نظري به شال‌بافي در دوره قاجاريه و قيام شال‌بافان


مقدمه

به طور يقين «کرمان» در تثبيت حکومت قاجاريه بسيار مهم بوده، و آن برمی‌گردد به پناهندگي لطفعلی‌خان زند و حمله‌ي آقا محمدخان قاجار به اين ديار جهت دستيابی به وي(1206ق/1791 م.)؛ که از اين ورطه تنها مرگ و نيستی و ويرانی نصيب کرمان و کرمانيان گرديد. حمله‌ي آقا محمدخان قاجار و شدت عمل سپاه وي و ميزان خرابی و نابودی کرمان،  به حدی بود که کرمان تا چندی از هرگونه تأسيسات و خدمات مدنی عاری گرديد. تا آن که در دوره‌ي سلطنت فتحعلی‌شاه، وي ابراهيم‌خان ظهيرالدوله را جهت دلجويی و استمالت مردم و آباد نمودن گوشه‌اي از ويراني‌های خان قجر، بدين منطقه گسيل داشت. ظهيرالدوله در مدت حکومت بيست و دوساله اش (1240- 1218 ق/1827 ـ 1803 م.) توانست تا حدودی با عمران و آباد کردن کرمان و تعمير و مرمت ويرانی‌های قبل، و رونق دادن به اقتصاد، التيامی بر زخم‌های پيکر خونين و خرد شده‌ي کرمان بگذارد. اختلافات فرزندان ابراهيم‌خان، تحريکات و سوء استفاده بعضی از نزديکان و شايد از همه مهم‌تر، سر به‌راه بودن و اطاعت محض مردم کرمان بود، که  عباس‌قلی ميرزا  را پس از فوت پدر و نشستن بر سرير حکومتی کرمان، هوايی کرد و به اين خيال اندازد که حوزه قلمرو خود را وسعت بخشد و حتی گوشه چشمی نيز به تصرف ديگر نقاط داشته باشد (وزيری، 1385، ج 2 ، ص 595). آقا‌خان محلاتی که با فرمان محمدشاه به حکمرانی کرمان انتخاب شده بود، چون زعامت و رهبری فرقه‌ي اسماعيليه را نيز عهده‌دار بود، خيلی زود کوس لمن الملکی نواخت: «هوای کرمان _ مثل ساير حکمرانان ـ او را برداشت تا به قول صاحب تاريخ وزيری، بعضی از حرکات علاوه از حد حکمرانی و پاره ای از خود‌سری‌ها از وی به ظهور رسيد» (احمدي، 1375، ص 191). وی پس از جنگ و گريزهاي متعدد، تسليم گشت و به تهران رفت. اما چندی بعد، با جعل فراميني، به کرمان شتافت، و بار ديگر اين منطقه را به آشوب کشاند و سرانجام پس از جنگ‌هاي فراوان به هندوستان رفت و به مانند ]خان اول قجر»، اين «خان» نيز از خود تنها ويرانی‌های متعدد و از بين رفتن تعدادي مردم اين ديار را به يادگار بر جای گذاشت.  

metg8fok7wk12qv7gv08.jpg   آقا خان محلاتي

از ديگر وقايع مهم و قابل ذکر در اين دوره، بايستی به آشوب‌های کرمان و قتل ميرزا اسماعيل وزير(1264 ق/1848 م.) اشاره نمود. «... و از جمله اشرار و الواط به تحريک مفسدين به قصد قتل ميرزا اسماعيل وزير مازندرانی جمعيت کرده، ميرزا اسمعيل به خانه‌ي آخوند ملاعلی اعمی پناه برد. آن جماعت به خانه‌ي آخوند ريخته او را در همانجا با کارد و خنجر پاره کردند» ( وزيری ، 1385، ج 2 ، ص 5 -794). با ثبات‌ترين مقطع کرمان در دوره‌ي قاجار، حکمرانی محمد اسماعيل خان وکيل‌الملک است. وی توانست در مدت حکمراني‌‌اش (1284-1277 ق/1868 ـ 1860 م.)، در سايه ثبات سياسی، و با وسعت بخشيدن به اقدامات عمرانی و رونق اقتصادی و تجاری، منشاء خدماتی شايان گردد؛ از جمله در زمان او «شال کرمان به درجه‌ای ترقی کرد که رونق بازار کشمير شکست» (احمدی، 1375، ص 258). پس از وی، شهاب‌الملک و در نهايت پسر وکيل‌الملک، مرتضی‌قلی‌خان (وکيل‌الملک ثانی)  برجای پدر نشست، كه مبحث اصلي اين پژوهش به همين دوران برمي‌گردد. 1-  پيشينه‌ي شال در کرمان به اعتقاد دکتر باستانی پاريزی، کلمه «شال» در گذشته و در منابع و ادبيات، به صورت «شَعرِ» ثبت شده است و براين مدعا می توان به اين بيت فردوسی اشاره نمود:

شب تيره زو دامن اندر کشيد                  يکی چادر شَعر بر سر کشيد

و «شعر باف» که در منابع مختلف به عنوان شغل و حرفه بسياری از مردم ذکر شده است، همان «شال‌بافی» است، چنان که دهخدا در ذيل کلمه «شَعر‌باف آورده: «کسی که پارچه ی ابريشمی اعلا بافد». اما در باب پيشينه‌ي اين صنعت در کرمان می توان به گذشته‌ای يک هزار ساله اشاره نمود؛ آنجا که در جزء اموالی که از المکتفی خليفه عباسی باقی مانده بود، يک رقم «هيجده هزار طاقه شال کرمانی» بود. باتوجه به اين روايت، سابقه‌ي شال کرمان اقلاً به هزار سال پيش می رسد (333 هـ / 944 م. يعنی زمان آل بويه). موقعيت جغرافيايی کرمان و به علت کمی بارندگی، کُرک بزها بسيار مرغوب بود و از کُرک، شال و عباهای بسيار ظرف می بافتند که از مخمل لطيف‌تر است.» (باستاني پاريزي، 1358، ص 86). مرغوبيت پشم و در پي آن  شال کرمان به قدری بوده است که تاورينه، سياح و تاجر معروف، برای خريد آن به کرمان آمده است، و در سفرنامه‌ي خويش آورده‌است: «... در اواخر سنه 1647م (1058هـ .ق) [1]  در سفر سيم به ايران، يکی از پارسيان [2] را ملاقات کردم. از حال پشم‌های اختصاصی جويا شدم. معلوم شد که منبع اصلی اين پشم ايالت کرمان است ـ که همان کارامانی قديم باشد ـ در کوه‌های مجاور شهر علف‌هايی می‌رويد که اين خاصيت به آن‌ها اختصاص دارد. تمام گبرها [= زرتشتيان] در ايالت کرمان متوطن شده و تجارت ابريشم متعلق به آن‌هاست. ازين پشم، شال می بافند که در ايران به کمر می‌بندند، و پارچه‌ی لطيف نازکی هم از آن ترتيب می‌دهند که من دو طاقه از آن‌ها را به فرانسه آورده» (تاورنيه، 1382،ص 189).  تجربه طولانی در امر شال بافی، مرغوبيت کُرک بز ـ به علت خشکی هوا و کمی باران ـ و در نهايت وجود کارگر  ارزان به دليل عدم وجود فعاليت های زراعتی و صنعتی ديگر، از جمله عواملی بود که باعث مرغوبيت شال کرمان در گذشته بود و حتي بعضی از مقامات دولتی در جهت ترويج و کيفيت شال کرمانی اقداماتی می‌نمودند. «امير [ميرزا تقی‌خان] در تشويق صنايع بذل جهد نمود و شال‌های کرمانی را به پايه‌ي شال‌های کشميری ترقی داد، و چون بعد از او تشويقی ازين صنعت نشد، به حال سابق برگشت، ولی اسم «اميری» روی شال ترمه کرمانی ماند» (مستوفی، 1377، ج 1، ص 75).

