادند و در مورد خواص و کاربرد آنها سوال میکردند. ملا حکیم در یک اتاق که کنارش تخت کوچکی بود بیماران را معاینه میکرد و خانم اکبری کنار دست ملا حکیم به دقت به صحبت های ایشان گوش میدادند و خواص دارویی و گیاهانی که حکیم برای درمان بیماریها به مردم میگفتند را به خاطر میسپردند گاهی نیز از ایشان درباره چگونگی درمان بیماریهایی که به ذهنشان میرسید، سوال میکردند. اولین باری که ایشان احساس کردند که میتوانند به طبابت بپردازند 7 یا 8 ساله بودند، آن زمان به عطاری آقا حسین پسر حکیم عطا آبادی میرفتند آقا حسین در یک اتاق کوچک آمپول میزند و پیش دست دکتر فلاورجونی تنها پزشک آن منطقه نسخه مینوشت ایشان با دقت به صحبتهای آقا حسین گوش میدادند و تلاش میکردند که همه چیز را به خاطر بسپارند. آقای اسماعیل زاده نیز تنها بهدار منطقه بود که علاوه بر رسیدگی به بیماریهای دامها به طبابت نیز میپرداختند خانم اکبری در خاطرهای آقای اسماعیل زاده را اولین فرد میدانند که به ایشان گفتند توانایی طبابت دارند.
"اسماعیلزاده، دختر خاله مادرم رو گرفته بود وقتی که من با مادرم به منزلشون رفتم اسماعیل زاده به مادرم گفت: دختر خاله میگن که دختر تو هم طبابت میکنه؟ مادرم گفت: نه ابدا. اون وقت اسماعیلزاده خندید و گفت: که تو خونش میخونه. این میشه یه چیزی برای تو. روزی که اینو گفت من خودم فکر کردم که کاری نداره، چیزی نیست، میتونم حرف بزنم، تو خودم دیدم که تشخیص بدم. از همون اول که درمان میکردم زبون گفتاری داشتم. فقط میگفتم و میرفتم اطمینان داشتم که این کار شدنیه و خوبم هست. میدونستم که این دارو برای این بیماری خوبه و عیبی هم نداره و همه هم به نتیجه میرسیدن گاهی میومدن میگفتن که بهبودیشون کم بود ولی نمیگفتن که اصلا نتیجه نگرفتن همیشه میرفتن و با چند نفر دیگه میومدن."
از اولین محل طبابتشان در همان سالها به عطاری میرزا اشاره میکنند:
" میرزا محمود عطار پسر حاج اسماعیل بود که وقتی به عطاریش میرفتم یه کرسیچه میزاشت میگفت نرو، حالا واستا اینجا. بیمار میومد میگفت از این بپرس ببین چی باید بهت بدم، منم میدیدمش، میگفتم که این دارو و اون دارو رو بده."
ایشان عطاریهای امروز را قبول ندارند زیرا به گفته خودشان در قدیم عطاری به شکل امروز نبود و هیچ گاه عطاریها خود سرانه دارو نمیدادند.
درمان ایشان به ترتیب بر پایه تصحیح نحوه تغذیه، ماساژ، دم کردنیها یا جوشاندهها است. درباره فصد و حجامت میگویند:
"ما دستور اسلام را درست اجرا نمیکنیم. حرفها را مخلوط میکنیم و حرف خودمان را یک جا میزنیم. فقط میگوییم که حجامت کنید اما باید راه درست را پیش برویم نه اینکه نرفته برویم قله کوه.بچه که به دنیا میاد اگه همون ساعت اول یک تیغ بزنیم و چلهگی (40 روز بعد از به دنیا آمدن نوزاد) هم یه تیغ بزنیم، تو 4 ماهگی هم یه تیغ بزنیم، این بچه میتونه هر 3 یا 6 ماه حجامت کنه اما وقتی فردی یکدفعه حجامت میکنه اون چیزی که باید بشه نمیشه."
