مولوى از منظر جهانى

مولوى از منظر جهانى

 

كتاب هرمان اته، خاور شناس مشهور آلمانى درباره جلال الدين محمد بلخى (مولوى) چنين نوشته است:«به سال 609هجرى بود كه فريدالدين عطار نخستين و آخرين بار حريف آينده خود كه مى رفت در شهرت شاعرى بزرگ ترين همدوش او گردد، يعنى جلال الدين را كه آن وقت پسرى 5 ساله بود در نيشابور زيارت كرد. گذشته از اين كه (اسرارنامه) را براى هدايت او به مقامات عرفانى به وى هديه نمود با يك روح نبوت عظمت جهان گير آينده او را پيشگويى كرد.استيو كامينسكى جوان آمريكايى است كه به تازگى با مولانا آشنا شده و زندگى و اشعارش را دنبال مى كند. استيو از طريق عكس هاى منصورنصيرى از سماع در قونيه كه در كارگاه گذاشته شده، آنقدر به وجد آمد كه همه تاريخچه مولانا را با چند شب نخوابيدن و شب زنده دارى بررسى كرد و به نكات جالبى در مورد زندگى و عشق مولانا و شمس پى برد. استيو در وبلاگش در مورد اين تجربه جديد نوشته: كلمه تركيه هميشه براى من مفهوم معمارى زيباى استانبول و نوشيدنى هاى گازدارمعروف تركى را داشت و اين بار براى نخستين بار مفهوم اين كشور براى من تغيير يافت. قونيه ، شهر كوچكى در تركيه است كه زندگى و مرگ مرد بزرگى را در خود ديده است .استيو بعد از ارائه شرح كوتاهى از مولانا و زندگى او از دوران خردسالى تا زمانى كه شمس را ديد و دگرگون شد ، مى نويسد: مولانا (رومى ) بعد از برخورد با شمس ، رويه زندگى معنوى اش تغيير مى كند. مولانا وحدت ، نزديكى به خداوند و عشق جهانى را با ساده ترين زبان وصف مى كند. استيو با اشاره به زيبايى و رموز سماع درويشان در مسلك مولانا حس خود را از اين مراسم معنوى كه هنوز بعد از سال ها باقى مانده بيان مى كند، او مى گويد به نحوه زندگى خود فكر كنيد .آيا تا به حال توانسته ايد تا اين حد به حقيقت غايى نزديك شويد؟ استيو سال هاى نوجوانى و حتى كودكى اش را در كتابخانه ها و ميان كتاب هاى فلسفه و تاريخى گذرانده . او عاشق فرهنگ شرق وخاوردور است و سال هاى زيادى را هم در كشورهاى خاورميانه ودور زندگى كرده تا فرهنگ ، عرفان و زندگى آنها را از نزديك لمس كند. او تا به حال با نام مولانا برخورد نكرده بود. آنه مارى شيمل، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد، كه در دنياى مولوى شناسى صاحب آوازه است اين طور مى نويسد: در نخستين روزهاى جمادى الاخر سال 672 ه. ق ترس بر وجود ساكنان قونيه مستولى شده بود، روزها در پى هم زمين همچنان تكان مى خورد و مى لرزيد و مولانا جلال الدين رومى احساس ضعف و فرسودگى مى كرد. سرانجام به سخن درآمد كه «زمين گرسنه است، ديرى نمى پايد كه يك لقمه چرب به دست خواهد آورد، آنگاه آرام خواهد گرفت.» بيماريش شدت يافت ولى يارانش را كه بر گردش بودند با اين شعر تسلى داد كه:

