میترا لیثی - روزگارفریب و ریا در شعر حافظ
وعظا ن کاین جلوه در محراب ومنبر می کنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گوئیا باور نمی دارند روز داوری کین همه قلب ودغل در کار داور می کنند
یارب این نودولتان هم با خر خودشان نشان کین همه ناز از غلام ترک واستر می کنند
بنده پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کندر آنجا طینت آدم مخمّر می کنند
حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد زهره یی دیگر به عشق از سر بر می کنند
ای گدای خانقه گرچه که دردیرمغان می دهند آبی و دلهاراتوانگر می کنند
خانه خالی کن دلا تامنزل سلطان شود کین هوسناکان دل وجان جای لشگرمی کنند
وقت صبح از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیات گویی که شعر حافظ از بر می کنند
حافظ به شیوه رندان قلندر روزگار فریب و ریا ، آنچه راکه قاعدتاً باید نهان سازد شجاعانه آشکار می کند و خود را متظاهر به فسق و فجور می نماید، حرامها را بر خود حلال می داند ودر نقطه مقابل ، باورهای اصیل خود را که به دلیل تربیت اخلاقی ودینی وانس مداومش با قرآن، صادقانه بدانها معتقد است ، به ظاهر انکار میکند و از نهانخانه ضمیر به عرضه باورهایی میپردازد که مبنای ظاهری آنها تقدیس محرمات و ارج نهادن به آنها وتحقیر باورهایی است که به دلیل زیبایی و خوبی و همه پستدی آنها ، دستاویز ارباب زرق و ریا می شوند ، در این گروه از الفاظ حافظ ، که مبنای آنها متلاشی ردن دنیای ظاهر بینان ریاکار است ، ضد ارزشها جای ارزشهاجای ارزشها رااشغال می کنند ، دنیای ظاهر جانشین دنیای نهان می گردد و حافظ خود را محکوم می سازدکه به جای آنکه دیگران را گناهکار بشمارد ، تقدیس را از خود نفی کند اما دیگران ببخشاید:
حافظ به زیر خرقه قدح تابه کی کشی
در بزم خواجه پرده زکارت بر افکنم
حافظ این خرقه بینداز مگرجان ببری
کاتش از خرمن سالوس کرامت برخاست
حدیث حافظ وساغر که می کشد پنهان
چه جای محتسب و شحنه ، پادشه دانست
حافظ شراب و شاهد ورندی نه وضع تست
فی الجمله میکنی و فرومی گذارمت
زجیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
وقت آن شیرین قلندرخوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
دیده ی بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیریها که من در کنج خلوت می کنم
از همین جاست که حوزه ی الفاظ شاعرانه و تعمداً کنایی حافظ گستره ای خاص می یابد تا آنجا که الفاظ شعر او را می توان به واژه های خاص تقسیم کرد . مقصود از واژه های خاص شعر حافظ عبارتست ز آن دسته از لغاتی که به قصد القای منظوری معین در چارچوب نظم فکری و جهان بینی خاص حافظ ، از معانی متعارف و متداول (عام) تهی می گردند و منش و طرز تفکر و جهان نگری شاعر راباز می نمایند ، این گروه از واژگان در حکم نشانه های زندگی و تفکر اصیل شاعر و واکنش های تاریخی اودر چارچوب ادبیات ملی است و درک ما فی الضمیر شاعر ، فرهنگ، آرمانهاو روحیات فردی و اجتماعی اوراآسان می سازد و درحالی که الفاظ عام دست ابزار ذهنهای ساده و عامی برای برقراری ارنباط معمولی و روزمره ی زندگی و رفع حوائج اولیه و عادی حیات است .
حافظ با بهره وری از حوزه ای وسیع از الفاظ خاص ، شرایط و اوضاع واحوال ظاهری عصر خویش را با واقعیات درونی و ارزشهای معتبر اخلاقی و انسانی مطلوب وی منافات دارد و کلام خویش منعکس می سازد .