خانم اکبری در سن 12 سالگی ازدواج کرده و به دلیل کار همسرشان به اصفهان نقل مکان میکنند. بعد از ازدواج مدتی به قالی بافی در خانه میپردازند. اولین زمینه برای درمان جدی ناباروری زمانی بود که متوجه میشوند خواهر خارسو2 ( که همدیگر را آباجی صدا میکردند) بچه دار نمیشوند. خانم اکبری به او پیشنهاد میدهند تا نافشان را بگیرند و روزی که کسی در خانه نبود خانم اکبری ناف آباجی را ماساژ میدهند و مدتی بعد اباجی باردار میشوند. ایشان دومین زمینه در درمان ناباروری را زمانی تعریف میکنند که به خانه ننه جون خانم جان (مادر بزرگشان) رفته بودند:
" صبح اول وقت به خونه ننه جون خانم جان رفتم و دیدم که زندایی برای گرفتن نافش اونجا بود به ننه جون خانم جان گفتم بزار من اینکارو بکنم ببین من بلدم یا نه؟ ننه جون نیز در زمینه ناف گرفتن و ماساژ دادن خیلی وارد بود، زندایی روغن خوب (روغن حیوانی یا روغن بومی) آورد بعد از اینکه ناف را با روغن خوب ماساژ دادم گفتم: چون ناف سفت شده باید خاکشیر را بجوشونی و با روغن بخوری. ننه جون هم معاینه کرد و گفت ماشاءالله درست تشخیص دادی مدتی بعد اونم باردارشد و همین باعث شد که ترسم از طبابت بریزه."
ایشان در آن زمان برای تأمین داروی گیاهی حتی برخی از جهیزیه خود را که لازم نداشتند میفروختند. هیچ گاه از دست بیماران پولی دریافت نمیکردند و بیمار هر مبلغی که میتوانست یا میخواست را در گوشه پتو میگذاشت. پول معاینهها برای جهیزیه دختران، سیسمونی یا حتی معاش زندگی افرادی که توانایی مالی نداشتند هزینه میشد به طوری که به قول خودشان این گوش به اون گوش خبر نمیرسید.
خانم اکبری خاطره درمان رماتیسم برادرشان را که از اولین درمانها و در دوران کودکی بوده اینگونه نقل میکنند:
"یه وقت رفتم خونه دیدم داداشم بیماری رماتیسم3 گرفته، خیلی درد میکشه، به بابام گفتم: که اگه سورنجون4 و خورنجون5 و بسفایج6 را دم کنین و داداش بخوره خوب میشه. بابام به رمضون علی گفت: که بره عطاری میرزا گیاهارو بگیره. اون روز بارون خیلی زیادی میومد، چله دوم بود، وقتی داروها رو آورد پاک کردم و مادرم دم کرد داداش خورد و خوب خوب شد."
خانم اکبری با وجود آنکه بیماران زیادی از شهرهای مختلف به دیدار ایشان می امدند ولی برای درمان ننه آقا و خارسو مجبور به مسافرت به تهران شدند زیرا به قول ایشان:"کی حنا برای خود آدم رنگ داره."
"یه بار پیش دکتر نفیسی، ننه آقا رو بردم. اون موقع دکتر نفیسی خیلی روی رماتیسم کار میکرد. دیدم دکتر دستشو گذاشته رو سرش، گفتم آقای دکتر چه شده؟ گفت: سرم خیلی درد میکنه، حالم اصلا خوب نیست. امروز هم نمیخواستم بیام. گفتم: یه کم کاه جو دم کن بخور، خوب میشی.گفت: همین. گفتم: آره. دکتر گفت: بیمارت ناراحتیش چیه؟ گفتم: رماتیسم داره، باد میوفته تو قلبش، اما قلبشو رماتیسم کاری نکرده. گفت: خوبه که قلبشو کاری نگرفته، این که طوریش نیست. ننه آقا ناراحت شد، گفتم: حالا شما یه معاینه کن. وقتی دکتر قلبشو معاینه کرد گفت که قلبش عیبی نداره، اما یه قرصایی میدم بخوره. 15 ریال پول یه شیشه قرص بود بعد گفتم: اقای دکتر سورنجون و خورنجون و بسفایج بهش بدم که طوریش نیست؟ گفت: برای چی چی خوبه؟ گفتم: برای رماتیسمش، گفت: برو هفته دیگه بیا. هفته دیگه که رفتم قشنگ یادمه یه کتاب انگلیسی جلوش بود من که سر در نمیوردم، ولی اون یه کاغذگذاشته بود اونجا در آورد و خوند. گفت: همین دارو هست دیگه. گفتم: بله گفت: برو که درمان این درد همینه."