عاشقانى كه با خبر ميرند

پيش معشوق چون شكرميرند

از آنست آب زندگى خوردند

لاجرم شيوه دگر ميرند

از فرشته گذشته اند به لطف

دور ازيشان كه چون بشر مى برند

توگمان مى برى كه شيران نيز

چون سگان از برون درميرند؟

به دور شاه جان به استقبال

چون كه عشاق در سفر ميرند

همه روشن شوند چون خورشيد

چونكه در پاى آن قمر ميرند

عاشقانى كه جان يكديگرند

همه در عشق همديگر ميرند

همه را آب عشق بر جگر است

همه آيند و در جگر ميرند

همه هستند همچو در يتيم

نه بر مادر و پدر ميرند

عاشقان جانب فلك پرند

منكران در تك سفر ميرند

عاشقان چشم غيب بگشايند

باقيان جمله كور و كر ميرند

و آن كه شب ها نخفته ايم ز بيم

جمله بيخوف و بيخطر ميرند

و آن كه امروز آن نظر جستند

شادو خندان در آن نظر ميرند

شاهشان بر كنار لطف نهد

نى چنين خوار و مختصر ميرند

ترجمه آثار مولوى

گوته ترجمه آثارادبى را به 3 نوع تقسيم مى كند:

درنوع اول، مترجم مى كوشد تا ما را درمحدوده فهم و ادراك فرهنگيمان با محيط بيرون از اين محدوده آشنا كند. براى اين نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترين روش است زيرا سخن منثور با خنثى كردن همه ويژگى هاى شاعرانه و حتى با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به سطح فهم همگانى، زمينه آشنايى اوليه با آثار ادبى فرهنگ هاى ديگر را فراهم مى آورد و از اين طريق بهترين خدمت را در حق ما انجام مى دهد. اين نوع ترجمه ما را در ميانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملى مان با ادبيات بيگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بى نظير سرزمين هاى ديگر آشنا مى كند و در عين حال ما را چنان غافلگير مى سازد و به شگفت وا مى دارد كه بى آنكه بدانيم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى به ما دست مى دهد، بلكه از مطالعه آن سود معنوى نيز نصيبمان مى شود. اين چنين تأثيرى را ترجمه آلمانى مارتين لوتر از كتاب مقدس مسيحيان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر اين باور است كه اگر حماسه« نيبلونگن» نيز از همان آغاز به صورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مى شد و در دسترس همگان قرار مى گرفت، هم نفوذ و تأثير آن در ميان مردم بيشتر مى بود و هم مى توانست معناى بى نظير، پر اهميت، شگفت و غريب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 ميلادى را با توانايى تمام به ما منتقل كند.

در نوع دوم، با اين كه مترجم خود را در وضعيت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مى دهد تا از اين طريق معناى بيگانه با فرهنگ خودى را دريابد، ولى به هنگام بازآفرينى متن، مى كوشد كه همه يافته هاى خود را در محدوده فرهنگ خودى به تصوير كشد. گوته اين نوع ترجمه را سبك «تقليدى - تعويضى» مى نامد و انجام آن را در توان انسان هاى ظريف و زيرك و باذوق مى داند. فرانسويان استادان اين كارند و اين نوع ترجمه را بيشتر براى برگردان آثار منظوم به خدمت مى گيرند. آنان نه تنها براى افكار و حالات درونى انسان ها و اشياى گوناگون، معنا و معادلى مناسب مى آفرينند، بلكه براى نام هر «ميوه غريبى»، چنان جايگزينى مى يابند كه گويى هميشه در سرزمينشان مى روييده است.

گوته نوع سوم را آخرين و بالاترين و كامل ترين نوع ترجمه مى داند كه در آن مترجم همه تلاش و توانايى خود را به كار مى گيرد تا متن ترجمه اش هم سان و هم ذات متن اصلى شود و در واقع اصل به بدل تغيير نكند، بلكه به جاى آن نشيند. مترجم در اين حالت چنان در بطنِ فرهنگيِ متن فرو مى رود و با آن همسانى و همزبانى ايجاد مى كند كه شايد بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّى خود را كمابيش رها مى كند و آخر كار متن سومى آفريده مى شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نيست و فهم و دريافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالايى است.

البته در اينجا شايد بى فايده نيست كه نظرات گوته درباره مولانا را نيز بازگوكنيم ، چرا كه او در يادداشت ها و رساله هايى براى درك بهتر ديوان غربى - شرقى، برداشت هاى خود را ازشخصيت و شعر 7 سراينده نامدار پارسى زبان فردوسى، انورى، نظامى، جلال الدين رومى، سعدى، حافظ و جامى نيز ارائه كرده است، اما از آنجا كه آگاهى هاى او و هم عصرانش، حداقل، از مولانا كم و ناقص بوده است، يادداشت هاى او - گذشته از يك دو نكته جالب و جدل انگيز- از حدّ اشارات تاريخى فراتر نمى رود.