بینش رندانه ، تیز بینی استثنایی ، درون نگری هوشمندانه ، سرعت انتقال حیرت آفرین و توقعات خردمندانه ی اجتماعی و فرهنگی و ساختار انحصاری و اختصاصی شخصیت حافظ ، در خلق طیف وسیعی از واژگان خاص و مختص حافظ و کلام او مؤثر است ، آنچانکه به جهت همین الفاظ ، سبک و سیاق کلام حافظ نمودارمکتبی خاص از اندیشه و بیان در شعر فارسی می گردد که توانمند و نافذ است و هنر نمایی های خاص خود را دراست و می تواند پیامهای مواج و گسترده حافظ راکه بر آمدا از ژرفای جهان درون است به پهنه حیات بیرونیان منتقل سازد .
در دو سوی یک تاریخ و در دو بعد از یک زمان ، الفاظ خاص شعر حافظ تبدیل به کنایات پر تاثیر ، سمبلهای موج دار و حربه های برنده ای می گردد که حرام وحلال را بادیدی متفاوت می نگرد و روا وناروا را در جایی تازه می نشاند ، الفاظ محبوب زهد ، زاهد، کعبه، طاعت، صوفی، سلوک، شیخ ، پیر ، مسجد، محراب ، دلق ، نماز ، سجاده و حور وقصور ... از معانی دیرین تهی می شوند وانباشته از مفاهیم کنایی تازه میگردندو واژگانی مغانه ، چون باده فروش ، شاهد ، خون رزان سرای مغان ... از مفاهیم مجازی محبوب و دلبستنی و سرمست کننده سرشار میشوند. در نتیجه در این فرهنگ خاص ، تابوها، و توتم می گردند و توتم ها تابو می شوند.
حافظ می داند که درجهان پیدا، در تضاد زشتیها وزیبائیها ، خوبی ها و بدیها ، پاکیها و ناپاکیها ، متاسفانه بدیها چیرگی می یابند و بسیاری از نیاکان وپاکان اگرچه قلباً به ارزشهای والای درونی خود معتقد ومعترفند ، رنگ می بازند و تحت تاثیر شرایط بد اجتماعی خوی بدان می گیرند ، در نتیجه ریا کاران فزونی میگیرند وآنان که داعیه داران عقل و عفافند ، دو چهره ، مزور و فریبکار میشوند و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند .حافظ از این گونه فریبها دل زده میشود و فریاد بر می دارد که :
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تاخود درون پرده چه تدبیر می کنند
حافظ ، چشم فرو می بندد ، طمّاعان ، زشتکاران ریاکاران ، زشت اندیش را دشمنان دنیای پاک درون میداند وبه دشمنی و عنادی بی رحمانه و ستیزه جویانه و گهگاه طنز آمیز با آنان برمی خیزد :
زاهد غرور داشت سلامت نبرد را ه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
مطالب مشابه :
ریا ستیزی در شعر حافظ
بی شک ریا ستیز ترین شاعر زبان و ادب فارسی خواجه حافظ شیرازی است که نکوهش ریا و ریاکاری در
حافظ و ریا ستیزی
سپیده دم سکوت - حافظ و ریا ستیزی - Twilight Of Silence سپیده دم سکوت - چشم انداز شعر معاصر استان
حافظ....
شعر و ادب - حافظ . - شعر و ادب - شعر و اما هیچکدام به گرد حافظ در ریا ستیزی نمی رسند .
میترا لیثی - روزگارفریب و ریا در شعر حافظ
وقت صبح از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیات گویی که شعر حافظ از بر می کنند و ریا ، آنچه
شعر حافظ
شعر حافظ بازتاب ما میدانیم که حافظ یکی از بنیادیترین مبانی فکریاش مبارزه علیه ریا و
فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ
ـ به چه علت شعر حافظ تا این اندازه برای خواننده ایرانی حافظ از ریا رنج میبرد و میدید
تحقیقی در باره’ حافظ
قدیمی ترین شعر حافظ چنین این رند چون خود او نظرباز و نکته گو، بیزار از زهد و ریا و منکر
ریا در شعر فارسی - حافظ
حکیمانه - ریا در شعر فارسی - حافظ - ادبیات ایران و جهان - حکیمانه
خرقه و خرقه سوزی در اشعار حافظ
شباهنگ -ادبی، ترجمه نظم و نثر-ایج فارس - خرقه و خرقه سوزی در اشعار حافظ - ادبی ،تاریخی ،ترجمه
برچسب :
شعر حافظ ریا