سرمایه دارانی که اموالشان توقیف شد چه فرجامی پیدا کردند؟
حسن خسروشاهی- تولید دارو، تیدی، تولیپرس و بسیاری محصولات دارویی دیگراز کارخانههای حسن خسروشاهی به بازار هدایت میشد. حسن خود متولد تبریز بود و فعالیتهای اقتصادی را از همان شهر کلید زد. بعدها دامنه فعالیتهای خود را به همدان و قزوین هم گسترش داد. پیش از آنکه وارد بازار تجارت دارو شود مدتی واردات پارچههای فاستونی، کاغذ، چای و شکر را انجام میداد. حتی برخی روایت میکنند جهش اقتصادی حسن ازهمین ایام آغاز شد. سال 1314 راهی ایتالیا شد تا هم سیاحت کردهباشد و هم فرصتی تجاری تازه را خلق بدست آورد. او پس از بازگشت به کمک مهندسان ایتالیایی کارخانه نساجی را راهاندازی میکند. پارچه بافی آذربایجان با سرمایه 352 هزار تومان و با حضور 100 دستگاه ریسندگی در همین ایام فعالیتهایش را کلید زد. برخی منابع نقل میکردند، حسن به شدت موردحمایت دستگاه حاکمیت بوده و همین همراهیها سبب رونق فعالیتهای اوشدهاست. اما برخلاف چنین گمانهزنیهایی گروهی دیگر براین باورند که حسن در خانوادهای مذهبی وسنتی رشد کرده و چندان درکار بهرهگیری از رانتها نبودهاست. خانواده حسن خسروشاهی با حضور شش فرزند تکمیل میشد.از میان فرزندان او همگی وارد فعالیتهای تجاری شدند ولی نام کاظم بیش از دیگران سرزبانها افتاد. در روزهای پایانی حیات حسن خسروشاهی، شرکتهای مجموعه او بیش از 600 محصول تولید میکردند.
2 کاظم خسروشاهی- یکی از فرزندان، حسن خسروشاهی بیش از دیگران سودای پیشرفت داشت. کاظم پنجمین فرزند خانواده بود. او تا سوم دبیرستان را در تبریز درس خواند. او دردانشگاه حقوق پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد ولی تنها پس از دو سال درسخواندن به این نتیجه رسید که رشته اقتصاد را باید نیمه کاره رها کند. کاظم از همین روی تصمیم گرفت راهی امریکا شود تا شاید فرصتی تازه برای تحصیل پیدا کند. کاظم خسروشاهی درکتاب خاطراتش شرح مفصلی ازاین سفر نوشتهاست. او نقل میکند برای سفر به امریکا مجبور بوده به بمبی وکراچی برود. از آنجا در یک کشتی نظامی و به همراه 6 هزار سرباز راهی ایالات متحده میشود. حضور درکنار سربازان به او زندگی با نظم را آموخت. او حتی آموزشهای نظامی را هم درهمین کشتی دید. حضور او در ایالات متحده با دو اتفاق همراه شد.کاظم همزمان درس را ادامه داد ودر کنار آن سعی کرد، بازارهای جدیدی را برای تجارت پدر مهیا کند. مذاکرات او هم نتیجه داد و نمایندگی شرکت دارویی ماکسون رابینز را در همان کشور گرفت. او پس از بازگشت به ایران کارخانه کیوان که مواد غدایی و بسکویت تولید میکرد را به «مینو» تبدیل کرد.کاظم در دوران تحصیل دوستی با جمشید آموزگار را هم تجربه کردهبود. آموزگار در دوران نخست وزیری،کاظم را به عنوان وزیربازرگانی انتخاب میکند ولی انتصاب به چنین پستی برای او دردسرهای بسیاری داشت. اموال کاظم و کارخانه مینو به همین دلیل در روزهای بعد از انقلاب مصادره شدند. کاظم در حال حاضر در پاریس زندگی میکند. نقل میکنند او در روزهای باقیمانده تا انقلاب خوشحال بوده که حکومتی اسلامی اداره کشور را دردست میگیرد. او اعتقاد داشت این حکومت عدالت را در کشور اجراء میکند ولی مدتی بعد از این آرزوها خسروشاهی از سوی حاکمیت جدید برای گسترش همان عدالت تحت تعقیب قرار میگیرد.
