گویندگان برجستهی"گلها"
گویندگان برجسته گلها
یکی از پر طرفدارترین برنامههای رادیو ایران، که بیش از دو دهه پخش آن ادامه داشت، برنامهی گلها بود. سه عنصر شعر عرفانی، موسیقی متناسب با آن و خوانندگان خوش صدا و محبوب آن زمان، گلها را به شهرت رساند.
در این میان نقش گویندگانی که دکلمهی شعرهای عرفانی را بر عهده داشتند،
نیز یکی از دلایل محبوبیت کم نظیر این برنامه بود. نخستین گویندهی زن
برنامهی گلهای جاویدان که داود پیرنیا در سال ۱۳۳۵ خورشیدی بنیاد
کرد،صدیقه رسولی بود که با نام مستعار"روشنک" در شمار محبوبترینها بود.
پس از او آذر پژوهش، فخری نیکزاد، و فیروزه امیر معز نیز به گلها پیوستند.
با هر سه گوینده، در لندن پیش از آغاز نخستین برنامهی صحنهای گلهای
جاویدان، در بیست و ششم آوریل، به گفت و گونشستیم.
آغاز کار
آذر پژوهش، گویندهی با سابقه از رادیو تبیز کار خود را شروع میکند و یک
سال بعد به تهران میآید و به رادیو ایران مراجعه میکند. او از چگونگی
ورود خود به رادیو میگوید: "همه چیز ناگهانی بود. همه چیز فوری بود. مثل
این که هیچ مقدمهای نداشت. روزی که به رادیو برای کار وارد شدم، یک شعر
دادند و یک خبر و گفتند برو اینها را در استودیو ضبط کن. من هم همه را ضبط
کردم. گفتند یک گزارشی هم از اتاقی که نشستی برایمان بگو. همه را گفتم.
معمولا طبق تشریفات باید نوارها شنیده میشد، و بعد به من خبر میدادند. من
هم رفتم. شب به من تلفن کردند که فردا ظهر باید خبر بخوانی. در حالی که
خبر مشروح رادیو ایران را خواندن حساب و کتاب داشت. یعنی گویندهباید سه تا
چهار سال خبرهای سه دقیقهای را بخواند. تازه همان سه دقیقه را اول در
نیمههای شب بخواند، بعد تازه سه سال سه دقیقهای را روز بخواند و هفت هشت
سال بگذرد تا بشود گویندهی مشروح اخبار در ساعات روز."
از دوبلاژ تا تلویزیون
فخری نیکزاد، که هم صدا و هم تصویر شناخته شدهای دارد، از تلویزیون به
رادیو راه مییابد.
"من خیلی علاقه داشتم که در تلویزیون کار بکنم. آن زمان مثل حالا نبود که
هر کس از راه برسد بشود گویندهی تلویزیون. خیلی مشکل بود.باید از هفت خوان
رستم رد میشدیم. من اول با دوبلاژ شروع کردم. من تازه وارد شده بودم. آن
موقع هم غولهایی بودند که در دوبلاژ راه به کسانی که تازه آمده
بودند،نمیدادند.
یک ششماهی من در آنجا در حال کار آموزی بودم، و انتظار. تا این که رادیو
گوینده میخواست. من رفتم در آن جا شرکت کردم و امتحان دادم. آقای تقی
روحانی امتحان میکرد. خودش هم نشسته بود در اتاق فرمان. وقتی که آن متنی
را که به ما داده بودند خواندیم، از اتاق آمد بیرون و گفت تو دوهفتهی دیگر
بیا سر کار. من هم خوشحال و خندان. از طرفی من برای تلویزیون هم اقدام
کرده بودم. شنیده بودم که آن جا هم گوینده میخواهند. در طول همین دو هفته
از تلویزیون مرا برای آزمایش خواستند. آن جا در موقع آزمایش، چند تا شعر
دادند که بخوانم. چند تا خانم دیگر هم بودند. این شعرها را خواندم و تصویرم
را هم گرفتند. شب عید که من نشسته بودم پای تلویزیون، یکدفعه دیدم آن تستی
را که از من گرفته بودند از تلویزیون پخش کردند. اصلا شوکه شده بودم. که
چطور چنین چیزی ممکن است. بعد به من زنگ زدند که بیا تلویزیون. گفتم ای داد
بیداد چکار کنم؟ آن موقع تلویزیون و رادیو هم هیچ ارتباطی نداشتند با هم
دیگر. هر کدام بخشهای مجزایی بودند. به رادیو زنگ زدم با نهایت شرمندگی،
که من نمیتوانم بیایم. به تلویزیون رفتم."