اگر نگاهی به روزنامه‌های آن دوره بياندازيم، می توان اين امر را به خوبی مشاهده نمود؛ «امسال در کرمان برای تبريز و اسلامبول، تجارت شال را خيلی خوب می‌خرند» (روزنامه ايران، نمره554 ). «برای ترقی و رواج کارخانه‌های شال بافی کرمان و مشهد و يزد حکم همايون اين است که از اين به بعد آنچه  خلعت  در ايران از هر طبقه  که  داده  می‌شود، از صندوق‌خانه  دولتی  کرمانی  و مشهدی بدهند» (روزنامه دولت عليه ايران، ج 2،  ص 922).   

qpaw4m3hnm9xn367mi7k.jpg

شال ترمه تاج خروسي کرمان در دوره قاجاريه

  2-1 شال در فرهنگ و اجتماع کرماk

وجود قشر عظيم شال باف در جامعه کرمان، خواسته و ناخواسته  باعث پيدايش و رواج فرهنگ و ادبياتی خاص شده بود، بر اين مدعا می‌توان به بهترين منبع در اين زمينه، يعني «مجموعه‌ي خارستان» ، اثر اديب حکيم قاسمی اشاره نمود. وی به تقليد از گلستان سعدی، کتاب خارستان را شروع و در اين مجموعه ضمن ضبط اصطلاحات شال‌بافی، اشاراتی به وضعيت شال‌بافان  در کرمان و همچنين قيام اين گروه و رهبر آنان  ـ علی محمد شال‌باف ـ نيز داشته است.  «صنعت خلوشی را خفّ و ذلّ که تار شالش در کمال ظرافت است و به پود اندرش مزيد لطافت. هر مکّوئی که فرو می‌رود مفرّج تار است و چون بر می‌گردد مدرّج پود. پس از هر مکّوئی، پودی لازم و پس از هر پودی دو دفتين واجب...» (قاسمی، 1372، ص 170 ـ 169).   3-1  وضعيت شال‌بافان کرمان هرچه شال کرمانی، زيبا، قيمتی و زيب دوش امراء و حکام و سلاطين بود و آوازه و صيت شهرتش تا به اقصی نقاط عالم پيچيد، به حدي كه رونق شال کشمير را شکست، اما همين منابع و شاهدين، گاه جسته و گريخته رواياتی نيز از رنج و الم بی شمار اين هنرمندان بی‌ادعا و گمنام گفته‌اند؛ «شهر کرمان، خيلی تفصيل دارد. اولاً شال‌باف‌خانه زياد، و پانزده هزار شال‌باف دارد. چند جا رفتيم تماشا کرديم. مرد و بچه‌ی کوچک چند نفر به سن هفت نرسيده در توی زير زمين، در اتاق تاريک متعفن نشسته، مشغول شال بافتن بودند. دو ساعت پيش از طلوع آفتاب شروع، و شب تا يک ساعت بعد از مغرب کار می کردند... شال‌باف‌ها اکثر جوان می ميرند و سببش کار سخت و عفونت اطاق و هوای بد آنجا است، و جميع شال‌باف‌ها ناخوش و بدحال اند» (تلگرافچي فرنگي،1362، ص 205). و يا «ادوارد براون» پس از توصيف وضعيت نابهنجار يكي از كارگاه‌هاي شال‌بافي كرمان، آورده: داا «... اوه، ای کودکان بدبخت کرمانی که تمام عمر از نور آفتاب و هوای آزاد و بازی‌ها  و تفريحاتی که از مختصات زندگی کودکانه شماست محروم هستيد؟ ... شما بايد در تمام عمر زحمت بکشيد تا ثروتمندان بتوانند شال‌های گران‌بهای کرمانی را به سر و يا کمر ببندند و يا لباس کنند... شال‌های کرمان هر قدر زيبا و ظريف باشد، به عقيده من دوست داشتنی نيست زيرا با خون کودکان بدبخت کرمان عجين شده و تار و پود آن با رشته حيات آن بيچارگان بافته شده است» (براون ،1381، ص 564 ). 

v7yp7s7r19do4z5gubu8.jpgنمونه‌اي از کارگاه‌هاي شال‌بافي در دوره قاجاريه

«سرپرسي سايکس» نيز در باب شال کرمانی آورده: «اين متاع ازحيث ظرافت به قالی ترجيح دارد و اکثر به دست اطفال خرد‌سال بافته می‌شود و اهالی کرمان به واسطه ذوق و شوق فوق‌العاده‌ای که دارند از اين کار خسته و مريض و فرسوده نمی شوند ... تعداد دستگاه‌های داير کرمان به سه هزار بالغ می شود و ساليانه سيصد هزار تومان که معادل شصت هزار ليره است، شال ازدستگاه خارج می شود» (سايکس، 1336، ص 324).