3 حبیبالله ثابت- داستان زندگی حبیب بیش از آنکه شرحی برفعالیتهای یک کارآفرین باشد، میتواند به عنوان فیلمنامه مورد استفاده قرار گیرد. او در دوران جوانی راننده تاکسی بود ومسافرکشی میکرد ولی در دوره میانسالی به اندازهای ثروتمند شد که برخی نقل میکردند ده درصد از «همه چیز درایران» برای ثابت است. حبیبالله ثابت بزرگترین شانس زندگیش را درهمان جوانی به کف آورد. دایی او به عنوان معاون وزیر پست وتلگراف انتخاب شدهبود. دایی، مسولیت حمل و نقل مرسولههای پستی سراسرکشور را به حبیب میدهد. او هم با تاسیس شرکتی این امتیاز را به شانس بزرگ زندگیش تبدیل میکند. در میانههای جنگ جهانی دوم حبیبالله راهی امریکا شد. او در ایالات متحده بازهم تجربهای تازه را پیدا کرد. ثابت از امریکا لباسهای دست دوم را به ایران صادر میکرد. این لباسها هم درایران جنگ زده مشتریهای بسیاری داشت. چنین تجارتی برای اوسود بسیاری به همراه داشت. مدتی بعد ثابت با سود این تجارت بخشی از سهام بانک ایران و انگلیس،بانک ایران و خاورمیانه، بانکی صنعتی ایران، بانک توسعه صنعتی، سیمان مشهد، موسسه پپسی کولا، سیمان مشهد، پلاسکوکار، جنرال تایر، ایران فارواگ، سیکاب وفرانس پسک را به نام خود میکند. در میان این داراییها پپسی کولا برای او حاشیههای زیادی تولید کرد. نقل میکنند برخی علما فتواء دادهبودند که استفاده از نوشابههای پپسی کولا به دلیل شبه درباره مالکیت بهائیان در آن حرام است. این فتوا برای ثابت هزینههای بسیاری را به همراه داشت. حبیبالله مدتی بعد شبکه تلویزیونی را هم در آبادان راهاندازی کرد. این شبکه برنامههای خود را به تهران هم تعمیم داد. مدتی بعد در سال 1348 تلویزیون ملی ایران شبکه او را خرید. نکته جالب درباره زندگی او مهاجرت به پاریس و امریکا بود. در سال 1353 حکومت وقت ثابت را به جرم گرانفروشی تحت تعقیب قرار داد. او هم به فرانسه پناهنده شد. مقصد بعدی ثابت امریکا بود. او در سال 1369 در لس آنجلس در حالی که ازسوی دوحکومت مختلف درایران تحت تعقیب بود، درگذشت.
4 ابوالحسن ابتهاج- درمورد او افسانههای مختلفی گفتهاند. برخی نقل میکنند او مقتدر ترین رئیس سازمان برنامه وبودجه در ایران بودهاست. تمامی روسای سازمان برنامه در گفتوگوهای مفصلی که درکتاب توسعه درایران به چاپ رسیده، تاکید کردهاند که ابتهاج فردی مقتدر و توانمند بوده که حتی برای فعالیتهای سازمان برنامه به شاه هم توضیح نمیدادهاست.در سوی مقابل منتقدان او در سالهای پس از انقلاب ابتهاج را تحت پیگرد قانونی قرار دادند چراکه تصور میکردند او با پرداخت یک میلیون و سیصدهزار دلار برای سفر اشرف پهلوی به برزیل، موافت کردهبود. حتی روزنامه ایران چندی پیش از ویژهنامه اقتصادی «رمز عبور» ابتهاج را متهم به جاسوسی برای امریکاییها هم کردهبود. این اتهام برای اودر شرایطی عنوان میشد که گفتوگوهای کتاب پرفروش توسعه در ایران، و اظهار نظرهای همکاران او به چنین جریانی هیچی اشارهای نداشت. حتی کسانی که او را نقد میکردند هم درباره جاسوسی ابتهاج نکتهای ارائه ندادهبودند. او پیش از حضور در پستهای مدیریتی،برای تحصیل به امریکا رفتهبود. پس از بازگشت راهی بانک شاهی میشود. ابتهاج از بانک شاهی،راهی وزارت اقتصاد میشود ومدتی بعد هم سازمان برنامه را به عنوان هدف انتخاب میکند. ابتهاج در دوران حضور خود در سازمان برنامه تیمی از دانشاموختگان فرنگ را به همراه کارشناسان امریکایی به ایران میآورد. سالها بعد هنگامی که محمود احمدی نژاد به «امریکایی بودن سازمان برنامه» اشاره میکرد، به صورت مستقیم فعالیتهای ابتهاج را نشانه رفتهبود. تیم کارشناسان امریکایی سازمان برنامه مدتی پس از حضور در ایران ادامه کار را به تیم ایرانی واگذارکردند. ابتهاج پس از جدالهای بسیاری از سازمان برنامه جدا شد و خود بانک خصوصی ایرانیان را پایهگذاری کرد. انقلاب که به پیروزی رسید، اموال اومصادره شد و ابتهاج هم تحت تعقیب قرار گرفت ولی مدتی قبل او راهی لندن شدهبود. ابتهاج در سال 1378 و در سن صد سالگی در لندن درگذشت.
