برنامه ی غیر منتظره..با حضور احسان علیخانی
سلام....
یه سلام ماه عسلی به تموم بروبچه های عسلی ....
به درخواست شما دوستای گلم این عکس ها و گزارشی از برنامه ی روز ۵شنبه غیر منتظره رو با اجازه دوستان عزیزم در وبلاگ قبیله ی هواداران احسان علیخانی تقدیم حضورتون میکنم..امیدوارم خوشتون بیاد.
************************
دل تو دلم نبود...می ترسیدم که همه چیز شایعه باشه ونیومده باشه...وقتی خانوم نامداری بعد از کلی حرف زدن عکس بچه گی های آقای علیخانی رو نشون دادوگفت که مهمون برنامه کسی ست که نزدیک به یک سال می شه که ایشون وتو تی وی ندیدیم وحالا می ریم که قسمتهایی ازبرنامه ایشون وببینیم در ماه عسل...از خوشحالی نزدیک بود جیغ بکشم...تصویر خانوم نامداری رفت وبعد تصویر دکور ماه عسل که آقای علیخانی همین جوری رو پله ماه عسل نشسته بودوداشت با ببیننده ها صحبت می کرد امد...بعد قسمتی که ثمره وارد شد امد(همینجوری که آهنگ ماه عسل 88به صورت آروم پخش می شد)بعد قسمت های دیگه ای از برنامه ماه عسل که ماها خیلی ازشون خاطره داشتیم(مرتضی,کوچولوها,نویسنده کتاب دا,بابک معصومی,خانواده اون دختری که قلب دخترشون وداده بودن برای زنده بودن یه جوون دیگه)باتموم شدن تصویر مهمونا صندلی خالی که همیشه تو تیتراژبود امدوبعدش قسمتی از تیتراژبا صدای کامل وبلند پخش شد...بعد از تموم شدن آهنگ تصویر خانوم نامداری امد....
خانوم نامداری:خوب امشب کسی مهمون برنامه غیر منتظره ماست که نمی دونم فکر کنم نزدیک به یک سال می شه که روی آنتن نبودن وامشب از طریق این برنامه با شما در ارتباط هستن.
بعد رو کرد طرف مهمون وگفت:آقای علیخانی خوش امدید...
بعد دوربین رفت طرف آقای علیخانی وایشون گفتن:خیلی متشکرم,به نام خدا,سلام عرض می کنم خدمت دوستای خیلی خوب خودم همکارای خوب خودم در شبکه دوسیماوهمه ی هموطنان که افتخار داشتم در آستانه ی آغاز بهاردرخدمتشون باشم.(رو به خانوم نامداری گفت:)چون می دونم خیلی تایم ندارید(نامداری امد تو حرفشو گفت:تند تند صحبت کنید؟)علیخانی:خیلی ,خیلی رو خودم کار بکنم که امروز یه مهمونم ,ودر قوار یه مهمون حرف بزنم(خندید)(خوشم امد حال نامداری رو گرفت)
اون یکی مجری گفت:آقا شما میزبانید منم سلام عرض می کنم.
علیخانی:من عرض ادب کردم خدمت شما.
نامداری:میزبان واینا؟؟؟چی شد فوری؟؟
علیخانی با خنده رو به اون یکی مجری گفت:شما یادت باشه به مجری هیچ وقت از این تعارفا نکنی...
نامداری باخنده:اصلا از این خبرا نیست امشب,امروز من میزبانم وآقایون اینجا مهمونن...
رو به علیخانی گفت:آقای علیخانی...
علیخانی نذاشت حرفشو بزنه وباخنده گفت:این عکس روچه جوری پیدا کردید؟من هرچی فکر می کنم...
نامداری:قشنگه دیگه,عکس بچه گیتونه...چندسالتون بوده اینجا؟
علیخانی:این عکاس تو شرایط بدی به نظرم این عکس وانداخته...
اون یکی مجری:شرایط بد؟عکس خوبی شده...
نامداری:آره,تو ژست بودن ایشون...(دونفری می خندن)
نامداری:می تونین تند تند صحبت کنی؟(می خواد تلافی کنه نمی تونه)
علیخاین:مثل شما اصلا...