اولين قيام شال‌بافان

ـ عوامل و زمينه های قيام

بی ترديد هر تحول اجتماعی، ريشه در سلسله عوامل و مقدماتی دارد که زمينه‌های شکل‌گيری، پيدايش و تسريع آن را به دنبال دارد. در بررسی منابع، شكل‌گيري اولين قيام شال‌بافان کرمانی که از اواخر حکومت نه ساله مرتضی‌قلی‌خان وکيل‌الملک ثانی شروع و در دوره‌ی حکمرانی شهاب‌الملک به اوج خود رسيد، چند عامل موثر و مهم‌تر بودند، از جمله:   1-2  قحط و غلا و کمبود نان آن گونه که در منابع آمده است، شکل‌گيری اين حرکت در ابتدا به واسطه‌ي کمبود نان آغاز گرديد، و اين امر بهانه‌ای شد تا در پرتو آن مسايلی جديد به وجود آيد و در نهايـت منجر به اين واقعه گرديد. همواره در طول تاريخ، قحطی يکی از معضلات جوامع بوده و اين مهم در مناطقی چون کرمان که خود سرزمينی خشک و در معرض خشکسالی‌ها نيز بوده، بيشتر از ديگر نقاط اثر منفی داشته است. با تورقی اجمالی در تاريخ کرمان می توان وضعيت اسف‌بار و دهشتناک پيامدهای قحطی‌ها را در گذشته‌ي اين ولايت ديد. بر اين مدعا مي‌توان به گوشه‌اي از روايت افضل‌الملك در بيان قحطي دهشناك دوره سلجوقيان در كرمان اشاره نمود كه تصورش نيز سخت مشكل است (افضل الدين کرمانی،1355 ، ص 19 ). و يا اگر به دوران معاصرتر برگرديم، خاطره‌ي همان قحطی و غلايی که در زمان محاصره‌ي کرمان توسط آقا محمدخان در اين شهر شيوع پيدا کرده بود،كه به قول وزيري: «بعضي از مردم به پوست و پشكل گوسفند تغذيه مي‌كردند و بعضي به اسه‌ي [هسته‌ي] خرما و تراشه‌ي نجاري سد جوع مي‌نمودند..» (وزيري،1386، ص 740)؛  هنوز در اذهان مردم اين دوره، به ويژه قشر مظلوم و بينواي شال‌باف باقي مانده بود و امكان بروز قحطی، همواره يکی از دغدغه‌های مردم کرمان در گذشته بود و به عبارتي «قحطی‌های اتفاقی دهه هشتم قرن سيزدهم (1280 تا1290ق / 1863 تا 1873م.) که اختصاصاً درکرمان وحشت‌انگيزتر از ساير بلدان بود، منجر به حرکتی شد که هسته اصلی آن را شال‌بافان تشکيل مي‌دادند» (باستانی پاريزی، 1358، ص 244).   2-2  اختلاف طبقاتی و وضعيت شال‌بافان کرمان رواج و گسترش صنعت شال‌بافی در کرمان و استقبال بسيار از اين کالا، باعث بوجود آمدن قشر عظيمی از اين صنف در جامعه کرمان شده بود؛ تا جايي كه  به روايـتی دو سوم مردم کرمان را شال بافان تشکيل می دادند. از طرف ديگر تجارت شال باعث بوجود آمدن و پيدايش طبقه ثروتمند تازه‌ای شده بود، که در نهايت اختلافات طبقاتی را به منتهای خود رسانده بود. ظلم و تعدی که در حق کارگران شال‌باف می شد ـ همان‌گونه که ادوارد براون در خاطراتش از آن ياد نموده است، و يا آن گونه که در مشاهدات تلگرافچی انگليسی آمده است ـ نحوه‌ي سلوک كارفرمايان، صاحب منصبان و حکام و سوءاستفاده از دسترنج اين گروه، جامعه‌ي کرمان را به انبار باروتی تبديل نموده بود که تنها منتظر اشتعال يک جرقه بود. فراهم شدن عواملی چون: کمبود نان و بالتبع بروز اضطراب در نزد مردم از شيوع قحطی، وضعيت سخت و طاقت فرساي طبقه شال‌باف، شکاف و اختلاف طبقاتی و موقعيت اجتماعی کارگران و کارفرمايان و تحريکات افراد، جامعه آن روز کرمان را به سوی هرج و مرج و وقوع انقلاب کارگری می برد. جهت روشن تر شدن و ضعيت آن مقطع می‌توان به اين عبارت اشاره نمود؛ «در کرمان مثلی است معروف که می‌گويد: « خداکند خليفه ور نمالد [3]» ، مقصود اين است که اين طبقه گرچه ضعيف هستند ولی وقتی خشمگين شوند، هيچ کس جلودار آن‌ها نيست و ظاهراً اين مثل مربوط به همان ايام ـ قيام شال‌بافان ـ است» (باستاني پاريزي، 1358، ص 276).

3- بازخوانی وقايع و حوادث اولين قيام شال‌بافان با مرگ محمداسماعيل‌خان وكيل‌الملك، شهاب‌الملک مأمور حکومت کرمان گرديد و سرانجام در سايه‌ي اعتبار و  اقدامات عمراني وکيل‌الملک در زمان حياتش، فرزندش مرتضی‌قلی‌خان با کسب رضايت درباريان و اهداي پيشكش‌هاي چشمگير، با اخذ لقب «وکيل الملک» بر سرير حکمرانی کرمان تکيه زد. 

pyyycgstc3zc4vnzv15u.jpg

محمد اسماعيل‌خان وکيل‌الملک

در سال آخر حکومت مرتضي‌قلي‌خان وكيل‌الملك ثاني، کمبود غله و حبوبات، بهانه‌ای گشت تا اعتراضات وسيعی بر عليه وی آغاز گردد، و به رغم تلاش‌های وی، نتيجه ای حاصل نگرديد و هر روز اوضاع وخيم‌تر می‌گشت. وي در نامه‌اي به حاج امين الضرب، اشاره‌اي به آشفتگی اوضاع کرمان و همچنين مستأصل بودن خويش می‌نمايد: «من بيچاره با اين اختلال امور متوالی و متواتر، و پريشانی حواس، و خرابی ملک، و بعد مسافت، چه کنم» (باستانی پاريزی، 1383، ص 352 ). 

r3mt1oal9eugucphe1i.jpg

مرتضي‌قلي خان وکيل‌الملک ثاني

اين مسايل و همچنين از طرف ديگر، شکايات کوهبنانی‌ها، او را کاملاً مستأصل و درمانده كرده‌بود، و به قول ابوالحسن‌خان کوهبنانی: «درين بين به واسطه، جنس ديوان که بر وکيل‌الملک خرواری يک تومان هشت هزار دينار يا کم‌تر تمام شده بود و خرواری ده تومان و بيشتر به خبازان می داد، امر نان تنگ شد، و به قدر کفايت نبود، شال‌باف و ساير کسبه از گرسنگی به فرياد آمدند، راه مسجد و منبر را بر علما و اعاظم شهر بستند که اول به فرياد ما برسيد که از گرسنگی در معرض هلاکت هستيم» ( باستانی پاريزی، 1358، ص 251).

