بسان خواب بود ورفت

هرچه در حوادث روزگار دست وپا بزنی بیشتر روح وجسمت می آزارد.ساده تر در آشفتگی تصویرهای زندگی بمانی که کدام باارزش ویا کدام بی ارزشند.اما هرچه است.فضای ذهنت را با خود خواهد داشت.مدرسه راهنمایی صدوقی ومدرسه راهنمایی شهید رجایی چابهار بچه های سرویس کوی بندر هیئت سه نفره ودبیران ودوستان و... که تکرار دوباره آنها در ضعف انسانی ات مقدور نباشد.فکر می کنی که خواب دیدی ویا هم مثل تصویری فقط از دیدگانت رد می شود.و صدها حوادث وخاطرات دیگر که می آزارد.دبیرستان امام خمینی (ره) ودبیرستان شهید ریگی و...که در یادشان بالاجبار می گریی.این همه دوستان کجایند.چکار می کنند.امیدوامیر صنعت زاده وامیر توکلی وحمید اسماعیلی وامید رجب زاده وعبدالرضا اسلامی وکریم بخش امانی ودادمحمد بیسپارومولا بخش پات وعبدالمجید بش وهزاران هزار دوست وآشنا که در حسرت دیدارشان می نالی .نمی دانی در فقدان این عزیزان در کنارت با چه دلخوشی به آینده امیدوار می شوی.جان محمد وانوروعلی رئیسی و... وبعضی دوستان دیگر که فقط صدایشان را داری.یا گاهی با اس ام اسی آرام موقتی را بهترین مامن غمگینی دلت برای آرامش وتجدید قوای دیگر بر خود می قبولانی که زنده ای.اما از آنهایی که خبری نداری می مانی.تا در دوری شان فقط از خدا طلب سلامتی وموفقیت برای دوستان خاطرات زندگی ات بکنی.باز می مانی می مانی تا همه اش خواب ببینی.فارغ از مردم کنارت در عالم هپروت پرسه بزنی.رفتار عجیبت هم دلیل خوبی برای دست انداختن اطرافیان تورا آزار بدهد.باز می مانی تا گنج خلوت با خدای خود دلخوش باشی.شاید هم با مرور این سرنوشت در قربش ایمان دریافتن مقصد نهایی همه چیز را فدایش کنی.تا از پرستش این دنیا بیزار شوی.تمام راهها را درنهایت آخر به او رسم کنی.

بسان خواب بود ورفت

مطالب مشابه :

دو خبر از دانشگاه علوم پزشکی یزد دانشگاه جدید من !!!

واحدهای دانشگاه آزاد(2)

بررسی دانشگاه های علوم پزشکی از زبان شما !

بسان خواب بود ورفت