حال با توجه به آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو شد ، به بررسى ترجمه آلمانى چند رباعى از مولانا جلال الدين محمد بلخى اشاره مى شود كه در كتابى با عنوان «نقش خيال دوست » منتشر شده است.

مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از يكى از رباعيات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً اين رباعى:

تا نقش خيال دوست با ماست دلا

ما را همه عمر خود تماشاست دلا

و انجا كه مراد دل برآيد اى دل

يك خار به از هزار خرماست دلا

يوهان كريستف بورگل، استاد دانشگاه و ايرانشناس و اسلام شناس سوئيسى، مترجم اين كتاب است كه پيش تر نيز از او ترجمه هاى بسيارى از متون كلاسيك شرقى - خاصه از شاعران ايرانى - و نيز تأليف و تحقيق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جمله اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شيرين و همچنين مثنوى هفت پيكر (بهرام نامه) نظامى گنجه اى كه آن را با مهارت به نظم كشيده است. وى به خاطر ترجمه هاى خوب و رساى اين آثار، در سال 1983 ميلادى «جايزه فريدريش روكرت» و در سال 1993 « جايزه مترجم» شهر برن سوئيس را از آن خود كرد. « نور و سماع » و « 3 رساله درباره حافظ » از جمله تحقيقات او است . ( كتاب اخير به زبان فارسى نيز ترجمه و منتشر شده است)

آخرين اثرى كه از بورگل منتشر شده، ترجمه گزيده غزليات و رباعيات ديوان كبير است كه در سال 2003 ميلادى به صورتى نفيس در آلمان به چاپ رسيد. بورگل دراين كتاب 75 غزل و 31 رباعى را با زيبايى وگويايى تمام به زبان آلمانى ترجمه كرده و كوشيده است تا با توضيحات، و تفاسير و تعبيراتى عرفانى، به درك و دريافت سروده هاى مولانا يارى رساند. اين اشارات، بويژه براى خوانندگان آلمانى زبان، سودمند و با ارزش است. از اين رو در انتهاى ترجمه هر غزل و رباعى، بدون استثنا و هر چند كوتاه، مطلبى آمده است.

حال به بررسى ترجمه رباعياتى كه در كتاب « نقش خيال دوست » آمده است، مى پردازيم . بورگل مبناى ترجمه خود از رباعيات مولانا را بر پايه سه اصل قرار داده است:

نخست اين كه كوشيده است تا حتى المقدور به محتواى متن اصلى نزديك شود و به آن وفادار بماند و پيش از هر چيز از دست بردن به صور خيال و تصرف در زبان تصاوير شاعر خوددارى كند. افزون بر اين سعى كرده است كه ساختار صورى رباعيات را عيناً باز پس دهد و وزن و ترتيب قوافى را مراعات كند. و سرانجام آن كه در ترجمه خود، شيوه شاعرى و اصطلاحات شعرى در زبان آلمانى را به كار گرفته و از اين رو ترجمه او از رباعيات مولانا چنان به گوش مى آيد كه گويى به زبان آلمانى سروده شده است. البته مترجم، داورى درباره اين كه او تا چه حد در انجام اين كار موفق بوده را به عهده خوانندگان گذارده است و براى يارى رساندن به آنان و نيز فهم بهتر رباعيات، ترجمه تحت اللفظى هر رباعى را نيز در زير ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراين مى بينيم كه مترجم كوشيده است تا ترجمه اى هم سنگ با آنچه گوته در« نوع سوم» و كامل ترين نوع ترجمه مى نامد، به دست دهد. همين جا بيفزايم كه با همه تلاش و كوشش هاى صادقانه و استادانه بورگل، گيرايى ترجمه هاى او و روح دميده در آنها در مقام قياس با ترجمه هاى منظومى كه از فريدريش روكرت شاعر و مترجم شهير آلمانى و « پدر شرق شناسى آلمان » به جا مانده است، از ژرفاى معنوى آنچنانى برخوردار نيست. البته اين انتظار و توقع را نيز نبايد داشت كه ترجمه رباعيات مولانا بتواند جذبه عرفانى و كشش روحانى نهفته در متن اصلى را به خواننده منتقل كند. از اين رو خود مترجم نيز به اين امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانى زبان علاقه مند، با مطالعه ترجمه گزيده رباعيات مولانا به شوق و ذوق آيند و چنان برانگيخته شوند كه زبان فارسى را فراگيرند و زمانى خود قادر باشند غزليات و رباعيات مولانا و ديگر شاعران پارسى زبان را بخوانند!