شيخ يحيي احمدي در اين خصوص معتقد است: «درين سنه [1294ق/1877م.] اجامره شهر فتنه ای برپا کردند به اسم «حيدری نعمتی» و گاهی هم به اسم «شيخی يا بالا‌سری»، دعواها کردند، شرارت‌ها نمودند، بالاخره به عنوان تنگی و کمی غله بر حکمران خود بشوريدند و گدای بی نام را علي‌محمدخان نام نهادند [و] دست آويز خويش قرار دادند و فرمانش را گردن گذاشتند ... وکيل الملک در «باغ نظر» از شهر قطع نظر فرمود و نمی خواست خود اعمال آنها را کيفر دهد، لاعلاج صورت حال را به طهران نگاشت، حسنعلي‌خان سرتيپ سواره زرين کمر مامورنظم کرمان گرديد. چهارشنبه 16 جمادی‌الاخره 1294 به حسينيه مشهور به «دفه» در مزارع رفسنجان وارد و جناب حاجی ابوجعفر [4] را درخواست کردند به مشهد مقدس مشرف شوند، و پس از ورود به شهر، جناب حاجی محمد رحيم‌خان [5] پيشوای شيخيه را به طهران گسيل نمود و ميرزا مهدی‌خان کلانتر [را]  که پايه اين شرارت می دانستند به طهران فرستاد و چند ماه در گواشير توقف کرد، کاری از پيش نبرد، مرحوم وکيل‌الملک از حکومت استعفا فرمود و در ربيع الاول سنه 1295 [1878م.] روانه دارالخلافه گشت و بعد از يک سال در طهران به دار بقا ارتحال فرمود.» (احمدي، 1370، 4-183). با توجه به نقل قول اکثر منابع؛ گويا در ابتدا، اعتراضات به بهانه‌ي کمبود غله و حبوبات شروع، و در نهايت منجر به درگيری‌های فرقه‌ایـ شيخی و بالاسری ـ شده و از اين روست که با ورود حسن‌علي‌خان سرتيپ، حاجی ابوجعفر کرمانی  رئيس متشرعه و حاج محمد رحيم خان  رئيس شيخيه، محترمانه به مشهد و تهران تبعيد می‌شوند. و در پي آن دولت مرکزی، غلام‌رضاخان شهاب‌الملک (آصف‌الدوله) را مأمور حکومت  کرمان نمود (ربيع الاول سال1295ق. مارس 1878 م.). شهاب‌الملک که به قصد سرکوب شورش و بازگرداندن آرامش به كرمان آمده‌بود، با وجود سرکوب کردن و پراکنده کردن سران شورش، باز نتوانست به موفقيت برسد و بار ديگر شعله‌های خشم کارگران شال‌باف بالا گرفت و فتنه‌ای جديد حاصل شد. «در زمان شهاب‌الملک، باز رجاله‌ی شهر بشوريدند و غلا را بهانه ساختند، يحيی‌خان کلانتر پسر حاج ديوان بيگی را بکشتند و چند خانه را بکوبيدند. اين اخبار به طهران رسيد و شهاب‌الملک را معزول کردند» (احمدی، 1370، ص 297). 

1t61snoc7ghivpd2ybwc.jpg

شهاب‌الملک

قتل يحيی‌خان کلانتر(به دليل توهين به مردم)، باعث  اوج گرفتن شورش به ويژه در ميان شال‌بافان بود و اين حادثه در کنار مسايلی چون: عدم توفيق شهاب‌الملک در جمع‌آوری ماليات، عدم جلب رضايت شاکيان کوهبنانی و مهم‌تر از همه پيشکش‌های وکيل‌الملک ثاني در تهران، باعث گرديد حکم عزل شهاب‌الملک صادر و مجدداً فرمان حکومت کرمان به اسم وکيل‌الملک ثاني صادر گردد. اما پافشاری کوهبنانی‌ها و رسيدن اجل، وکيل‌الملک ثاني را ناکام، و فيروز ميرزا فرمانفرما بعد از چهل سال، بار ديگر حاکم کرمان گرديد. از نامه‌ي كه مستوفي الممالك ـ صدر اعظم وقت ـ به آيت الله حاج ابوجعفر نوشته‌است، مي‌توان به اوج ناراحتي حكومت مركزي از وقايع كرمان و آشوب‌هاي رخ داده، پي برد:

«... در اين اوقات از كرمان، پاره كاغذها رسيد و تفضيلاتي نوشته‌بودند كه باز اشرار و الواط كرمان جنبش كرده و به بهانه‌ي نان در مقام هنگامه و آشوب و ناامني برآمده‌اند. ظهور اين معني و جرات و جسارت آن‌ها در حضور مهر ظهور بندگان اعليحضرت قدر قدرت شهرياري، خيلي محل عجب شد ... چه شده‌است كه جهال و غوغا طلبان ولايت محض هرزگي و هواي نفس در مقام شكوائيه برآيند و ولايت بزرگ پادشاه را مغشوش و مردم را مضطرب نمايند. گويا دو سال قبل ماموريت مقرب الخاقان حسن‌علي سرتيپ را بالمره فراموش كرده‌اند، و عفو و اغماضي كه محض مرحمت در ماده‌ي آن‌ها شد به خاطر ندارند كه هنوز از لوث آن معاصي پاك نشده، مجدداً اين هنگامه را برپا و اسباب تغير خاطر مظاهر مبارك و تحير اولياي دولت علّيه شده‌اند و لابد مورد عقال و نكال شديد خواهند شد. برحسب امر قدر قدرت ملوكانه، شرحي مبسوط در اخذ و حبس و تنبيه و تاديب اشرار به مقرب‌الخاقان شهاب‌الملك نوشته‌ام كه باي نحوكان درصدد گرفتن اشرار و الواط كرمان برآمده... و تكليف شرعي شما است كه براي حفظ دماء و نفوس آن‌ها در مقام نصايح و منع آن‌ها از اين حركات ناشايست برآئيد و به هر زبان مي‌دانيد آن‌ها را آرام و در صدد امنيت ولايت پادشاه باشيد؛ غير از اين بشود و باز از اغتشاش آن جاها چيزي به عرض حضور مبارك برسد، لابد بايد آماده هر قسم سياست و خذلان و عقوبتي باشند، زيرا كه پادشاه از نظم ولايتي مثل كرمان چشم نخواهند پوشيد و بالمآل همه گرفتار سخط و غضب بندگان اعليحضرت قدر قدرت شهرياري خواهند شد و خشك و تر روي هم خواهند سوخت...» ( اسناد شخصي خاندان احمدي). 

qjkgl3mk5448mhpchxwe.jpg

نامه مستوفي‌الممالک به آيت الله حاج شيخ ابوجعفر

همان‌گونه كه ذكر شد، پس از عدم موفقيت شهاب‌الملك، «در سال 1296هـ / 1879م. نواب والا نصرت الدوله فرمانفرما به حکومت ايالتی کرمان و بلوچستان و اعطای يک ثوب سرداری ترمه و شمسه مرسع منصوب و مخلّع گرديد» (اعتماد‌السلطنه، 1367، ص 432). 