5 خدادفرمانفرمائیان- یکی از معروفترین دانش آموختگان فرنگ که به توصیه ابتهاج راهی سازمان برنامه شدهبود، خدادفرمانفرمائیان بود. او درخاطرات خود به شرحی مفصل از مجادلات با ابتهاج اشاره میکند. فرمانفرمائیان در امریکا درست خواندهبود. او به خاندان ثروتمند و معروف فرمانفرمائیان تعلق داشت. خداد پس از بازگشت به ایران راهی سازمان برنامه و بودجه میشود. سمت اولیه او در سازمان کارشناس بود که پس ازمدتی تا معاونت هم ارتقاء مییابد. خداد از شاخصترین مدیران و روسای بعدی سازمان برنامه در ایران بود. فرمانفرمائیان در سال های بعدی فعالیت خود با هویدا برسر برنامه پنجم توسعه دچار اختلاف میشود و به همین دلیل سازمان را ترک میکند. در روزهای مپس از انقلاب اموال او هم مصادره میشود. علت اصلی دستور مصادره اموال او، فعالیتهای خواهرش ستاره بود. او شرکتی تجاری در ایران را راهاندازی کردهبود.نقل میکردند برای تاسیس این شرکت دیداری با محمدرضا پهلوی داشتهاست.همین دیدار سبب شد تا نامش در لیست کسانی قرار گیرد که اموالشان باید مصادره میشود. ستازه به همراه خداد در روزهای پس از انقلاب به لندن رفتند. مقصد نهایی این دو امریکا بود. خداد درکتاب خاطراتش شرحی مفصل از چگونگی فرار از ایران ارائه دادهاست. او در روزهای ابتدای انقلاب مدتی هم زندانی بود ولی موفق به فرار شد. خانواده فرمانفرمائیان عضودیگری هم با نام مهرماه فرمانفرمائیان داشت. او از کودکی راهی فرانسه شد.مدتی بعد با یک دیپلمات ازدواج کرد. جرم اصلی او برای مصادره اموال هم همین ازدواج سیاسی بود. این دو در سالهای بعد از انقلاب در ایران باقی ماندند. همسر او در سال 1358 فوت کرد.
6 محمود خیامی- میگویند احمد ومحمود خیامی در دوران کودکی، در خیابان اتومبیلهای مردم را میشستند. ماجرای زندگی این دو برادر همچون بسیاری دیگر از کارآفرینان ناکام ایرانی شرحی از تلاشهای طولانی مدت است. این دوبرادر در مشهد تعمیرگاهی به نام برادران خیامی داشتند. احمدبرادر بزرگتر مدتی بعد راهی سفری طولانی مدت برای پیداکردن شغلی تازه در اروپا و امریکا میشود. محمود همزمان راهی تهران میشود تا مقدمات تاسیس تعمیرگاهی در تهران را هم فراهم کند. همزمان احمد به او اطلاع میدهدکه در لندن موفق به امضاء قراردادی با هیلمن هانت شدهاست. محمود هم در تهران مقدمات تاسیس کارخانهای برای مونتاژ خودروی انگلیسی را فراهم میکند. احمد و محمود مدتی بعد کارخانه ایرانناسیونال را در تهران تاسیس میکنند. کارخانه باید پیکان تولید میکرد، همان خودرویی که تا 28 سال پس از انقلاب هم همچنان تولید میشد. آیین گشایش تولید خط پیکان برعهده هویدا نخست وزیر وفت گذاشته شدهبود. آیین پایان کار پیکان هم توسط محمدخاتمی رئیسجمهور وقت ایران برگزار شد. احمد و محمود در میانه فعالیتهایشان فروشگاههای ذنجیرهای کوروش را هم راهاندازی کردند. نقل میکردند این دو با زاهدی ارتباطی نزدیک داشتند. همین ارتباط هم به مصادره اموال آنها در سالهای بعد از انقلاب کمک موثری کرد. احمد خیامی خانهای هفت هزار متری در زعفرانیه تهران خریدهبود. در روزهای بعد از انقلاب خانه او مصادره شد وحتی برخی از مسولان مصادرهها در مصاحبههای خود به صورت مدام به خانه او اشاره میکردند. خانه احمد بعدها به بنیاد مستضعفان رسید. محمود هم راهی لندن شد. او در لندن مدیریت کارخانه بنز را برعهده گرفت و بنیاد خیریهای را به نام خیامیها تاسیس کرد. محمود در انگلیس هم به سبب فعالیتهای خیریه به شدت مورد توجه قرار گرفت. او همچنان در لندن زندگی میکند. چندی پیش یکی از شبکههای تلویزیونی انگلیسی شرح زندگی او را به صورت مستندی کوتاه پخش کرد. احمد پس از انقلاب به امریکا رفت و در همانجا درگذشت. تمام داراییهای این دو برادر در روزهای بعد از انقلاب مصادره شد.