از رادیو اهواز تا رادیو ایران
فیروزه امیر معز، گوینده دیگر برنامه گلها هم در آغاز و در سنین نوجوانی با
دوبلاژ شروع میکند.
"من وقتی که سیزده، چهارده سالم بود، فامیل ما آقای محمد علی زرندی،مدیر
دوبلاژ بود و به جای "جری لوئیس" و "نورمن ویزدم" صحبت میکرد. او از من
خواست که در فیلمی به نام "حملهی چهار صد فیل"که هندی بود، چند خطی
بخوانم. من وقتی رفتم آنجاآقای ملک مطیعی را دیدم، ژاله را دیدم، احساس
میکردم که در بهشت هستم. خیلی خوشحال شدم. دو سه تا جمله هم بیشتر نگفتم.
بعد خودم صدای خودم را شنیدم. خیلی خوشم آمد. در همان عالم بچگی. گذشت تا
اینکه پدرم ماموریت گرفت، به عنوان بازرس استانداری خوزستان و مجبور بود به
اهواز برود. من هم با او رفتم. در آن موقع هفده سالم بود. روزی مدیر رادیو
آمد پیش پدرم. منهم خیلی عاشق رادیو بودم و از هر فرصتی استفاده میکردم
که یکجوری خودم را به میکروفن برسانم. به پدرم گفتم که به این آقا بگو که
من میتوانم بیایم رادیو. پدرم خیلی عصبانی شد و گفت: الان چه موقع این
حرفهاست . هنوز تو مدرسه اسمت را ننوشتهای. آن آقا پرسید که جریان چیست؟
پدرم گفت میخواهد بیاید رادیو. گفت خوب بیاد. قرار گذاشتم و رفتم رادیو.
البته چه رادیویی! یک استودیو بود که دیوارش از گونی بود. به جای آکوستیک.
خلاصه اینها خواستند از من تست صدا بگیرند. من موقع خواندن سر زانوهایم از
ترس میلرزید. به هر حال قبولم کردند و یک برنامهی زنده به من دادند. چون
در آن زمان برنامههای ضبطی هنوز نبود. اسمش هم آهنگهای درخواستی
شنوندگان بود. مردم زنگ میزدند یا نامه مینوشتند و من برایشان آهنگ پخش
میکردم. پس از اتمام دبیرستان و ازدواج، دو سه سالی سابقهی کار در رادیو
اهواز داشتم. به تهران بازگشتیم. به رادیو رفتم و فکر کردم به محض آنکه
بگویم در رادیو اهواز سابقهی کار دارم، و در آن جا محبوبیت داشتم مرا
استخدام میکنند. امتحان کتبی دادم و تست صدا که خیلی دردسر داشت. بعد
گفتند که قرار است که یکی از گویندگان ما استعفا بدهد و برود. اگر رفت، شما
استخدام میشوید."
من تکیه کلام خودم را داشتم
بنان، یکی از خوانندگان نامی برنامهی گلها
آذر پژوهش کوتاه مدت پس از استخدام در رادیو به گلها میپیوندد. "یکی از آن
روزهایی که من میدویدم که بروم خبر بخوانم، شش هفت ماه پس از استخدام، از
جلوی اتاق کار شیشهای آقای پیرنیا رد شدم. آقای پیرنیا زدند به شیشه.
گفتند بیا تو. آقای پیرنیا دو سه تا شعر دست من دادند و گفتند این دو سه تا
شعر را برای ما دکلمه کنید. من هم شعرها را خواندم و رفتم به استودیوی
خبر. بعد ایشان این شعرها را در برنامه گلها پخش کردند. و به این ترتیب
ادامه پیدا کرد. ساعت مشخصی هم نداشت. هر بار که رد میشدم، آقای پیرنیا
میگفتند بیا این شعرها را بخوان. بدین ترتیب من کارم را در برنامه گلها
شروع کردم. ضمن احترام و ارادت خاصی که به آقای پیرنیا دارم و واقعا در
مورد برنامه گلها ما هرچه داریم از وجود ایشان داریم، اما در مور بیان شعر،
آقای پیرنیا یک مدل قدیمی داشتند. مثلا "جان منی" "مال منی" باید با یک تن
ویژه اجرا میشد. یعنی تکیه را روی قافیه میگذاشتند. ولی من خودم دوست
داشتم که تکیه کلامهای خودم را داشته باشم. از ایشان خواهش کردم که مرا
مقید نکنند. ایشان هم به من اختیار دادند که هر جا که دلم میخواهد روی شعر
تکیه داشته باشم."