نامداری:آهان,ولی می شه یه ذره ریتم وتند تر کرد؟
علیخانی:بله حتما...
نامداری:آهان.خوب چند سالتونه؟
علیخانی:من دیگه...یواش یواش بایدخودمو آماده کنم که وارد سی سالگی شم.
نامداری:چند ساله که کار می کنید؟
علیخانی خندیدوگفت:اتفاقا من خیلی دوست داشتم با اون کسی که ارتباط تلفنی گرفتید اول برنامه صحبت کنم(اول برنامه با آقای آخوندی تلفنی صحبت شد درباره صندلی داغ)...چون ایشون خیلی به گردن من حق دارن,ایشون وآقای جلالی..(یه ذره مکث)فکر می کنم,شاید مثلا تقریبا ده سال پیش یا یازده سال پیش,من کارمو با این عزیزان شروع کردم.دردفتر آقای جلالی و آقای آخوندی.
نامداری:چه جوری؟
علیخانی:من برنامه رو نگاه می کردم تماشا می کردم بعد پیاده می کردم...بعد یواش یواش توی پروژه های آقای آخوندی,یادمه که اول دستیار هفت هشت ها صحنه بودم.(باخنده)بابیل خاک می ریختیم تو صحنه..همین!!!....
نامداری با خنده وتعجب:یعنی چی؟؟!!
علیخانی رو به نامداری:باور کن یه فیلمی هم ساختیم...آقای آخوندی خیلی دوست داره که من برم صندلی داغ,ولی من هرگز نمی رم چون می دونم که منو رسوا می کنه تو برنامه شون...ولی به شدت صداقت وصراحت این دوعزیز و دوست دارم ومنت دارشون هستم...(یه ذره مکث)بعد یواش یواش شدم دستیار کارگردان..دستیار سه...دستیار دو...بعد امدم تلویزیون وشروع کردم آیتم ساختن,مستند های کوتاه ساختن...خیلی هم اتفاقی رفتم جلوی دوربین و...اول تا اینجا میکروفن دستم بود(مچ دستشو نشون داد)بعد تا اینجاو(دستشو آورد تا آرنجش)بعدش دیگه صورتمون امدوبعد یواش یواش مجری شدیم...
اون یکی مجری:اتفاق خوبی بود؟
علیخانی:اهههههههممممم...
اون یکی مجری:اتفاق خوبی برات بودش یانه؟
نامداری:این که می گی اتفاقی رفتم جلوی دوربین یعنی اتفاق خوبی بوده دیگه؟؟؟(اینجا می خوان دوتاشون منظورشون واز سوال به آقای علیخانی بگن یا سوالشون وباز کنن چون اولش سوال یه ذره عجب بود)
علیخانی:یه چیزی ومن به شما بگم,این نظر شخصی منه,شما برای رسیدن به یه جایگاهی تلاش نکنید,زحمت نکشید,سختی نکشید,قدرو انداره وشان ومنزلتشو نمی دونید...
اون یکی مجری:جدا...ولی اون جنس سختی ومن می دونم,خوب..سوالی که می پرسم...
علیخانی:خوب من این وبرای دوستای خودم می گم که واردکار اجرا می شن ویا گویندگی...واقعا نسل جوان ما یا حداقل خودم...(بچه ها شرمنده از اینجا به بعدش صداخیلی ضعیفه ولی درمورد همین اجرا ونسل خودمون حرف می زننه وبعدش...)