7 علینقی عالیخانی- وزیر اقتصاد معروف ایرانی، چندی پیش در سال 1386 باردیگر نام خود را در ایران برسرزبانها انداخت. او ویراستاری مجموعه شش جلدی خاطرات اسدالله علم را برعهده گرفتهبود. خود درمقدمه این مجموعه اشارهای کوتاه برتمامی فعالیتهایش داشت. علینقی علیخانی را بسیاری از فعالان اقتصادی به عنوان یکی از اثرگذارترین وزرای اقتصادی تاریخ ایران میشناسند. از سوی دیگر منتقدانش، علیخانی را مجرمی تحت پیگرد معرفی میکنند.حتی روزنامه ایران در سال 1389 در گزارشی علیخانی را کارمند «ساواک» هم معرفی کرد. این اتهام در شرایطی به علیخانی رسید که او به دلیل اعتراض به رفتارهای دولت وقت، از مجموعههای اقتصادی کنار گذاشته شد.حتی خود در کتاب خاطراتش نقل کردهبود در جریان مراسمی به سخنرانی شاه اعتراض هم کردهبود. براساس گفتههای او دربار چندان روی خوشی به علیخانی نشان نمیداد. البته او در پایانیترین روزهای منتهی به انقلاب هدایت بنیاد پهلوی را هم برعهده داشت. همین حضور کوتاه مدت در بنیاد پهلوی هم موجب دستگیری او شد. علینقی علیخانی هم یکی دیگر از کشفیات مرحوم ابتهاج به شمار میآید. او دانش آموخته فرانسه بود. روزنامه ایران علیخانی درباره تحصیل او در فرانسه به موضوع عجیبی اشاره میکند:« اواساسا در پاریس جاسوس دانشجویان بود. وظیفه او در دوران تحصیل در فرانسه این بود که اسامی دانشجویان را جمع کند و به ایران بیاورد.» چنین اتهامی در شرایطی به علیخانی نسبت دادهشد که تمامی فعالان پیش و پس از انقلاب او را مقتدرترین و اثرگذارترین وزیر اقتصاد ایران میدانند. او مدت هشت سال هدایت وزارت اقتصاد را برعهده داشت. در سالهای بعد از انقلاب راهی فرانسه شد. علیخانی همچنان به عنوان یکی از چهرهای سرشناس اقتصادی با سازمانهای بینالمللی اقتصادی به کار میپردازد.