ایشان در کودکی بیماری گلودرد خود را که بسیار وخیم شده بود، در نبود پدر و مادرشان (رفتن به کربلا) با تهیه ضماد و بستن روی گلویشان درمان میکنند، به طوری که چرک از ضماد بیرون زده و حالشان رو به بهبودی میرود. هنگامی که با همسایههایشان برای شستن لباسها به کنار رودخانه میرفتند سایرین لباسهایشان را میشستند یا زمانی که به منزلشان میآمدند و ایشان در حین بافتن قالی بودند، از ایشان میخواستند که به مداوای بیماریها و کسالتهایشان بپردازند و به سوالهایشان پاسخ دهند.
خانم اکبری استاد خود را ملا حکیم از دوستان پدرشان میدادن. ملا حکیم که آن زمان 90 سالشان بود به درمان بیماران میپرداختند و هیچگاه از سوالات پی در پی خانم اکبری خسته یا رنجیده نمیشدند. ایشان مکتب نرفتند، فقط (پس از ازدواج و با داشتن دو فرزند) مقداری اکابر رفتهاند، در خاطراتشان رفتن به منزل دکتر بهشتی میگویند:
"زیاد به منزل دکتر بهشتی میرفتم. یک روز که پای تخت مادر دکتر نشسته بودم، دکتر وارد شد و به مادرشان گفتند: مادر امروز میخوام که خانم اکبری برام بسم الله الرحمن الرحیم را بنویسه، زمانیکه داشتم مینوشتم گفت که 20 بار بنویس تا جایزه بدم. من هم 20 بار خط نوشتم. بعد به من نمره 20 جایزه داد و بعد املا گفت و من نوشتم. همون موقع بود که گفت دوستی داره رفته خارج وقتی برگشته اونجا انگل گربه گرفته و بچه دار نمیشه، منم سریع گفتم آقای دکتر 3 کیلو گزنه7، 2 کیلو تیور8، 1 کیلو مریم نخودی9 با هم قاطی کنن، دم کنن بخورن. دکتر گفت: بله! بتول خانم گفت من نوشتم داداش. دکتر گفت تو میدونی انگل گربه10 چیه؟ گفتم نه ولی میدونم این درمانشه، در مدتی که اینا نصف دارو رو خورده بودن بچه دار شدن. بعد یواش یواش پی بردم که انگل گربه چیه. یه بارم یکی دیگه گرفته بود، گفتم حتما اینا رو بیار ببینم. وقتی اومدن دیدم که ناراحتی زنانه داره و عفونت و قارچ گرفته، بعد گفتم به این میگن انگل گربه! اینجا بود که فهمیدم انگل گربه چی چیه! این عفونت از گربه هم بدتره، بدن رو از تو میخوره، چیزی از این ماجرا نگذشته بود که دکتر شهید شد."
ایشان توضیح دادند که در مواردیکه نمیدانستند که درمان یک بیماری چیست، از خداوند استمداد میجستند و به نتیجه میرسیدند. در اینباره خاطرهای از رفتن به خانه خدا را گفتند:
" سال 65 به خانه خدا مشرف شدم. یک روز رو به روی خانه خدا ایستادم و گفتم که خدا یا من آرزو دارم که کارم پیش بره، میخام که درد رو با چشمان خودم ببینم و درمان درد رو به ذهنم برسون. یک لحظه چشمانم را بستم و وقتی باز کردم یک ورق سفید با خط طلایی امضا شده کنارم بود. اطرافم را دیدم هیچ کسی دور و برم نبود."