علیخانی:همه کار کردیم و..من یادمه یه برنامه ای کار کردیم که خیلی برنامه محبوب ودوست داشتنیه وهنوزم برای من برنامه عزیزی...به اسم پسرای ایرونی..که خیلی سالهای پیش من کار کردم با جواد مولانیا...(مکث کرد)من فکر می کنم تمام ایران وبایه پاترول رفتم گشتم....گشتم...از جهت مفرح بودن اون سفر نبودااا...خیلی سخت بود,واقعاسخت بود.یا مجموعه برنامه هایی که تو شبکه یک کار می کردیم.بنابراین تو اون مقطعی که رسیدم به اون جایگاهی که می تونستم نفس بکشم,زنده با هموطنام و زل بزنم تو قاب دوربین,سعی کردم که قدرشو بدونم.همیشه هم,خیلی هم,سعی کردم که خیلی خودمو درمعرض قرار ندم.سعی کنم که کمتر کار کنم برای اینکه...همیشه یه حرفی رو می زنم که بعضی از دوستانم بهش می خندن,تاریخ مصرفم دوست ندارم زود تموم بشه تو اجرا,چون شما تو اجرامطلب جدید نداشته باشید,حرفی برای گفتن نداری ومخاطبم بسیار باهوشه ومی فهمه که شما داری صفصته می کنی,داری با واژه ها بازی می کنی.حرفی نداری بزنی,وخیلی راحت کنترل وبرمی داره وکانال وعوض می کنه.
نامداری:شما خیلی دیده شدید مثل همه آدمهایی که شهرتی دارن ومی شناسنشون.اگه یه روزدیده نشید,کسی نشناستتون..منظورم این نیست که رو آنتن نباشیدا..ماشالله این تجربه رو داریدوهمهمونم فکر کنم تجربه شو داریم که نباشیم رو آنتن...اگه یه روز نبیننتون,نشناسنتون,مورد توجه نباشید,چه حسی خواهید داشت؟هیچ موقع فکر کردید؟
علیخانی مکث می کنه ومی گه:این حرف من خیلی حرف جدیدی نیست,حرفی که تمام کسایی که اینو تجربه کردن,می تونن برای شما تعریف کنن.(یه مکث کوچیک)جالب بود, من اون لحظه ای به قدرت جادویی تلویزیون پی بردم که تو همون برنامه پسران ایرونی,جواد مولانیا تو استودیوگفتش که احسان علیخانی داره واسه برنامه ایی میاد تا گزارش تهیه کنه تو لاهیجان...هیچ وقت یادم نمی ره,من واقعا یکی ازجاهایی که چشمام گرد شد ومتحیر شدم اونجا بودش,ورفتیم اونجا.اسم میدونش خاطرم نیست,بااون پاترولی که آرم پسران ایرونی زده بودیم.مثلا چندوقت بود که آنتن داشتم.بعدیه وقت دیدم جمعیتی از نوجوونای لاهیجان جمع شدن...ومن دیدم یه نفرداره اسم منو صدا می کنه...تصور من این بودش که پسر خاله مو دوستام ورفیقام وخانواده ام می دونن این قضیه رو...خیلی شعف انگیزه روزهای اولش.....مونتها یه تفاوت دوست داشتنی وخاص وخوشمزه یا که کار ما داره,اینکه این افتخاروداریم که بعضی موقع ها مردم تو چشمامون زل بزنن ودردودل کنن باهامون.شایدحرفی که به ما می زنن بعضی موقعه هابه جهت,حالا حداقل برنامه هایی که من کار کردم.شاید مثلا بااین چهره ی ورزشی یامثلا آرتیست سینمااین کارو نکنن...
نامداری:دقیقا,تفاوت جنس کار شما نمایان می شه.
علیخانی:من دلتنگ می شم به شدت برای,مخصوصا برنامه زنده.چون خیلی به تاتر نزدیکه..یعنی من اگه بخوام انتخاب کنم تاتر وخیلی بیشتردوست دارم از سینما یا بقیه ی هنر های تصویری,امابرنامه زنده رو خیلی دوست دارم برای اینکه احساس می کنم منو مخاطب باهم نفس می کشیم.ولی اینجوری که مثلاغم عجیبی هم بگیرم اگر کار نکنم...نه اینجوری نیست..ولی...
نامداری:فکر می کنید چون تجربه نکردید,ممکنه تجربه اشبکنیدویه ذره از اینی هم که می گید شدید تر باشه.یهو بری بیرون ببینی هیچ کس نمی شناستت,هیچ کس تو رو یادش نیست,هیچ کس نیم دونه یه روزی بودی.می دونی خیلی دردناکه...