8 مهدی بوشهری- در میان تمامی کسانی که اموالشان در روزهای پس از انقلاب مصادره شد، مهدی بوشهری یگانه بود. اصلیترین جرم او ازدواج با اشرف پهلوی بود. حتی نقل میکنند او درمیانههای این ازدواج قصد جدایی از اشرف را داشتهاست ولی به دلیل ملاحظات دربار ترجیح میدهد به صورت غیررسمی با اشرف زندگی کند. مهدی بوشهری از همین دوران راهی فرانسه میشود و تنها در سال یک تا دو ماه را به ایران میآید.چندی پیش یکی از روزنامههای نزدیک به دولت وقتی قصد افشاگری علیه بوشهری را داشت به موضوع ازدواج او با اشرف چنین اشاره کرد:« مهدی بوشهری حتی بدون درنظر گرفتن سه ماه عده در شرح مقدس اسلام، تنها 18 روز پس از طلاق اول اشرف با او ازدواج کرد.» او از خانوادهای ثروتمند بود. مهدی،نوه معینالتجار بوشهری یکی از نامآورترین ثروتمندان دوره قاجار بود. پدربزرگ او باغ لالهزار تهران را ازناصرالدین شاه خریدهبود. این باغ بعدها به مهدی ارث میرسد. او باغ را برای اخذ وامی به گروه بانک ملی گذاشت. یکی از اتهامات او در روزهای پس از انقلاب هم استفاده از همین وام بود. او مدتی بعد یک شرکت هواپیمایی را هم تاسیس کرد. همزمان مسولیت موسسه فیلمسازی «شرکت گسترش سینمای ایران» را برعهده گرفت.یکی از مهمترین فعالیتهای این استودیو، فعالیتهای فیلمسازی مشترک با کشورهای دیگر بود. در یکی از محصولات تولیدی این استودیو آنتونی کوئین هنرپیشه برجسته هم نقشی را ایفاء کرد. مهدی بوشهری برای حضور هشت دقیقهای آنتونی کوئین 25 هزار دلار هزینه کردهبود. مهدی پیش از انقلاب به امریکا رفت و در همان جا درگذشت.
9 برادران نمازی- سال 1998 اتفاقی جالب در سیاست بینالملل رخ داد.بیل کلینتون رئیس جمهور وقت امریکا، فردی به نام حسن نمازی را به عنوان سفیر راهی آرژانتین کرد. چندی بعد ملکه انگلیس هم نشانه افتخار «لرد» را به فردی دیگر با نام نمازی اعطا کرد. این دو اتفاق همزمان سبب شد تا در ایران رایزنیها برای پیدا کردن سابقه نمازیها آغاز شود. اولین یافتهها به لیست مصادره اموال سرمایهداران بعد از انقلاب رسید. دومین نشانهای حضور خاندان نمازی در ایران ولی عجیبتربود. براساس اسناد موجود در وزارت نیرو، هزینه شبکه آب شیراز را برای اولین بار فردنیکوکاری به نام «نمازی» پرداخت کردهبود. دو نشانه در کنار هم سبب شد تا ردپای حسن نمازی در خاندان نمازیهای شیراز کشف شود. برادران نمازی از معروفترین سرمایهداران ایرانی پیش از انقلاب به شمار میامدند. آنها هم مانند بسیاری دیگر از سرمایهداران، به رابطه اطلاعاتی با سرویس جاسوسی انگلیس محکوم بودند و به چنین اتهامی نامشان در لیست مصادره اموال جایی گرفتهبود. نمازیها خاندانی ثروتمند به شمار میآمدند که اصلیترین منبع درآمدشان از راه تجارت طلا از هنگ کنک به ایران حاصل شدهبود. آنها معدن طلایی را در هنگ کنک به تملک خود در آوردهبودند. همزمان در کمپانی کشتیرانی معروف جزیره وشرق هم سرمایهگذاری کردهبودند. روایت میکنند شمشهای طلای معهدن آنها به شیراز در لیران منتقل میشد. بیمارستان نمازی شیراز هم محصول فعالیتهای خیریه برادران نمازی بود. این دوبرادر اصالتی شیرازی داشتند. ثروت اصلی این خاندان از راه انحصار تجارت کتیرا به کشورهای اروپایی بدست آمدهبود. در خاطرات یکی از همراهان مصدق هم به نام نمازیها اشاره شدهاست. نمازیها پس از انقلاب راهی امریکا شدند و درهمانجا چهره در نقاب خاک کشیدند.