راه به هفت شهر عشق
فخری نیکزاد چند سالی را در تلویزیون میماند، و پس از ادغام رادیو و
تلویزیون، در زمانی که امیر هوشنگ ابتهاج سرپرستی گلها را بر عهده میگیرد،
به رادیو میرود.
"در تلویزیون برنامهای به من دادند به نام "شهر آفتاب" که معرفی کتاب بود.
تهیه کننده برنامه هم آقای دکتر پارسی نژاد بود. نوروز سال چهل و هفت بود.
پس از پنج شش ماه طرح برنامهی هفت شهر عشق را ریختند در تلویزیون و من با
برنامهی گروه ادب کار کردم. آقای نادرپور در آن موقع هنوز نبودند. اسم
سرپرست برنامه را یادم رفته. آدم وقتی پیر میشود حافظهاش هم کم کم از دست
میرود.ایشان به هر حال رئیس گروه ادب بود. ادبیات کلاسیک. نه ادبیات
معاصر. هفت شهر عشق برنامهای بود با شعر و موسیقی و معرفی شاعران عارف.
این برنامه چندین سال ادامه داشت و طرفدارانی هم برای خودش داشت.
تا این که برنامههای دیگری را بتدریج به من دادند و اجرا کردم. از جمله
برنامههای مخصوص نوروز.
تقریبا تمام گویندههایی که اعلان برنامه میکردند، زن بودند. خانم ژاله
کاظمی بود که برنامه شما و تلویزیون را اجرا میکرد. اما برنامهی مخصوص
دیگری که زن ادارهاش را بر عهده داشته باشد در آن زمان نبود. پس از ادغام
رادیو و تلویزیون آقای هوشنگ ابتهاج سرپرست برنامه گلهای رادیو شدند، وبه
من پیشنهاد کار دربرنامهی گلها رادادند. همزمان تهیه کنندههای دیگر رادیو
هم به ترتیب آمدند سراغ من. زمانی رسید که من دیگر فرصت نداشتم. یعنی در
رادیو سه تا چهار تا برنامه داشتم. این ادامه داشت تا انقلاب شد. بعد هم
همه چیز به هم خورد و همه یک یک زدیم بیرون."
هیچ چیز جز رادیو برایم مهم نبود
فیروزه امیر معز، پس از شنیدن جواب رد رادیو، بار دیگر به کار دوبلاژ روی
میآورد.
"بعد از یک مدتی به من نامهای نوشتند که به تو احتیاجی نداریم. من هم که
چارهای نداشتم رفتم به دوبله و با آقای" مانی" شروع کردم به کار کردن.
خیلی هم برایم سخت بود. آقای مانی گفت تو هیچی بلد نیستی. باید یک دو سه
ماهی کار آموزی کنی تا کار را یاد بگیری. من دو سه ماه را گذراندم و به
جایی رسیدم که میتوانستم کار کنم. نامهای از رادیو گرفتم، که مرا به کار
دعوت کرده بودند. خدا بیامرزد آقای مانی را گفت، فیروزه نرو. گفتم من عاشق
رادیو هستم. گفت میدانی آن جا ماهی چقدر به تو میدهند؟ گفتم برایم مهم
نیست. گفت میدونی این جا چقدر پیشرفت داری؟ گفتم آن هم برایم مهم نیست. به
هر حال رفتم به رادیو.
من سال ۱۳۴۲ وارد رادیو شدم. چند ماه بعد یعنی در سال ۴۳ موقع خروج از
رادیو، نگهبان دم در گفت که خانم امیر معز آقای پیرنیا با شما کار دارند.
برای نخستین بار بود که من آقای پیرنیا را میدیدم. خیلی با محبت از من
خواستند که شعری را برای برنامهی گلها دکلمه کنم."
هیچ کس به پای روشنک نمیرسید
آذر پژوهش، پیش از دیگران اما پس از روشنک به گلها میرود. در آن زمان
دوستداران این برنامه، گلها را با گویندگی روشنک به رسمیت میشناختند. آذر
پژوهش اما گویا مشکلی با این مساله نداشته است.
