خاطرات دوران مقدس سر بازی

به نام خدا

سلام امیدورم حالتون خوب باشه سالم وسلامت باشید

حالا میخواهم از دوران خوب سر بازیم بنویسم ونمیدونم چرا با اینکه چند سال از اون دوران خوش ومقدس میگذره بازم هر بار یادش می افتم غم مهمون دلم میشه و چشمانم تر

قرار بود با عماد ساعت 8 صبح بریم میدون سپاه واسه تقسیم .من سر ساعت به محل قرار رسیدم و از عما دخبری نبود یه خورده ای وایسادم و بعدش زنگ زدم خونشون برادراش گفت اون ساعت 5 صبح رفته وتقسیم هم شده وبرگشته خونه الان هم خوابه.

من رفتم دفترچمو نشون دادم وار د پادگان شدم و دیدم حدود 100 نفر وایسادن منتظر تقسیم شدن. رسم بر این بود موقع تقسیم میومدن و یه نفر از تو جمع یه اسمی رو از تو یه پلاستیک بیرون می اورد که به قید قرعه و شانس ما افتادیم نیروی زمینی ارتش(( لشکر 23 تکاور)) پادگان سرلشکر شهید حسن ابشناسان پرندک.

پرندک؟؟ پرندک دیگه کجاست؟؟دوره نردیکه!! اصلا چرا ارتش!! چرا سپاه نه!! هم همه های بی جواب!!!!!!

تو این میون یکی با بیسیم اومد واز جمع یه نفری بلند شد رفت پیشش (ظاهرا برادر بودن) وقتی فهمید برادرش افتاده ارتش

دفترچش رو گرفت وفرستادش نیروی انتظامی از ما پرسید کسی دوست داره بره نیروی انتظامی یا نه؟؟ که کسی جواب نداد ودو برادر رفتند .

ازجمع یکی پرسید ببخشید پرندک کجاست؟ مسول تقسیم گفت دور نیست همین شهریار هستش نزدیک تهران یهو صدای شادی همه بلند شد که آخ جون افتادیم تهران ولی اون مسئول با پوزخند گفت افتادید تهران ولی خدا به دادتون برسه تو پرندک!!!!!!

دوباره هم همه یعنی چی؟ این چی میگه؟ آقا میشه بریم نیرو انتظامی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نه دیگه تقسیم تموم شد پاشید برید روز 21/9 ساعت 8 صبح خودتون رو لشکر 23 معرفی کنید.( از این به بعد ل 23 جایگزین لشکر 23 میشود).

موقع بیرون اومدن یکی از بچه محل ها رو دیدم امیر موسوی یا همون ((امیرو خودمون)) سوارتاکسی شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم با امیر قرار گذاشتیم براساعت 6 صبح21 که بریم سمت پادگان. رسیدم خونه مادرم پرسید کجا افتادی منم گفنتم پرندک اطراف تهران

بعد از ظهر زنگ زدم عماد وگله که چرا به قول وقرارمون پایبند نبوده اونم گفت راستشش برادرش شب بهش گفته 9 صبح برا تقسیم دیره باید زود تر بره و چون دیرو قت بوده عماد دیگه به من نگفته بود وخلاصه اونم اافتاده بود پرندک ولی سپاه اینم بگم عما د سهرابی دوست عزیزم بچه تهران پارس از دوستان خوبم تو دوران هنرستانم بود .

صبح موعود فرا رسید ساعت 6 صبح به پیش به سوی سرنوشت.

منو امیر همدیگه رو سرقرار دیدیم و از اونجا سوار ماشین شدیم رفتیم م رسالت /م ازادی/شهریار و بعدش هم پرندک تو راه چند تا سر باز دیدیم اونا وقتی فهمیدن تازه روز اول خدمتمونه شروع به صحبت با ما کردن یکیشون می گفت چون ماه رمضون هستش زیاد تو اموزشی اذیت نمیکنن و یکی میگف نه بابا ارتش این حرفا رو نداره و یکی دیگشونم گفت من 3 ماه مونده خدمتم تموم بشه امید ندارم این 3 ماه تموم بشه شما ها با چه امیدی اومدیمن خدمت !!!!!!

رفتیم رسیدیم پادگان و بعد از انجام امور اداری که منتظر نشستیم هرکس رو که اسمشو میخوندن پا میشد و میرفت یه طرف دیگه خلاصه از اون جمع ما دفترچه 1 نفر نیومده بود اون پیش جناب سروان ق (مسول تقسیم داخلی لشکر) موند وما به سمت گردان اموزش را افتادیم.

اونجا یه کم بشین وپاشو دادن وبعدش پرسیدن کی گواهینامه داره کی نداره ویه سری سوال این جوری و بعدش هم لباس دادن پوتین و کلاه که خوسبختانه من همونجا لباس و پوتین اندازم بود وفقط کلاه برام کوچیک بود و پس ازتوضیح درمورد نحوه دوختن آرم ها بروی لباس ها به طرف درب پادگان حرکت کردیم قرار شد روز 27/9 خودمون رو با لباس معرفی کنیم.

با امید و اعتماد

خاطرات دوران مقدس سر بازی

مطالب مشابه :

مسیرهای رسیدن به پادگان های پرندک

خاطرات دوران مقدس سر بازی

سرباز پرندک و خاطرات خدمت

کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه

کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه ( کد محل پادگان آموزشی سربازی) بروز رسانی : 1391/04/26

کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه

کد های پادگانهای آموزشی