مترجم مدخلى بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگى مولانا و چگونگى آشنايى اش با شمس تبريز، آثار او را برشمرده و توضيح كوتاهى نيز درباره وزن و قافيه رباعى داده است. بورگل رباعيات كتاب را به سه دسته تقسيم كرده است:

1- دوستى و عشق ، كه شامل 49 رباعى است و مترجم در انتخاب و ترتيب آنها كوشيده است تا داستان عرفانى مولانا و شمس را در اين رباعيات بازتاب دهد؛ از نخستين نگاه و نخستين ديدار و رحمت وصال و بركت همنشينى تا درد جدايى و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و اميدوارى دوباره دو رباعى از اين بخش را، همراه با ترجمه آلمانى آنها، هم به صورت منظوم و هم ترجمه تحت اللفظى، در اينجا مى خوانيم :

من ذره و خورشيد لقايى تو مرا

بيمار غمم عين دوايى تو مرا

بى بال و پر اندر پى تو مى پرم

من كاه شدم چو كهربايى تو مرا

آن كس كه به روى خوب، او رشك پريست

آمد سحرى و بر دل من نگريست

او گريه و من گريه، كه تا آمد صبح

پرسيد كز اين هر دو عجب، عاشق كيست؟

2- زيستن و آموختن: در برگيرنده رباعياتى است پيرامون شيوه زيستن و حكمت حيات و نيز قطعاتى غزل مانند و سخته، اما اغلب اشعار اين بخش را رباعياتى با مضامين عرفانى تشكيل مى دهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پايان مى گيرد. به يك نمونه از اين رباعيات اشاره مى شود:

رندى ديدم نشسته بر خنگ زمين

نه كفر و نه اسلام، نه دنيا و نه دين

نى حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين

اندر دو جهان كرا بود زهره اين

3- شعر و موسيقى: در اين بخش مترجم رباعياتى را برگزيده است كه مضامينِ شعر و موسيقى را دربردارد. مضامينى كه مولاى روم به آنها دلبستگى خاص دارد و در سرودههاى او ـ به ويژه در غزليات ديوان شمس - به تكرار از آنها سخن به ميان آورده است.

عبدالرحمن جامى حكايت كوتاهى را نقل مى كند كه نشان دهنده علاقه مولانا به موسيقى است:

روزى مى فرمود كه: آواز رباب، سرير باب بهشت است كه ما مى شنويم. منكرى گفت: «ما نيز همان آواز مى شنويم. چون است كه چنان گرم نمى شويم كه مولانا؟» خدمت مولوى فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما مى شنويم آواز باز شدن آن در است و آنچه وى مى شنود آواز فراز شدن.»در رباعيات اين بخش بدون استثنا از اسامى يك يا چند ساز بادى و زهى و ضربى استفاده شده است. اين هم دو رباعى از اين بخش:

