بانک اشعار دفاع مقدس

و حرف، باز فقط حرف مادرم باشد و قول داده‌ام اين بار آخرم باشد خيال...نه ننويسم! خيال ... نه نكنم! خيال خوب تو ديگر نه در سرم باشد نه در دلم... دل تنگم ... ولي مگر مي‌شد؟! مدام قاب نگاهت برابرم باشد ویک غريبه صدايت كنم، كه «بابا...آب» فقط توقع يك برگ دفترم باشد چه مي‌شد آه اگر محض امتحان يك بار تو‌مي‌شدي‌پدري‌كه ... كه باورم باشد كه از زبان تو يك بار بشنوم... يك بار! كه بر زبان تو يك لفظ «دخترم» باشد تو مرد خانه شوي! مهربان و نان‌آور و مادرم فقط اين بار مادرم باشد پدر! بيا پدري كن! به قهرمان... نه خيال فقط...فقط به تو ايمان بياورم... باشد! و تو كه مي‌شكني باز و ... مي‌روي در قاب و من كه باز از اين‌خواب‌مي‌پرم باشد همين خيال برايم بس است! اما حيف ... كه قول داده‌ام اين بار آخرم باشد...

 فائزه امنی - استان مرکزی

 گفتی که پس از سجود بر می‌گردی
وقتی که صلاح بود بر می‌گردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تافکر کنم که زود بر می‌گردی

 

ما دور مداری از خطر می گردیم
تا صبح بدنبال سحر می گردیم
سوگند به لاله ها که همچون خورشید
زرد آمده ایم و سرخ برمی گردیم

 

  شهر آینه دار می شود با یک گل
پروانه تبار می شود با یک گل
گفتند نمی شود ولی می بینند
یکروز بهار می شود با یک گل

 
 

عهدیست که بسته ایم برمی خیزیم
با اینکه شکسته ایم برمی خیزیم
هروقت که نام عشق را می خوانند
هرجا که نشسته ایم برمی خیزیم

 
 

خون بسته سرم تمام گیسم سرخ است
می گریم و چشم های خیسم سرخ است
هرچند که سبز رفته ای نامت را
با هرقلمی که می نویسم سرخ است

 
 

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز

  

سرتاسر شهر با تو عطرآگین بود
لبخند تمام کوچه ها غمگین بود
آنروز که بردوش ترا می بردیم
تابوت سبک ولی غمت سنگین بود

 

یک ذر‌ّه از آفتاب باقی مانده است
در جام کمی شراب باقی مانده است
هر قطرة خون به قاصدکها می‌گفت
گل رفته ولی گلاب باقی مانده است

 


پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ است

 


بر قلب سراب زخم‌کاری زد آب
جاری شد و لبخند بهاری زد آب
در رویش تشنگی به پیشانی خاک
صد بوسه برای یادگاری زد آب

 
   
به ‌آخرین ثانیه‌های جانبازان شیمیایی:
خون... سرفه خشک... درد... بیمارستان...
آیینه‌ای از نبرد... بیمارستان...
پیچید صدای ضج‍ّه شیرزنی!
یک خط کشیده!... م‍َرد... بیمارستان...

 

در باد نشانه‌های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسه آخر توست
گفتند به من در آسمانی... بابا!
خورشید‌ِ به خون نشسته شاید سر توست

 

گفتم کمی از بهار خون حرف بزن
از غیرت شهر واژگون حرف بزن
وقتی پدرم شهید شد مجنون بود
آقای معلم از جنون حرف بزن!
 


اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ
این چفیه هنوز بوی بابا دارد

 

عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم
یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم
باور دارم که زنده هستی وقتی ـ
من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم

 

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام‌ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است

 
هادی فردوسی


 


مطالب مشابه :


سه داستان کوتاه، زیبا و آموزنده

" وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. گل ها و گیاهان به خانه ام گل برده ام و به بچه




بانک اشعار دفاع مقدس

تا صبح بدنبال سحر می گردیم سوگند به سرخ برمی گردیم به قاصدکها می‌گفت گل رفته




فهرست 100 کتاب پرفروش

در این فهرست، 100 کتاب درج شده است که به ترتیب برمیگردیم گل سلاخ‌خانه‌ شماره




معنی درس بیست و سوم « کعبه­ی مخفی »

از وجود او رخت برمی­بندد، همان دنبال او می­گردیم. ** 6- برو به جای طواف به دست آور )




داستانهای برای تفکر

سکه و طلا را به خانه زنى با برمی گردیم به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند




اشعار شهدا و دفاع مقدس

تا صبح بدنبال سحر می گردیم. سوگند به سرخ برمی گردیم به قاصدکها می‌گفت. گل رفته




رمان غزال

گل یخ گل یخ تابستون برای عروسی خاله ساناز دوباره برمی گردیم. وقتی به خانه رسیدیم




برچسب :