اون یکی مجری:مثلا یه جاهایی برید که شما رو نشناسن بعد باید بگید که مثلا من علیخانی هستم..
احسان باخنده:کجا مثلا باید بگم؟چرا آخه باید همچین چیزی بگم...
اون یکی مجری باخنده:مثلا مریخ...
(با نامداری می خندن....
خود مجری هم از سوالش خنده اش گرفته)
نامداری:نه,من شوخی می کنم.من منظورم این هستش که یه روزی فراموشتون کنن.تجربه ای که خیلی از هنرمندها داشتن,متاسفانه.یه وقتی هم به خاطر گذز زمانها فراموش بشن ومی خواستم بدونم که اصلا به این موضوع فکر کردید یانه؟آقا یه سوال بشه خوبی بودید درکودکی؟
علیخانی:اهههههههه...شیطون بودم وهم تو مدرسه وهم تو خونه ...اما تو مدرسه تفاوتم این بود که پسر شیطونی بودم ولی بااین تفاوت که درسم خوب بود.یعنی همیشه باقید اینکه درسم خوب بوداخراج نمی شدم.
نامداری می خنده ومی گه:خوب,می خوایم بریم یه گذری داشته باشیم به همه بخش هایی که مربوط به یه بخش مادر ما داشتیم تو برنامه مون آقای علیخانی...
علیخانی:بله.
نامداری:ومی خوایم بریم بخش های کوتاهی رو از همه مادرهایی با فرزندانشون دربرنامه غیر منتظره شرکت کردن.بریم ببینیم وبرگردیم ویه بخش دیگه ای روباشما باشیم.
برنامه پخش شد وبعدش یه ذره درمورد رسول ملاقلی پور وآهنگ قشنگ مادر صحبت کردم که خیلی زیاد نبود..وبعد خانوم نامداری گفت:آقا ایشون فرمودن که بچه خوبی بودن,حالا نمی دونم بازباید بپرسیم ببینیم واقعاخوب بودن یانه؟مادر آقای احسان علیخانی روی خط هستن,اگر که ارتباطمون با ایشون برقراره سلام عرض می کنم به شما,شب بخیر,به غیر منتظره خوش امدید.
خانوم علیخانی:سلام وعلیکم.
نامداری:وقتتون به خیرباشه.
خانوم علیخانی:وقت شما هم به خیر باشه.خسته نباشید.
نامداری:قربون شما برم.
خانوم علیخانی:متشکرم از دعوتتون.
اون یکی مجری:منم سلام عرض می کنم خانوم علیخانی.
خانوم علیخانی:سلام علیکم.
اون یکی مجری:سلامت باشید.
خانوم علیخانی:خوبید شما؟
اون یکی مجری:ارادتمندم.
خانوم علیخانی:متشکرم خسته نباشید.
نامداری:قربون شما.خانوم علیخانی,آقای علیخانی,فرزند شما,واقعا خیلی بچه خوبی بودن یا شیطونی می کردن؟والا عکسشون که آدم احساس می کنه که خیلی شما رو اذیت کردن.اینجوری بوده یانه؟
خانوم علیخانی:نه خیلی اذیت نکرده منو.
نامداری:بچه خوبی بوده؟
خانوم علیخانی:بلاخره همه بچه ها شیطنت بچه گی خودشون ودارن,وطبیعی.بچه ای که شیطنت نداشته باشه سالم نیست.همه اش خاطره ست وبرای من موندنی.واین عکسشوکه دارم می بینم برام خاطره ست واینکه من این عکسو الان ندارم فکر کنم.
علیخانی:من خودمم ندارم قربونت برم.
خانوم علیخانی:ولی این عکس برای من انقدر جالب بود.وقتی این عکسو ازش گرفتن برای من یه خاطره شده.آدم با خاطره بچه هاش زنده ست.
نامداری:حتما همینجوری.اخه بعضی از بچه ها خیلی شیطونی می کنن.پدرو مادرا وقتی بزرگ می شن یه خاطره هایی دارن ازشون تعریف می کنن.یا نفرینشون می کنن که ایشاالله برای هیچ کس لتفاق نیوفته.گفتم شاید ایشون شما رو انقدر اذیت کرده.