10 علیحاجطرخانی- سرنوشت حاجطرخانیها شباهتی عجیب به سریال اتریشی «ارتش سری» داشت. کاراکترهای اصلی این سریال در زمان جنگ جهانی دوم، شبکهای از چریکها را برای فرار دادن اسرای متفقین ساماندهی کردهبودند. آنها تحت پوشش رستورانی در وین این اقدام را انجام میدادند. همین خانواده در روزهای پس از جنگ به اتهام پذیرایی از ماموران آلمانی در همان کافه، به اعدام محکوم شدند. ماجرای حاجطرخانیها هم بیشباهت به این سریال نبود. در میان آنانی که نامشان در لیست مصادره اموال قرار گرفت شاید علی حاجطرخانی یگانهتر از سایرین بود. او همزمان نامش در دو لیست بود. لیست اول را مهدی بازرگان ر رادیو تلویزیون قرائت کرد که فهرست کسانی بود که اموالشان مصادره میشد و لیست دوم را حاج احمد خمینی قرائت میکرد که در آن از کسانی نام بردهشدهبود که امام حکمی رابه نامشان صادره کردهبود. در لیست دوم هم نام علیحاجطرخانی به چشم میخورد. او از سوی امام به همراه دو بازاری دیگر مسول رسیدگی به اموال هژبر یزدانی شدهبود. نکته جالب درباره هر دو لیست ارتباط معنای آنها با هم بود. علی همزمان باید به اموال کسی رسیدگی میکرد که نامش در لیست اول تنها سه ردیف بالاتر از خودش بود. علیحاجطرخانی،فرزند حاج کاظم شاهپوری بازاری متدین سرشناس تهرانی و پسر دایی علینقیخاموشی بود. علی به همراه تقی برادرش در جریان فعالیتهای انقلابی بازار نقشی بسیار مهم داشتند. تقی برادر کوچکتر اومدتی بعد از انقلاب از سوی گروه فرقان ترور شد. او پایهگذار مسجد قباء تهران هم بود. علی و تقی درکار تولید قند و شکر و همچنین روغن نباتی بودند. این دو در تمام سالهای انقلاب همراه مبارزان بازار بودند. اما در روزهای پس از انقلاب نام علی در لیست کسانی قرار گرفت که اموالشان باید مصادره میشد. مرحوم بهشتی پس از اطلاع از این جریان تلاشهای بسیاری را برای بازپس گیری اموال علی آغاز کرد. اما نقل میکنند حاجطرخانی به اندازهای از این جریان رنجیدهبود که دیگر اموالش را هم پس نگرفت. او پس از این جریان از فعالیتهای رسمی دولتی و حکومتی کنار کشید و تا سال 1385 و زمان فوتش تنها تجارت محدودی را انجام میداد.
11 عبدالرحیم جعفری - شاید در میان تمامی کسانی که اموالشان مصادره شد، سرنوشت کسی به اندازه عبدالرحیم جعفری موسسه انتشارات امیرکبیر تلخ نباشد. او کودکی را در فقر مطلق گذراند. پدرش در حالی که عبدالرحیم هنوز به دنیا نیامدهبود، برای سفری زیارتی به مشهد میرود و تا دوران مدرسه عبدالرحیم باز نمیگردد. پدر در این فاصله یک ازدواج دیگر در کرمان ویکی هم در مشهد صورت میدهد. مادر او برای تامین هزینههای زندگی به ریسندگی نخ مشغول میشود. مدتی بعد برای تامین هزینههای زندگی راهی خانه یکی از مقامات دولتی برای خدمتکاری میشود. همزمان عبدالرحیم به توصیه مادر به چاپخانه «علمی» برای کار میرود. اولین حقوق او در چاپخانه ده شاهی بود. عبدالرحیم در تمام سالهای حضور در چاپخانه به صورت شبانه روزی کار میکند. مسولیت اول او در چاپخانه به قول خودش پادویی بود. او مدتی بعد از چاپخانه علمی جدا شد و برای ادامه کار به شرکت زیمنس رفت. همزمان در چاپخانهای دیگر کار تاکردن ورق کتابها را برعهده گرفت. او درجوانی دریافتهبود که برای زندگی بهتر