                                       

41gtgum6l94kp15vn8wb.jpg

حاج محمد کريم‌خان  

بنيان‌گذار شيخيه در کرمان

66k6js05j5hfza7ighr3.jpg

                                                      حاج محمد رحيم‌خان 

hqvubi9z4z2ozp0hev.jpg

حاج محمد خان

فيروز ميرزا که هم حکم حکومت کرمان و هم حکم اشد مجازات شورشيان را دريافت کرده بود، به کرمان عزيمت نمود و در «لدی الورود اشرار و مفسدين را دستگير و قاتلين يحيی خان کلانتر کرمان را به ياسا رسانيده ، بلده و بلوکات را قرين کمال امنيت و انتظام فرمود و با اين که سال قبل درکرمان قحط و به واسط علت زنگار، غله و حبوبات بسيار کم به عمل آمده و نهايت سختی بود، از محصول آتيه به طوری تسعيرات و نرخ ها را ارزان کرد که اين سال‌ها در کرمان به آن ارزانی و سهولت مؤونه کسی خاطر نمی دهد» ( همان، ص814). فيروز ميرزا در نخستين اقدام با وارد کردن مقداری گندم به کرمان و بر طرف نمودن گرسنگی مردم و اعدام پنج نفر ـ به جهت شرکت در قتل يحيی‌خان کلانترـ ، قيام شال‌باف‌ها را سرکوب نمود.  

vraa7hjiip5gbmwjg0v.jpg

 فيروز ميرزا فرمانفرما

  4- اوضاع سياسی کرمان ما بين قيام اول و دوم  شال‌بافان

فيروز ميرزا نصرت‌الدوله که سال‌ها قبل از واقعه‌ي قيام شال‌بافان، در جريان دفع فتنه آقا‌خان محلاتی به اين ناحيه آمده و در سال 1253ق/1837م. نيز به حکومت کرمان رسيده‌بود، توانست فرمانروايی بر اين خطه را همانند «اقطاع» و «تيول» برای فرزندان توانا و مستبد خود پايه‌گذاری نمايد. اين مهم را اگر در نوبت اول پايه‌گذاری نمود، در نوبت دوم حکمرانی ( 1296 تا  1298 ق/ 1881 ـ 1878 م.) تثبيت كرد. او آن چنان پايه‌های قدرت و حيطه‌ی نفوذش را در کرمان تقويت و توسعه نمود که پس از وی پسر ارشدش، عبدالحميد ميرزا «ناصرالدوله» به مدت يازده سال، پسر دومش،  عبدالحسين ميرزا سالار لشكر ـ در سه نوبت ـ و بالاخره نوه‌اش، نصرت‌الدوله فيروز بر اين ناحيه حکمرانی نمودند. «با حساب سرانگشتی، اين چهار نفر به مدت 22 سال صاحب اختيار اين خطه بوده‌اند» (افشار، 1382 ص 9).

عبدالحميد ميرزا ناصرالدوله، (جمادی‌الاولی سنه 1299ق/ مه 1882 م. به مدت يازده سال بر اريکه‌ي حکومتی کرمان تکيه نهاد. وي تا زمان فوتش در کرمان (رمضان 1309 ق/ آوريل 1892م.) يکی از مقتدرترين و مستبدترين حکام کرمان در اين دوره است. از مهم ترين وقايع اين دوران، قتل ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضا کرمانی و مورد غضب واقع شدن اهالی کرمان به واسطه اين عمل است. نکته جالب آن که دکتر باستانی پاريزی در اين مورد، باز به رد پايی از «شال» اشاره نموده‌است (باستانی پاريزی، 1358،ص 278).

rdujp15kpa8zks0vfxyo.jpg

      عبدالحميد ميرزا فرمانفرما

از نکات قابل توجه اين دوره، مي‌توان به مزايده گذاشتن حکومت کرمان اشاره نمود، بدين معنی که تعدادی از شاهزادگان و درباريان جهت به دست آوردن مقام و منصب حکومت کرمان، با رايزنی در دربار و اهدای پيشکش‌ها و دادن مبالغ قابل توجهی پول و رشوه به شخص شاه و صدراعظم و ديگران، در صدد برنده شدن در اين مزايده بودند. اعتمادالسلطنه در خاطرات روزانه خود در اين زمينه مطالب زيادي نقل نموده‌است، از جمله آورده‌است: «از قرار مشهور حکومت کرمان حراج است. حسام‌الملک هشتاد هزار تومان به شاه می دهد، بيست هزار تومان به صدراعظم و غيره. ميل صدراعظم اينست که به رکن‌الدوله داده شود و آن ابله زياده از هشتاد هزار تومان نمی دهد. بعد از قراری که شنيده شد خود نصرت الدوله اين مبلغ را متقبل است و چون صدراعظم به قم رفته است هنوز معين نيست چه خواهد شد» (اعتمادالسلطنه، 1374، ص 1068). باکمی دقت در اين روايت، می توان به عمق فاجعه‌ای که از ناحيه‌ي حکام بر مردم اين سامان روا می شد، پی برد؛ چرا که وقتی هرکدام از طرفين مزايده، حاضر به دادن رشوه‌هايی اين چنين بودند، مطمئناً درصورت انتخاب شدن به سمت حکمرانی، می‌بايست در طول مدت حکمرانی، چند برابر آن را وصول نمايد، و در اين گذر مي‌توان حدس زد چه ظلم و ستمی بر مردم کرمان روا  می‌گرديد.