خانوم علیخانی:نه اونقدر اذیتم نمی کرد.
اون یکی مجری:حالا مادرا معمولا دلشون نمیادکه بگن,بایدببینیم دیگران درمورد شیطنت آقای علیخانی چی می گفتن؟اقوام؟فامیل؟همسایه؟
خانوم علیخانی:بله شیطون بود ولی نه اونقدر که عاصی کنه همه رو..نه اونقدر نبود.
نامداری:خوب این خیلی نکته خوبی.
علیخانی باخنده:من یه چیز تعریف کنم.مامان جون من سلام عرض می کنم خدمت شما.
خانوم علیخانی:مرسی خسته نباشی.
علیخانی:دست شمارو می بوسم.چند روزی هم هست که درگیر کارم خیلی هم دلم برای مادرم تنگ شده.من یه خاطره کوچولو تعریف کنم. مادر من شاغل بود.مادر من جزء طیف پرستاران کشور بود وچندسال پیش بازنشسته شد.حالا بماند که چقدرایشون عزیز بود,پیش مریض هایی که اونجا بودن...خیلی خیلی خیلی...اصلا یک عشق عجیبی نسبت به خدمتشون ایشون داشتن.من یه مقطعی,الان خیلی درو شدم ازاون مقطع وفضای مثلا شعرواون فضاهای رمانتیک خودمون.یه دفعه مادرم سر کار بود من رفتم یه سینی بزرگ آوردم,بعد رفتم با پول عیدیم کلی شمع خریدم.بعد شمع هارو,مثلا فکر کن پنجاه تا شمع وچیندم توی سینی وهمه رو روشن کردم ومثلا می خواستم... یه فیلمی دیده بودم... می خواستم شعر بنویسم...فکر می کردم اگه شمع روشن کنم می تونم شعر بهتری بگم...واین شمع ها روشن شد وآقای علیخانی مشغول تفکروتامل وتراوش وتبلوربود...
نامداری:چند سالتون بود؟
علیخانی:دقیقا..فکر کنم دبستان شاید بودم...آره.این نشات گرفته از یه تصویری بود تو ذهن من که فکر می کردم اگه حالا شمع روشن کنم می تونم مثلا شعرهای عجیب وغریب بگم...
نامداری:اهوم.
علیخانی:خلاصه شمع ها آب شد وهیچ شعری به ذهن بنده نرسید...وقتی که سینی رو بلند کردم,گل فرش باهاش کنده شد...
نامداری:واییییییییییییییییییی....
علیخانی:فرشه فکر می کنم جهیزیه ی مادرم بودوفکر کنم فرش تبریزم بود..حالا...قشنگ گل فرش باهاش کنده شد.بعد...
نامداری:نابود شد!!!
علیخانی:بعد فکر می کنی راه کاری که انتخاب کردم چی بود؟مامان داره برمی گرده خونه.رفتم وقشنگ رخت خوابمو...خوب اتاق داشتم می تونستم تو اتاقم بخوابم...رفتم رخت خواب آوردم وانداختم رو اون فرش وخوابیدم.بعد مامانم از سر کار امد...هی گفتش که مریضی؟چیزی شده؟گفتم نه خسته ام می خوام بخوابم!!..خوب یه ساعت,دوساعت..وسط پذیرایی رو گل فرش که نمی تونی بخوابی؟سالها که نمی تونی بخوابی؟(نامداری واون مجریه مردن از خنده)
نامداری:آخی خیلی خوبه...خوب بعدش چی شد؟
علیخانی:دیگه هیچی دیگه کاملا متوجه شد...
اون یکی مجری:حالا اگه شعرم نگفتی یه اثر هنری وسط فرش درست کردی.
علیخانی:آره دیگه..
سه نفری می خندن...
نامداری:خانوم علیخانی الان ازشون راضی هستید؟
خانوم علیخانی:خیلی ,خیلی...
