مراحل جداشدن روح از بدن در لحظه مرگ انسان چگونه است؟
مرگ ومرگاندیشی (راز مرگ در بیان حضرت امیر)
منابع مقاله:
مجله قبسات، شماره 19، سید یحیی یثربی؛
جستاره
واژه
مرگ، مانند کلمه زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد که بر کسی
پوشیده نیست . اما در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد که
شاید هرگز برای کسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود . علی علیه
السلام در اسرار و رموز مرگ میفرمایند:
«ایها الناس، کل امری لاق
ما یفر منه فی فراره; والاجل مساق النفس، والهرب منه موافاته . کم اطردت
الایام ابحثها عن مکنون هذا الامر فابی الله الا اخفاءه . هیهات! علم
محزون!» (1)
«هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو
خواهد شد! چرا که اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن
است! وه که چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواستخدا این بود
که این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!» .
اما
در میان این پدیدههای میرا و فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی
مردن خبر دارد . همه جانداران میمیرند، ستارگان و کهکشانها فرو
میپاشند، اما نمیدانند که میمیرند و نمیفهمند که خواهند مرد! جز انسان
که میداند و میفهمد که خواهد مرد .
انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست . بلکه بهتدریجبا مفهوم مرگ آشنا میشود .
موجوداتی
که مرگ ندارند و نیز موجوداتی که از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره
نداشته نگران هم نیستند . اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه
شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ،
بر ذهن و اندیشه او سنگینی میکنند:
- مرگ یعنی چه ؟ - چرا باید
مرد؟ - چگونه میمیریم؟ - بعد از مرگ چه میشود؟ - چه کسی یا کسانی از راز
مرگ آگاهند؟ - میتوان مرگ را چارهجویی کرد؟ - آیا روحی داریم که با مرگ
نابود نشود؟ - سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده
است؟ - سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟ و دهها پرسش دیگر .
و
بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها، تلاش کرده است .
اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانهبافان و
اسطوره پردازان، هر یک به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند; اما مرگ برای
انسان همچنان یک معما و راز ناگشوده است .
اینک در این مقاله
برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان
نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگاندیش، برای حل
این معما بهره گیریم .
مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی
کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است . چنانکه علی علیه السلام
میفرمایند: «الموت غایته» (2) و «بالموت تختم الدنیا .» (3)
این
تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است . به هر حال این زندگی، یعنی
زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد . مرگ به همه مسئولیتها، تلاشها،
آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد . اما از این تعریف چیزی که
میفهمیم آن است که مرگ زندگی را به پایان میرساند; ولی درباره خود مرگ و
دنیایی که با مرگ آغاز میگردد چیزی به دست نمیآید . اکنون به ذکر نکاتی
درباره مرگ میپردازیم:
1- مرگ و مشکلات بیان ناپذیرش
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا .» (4)
مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند . و نیز میفرماید:
«فغیر موصوف ما نزل بهم» (5)
حالات و عوارضی که در دم مرگ پدید میآیند، قابل توصیف و بیان نیستند . در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را میتوان مطرح کرد:
اولا
- مرگ یک تجربه شخصی است که شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست
میدهد . بنابراین نمیتواند تجربهاش را با دیگران در میان بگذارد . ما
کسی را پس از مرگش نمیبینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم .
ثانیا
- پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان هم به این
دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف کنند، نخواهند توانست:
«فلو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا .» (6)
ثالثا
- جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست . یعنی
جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در
دنیاییم، از آخرت بیخبریم .
رابعا - اگر قرار است که انسان گرفتار
امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار
گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در کار باشد; وگرنه، همه انسانها
یکسان عمل خواهند کرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود . مثلا اگر
چنین بود که هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر میشد و همه مردم آشکارا
قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را میدیدند; طبعا همه یکسان عمل
میکردند . چنانکه در حیات دنیوی غالبا آن جا که هدفها روشن و نتیجه کار
معلوم است، مردم دچار اختلاف نمیگردند .
باری، به هر دلیل، مرگ در هالهای از راز و رمز قرار دارد:
«کس
نمیداند که مرگ چگونه وارد خانه میشود؟ چه سان جان کسی را میستاند؟ ،
چگونه بر جنین در شکم مادر دست مییابد؟ او به سراغ جان جنین میرود؟ یا
جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مینهد؟ یا آن که مرگ از
همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟» (7)
2- وصف عرفی مرگ
گاهی
علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ میپردازد و آن را برابر فهم توده مردم
توصیف میکند . منظور من از توصیف عرفی، همین است که مرگ را پایان زندگی،
پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و کامجوئیها بدانیم . 8.اینک
نمونههائی از وصف عرفی مرگ که بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری
شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است . دوران
عافیتبه بیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست . مرگی
که دست انسان را از دنیا کوتاه کرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد .
با تن لرزهها، دردهای جانکاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، که از
یاران و خویشاوندان و همسران کمک میخواهد، اما کاری از دست کسی بر
نمیآید، و گریه هم سودی ندارد . از افتادن در تنگنای گور و تنها و بیکس
در گورستان ماندن چارهای نیست . آن گاه کرمها، تکه پاره تن او را برده و
پوسیدگی، طراوت تن را لگد کوب کرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد
فنا و فراموشی میسپارد . تنهای نازنین میگندند و استخوانهای محکم
پوسیده میشوند، روح در زیر سنگینی اعمال میماند، و چیزی را که از غیب
شنیده بود با چشم یقین میبیند . اما چه سود؟ ! که دیگر بر کارهای نیک چیزی
نمیتوان افزود و از لغزشها چیزی نمیتوان کاست .» (9)
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است که میفرمایند:
«ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب .» (10)
«مرگ مهمانی است ناخوشایند! که ناخواسته از یار و دیارمان جدا میکند . حریفی که کسی هماوردش نیست .»
3- مرگ از نگاه دیگر
آنچه
گذشت، وصف عرفی مرگ بود . وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم . اما وصف
مرگ به همین جا ختم نمیشود . مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است . پیامبر
گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری
نامیده است . یعنی مرگ دریچهای استبرای خروج از عالم خیال و ورود به
جهان حقیقت و واقعیت .
علی علیه السلام هم میفرمایند:
«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم وسمعتم واطعتم ولکن محجوب عنکم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب .» (11)
مرگ،
ما را با دنیای تازهای روبرو میکند که همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز
ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امکان مییابد که به دست
مرگ فرو افتد . و نیز میفرماید:
«ای مردم این حقیقت را از خاتم
پیامبران بشنوید که: هر که میمیرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر
پوسیده میشود در باطن چیزی از ما پوسیده نمیشود بلکه پایدار میماند .»
(12)
مرگ از همان آغاز حضورش ارزشها را وارونه میکند . ما در این
دنیا، خلق را میبینیم و حق را نمیبینیم; با مجاز آشنائیم و از
حقیقتبیگانه . و لذا ارزشها و ارزش گذاریهای ما براساس معیارهای حیات
مادی و دانش محدود دنیوی است . با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها
و بینشهای دیگری اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند . و لذا،
انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میکند
که ای کاش او به دنبال این دنیا نمیرفت:
«فهو یعض یده ندامة علی ما
اصحر له عند الموت من امره، و یزهد فیما کان یرغب فیه ایام عمره، و یتمنی
ان الذی کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه .» (13)
فلاسفه
بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلق روح را به جسم، مانع توجه او به
کمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذات روحانی و
رنجهای عقلانی میدانند . ابن سینا میگوید:
«کمال نفس ناطقه در
آن است که از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد که دقیقا
موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دستیابد
. روح انسان اگر به چنین معرفتی دستیابد از بهجت و لذت وصف ناپذیری
بهرهمند میشود که مقایسه آن با لذایذ حسی، زشت و مسخره خواهد بود . اما
این روح مادامی که گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است از این
گونه لذت و بهجتباخبر نخواهد شد، چنان که اگر به این کمال هم دست نیابد
مادامی که در حجاب تن است احساس رنج نخواهد کرد تا زمانی که مرگ فرا رسد .
با فرا رسیدن مرگ حجاب تن کنار رفته، موانع ادراک زایل میگردد . در نتیجه
روح انسان به کمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و
عذاب خواهد شد، لذت و رنجی که هرگز با لذایذ و دردهای جهان مادی قابل
مقایسه نیستند .» (14)
بیم مرگ
ترس از مرگ، کاملا طبیعی است .
چنان که عشق و دلبستگی به زندگی کاملا طبیعی است . از هر چه بترسیم به خاطر
آن است که به کمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید
میکند . ما از شکستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناکیم برای
این که با وجود نواقص و کاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت
طبیعی زندگی را از دست میدهیم . یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما
بیماری، شکست و ضعف و نقص، فعالیتحیاتی را با مشکل روبرو ساخته، ما را از
بهرهمندی کامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد .
اما این
کاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناک جلوه میکنند که ما را در معرض
مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است . برای این که بیماری
اصل حیات را قطع نمیکند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست . اما اگر به
مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میکند خطرناکتر و ترسناکتر میگردد .
ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد که ما با ملاحظه گنجایش مقاله به
مواردی از آنها اشاره میکنیم:
علل ترس از مرگ
1- عشق به زندگی
علی علیه السلام میفرماید:
«و
اعلموا انه لیس من شیء الا و یکاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه
لا یجد فی الموت راحة; (15) توجه کنید که انسان سرانجام همه لذتهای دنیا
سیر میشود، جز لذت زندگی; برای این که هیچ کس در مرگ آسایش نمیبیند .»
چنان
که گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نکته را قبول دارند که نظام ادراکی
یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شدهاند، بنابراین تا از هوش و
حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلتخود را از دست
نمیدهد . یک انسان متعادل زندگی را دوست میدارد، جهان و زیبائیهای آن را
دوست میدارد و آرزو میکند که بتواند برای همیشه زنده بماند .
انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمیکند و معذور هم هستبرای این که عشق به زندگی یک عشق غریزی و نهادی است .
انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخیهای آن ترجیح میدهد . صائب تبریزی میگوید:
زهری است زهر مرگ که شیرین نمیشود
هر چند تلخ میگذرد روزگار عمر
2- دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیه السلام مرگ را عامل دستنیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش میداند و میفرماید:
«فان الموت . . . مباعد طیاتکم; (16) مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود .»
بنابر
تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤال، دلیل خود
را برای گریز از مرگ، در این نکته دانستهاند که مرگ مانع تحقق هدفها است .
(17) برای عدهای شماره سالهای عمر مهم نیست، بلکه این مهم است که انسان
به کدام هدف دستیافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا کی میخواهی زنده بمانی؟
گفت: آن قدر که بتوانم نوشتن این دو کتاب را که در دست دارم به پایان
برسانم . (18)
به هر حال هر گونه آرزویی ممکن استبا حلول مرگ، بر
باد رود و لذا انسانی که به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها
نمیسپارد، چنانکه امام علی علیه السلام میفرمایند:
«لو رای العبد
الاجل و مصیره، لابغض الامل و غروره; (19) اگر انسان اجل و عواقب آن را
میدید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی میورزید .»
3- کیفیت مرگ
یکی
دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است . این چگونگی
گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ .
الف - ترس از چگونگی خود مرگ
چنان
که گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است . بنابراین طبیعی است که انسان
نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد . چون نمیداند که جان دادن چیست و جدائی
جان از جسم چگونه است، مرگ با همه هیبت و سطوتش میآید و ما چیزی از آن
نمیدانیم جز آن که:
«میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی
شکست ناپذیر که میکشد و قصاص نمیشود! دامش را همه جا گسترده، با لشکر درد
و رنج محاصره مان کرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار میدهد . کابوس
مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز کرده . بی آن که ضربتش خطا
کند در هالهای از ابهام و تیرگی و با لشکری از بیماریها و دردهای جانکاه،
و با انبوهی از مشکلات سایه سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را میچشاند .»
(20)
ب - ترس از شرایط و موقعیت مرگ
انسان گاهی علاوه بر خود
مرگ، از شرایط خاص مرگ نیز نگران میشود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ
با بیایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی،
کشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال اینها .
امام علی علیه السلام نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو میگوید:
«ان
اکرم الموت القتل . والذی نفس ابن ابیطالب بیده، لالف ضربة بالسیف اهون
علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله; (21) همانا گرامیترین مرگها
کشته شدن در راه خداست . بدان کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار
مرتبه ضربتشمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعتخدا
.»
4- حوادث پس از مرگ
یکی
دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبتبه مرگ، نگرانی از حوادث
پس از مرگ است . قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل:
بیسرپرست ماندن کودکان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرف اموال، کامیابی
دشمنان، فروپاشی تن و . . . و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و
مشکلات حساب و کتاب اخروی .
ابنسینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح میکند:
الف - عدهای از مجهول و مرموز بودن مرگ میترسند .
ب - گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناکند .
ج - و بعضیها از نابودی مطلق جسم و روح میترسند .
د - و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند .
ه - و جمعی از عذاب بعد از مرگ میترسند .
و - و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشیهای زندگی بیمناکند . (22)
5 . نگرانی از نقص و کمبود عمل .
انسانهای با ایمان در هر شرایطی که باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند . علی علیه السلام میفرماید:
«ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستکثر من الزاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه» (23)
همین
افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تاکید انبیا و اولیا بوده است و توشه را
هر چه زیادتر هم باشد نسبتبه طولانی بودن راه ناچیز شمردهاند .