"برای من هیچ مشکل نبود. برای این که هیچ کس به پای خانم روشنک نمیرسید.
هر کسی جای خودش را پیدا میکرد. البته غیر از خانم روشنک دیگرانی هم بودند
که در چند برنامه گلها شعر خوانده بودند. حتا تقی روحانی هم چند شعر
خوانده بود. پیمان هم. آقای پیرنیا هر صدایی را آزمایش میکرد. بعدها من و
خانم روشنک در این برنامهها ماندگار شدیم."
"شام و جام"
فخری نیکزاد که سالها با تلویزیون و گروه ادب کار کرده است شمهای از
خاطراتش را نیز برای ما میگوید. "همه چیز برای من خاطره است. به خصوص در
آن روزهایی که آقای نادرپور بودند و برنامهی ادب امروز را اداره میکردند.
گروه ادب هفتهای یک بار جلسه داشت. وقتی به یک ماه میرسید میهمانی
میدادند. آقای نادرپور اسمش را گذاشته بودند"شام و جام". این شبها ضمن
میهمانی بودن، شبی بود که ادبا و استادان در آن سخنرانی میکردند. واقعا
خوش میگذشت. هیچ قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نمیتواند باشد.
گلها برای کمک به زلزله زدگان
آذر پژوهش نیز از نخستین برنامهی صحنهای گلهای جاویدان در لندن، به یاد
نخستین برنامه صحنهای گلها در ایران میافتد.
"صحنهای شدن این برنامه در لندن مرا به یاد تنها باری میاندازد که برنامه
گلها در ایران برای کمک به زلزله زدگان به صورت صحنهای اجرا شد. د ر آن
برنامه خانم مرضیه هم خواند و تصویرش هم برای نخستین بار نشان داده شد. این
برنامه در هتل هیلتون با شرکت الهه، مرضیه، پوران و گویندگی من اجرا شد.
زیبایی آن برنامه در ذهن من جاودانه شده است.
آقای پیرنیا اصلا یک عارف بود و چشم به چیزهای دیگری داشت. او میخواست که
این برنامه در همان حال و هوا و در خلوت اجرا شود. البته به همان صورت هم
هست. شما گلها را وقتی در خلوت گوش میکنید پی به ارزشهای آن میبرید. این
برنامه علیالاصول صحنهای نبود. الان تازه مثل این است که مردم فرصت
کردند گلها را کشف کنند."
مطالب مشابه :
مقاله اي زيبا و خواندني در مورد اهمیت دوستی با فردی از جنس مخالف...
گلها - مقاله اي مقاله اي زيبا و خواندني در مورد اهمیت دوستی با فردی از جنس ( از جمله نیاز
نکاتی در مورد نگهداری گلهای اپارتمانی
نکاتی در مورد نگه داری زمان تعویض گلها در این جمله منظور از عقل همان روان ، و
دلنشین ترین جمله در مورد حضرت زهرا (س)
دلنشین ترین جمله در مورد گلها به چشمانش سوگند نوشته شده در جمعه بیست و ششم خرداد
درختچه های مینیاتوری ژاپنی بونسای
سبب شده است تا کشورهایی از جمله ایالات در مورد ساقههاي ستبر و علوم در مورد گلها و
چطور باغی پر از پروانه داشته باشیم؟
لاروهای گرسنه، تعبیه منبع آب امن و کمعمق برای دگردیسی آنها از جمله در مورد گلها
8-گل همیشه بهار
زبان گلها و همیشهبهار در ایران از جمله در بلندیهای بالای ۲۵۰۰ قسمت مورد
تشکیل گروه های آموزشی در دبستان غیردولتی دخترانه و پسرانه گلها
(مدرسه غير دولتی گلها در مورد پوشه ی کار نظر در مورد چک لیست دروس مختلف از جمله
روشهاي كنترل علفهاي هرز در فضای سبز شهری
گلها گیاهان از جمله روشهاي این وبلاگ مجموعه ای از اطلاعات و علوم در مورد گلها و
عکس گل های زیبا , عکس گل , عکسهای گلها
عکس گل های زیبا , عکس گل , عکسهای گلها. عکس گل های زیبا , عکس گل , زیباترین جمله در مورد
گویندگان برجستهی"گلها"
ضمن احترام و ارادت خاصی که به آقای پیرنیا دارم و واقعا در مورد برنامه گلها ما از جمله
برچسب :
جمله در مورد گلها