باید مسیر را تغییر داد. از همین روی هفتهای سه روز به کلاس زبان انگلیسی میرفت تا براندوختههای خود افزودهباشد. عبدالرحیم پس از آن به بخش حروفچینی چاپخانه منتقل شد. سال 1319 به سزبازی در نیروی هوایی ارتش رفت. او حتی در روزهای پنجشنبه و جمعه هنگامی که به مرخصی میامد برای کسب درآمدی اندک به چاپخانه میرفت وکار میکرد. چندی بعد او با سرمایه 600تومانی ازدواج کرد. خود نقل میکند از این پول نصف را برای هزینههای عروسی وبخش باقی مانده را برای خرید اثاثیه خانه هزینه کرد. عبدالرحیم اندکی بعد کتابفروشی را مقابل مسجد بازار تاسیس کرد. زندگی با کارکتابفروشی نمیچرخید از همین روی در فروشگاه «بقالی» هم شراکت کرد. این سرمایهگذاری برای اوسودی نداشت و عبدالرحیم مدتی بعد ورشکسته شد. زندگی برای او هر روز دشوارترمیشد. دخترش نیره درسال 1321 به دنیا آمد ولی خانه عبدالرحیم به دلیل فرسوده بودن، رطوبت بالایی داشت. همین رطوبت سبب شد تا دختر او به رماتیسم قلبی دچار شود. مدتی بعد صاحب چاپخانه علمی در مزایده چاپ کتابهای درسی برندهشد. اومجددا از عبدالرحیم برای همکاری دعوت کرد. عبدالرحیم هم صندوقدار چاپخانه شد. سال 1328 برای او دورانی تازه بود. او تصمیم گرفت تا کسب وکاری شخصی را ساماندهی کند. ازهمین روی موسسه امیرکبیر را در اتاقی 16 متری در طبقه دوم چاپخانه آقتاب بااجاره ماهی 30 تومان تاسیس کرد. فعالیتهای موسسه باعت شد به سرعت ارتباطی تزدیک با نویسندگانی همچون عبدالحسین نوشین، زرینکوب،جلال الاحمد و مرتضی کیوان پیدا کند. مدتی بعد موسسه او 30 عنوان کتاب چاپ کرد. پس ازآن عبدالرحیم مغازهای را در خیابان ناصرخسرو تاسیس کرد. عبدالرحیم برای افزایش فروش کتاب طرحهای تازه را ابداع کرد. اوکتاب را به شرط خرید 30 تومان، به صورت قسطی و با دریافت یک ششم قیمت کل کتابها به صورت نقد، میفروخت. مدتی بعد بازار کتاب دچار رکودشد، ازهمین روی او با قدرت الله فردوس شریک شد و واردات یخچال وتلویزیون را پیش گرفت. او از سود حاصل تجارت استفاده کرد و قراردادی را با دکتر معین برای چاپ لغتنامه امضاءکرد. اولین سری مجموعه پس از 5 سال و جلدهای تکمیلی پس از 16 سال به چاپ رسید. مدتی بعد او فروشگاههای دیگری در میدان سپه تهران و پاساژ پلاسکو تاسیس کرد تا جمع مراکز فروش به 4 رسیدهباشد. عبدالرحیم اعتقاداتی مذهبی داشت. او رساله آیتالله بروجردی را نیز چاپ کردهبود. معروفترین فروشگاه او هم در سال 1342 با قیمت 300 هزار تومانی، روبروی دانشگاه تهران خریداری شد. زندگی او از این دوران با روزهای گذشته متفاوت شد. او سروسامانی به زندگی شخصی داد.در کوران انقلاب به چاپ پوسترهای امام ومرحوم مصدق وتوزیع رایگان آن میان مردم میپرداخت. نام عبدالرحیم به دلیل خدمات فرهنگی که داشت در میان لیست مصادرههای 52 نفر جای نگرفت ولی مدتی بعد او هم گرفتار شد. سال 1369 نزاعی میان او و خانواده مرحوم رائین مترجم ومولف معروف درگرفت.کار عبدالرحیم به دادگاه کشید و دادگاه رای به مصادره تمامی اموال او داد. عبدالرحیم هم برای مدت ده ماه به زندان رفت. پس از این جریان او تلاش بسیاری برای بازپسگیری اموالش صورت داد ولی هیچگاه به نتیجه نرسید. او در روزهای دهه 70 موسسه ای دیگر را تاسیس کرد.