5- دومين قيام شال‌بافان کرمان

ـ عوامل و زمينه هاي قيام شکل‌گيری دومين قيام شال‌بافان

ريشه در يک سلسله عوامل و مقدماتی دارد که پرداختن به هر کدام از آن‌ها لازم و ضروری است. اين جريان از دوره‌ي حکمرانی رکن‌الدوله 1322ق/ 1904 م. شروع و در زمان حکمرانی مجدد ظفرالسلطنه 1323ق/ 1905 م. به اوج خود رسيد، و بار ديگر طبقه شال‌باف در متن آشوب قرارگرفت. اما مه‌مترين مسايلی که می توان به آن اشاره نمود، عبارتند از: 1ـ 5  درگيری خاندان ابراهيمی و وکيلی ابراهيم‌خان ظهيرالدوله، در هنگام ورود به کرمان، افراد مختلفی را با خودآورد و به قول باستانی پاريزی: «افراد خانواده‌های زيادی ـ چه روحانی و چه نظامی و لشکری، و چه ادبا و گويندگان، همراه ابراهيم‌خان به کرمان آمده‌اند و در واقع او با يک «تيم» سازمان يافته به کرمان آمده که توانسته ولايتی با اين طول و عرض را در حالی که به کلی از ستم و جور آقا محمدخان خراب شده بود، دوباره آبادان  اداره و روبراه کند» (باستانی پاريزی، 1370، ص52 ). ابراهيم‌خان، با تيزبينی و در اقدامی حساب شده، با ازدواج خود و فرزندانش با خانواده‌های مختلف کرمانی، توانست خيلی زود ريشه و دايره‌ي نفوذ و حيطه‌ي اقتدار خود را در جامعه کرمان وسعت بخشد و خاندانی مقتدر و با نفوذ از خود در کرمان برجای گذارد. از طرف ديگر، محمد اسماعيل‌خان وکيل‌الملک که مدت زيادی در کرمان ـ به عنوان مباشر حكومت ـ زندگی و حکومت نموده بود، با احتساب مدت زمان حکمرانی خود و فرزندش مرتضی‌قلی‌خان، او نيز بنيان‌گذار خاندانی گسترده و قدرتمند در شهر کرمان بود. اين دو خاندان غير كرماني در اين شهر رقباتي در به دست‌گرفتن قدرت سياسي و اقتصادي آغاز نمودند. هر چند اين رقابت از همان اوان تشكيل خاندان وكيلي (اسفندياري) آغاز گرديد؛ آنجايي كه محمد اسماعيل‌خان وكيل‌الملك به مانند ابراهيم‌خان ظهيرالدوله، دست به يك‌سري اقدامات عمراني(چون: ساخت بازار، حمام، كاروان‌سرا، مسجد و ...) زد و در برابر بادگير برافراشته‌ي ابراهيم‌خان كه منقوش به امضاي ابراهيم‌خان، با عبارت «سلام علي ابراهيم»  بود، او نيز بر بادگير كاروان‌سراي خود، در سوي ديگر بازار، امضاي «حسبي الله نعم الوكيل» مي‌زند. 

وابستگی بيشتر خاندان ابراهيمی با دربار و شاه، و قدرت گرفتن خاندان وکيل‌الملک و جنگ ميان اين دو خاندان جهت از ميان به در کردن رقيب، کشمکش‌های پنهان و علنی را در صحنه سياست کرمان پديدار كرده بود. «[ بعد از فوت] وكيل‌الملك بزرگ، مرتضي‌قلي‌خان ثاني( پدر سردار نصرت و جد مرحوم مرآت اسفندياري نماينده ادوار مختلفه مجلس) در سياست زحمت نكشيده بر مسند پدر تكيه زد و از اينجا در مقام رقابت با شيخيه، اين طايفه هم سعي كرد رياست سياسي كرمان را در خانواده خود توارثي سازد و در انجام اين مقصود از عوامل مختلف كه همه‌ي كرمانيان مي‌دانند و شنيده‌اند، استفاده مي‌كردند» ( هاشمي،1333، ص2).

نويسنده‌ي سلسله مقالات «جنگ‌هاي شيخي و بالاسري» معتقد است؛ جنگ دوم فرقه‌اي در كرمان ـ و يا قيام دوم شال‌بافان ـ  ريشه در جنگ قدرت مابين دو طايفه‌ي بانفوذ اين شهر داشته‌است: «... ولي‌خان امير شوكت، عموي سردار نصرت گفت: آي بچه‌ها راهش را پيدا كردم؛ بايد جنگ را ملتي و مذهبي كرد. و طبق همين تصميم بلافاصله سردار نصرت، سادات ميرحسين‌خاني را يعني طايفه‌ي مادري خود را به عنوان تحصن به خانه حاج ميرزا محمد رضا فرستاد و زنان اين اين طايفه نيز در يكي از خانه‌هاي مجاور منزل مجتهد تازه وارد، تحصن اختيار كردند. و ميرزا مهدي‌قلي‌ پيرمرد طايفه‌ي ميرزا حسين‌خاني موجب تحريك حاج ميرزا محمد رضا شد و بدو گفت: اي آقا، اميرالاامراء را مي‌شناسيد، يعني اين پسر همان كسي است كه ريش مرحوم پدرتان را كند. از صبح بعد كارخانه‌هاي شال‌بافي و قالي‌بافي بسته شد و كدخداها كه خطي از كلانتر كه مختارالملك باشد، نمي‌خواندند؛ مردمان محلات را تحريك كردند كه رو به خانه‌ي حاج ميرزا محمد رضا بيايند و از يكي دو ساعت به ظهر چند صد نفر بلكه دو سه هزار شال‌باف و قالي‌باف را با سروپاي برهنه و شلوارهاي كرباس گشاد نيفه‌دار سرمه‌اي رنگ وادار به سينه‌زدن كردند و به جاي نوحه هم مي‌گفتند: حاكم شيخي نمي‌خوايم ـ وزير شيخي نمي‌خوايم...» ( همان، ص3). 

gqc82itlsz0hj1k75gpj.jpg

سردار نصرت و تعدادي از سرأن حکومتي کرمان

نكته جالب اين است در درگيري اين دو طايفه در كرمان، پاي دولت‌هاي ديگر نيز به ميان مي‌آيد و آنان نيز به نحوي ابراز نظر مي‌نمايند، از جمله مي‌توان به اين سند اشاره نمود كه  سفارت روسيه در ايران متذكر شده‌است:

«سفارت دولت قوي شوكت امپراطوري روسيه مقيم دربار ايران- مورخه: 21 شهر ربيع‌الاول 1323ـ جناب مستطاب اجل اكرم ارفع افخم ـ از مفاد راپورت واصله از قونسولگري دولت قوي‌شوكت امپراطوري در كرمان، معلوم مي‌شود عدل‌السلطنه [سردار نصرت)]  رئيس قشون آنجا و موفق‌الدوله بر ضد ايالت كرمان برخاسته و هماره اهالي آنجا را تحريك مي‌نمايند كه بر خلاف و ضد حكومت شورش و بلوايي برپا نمايند و به علاوه آقايان علما و مشايخ آنجا را محرك مي‌شوند كه بر ضد زردشتيان آنجا بعضي اقدامات كنند؛ كه عنوان را مذهبي قرار بدهند. لهذا دوست‌دار با كمال توقير و احترام از جناب مستطاب اجل عالي، خواهشمند است اقدامات لازمه از قبيل صدور احكام موكده در اين خصوص كه اصل مقصود مفسدين كه تغيير حكومتي است كه از طرف فرمان الشرف همايوني برقرار شده، انجام شود و كماكان حكومت در امور راجعه به خود ساعي و باقي و به ايالت آنجا برقرار باشد. و اگر موفق‌الدوله كه در حقيقت محرك واقعي دولت، به طهران احضار شود، به عقيده دوستدار بهتر و ديگر از اين قبيل امور رخ نخواهد داد. به انتظار جواب مساعد و استحضار از اقدامات حسنه، احترامات فايقه را تجديد مي‌نمايد» (اسناد وزارت امور خارجه). 