نامداری:پسر خوبی هستن؟
خانوم علیخانی:خیلی خوبه,خدارو شکر می کنم..
نامداری:هیچ انتقادی از ایشون ندارید شما؟
خانوم علیخانی:چرا انتقاد که دارم ولی انتقادی نیست که بخوام الان از طریق تلویزیون بگم.
نامداری:آخی....بعدا بگید بهشون.
علیخانی:خوب اینجوری بدتره که مادر من(باخنده)!!
نامداری:خوب چی کار شون دارید الان نمی خوان که بگن.
خانوم نامداری:چیزی نیست فقط کارشون یه ذره بی برنامه ست,یه مقدار دیر می بینمش,واقعااز ندیدنش دلتنگم...نه اینکه اذیت بکنه نه اصلا...
نامداری:بله درسته.
خانوم علیخانی:خدا ایشالله عاقبتشوبخیر کنه,عاقبت همه جوونامون و...
نامداری:زنده باشید.
خانوم علیخانی:من واقعا ازش راضیم.
نامداری:درست می گن فقط یه ذره بی برنامه ایدوووو...
علیخانی:الان من چند شبه درگیر ضبط یه برنامه ای هستم...درگیر برنامه سال تحویل شبکه جهانی جام جم واینها...منتها من یه پرانتزی باز کنم,من عاشق این خانومم که الان داره صحبت می کنه وتصورمی کنم اگه چند دقیقه دیگه صحبت کنه ممکنه که نصبت به احساسم,نصبت به ایشون بغض کنم...هرچی که دارم از ایشونه بعد از محبت خدا...وانقدر با ایشون صمیمی وبه قول رفقام ندارم وانقدر راحتم که خدا می دونه...وهمیشه عطش این وداشتم که درگوشم برام دعا کنه واگریه روز یکی ازم بپرسه که همین جای کوچیکی که داری مدیون چه کسی هستی؟حتما می گم که دعای خیر مادرم..که می دیدم ومی شنیدم صداشوپشت در که منو بدرقه می کرد...من هیچ وقت این کارو رو آنتن نکردم ولی اجازه بده که من شمارو ببوسم مادر من(بعد برای مامانش بوس فرستاد)...
خانوم علیخانی:قربونت برم پسرم,موفق باشی ایشالله...
نامداری:خانوم علیخانی خیلی ازتون متشکرم,قربونتون برم محبت کردید...
خانوم علیخانی:ایشالله سال خوبی داشته باشید...
نامداری:وهمین طور شما...
ارتباط قطع شد.بعد نامداری رو به علیخانی گفت:الان مشغول به چه کاری هستید؟
علیخاین:والا من الان...سه تا شبکه جام جم داریم دیگه...آره تصمیمم امسالم اینه که برای ایرانیان مقیم خارج از کشور برنامه اجرا کنم...یعنی سال تحویل....
نامداری:پس شماو در شبکه جام جم می شه دید...واینکه گفتید که ضبط یه برنامه یا رو هم دارید؟
علیخانی:آره یه برنامه هم هست به اسم بهار نارنج که برنامه ضبطی تولیدی,وبرای شبهای شبکه سه که تقدیم هموطنان می کنیم.
نامداری بعد از تموم شدن حرفای علیخانی درمورد برنده های پیامک صبت کرد وبعد رو به آقای علیخانی گفت:آقا آخرین برنامه غیر منتظره ست...یه خداحافظی کنید؟
علیخانی:من خیلی خوشحال شدم.ومی دونم که برنامه موفقی دارید.از اینکه منو دعوت کردید ممنونم.
نامداری:خواهش می کنم.
علیخانی:واز اینکه با مامانم صحبت کردم خیلی خوشحال شدم ومدیون شماها شدم.
نامداری:خواهش می کنم لطف دارید.
نامداری ومجری دوم که تا اخر برنامه هم نفهیمدم اسمش چی بود خداحافظی کردن وبرنامه تموم شد.ولی باز همه مون چشم انتظار حضور دوباره ش هستیم تا دوباره باحرفاش بیاد ودلامون وماه عسلی کنه.