12 علی اکبررفوگران- شرح زندگی او داستان همزمان کارآفرینی و شکست است. حداقل 4 دهه در ایران به کسب وکار پرداخت وکارآفرینی کرد ولی سرانجامش تلختر از بسیاری دیگر از مردان اقتصاد ایران شد. در دهه 40 در فقر و نداری، تولیدی را بنیان گداشت. در دهه بعدی قدری به وضعیت خود سروسامان داد. در دهه 60 تجارت را محدود کرد، در دهه 70 به دستور تعزیرات حکومتی به 80 ضربه شلاق محکوم شد و در دهه 80 هم آنقدر رنج دیدهبود که شرح زندگیش را در قالب رمانی منتشر کرد. علیاکبررفوگران مردی که خودکار بیک را به ایران آورد، سالها کارآفرینی کرد ولی عاقبت همچون مجرمان اقتصادی خانه نشین شد. خود در خاطراتش مینویسد:« روانی شده بودم. به نظرم میآمد که کسانی از پشت دیوارهای اتاق فریاد میزنند: ای رباخوار کثیف، ای نزولخوار نجس... با تنی لرزان رفتم تا مانند هرشب وضو بگیرم و نماز واجب را به جا آورم. گویی کسی در گوشم فریاد زد که در مقابل کدام خدا میخواهی بایستی و نماز بگذاری؟ دیدم آن خدایی که من به آن معتقدم از من نزولخوار متنفر است. از وحشت فریادی زدم و بیهوش شدم . نمیدانم چند ساعت در اغما بودم. وقتی به هوش آمدم نیمههای شب بود. تنم در آتش تب میسوخت.» دلنوشتههای علی اکبررفوگران برای بسیاری دیگر از کارآفرینان ایران هم مصداق دارد. او در خانوادهای مذهبی و سیاسی متولد شد. برادرش نام خانوادگی را به آسیم تغییر داد تا بیش از دیگر اعضاء خانواده وارد فعالیتهای سیاسی شدهباشد. او هم مدتی بعد با همکاری یک شرکت آلمانی برای خودروهای سواری دعا مینویسد. از این راه سود خوبی کسب میکند و شرایط را برای برقراری ارتباطی تجاری با خارج از کشورمهیا میسازد. علیاکبر نمایندگی کارخانه خودنویسسازی «لوکسور» آلمان را داشت: «زمانی که هنوز قلم، مداد و خودنویس ابزار نوشتن بودند و کسی خودکار را نمیشناخت یک روز دلالی نمونهای را برای فروش به حجره میرزاعلی رفوگران آورد که همان خودکار بیک بود. میرزا علی رفوگران گفت چطور کار میکند؟ جوهر را چطور توی آن میریزند؟علیاکبر که میدانست این نوشتافزار چیست، گفت نیازی به ریختن جوهر ندارد. از آن به بعد نام خودکار روی آن باقی ماند. نماینده خودکار بیک فردی به نام کلیمیان بود و رفوگران از او خودکارهای بیک فرانسوی را میخرید و پخش میکردند. سه سال بود که خودکار به ایران آمده بود و طرفدار زیادی نداشت، در کل این سالها 500 هزار تا از آن هم فروش نرفته بود. همان روزها رئیس صادرات بیک فرانسه به ایران آمده بود. » او در همین دیدار موفق به جلب رضایت بیک برای همکاری شد. علیاکبر به سرعت راهی فرانسه میشود تا دیداری با رئیس کارخانه بیک ترتیب دهد. او از مدیر کارخانه بیک درخواست میکند تا دستگاه تزریق پلاستیک دست دومی را به او بدهند تا به ایران بیاورد. قصد داشت با این دستگاه، خودکارهای بیک را درکشور تولید کند. در کارخانه او پدر 43درصد سهام، عباس، برادر بزرگتر علیاکبر 33درصد سهام و علیاکبر 33درصد سهام را در اختیار داشت. زمینی در حوالی منطقه «تهران نو» برای کارخانه خریداری شد و اولین سری محصولات بیک به تیراژ 500هزار تولید شد و در مدتی کوتاه 500 هزار به 100 میلیون رسید. در دهه 70 رفوگران به جرم انتقالات ارزی تحت پیگر قانونی قرار گرفت. تعزیرات به او حکم 80 ضربه شلاق داد ولی علیاکبر ناطق نوری با پیگری پرونده او مقدمات رهایی رفوگران را مهیا کرد. پس از این ماجرا رفوگران دیگر قدم به فعالیتهای تجاری نگذاشت.
مطالب مشابه :
مزایده های کشور 1392/09/19
سوپرمارکت، لوازم خانگی، اغذیه فروشی، آرایشگاه لوازم پلاسکو ماهی گرمایی
تهران در دست دستفروش ها!
اگر گذرتان به هفت حوض افتاده باشد حتما به جز بوتیک های لباس فروشی ماهی و سمنو به پلاسکو
بهشت پرندگان كجاست؟
ساختمان پلاسکو، چهار راه استانبول1344. اولین پیتزا فروشی شكار ماهیهای كوچك توسط
سرمایه دارانی که اموالشان توقیف شد چه فرجامی پیدا کردند؟
زندگی با کارکتابفروشی نمیچرخید بااجاره ماهی 30 و پاساژ پلاسکو تاسیس
برچسب :
ماهی فروشی پلاسکو