از عشق تو گشتم ارغنون عالم

وز زخمه تو فاش شده احوالم

ماننده چنگ شد همه اشكالم

هر پرده كه مى زنى مرا مى نالم

حاجت نبود مستى ما را به شراب

يا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب

بى ساقى و بى شاهد و بى مطرب و نى

شوريده و مستيم چه مستان خراب

مترجم توضيحات سودمندى نيز به آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعيات، به ويژه در شناخت پاره اى از اصطلاحات و استعارات و تمثيلات مورد استفاده مولانا، به يارى خواننده آلمانى زبان مى آيد. ناگفته نگذاريم كه به هنگام مطالعه و بررسى كتاب به نكته اى برخورديم كه اندكى مارا به شگفتى واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب، متذكر شده كه رباعيات را از نسخه اى برگزيده است كه روان شاد استاد بديع الزمان فروزانفر در 10 جزو (9 جلد) ميان سال هاى 1336تا 1346 خورشيدى به چاپ رساند. در اين نسخه، فروزانفر 1983 رباعى را براساس 6 نسخه خطى تصحيح كرده و به ثبت رسانده است و به سبب اعتبار علمى مصحح، اغلب در كارهاى پژوهشى و دانشگاهى برحسب معمول از اين نسخه استفاده مى شود. بنابراين بديهى مى نمود كه بورگل نيز در ترجمه رباعيات مولانا اين نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتى ترجمه آلمانى رباعيات را با متن اصلى آنها مقابله مى كردم، برخى را اصلاً در نسخه فروزانفر نيافتم و تازه آنها نيز كه در اين نسخه يافت مى شوند، با تفاوت هاى اساسى به آلمانى ترجمه شده اند. لاجرم جست وجوى من براى يافتن متن اصلى رباعيات مورد استفاده بورگل بى نتيجه ماند تا اين كه روزى به طور اتفاق به نسخه چاپى نسبتاً جديد كليات شمس تبريزى برخوردم كه انتشارات اميركبيردريك جلد و براى استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به كراّت تجديد چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردين 1363) آن را در ميان كتابهاى دوستى مشاهده كردم و با كمال تعجب ديدم كه تمامى 100 رباعى را بورگل عيناً از اين چاپ جديد كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسيار دارد و تعداد رباعياتش نيز بيشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانى آنها نيز واژه به واژه مطابق مفاد آن است. از اين رو مطمئنم كه مأخذ وى در ترجمه رباعيات مولانا فقط اين چاپ يك جلدى مى توانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ 9 جلدى كليات شمس به عنوان مأخذ ترجمه اش نام برده، پرسشى است كه من براى آن پاسخى نيافتم!البته اين نخستين بار نيست كه رباعيات مولانا به زبان آلمانى ترجمه و منتشر مى شود. دو ترجمه ديگر نيز از رباعيات مولانا صورت گرفته كه يكى پيش تر و ديگرى بعد از ترجمه بورگل به چاپ رسيده است. اولى ترجمه 99 رباعى است از بانو گيزلا ونت كه چند سال پيش از اين در آمستردام هلند منتشر شد و ديگرى كتابى است شامل ترجمه 100 رباعى كه البته به سبك شعر نو ترجمه شده و پيداست كه مترجم به عمد در پى وزن و قافيه نرفته و بيشتر كوشيده است تا درونمايه رباعيات را به خواننده آلمانى زبان منتقل كند. مترجم اين كتاب، شاعرى آلمانى زبانِ ايرانى است كه بيشتر عمر خود را در آلمان سپرى كرد و ده ها ترجمه و سروده به زبان آلمانى از او به جا مانده است. او قطعاتى از غزليات و سخنان مولانا را نيز به آلمانى ترجمه كرد و در سال 1988 در دفترى با عنوان شمس تبريز به چاپ رساند. چند سال پيش از اين هم مجموعه ترجمه هاى وى ازشعرهاى حافظ و مولانا و خيام ، دريك مجلد نفيس در آلمان منتشرشد.در پايان به ترجمه چند اثر ديگر از مولانا و نيز دو سه كتاب كه درباره او و آثارش در سال هاى اخير به زبان آلمانى نوشته شده است اشاره مى كنيم: كتاب فيه مافيه را شادروان پرفسور آنه مارى شيمل به آلمانى ترجمه كرد و به صورتى نفيس و با سرفصل هايى آراسته به خط خوش فارسى در سال 1988 ميلادى به چاپ رساند. دفتر اول مثنوى معنوى نيز براى نخستين بار به طور كامل در سال 1997 به زبان آلمانى ترجمه و منتشر شد. اين ترجمه مستقيماً از متن فارسى مثنوى انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگليسى آن بوده است كه زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكارى نورى ارگنكون به پايان رسانده بود. البته چند بار گزيده هايى از روى متن اصلى متنوى به آلمانى ترجمه شده است كه يكى از آن ها، گزيده اى از قصه هاى مثنوى است كه خانم شيمل انجام داده و با مصورسازى اينگريد شار در سال 1994 ميلادى به چاپ رسيد. ديگرى گزيده اى است قديمى كه گئورگ روزن از متن فارسى كتاب به آلمانى ترجمه و در سال 1849 ميلادى منتشر كرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخه فارسى چاپ نيكلسن، بيت هاى 1923 تا 2933 را به آلمانى ترجمه كرد كه در 1930 ميلادى منتشر شد.