اگه بد بود به بزرگی خودتو ببخشید...امیدوارم که خوشتون امده باشه...یه بار بهتون تبریک گفتم ولی بازم می گم ایشاالله عید عسلی خوبی داشته باشید...مواظب خوبیهاتون باشید....یه دنیا مهربونی فدای وجود تک تک تون....دوستون دارم....
ایشالا این خنده ها همیشه رو لبان احسان علیخانی و قبیله ی پر مهرش باشه..و جا خشک کنه..
و در ادامه..
سال ۹۰ انشالله سال احسان علیخانی خواهد بود..
دوستان لینک عکسها رو که با کیفیت بهتره در اخر پست قرار میدم میتونید از اونجا عکسها رو با کیفیت بهتر داشته باشید..
آخی..
دوستان احسان علیخانی برنامه ای تولید کرده با نام بهار نارنج که به محض اگاهی از زمان پخشش به اطلاع میرسونیم..فقط بدونید که از شبکه ی سوم پخش میشه..
و در ادامه..
دوستان عکسهای زیادی هستش اما باشه واسه بعد از عید..همینا فعلا بسه..
و این هم اتمام برنامه..
و این هم لینکهای عکسها با کیفت عالی..
http://uploadtak.com/images/1w01uvj4qywk00w75hc.jpg
http://uploadtak.com/images/g4lp6ekxfolmj5mr9i.jpg
http://uploadtak.com/images/4aipabulu7z7v3k930.jpg
http://uploadtak.com/images/o01z1irprc6qkj4upqhe.jpg
http://uploadtak.com/images/8jgi1n4x0onjbfg5yw.jpg
http://uploadtak.com/images/pw8negcqqlwx18xn0h5.jpg
http://uploadtak.com/images/dmw4tfaxvh0vmr7lif3.jpg
http://uploadtak.com/images/ejnqasswesu2kb8gpi0.jpg
http://uploadtak.com/images/ji06o7levm7sxdysz70.jpg
http://uploadtak.com/images/ue8du0fsb3cp96qnd50c.jpg
http://uploadtak.com/images/ti7oywbbbyei0ev1gjx.jpg
http://uploadtak.com/images/vkkrah9pzzpvz70awx9a.jpg
http://uploadtak.com/images/0mykmyvyxq4simxkxgk.jpg
http://uploadtak.com/images/barcg9bay4yxs95oodw.jpg
http://uploadtak.com/images/p639958upq7pfacltk65.jpg
http://uploadtak.com/images/x72bpawhxzzxf1h5ije.jpg
http://uploadtak.com/images/9sr2b3y53hqe8b1mk5ts.jpg
http://uploadtak.com/images/e9z59p2mi8p182c8k1zo.jpg
http://uploadtak.com/images/ey52eefggah2s97fhtte.jpg
http://uploadtak.com/images/81scb7kdzlmwstzji2me.jpg
http://uploadtak.com/images/edqxab5hnz65pjw9bm.jpg
امیدوارم تونسته باشک راضیتون کنم.
یاعلی
دوستون دارم...به امید ۱ برناه ی قشنگ دیکه از احسان علیخانیمطالب مشابه :
به نام خداوند شب..
که اول دستیار هفت هشت ها صحنه وشروع کردم آیتم مجری:منم سلام عرض می
برنامه ی غیر منتظره..با حضور احسان علیخانی
که اول دستیار هفت هشت ها صحنه وشروع کردم آیتم مجری:منم سلام عرض می
رمان امشب ♦8♦
اما با خونسردی جلو رفتم و سلام این صحنه مثل انفجار انبار عرفان بیدار شد وشروع کرد به
خداحافظ خاطرات
یادمه وقتی به خواهرم گفتم که یه مجری اومده که پشت صحنه ی استانه تو بغلش وشروع کردم
خلاصه ی قسمت یازدهم ماه عسل 92...
پشت صحنه ی دیروز رو میبینیم که سلام به روی ماه وشروع به صحبت راجع افرادی شبیه این
برچسب :
سلام وشروع مجری صحنه