خانم اکبری نزدیک به 50 سال است طبابت میکنند. به گفته خودشان هیچگاه سعی نکردند که به بیماران تواناییشان را در درمان ثابت کنند. همیشه میگویند که من سواد ندارم، ولی علمش را دارم، خودتان بروید با علم ثابت کنید. خانم اکبری در سال1387 توسط مرحوم دکتر احمدی(محقق و کاشف داروی ضد سرطان حصاآ) به تهران دعوت میشوند تا در جلسه ای از ایشان، درباره نحوه درمان ایشان در طب سنتی سوالاتی شود. پس از آن به دعوت آقای دکتر ناصری(رئیس مرکز تحقیقات کارآزمایی بالینی طب سنتی دانشگاه شاهد) در درمانگاه بیمارستان حضرت زینب(س)، همراه تیم پزشکی به طبابت میپردازند.
همچنین در جلساتی که توسط دکتر شمس( رئیس دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران) یکبار در ماه برگزارمیشد شرکت میکردند و پزشکان از ایشان نحوه درمان بیماریهای مختلف را میپرسیدند و حتی شماره منزل ایشان را میگرفتند تا در مواقع لزوم از ایشان راهنمایی بگیرند. پس از بسته شدن بیمارستان حضرت زینب (س) (به دلیل فرسودگی ساختمان) از ایشان دعوت میشود تا در سلامتگاه طب سنتی دانشگاه شاهد به معاینه بیماران بپردازند. ایشان مدتی است که هر 15 روز یکبار، سه روز به تهران میآیند که دو روز به معاینه بیماران اختصاص دارد و یک روز مختص دانشجویان دکترای تخصصی طب سنتی است که در حال جمعآوری نسخههای ایشان در بیماریهای مختلف می باشند تا کتابی از نسخههای درمانی ایشان تدوین گردد. خانم اکبری حدود 6 سال است که به تهران میآیند و به مداوای بیماران در تمامی بیماریها بهویژه بیماریهای زنان و نازایی میپردازند. خانم هادیان(عروس خانم اکبری) نیز همراه ایشان هستند و در نوشتن نسخهها، راهنمایی بیماران در نحوه دم کردن گیاهان دارویی و طریقه مصرف آنها یاری میرسانند.
خانم اکبری تا چند سال پیش در منزل خودشان در اصفهان به طبابت میپرداختند، اما به علت رفت وآمد زیاد مردم، از طرف بهداشت از ایشان خواستند تا در مطب یک پزشک به درمان بپردازند، به همین خاطر دکترحسین سجادی(پزشک عمومی) که در منزلشان یک دارالولایه داشتند و مردم آنجا قران میخواندند، یک اتاق نیز به خانم اکبری دادند. بعد از مدتی خانم اکبری یک سال در خیابان میر داماد به طبابت پرداختند و هم اکنون در خیابان خیام در مطب دکتر سجادی به طبابت میپردازند. خانم اکبری برای یک دسته از داروهای ترکیبی از گیاهان اسمی گذاشتهاند تا نوشتن نسخهها راحتتر گردد. دکتر ناصری بسیاری از داروها را تهیه کردهاند و مقدار کمی از داروها توسط خانم اکبری از اصفهان آورده میشود.
ایشان خاطراتی نیز در تهران مربوط به ملاقات دکتر خطیب شهیدی متخصص کلیه که در امور نازایی نیز سرشناس بودند و دکتر جلوه متخصص قلب نقل کردند. ایشان درباره نگفتن اسرار بیمار بسیار تاکید داشتند به طوری که معتقدند حتی همراه بیمار به اتاق معاینه نیاید.
" اگر انسان سِر نگه دار نباشه، خدا هیچ وقت قبولش نداره و ما هنوز خواب این دنیا هستیم!"
خانم اکبری جزء معدود افرادی هستند که بدون هیچ چشم داشتی علمشان را در اختیار طالبان این دانش قرارمیدهند:
"آرزوم بود که هر کسی که میخواد بیاد ببینه ،گوش بده و یاد بگیره .دوس دارم این راه ادامه داشته باشه."
پانوشت:
- ناف گرفتن: ناف از جای اصلی خودش خارج شده است و با دست به صورتی ماساژ میدهند تا ناف جای خودش قرار گیرد و رحم جنین را قبول کند.
- خارسو: در اصفهان به مادر شوهر میگویند.