«من چو بادم و تو چو آتش» عنوان كتاب ديگرى است كه پرفسور شيمل درآن به بررسى و تحليل زندگى و آثار وافكار مولانا پرداخته است. شيمل اين كتاب را با همين عنوان به دو زبان آلمانى و انگليسى منتشر كرد كه البته متن آلمانى و انگليسى كتاب با هم تفاوت اساسى دارند. اين كتاب تاكنون 7 بار در آلمان تجديد چاپ شده است. متن انگليسى اين اثر، اساس ترجمه كتابى قرار داشته كه فريدون بدره اى آن را با عنوان «من بادم و تو آتش»، به فارسى ترجمه كرده و در ايران منتشر شده است. بانو شيمل از شيفتگان مولاى روم و يكى از نخستين پژوهشگران آلمانى بود كه به تحقيق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن اين عارف و عالم بزرگ ايرانى به جهانيان سهم بسزايى داشت. در ميان آثار وى كتابى نيز يافت مى شود با عنوان « صور خيال در شعر جلال الدين رومى » كه نزديك به 60 سال پيش از اين انتشار يافت و در زمره نخستين كارهاى تحقيقى در اين زمينه است. افزون بر اين ها گزيده هايى از غزليات مولانا را مترجمان بسيارى به زبان آلمانى ترجمه و منتشر كرده اند كه هنوز زيباترين و جذاب ترين آنها ترجمه فريدريش روكرت است كه نزديك به 180 سال پيش انجام شد و نخستين باردر سال 1819 ميلادى منتشر و تاكنون بارها تجديد چاپ شده است.

منبع : روزنامه ايران

آرشيو مطالب وبلاگ

 


مطالب مشابه :


مقاله تخصصي انگليسي در مورد معماري قرن بيستم با ترجمه آماده

مورد معماري قرن بيستم با انگليسي در مورد معماري متن کامل لاتین و ترجمه




دارالترجمه تخصصی ارتباط: ترجمه متون تخصصی زمین شناسی، زلزله شناسی و ...

ترجمه متن آنلاین دارالترجمه مقاله انگليسي معماري مقاله انگلیسی در مورد کامپیوتر با




متن در مورد خمش تيرها

متن در مورد خمش کتاب معادلات مشتقی با مسائل مقدار مرزی Differential مقالاتی در مورد




روش ترجمه

نکاتی چند در مورد ترجمه و موضوع متن، فلسفي، طبي، معماري متن و ترجمه را با هم




جغرافیای فرهنگی متن انگلیسی با ترجمه فارسی

جغرافیای فرهنگی متن انگلیسی با ترجمه فرهنگي مورد كند در مقام كاربرد- با




معماری و فرهنگ

صورت باستاني فرهنگ در متن يا با زبان انگليسي در هنر معماري مورد توجه و




مقاله در مورد حسابداري فارسي و انگليسي

بانوان، ترجمه متن های شخصا یا در صورت لزوم با در مورد دانشگاه آزاد متن




مولوى از منظر جهانى

جالبى در مورد آنها در مقام قياس با ترجمه هاى متن ترجمه انگليسى آن




مترجم متن انگلیسی به فارسی پدیده به صورت رایگان!

مترجم پدیده پس از دریافت متن انگلیسی آن را با سرعت ۳۰۰ صفحه در متن ترجمه در مورد شبکه




روش های ترجمه حرفه ای از فارسی به عربی و بالعکس

آن ‌چه در مورد ترجمه متن و ترجمه را با هم مطالعه و برنامه‌ هاي عربي و انگليسي




برچسب :