hucszn6uef4j5a2170ds.jpg

گزارش کنسولگري روسيه و شکايت از کارشکني سردار نصرت

 و در كلام آخر مي‌توان به اين بيت «كاسب كرماني» اشاره نمود و از اين مهم ياد نمود كه اختلافات اين دو خاندان، در درگيري‌هاي آن دوران و استفاده از توده‌ي مردم كرمان ـ به ويژه طبقه شال‌باف ـ كاملاً محرز و مشخص است

سخن از معاد و ديانت نبود                                  حكايت به غير از رياست نبود

  2ـ 5  اوج درگيری های فرقه ای، حضور شيخ شمشيری  و کم‌تجربگی و استبداد حکام کرمان

نحله‌ي شيخيه در کرمان که با حاج محمد کريم خان ـ  پسر ابراهيم خان ـ پايه‌گذاری گرديده بود، از همان ابتدا همواره منازعات و بحث‌هايی با بالاسری ها داشت؛ چه در زمان خود حاج محمدکريم‌خان با سيدجواد شيرازی، و يا در زمان حاج ابوجعفر کرمانی پيشوای متشرعه کرمان و حاج محمد رحيم خان پسر ارشد حاج محمدکريم‌خان، که در بحبوبه‌ي قيام اول شال باف‌ها شدت گرفته بود، و در نهايت جهت پايان  دادن به اين درگيری، محترمانه هر دو به مشهد و تهران تبعيد شدند. در اين مقطع نيز، که هم‌زمان با بازگشت پسر همان حاج ابوجعفر کرمانی، يعني حاج ميرزا محمدرضا مجتهد از نجف اشرف بود، بار ديگر اين درگيری‌ها شدت گرفت و اختلافات پيروان وی با حاج محمدخان ـ برادر حاج محمدرحيم خان ـ در نهايت منجر به هتک اهانت به اين روحانی شد و همين مسئله باعث شعله‌ورتر شدن قيام شال بافان گشت. حضور شخصی به نام «شيخ شمشيری» در اين مقطع، جامعه‌ي کرمان را به ورطه آشوبی ديگر کشاند. « درين حيص و بيص شيخ شمشيری بحرينی ظاهر شد، جوانی بود به سن بيست و پنج الی سی، اين مرد از طرف خراسان وارد کرمان شد، گاهی از گبر و هنود بد می گفت و گاهی از رباخواران و سودگيران سخن می راند. اغلب در منبر از مذهب و طريقه شيخيه در کمال وقاحت بد می گفت ... کارگزاران حکومت، شبانه فرستادند او را به راور تبعيد کردند. شهر بهم خورد، مردم بلوا کردند، و مجبور کردند حکومت را به برگرداندن شيخ بحرينی» (ناظم الاسلام کرمانی ، 1346، ص 85). 

uvy2rg28mma2irfg7cph.jpg

اجتماع مردم و روحانيون در مسجد جامع در جريان درگيري دوم فرقه‌اي

 سفارت دولت روسيه نيز در نامه‌اي ديگر از همين شخص به عنوان محرك و مهيج اهالي كرمان ياد مي‌كند، بدين مضمون:

«سفارت دولت قوي شوكت امپراطوري روسيه مقيم دربار ايران-  مورخه: 19 جمادي الثاني 1323... سبب اين شورش و مهيج اهالي آنجا بر ضد شيخيه، احمد نامي است كه سابقاً او را از كرمان تبعيد نموده و بدون اجازه خودسرانه به آنجا معاودت و مراجعت كرده‌است. چون اين اغتشاش و امتداد شورش و بلوا مضر به حال تجارت و منافع اتباع روس است و به علاوه خود اولياي دولت عليه ايران نبايد راضي به اغتشاش و بي‌نظمي آنجا باشند؛ لهذا دوست‌دار با احترام تمام، جداً از جناب مستطاب‌عالي خواهشمند است مقرر فرمايند احكام موكده موثره صادر گردد كه هر چه زودتر شيخ احمد مشاراليه از كرمان تبعيد نمايند تا موجب آسايش اهالي و رفع اين غائله شود...» (اسناد وزارت امور خارجه). عدم معاشرت رکن‌الدوله با هيچ يك از طبقات جامعه‌ي کرمان و فشارهای عمال وی بر مردم،  به ويژه در امر جمع‌آوری ماليات، استبداد و خودکامگی ظفرالسلطنه و در نهايت  اشتباه وی در صدور دستور فلك نمودن حاج ميرزا محمدرضا، همگی از جمله عواملی بودند که در نهايت بار ديگر طبقه محروم و ستم ديده شال‌باف را به ميدان مبارزه آورد و دومين انقلاب کارگری در جامعه کرمان شکل گرفت. 

zitqd7sr2zr5uwks95k7.jpg

گزارش کنسولگري روسيه و شکايت از اقدامات شيخ شمشيري  

- بازخوانی وقايع و حوادث دومين قيام شال بافان

رکن‌الدوله در سال 1322ق/1904 م. به کرمان آمد و به مدت يک سال حاكم كرمان بود. تعدی مأموران رکن‌الدوله در امر ماليات از طرفی، و از سوی ديگر جمع‌آوری ماليات و عدم ارسال به تهران از طرف رکن‌الدوله، نارضايتی خاندان وکيل‌الملک از نحوه ی جمع‌آوری ماليات ـ مبنی بر اين که از ماليات مأخوذه سهمی به آنان داده نمی شد ـ و همچنين دوستی رکن‌الدوله و اميرالامر ( پيشکار و معاون او) و تقسيم سمت‌های حکومتی به آشنايان خود، از جمله عواملی بود که نارضايتی خاندان وکيل‌الملک و اقشار مختلف جامعه کرمان را به دنبال داشت. در نامه‌اي از مشيرالوله به حاكم كرمان، به اين نكته اشاره شده‌است و او را مورد نكوهش قرار داده‌است، بدين مضمون: « نمره: 764- 5 شهر جمادي الاول 1323ـ  ... نمي‌دانم حضرت والا به چه مناسبت براي پيشكاري مملكت اميرالامرا را انتخاب فرموده‌بودند كه مورث هيجان قلوب عامه و سبب پاره اقدامات كرد...» ( اسناد وزارت امور خارجه). در همين زمان، ورود شيخ شمشيری مزيد علت گشت و جامعه ملتهب کرمان را کاملاً آشفته ساخت. در رساله‌ي کاتب کرمانی [6]  آمده: «در اين بين خبر از راور آمد که شيخی پيدا شده از خراسان يا بيرجند آمده، شمشيری حمايل دارد، اسمش شيخ شمشيری، موعظه می کند، می‌گويد من فرستاده امامم، نايب امامم، آمده‌ام حق را از باطل تميز بدهم. زن‌ها دورش جمع می شوند...» (باستاني پاريزي، 1385، ص 377). 