- روماتیسم مفصلی( (Rheumatoid arthritis: یک بیماری است که موجب التهاب، درد و تورم مفاصل بدن میشود. این بیماری معمولا مزمن بوده و در دراز مدت میتواند موجب تخریب مفصل شود.
- سورنجان: بیخی است شبیه به سیر صحرایی صنوبری شکل با اندک پهنی و سه نوع میباشد. یکی ظاهر و باطن آن هر دو سفید و طعم آن شیرین و دویم ظاهر آن هر دو زرد مایل به سیاهی و سیم ظاهر و باطن آن تیره تر و تلخ طعم.(صفحه 480مخزن الادویه، تصحیح محمدرضا شمس اردکانی تالیف محمد حسین عقیلی خراسانی)
- خورنجان: بیخی است سرخ تیره، پر گره و طعم تند بو و با حدت و آنچه که به تحقیق رسیده بیخ درخت تانبول است که به هندی پان نامند. (صفحه373مخزن الادویه، تصحیح محمدرضا شمس اردکانی تالیف محمد حسین عقیلی خراسانی)
- بسفایج: بیخی است اغبر، مایل به سیاهی و باریک شبیه به هزار پا وگره دار از هر گرهی ریشههای باریک بر آمده. (مخزن الادویه، تصحیح محمدرضا شمس اردکانی تالیف محمد حسین عقیلی خراسانی)
- گزنه: گیاهی علفی و خودرو از خانوادۀ نعنا. دارای با برگهای کرکدار که در صورت تماس با آن مادهای اسیدی ترشح میکند و مصرف درمانی دارد.
- تیور: گیاهی بلژیکی است و برای از بین بردن عفونت در بدن استفاده میشود.
- مریم نخودی: گیاهی است از تیره ٔ نعناعیان، با ارتفاع 15 تا30 سانتیمتر. این گیاه در جنگلهای نواحی مرکزی و جنوبی اروپا و شمال افریقا و ایران میروید. برای پاک کردن بدن از عفونت به کار میرود.
- انگل گربه: توکسو پلاسموز (Toxoplasmosis) بیماری است که توسط انگل تک یاخته ای به نام توکسو پلاسما گوندی (Toxoplasma gondii) ایجاد میشود. این بیماری در سال ۱۹۰۸ شناخته شد. بسیاری از موجودات خونگرم از جمله حیوانات خانگی، دامها، پرندگان و انسان میتوانند توسط این تک یاخته آلوده شوند. اگرچه آلودگی به این انگل معمول میباشد، ولی بروز بالینی بیماری بسیار نادر است. علائم بیماری شبیه به یک سرماخوردگی خفیف و شامل تب، درد خفیف و بزرگ شدن گره های لنفاوی برای مدت بسیار کوتاه می باشد.
ریحانه آهن سازان - مهناز محسن زاده
مطالب مشابه :
استخدام در دبی
خواستار منزل و با 3 سال سابقه کار در این زمینه متولد اصفهان لیسانس
استخدام شرکت صنایع شیمیایی ایران سال 92
استخدام در تبریز کاریابی و بازار کار آگهي استخدام و اخبار استخدامي جديد استخدام اصفهان;
مفاخر درگذشته ایران در سال 89+عکس
سن از چندی قبل در منزل خویش در سال 1338 شمسی در سنندج سن روز گذشته در اصفهان
مصاحبه با حاجیه خانم اکبری
این نوشتار طی دو جلسه مصاحبه با «خانم اکبری» در تاریخهای 26/12/92 سال پیش در منزل در اصفهان
بررسي محتواي كتاب درسي علوم تجربي ششم ابتدايي
در سال ششم به موضوع وسايل · کار در مدرسه و کار در منزل: در این مقوله تلاش شده است تا
نشانگرهای بهداشتی
وبلاگ دانشجویان داروسازی 92 اصفهان آب سالم در منزل دارند و از يک سال در يک سال
اخبار آبادی در سال جدید
مرکز استان اصفهان در حدفاصل منزل حسینقلی در سال ۹۰ - آغاز به کار جدول
برچسب :
کار در منزل در اصفهان در سال 92