s4ip7wbdwlt1gh9dr7xq.jpg

رکن‌الدوله (حاکم کرمان) و عده‌اي از روحانيون و سرأن حکومتي

نطق‌های شيخ شمشيری که عمدتاً نوک پيکان مخالفتش را به سمت شيخيه نشانه رفته بود، قشر اعظم شال‌بافان را كه از وضع موجود و سختی معيشت  به شدت ناراحت بودند، به تکاپو و جنبش در آورد. اين شور و التهاب زمانی به نهايـت خود رسيدکه حاج ميرزا محمدرضا، به شهر خويش بازگشت و ازآنجايی‌که پدر و پدر بزرگش سال‌ها مرجعيت تامه اين شهر را عهده دار بودند، مردم به دورش جمع شدند. «در ربيع‌الاول 1323 ق [مه 1905 م.] حاجی ميرزا محمدرضا که چهارده سال در اصفهان و عتبات بوده ، به کرمان مراجعت کرد، در روز ورودش هنگامه غريبی برپا شد» (ناظم‌الاسلام کرماني، 1346، ج 1 ، ص 48 ). انتخاب حاج ميرزا محمدرضا به مقام رهبری مذهبی، مردم را در امر مخالفت بيشتر با رکن‌الدوله مصمم‌تر کرد و سرانجام چند تلگراف به تهران زده شد و عزل حاکم را درخواست نمودند، تا آن که واقعه مسجد بازار شاه، تير خلاص را رها کرد و رکن‌الدوله عزل گرديد. جريان از اين قرار بود که حاج ميرزا محمدرضا، امامت مسجد مذكور را به پسر عمه خويش ـ آقا محمدصادق ـ واگذار نمود و هنگامی که وی با عده ای از متشرعين به مسجد رفت، با مقاومت پيروان شيخيه که از قبل مسجد در تصرف آن‌ها بود، روبرو شدند و در نهايت زد و خوردی پيش آمد و عده‌ای از مردم در هنگام عبور از جلوی خانه‌ي حاج محمدخان، توسط مأمورين به گلوله بسته شدند. مخابره اين واقعه به تهران، موجبات عزل رکن‌الدوله و انتخاب مجدد ظفرالسلطنه را به حکومت کرمان فراهم نمود. و در نهايت درگيري يكي از شال‌بافان با يكي از طرف‌داران شيخيه، منجر به بالا‌گرفتن اغتشاش شال‌بافان گرديد. نويسنده‌ي مجهول رساله‌ي كاتب‌كرماني معتقد است: «اهل کرمان مردمی هستند به اصطلاح شال‌باف ترسو، تا مهيج نداشته باشند خودشان قابل اين همه فتنه نيستند» (رساله کاتب‌کرمانی، 1385، ص 440). و باز همين منبع، رد پاي سران شهر را در تهييج شال‌بافان موثر مي‌داند: «حاجی محمدتقی نامی بود شال‌باف، از يار غارهای عدل‌السلطنه و مريدهاي خالص حاجی ميرزا محمدرضا، و سرفتنه شهر. نواب والا او را فرستاد بردند باغ زندان کردند. مردم خبرشدند در خانه‌ي حاجی ميرزا محمدرضا آشوب کردند که اگر حاجی محمدتقی را از زندان بيرون نياوريد، خودمان را آتش می‌زنيم، فتنه برپا می کنيم» (همان، ص 440).  

gm5ek3un2o9apkagsw6y.jpg

اجتماع مردم در مسجد جامع با حضور آيت الله حاج ميرزا محمد رضا مجتهد

ظفرالسلطنه که از قبل سابقه‌ي آشنايي باکرمان و حكومت بر اين شهر را داشت، توسط وليعهد (چون شاه در اين زمان در سفر خارج از ايران بود) به حکومت کرمان انتخاب و به اين ناحيه عزيمت نمود (13 رجب 1323ق/ ). وی در اولين ملاقات با بزرگان کرمان، اين‌گونه اظهار نظر كرد: «چرا بايد شهر اين‌طور بی نظم باشد، عوام اين نوع رفتار کنند چرا شما مردم را نصيحت نمی کنيد؟ بعد از اين نوع اگر خلاف قاعده از رعيت سرزد، مورد مؤاخذه سخت خواهند شد. من همه جور مأموريت درباره اهل کرمان دارم ـ از کشتن از بستن و زنجير کردن و اخراج بلد نمودن همه اينها را مأمورم، ولی تا امروز هرکس هر چه کرده پيشکش ، بعد از اين بايد م


مطالب مشابه :


طب سنتی 3

پوست ريشه شال (آزاد درخت) يک قسمت . سرخس دارو : پوست ريشه انار ( Punica granaum)




جشن چهارشنبه سوری

ريشه واژه: چهار شنبه پایین می کنند و خاوند يا دختران در گوشه آن شال شیرینی و تخمه می پیچند.




10 * شال گردن كرواتي

بافت شال گردن كرواتي: به اندازه پهناي شالي كه مي خواهيد داشته باشيد دانه مي گيريد.به اندازه




برف بازي

براي دهنش دو تا از ريشه هاي كاموايي شال گردن قرمزت را كندي. گفتي لبخند سنگي را دوست نداري.




داروهاي ضد کرم و انگل

پوست ريشه شال (آزاد درخت) يک قسمت . سرخس ريشه بسفايج ( Poypodium vulgare) مقدار مصرف : 2 تا 4 گرم .




این چه رنگیه؟؟؟ یه لحظه صبرکن ببینم چشمام درست نمیبینه!!

روسري هاي ريشه دار نيز امسال مد است و از ريشه رنگي اين شال و روسري ها براي تزئين بيشتر




ترمه وموارد استفاده آن

كه خود داستان و توصيفي دارد كه نقش آن برگرفته از سروي خميده است كه ريشه در و شال چارقدي و




نظري به شال‌بافي در دوره قاجاريه و قيام شال‌بافان

طغری - نظري به شال‌بافي در دوره قاجاريه و قيام شال‌بافان - تاریخ، اسناد، عکس های کرمان




ريشه

memoletanha - ريشه - اینجا دیاری است شلوغ/ پر از ازدحام بی کسی/ در شقایق هایش نیست زندگی - memoletanha




هويت تات ها و زبان تاتی

شهرمن شال - هويت تات مادي بودن ريشه تاتي را كسان ديگري چون عباس طاهري در مقاله «بررسي گويش




برچسب :