علی علیه السلام میفرمایند:
«آگاه
باش که راهی سخت و دراز در پیش داری که توفیق شما در پیمودن این راه در
گرو آن است که به شایستگی بکوشی و تا میتوانی توشه برگیری و بار گناه خود
را سبک گردانی که سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است . پیشاپیش تا
میتوانی به آن سرای توشه بفرست . مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله
توشهای بر دوش آنان بگذاری که روز قیامتبه تو باز گردانند تا میتوانی
انفاق کن و برگ عیشی به گور خویش بفرست . اگر از تو وام خواهند غنیمتبشمار
که اگر به وامی دست کسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند
. بدان که در پیش روی تو گردنههای صعب العبور وجود دارد که تا میتوانی
باید سبک بار بوده و توشه راه داشته باشی .» (24)
7 . کثرت گناه
یکی دیگر از عوامل نگرانی مؤمنان از مرگ زیادی گناهان است . حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
«چنان مباش که به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری .» (25)
بنابراین اگر گناهکار نباشی باید همانند مولا از مرگ باک نداشته باشی که تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد . (26)
8 . بیم از مرگ بیفضیلت
اگر
چه همه اقسام مرگ، مرگ اند; اما به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی
دارد از زمین تا آسمان . علی علیه السلام، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر
را دوست نمیداشت . او در این باره میگوید:
«مرگ چنان با سرعت و
جدیت در تعقیب ماست که چه ایستادگی کنیم و چه بگریزیم، بر ما دستخواهد
یافت . با ارجترین مرگها نزد من، کشته شدن با شمشیر (شهادت) است . سوگند
به خداوندی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم
بخورد، برایم آسانتر از آن است که در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا .»
(27)
البته برای مردم عادی، مرگ در وطن مالوف، خانه شخصی، در بستر و
میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است; اما مرگ در میدان و شهادت در راه
خدا چیز دیگری است .
9 . بیم از مرگ پیش از توبه
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر» (28)
از
آنجا که انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین
طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر
گناهانش قلم عفو میکشد .
علی علیه السلام میفرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخیهای نفس است .» (29)
اما
انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهرهبرداری میکند .
بدین سان که او باز بودن در توبه را دستآویز ادامه اعمال خلاف خود قرار
داده، به امید توبه، در ارتکاب گناه گستاخ و بی پروا میگردد . اما در عمل،
گناه نقد شده و توبه نسیه میگردد . علی علیه السلام در این باره
میفرمایند:
«اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ میورزند .» (30)
چنین
انسانهایی غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر
میاندازند . گاه به توبه موفق میشوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر
شده، پیش از آن که توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا
میروند .
در اینجا نکته حساسی هست که نباید از آن غفلت کرد و آن
اینکه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است . علی علیه السلام پس از
بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، میفرماید
که:
«اگر از کسی بدتان آمد و خواستید که او را از دایره
دلبستگیهای ایمانی خود بیرون کنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ کنید! و چون بر
حالتی که بود بمیرد دیگر وقت آن است که بیزاری جوئید .» (31)
10 . ترس از مرگ در کفر و گمراهی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«اتقو الله حق تقاته ولاتموتن الا وانتم مسلمون .» آل عمران/103
علی
علیه السلام در خطبهای پس از بحث ظریف و دقیقی درباره توحید و تقوا و پس
از یک ارزیابی مفصل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان
میبخشد که:
«از خدا چنانکه شایسته است، پروا کنید و بکوشید که جز بر مسلمانی نمیرید .» (32)
بدون
تردید از همه بدتر مرگ در حال کفر و گمراهی است . علی علیه السلام با
بیانی لبریز از احساس درد از مردمی که به چنین سرنوشتی گرفتارند مینالد .
او درباره مردم دوران جاهلیت میگوید که:
«هیچ
حریمی را حرمت نمینهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود . به
دور از نظام دینی زندگی کرده و در حال کفر جان میسپردند .» (33)
شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«و
الله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه; (34) به خدا سوگند، پسر
ابوطالب از مرگ بیپژمان است . بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است
.»
1- چرا شوق؟
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم (35)
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم .
ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم . اکنون میدانیم که:
«این
دنیا برقش بیفروغ و اساسش بر دروغ است . و اموالش در معرض غارت و تاراج
است . چونان عشوه گر هرزهای است که به کس وفا نمیکند و همچون مرکب سرکش
از کسی فرمان نمیبرد . دروغگویی خیانتکار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله
گر است . حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافکندگی است .
سرای جنگ و غارت، تبهکاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است . وصلههایش به
هجران پیوسته، راههایش حیرت زا، پناهگاههایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش
نومیدی است .» (36)
اما در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، که اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، بهقول حضرت:
«آنجا
را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت . جایگاه پاکان و نیکان و
اولیای برگزیدهای که قرآن کریم آنجا را ستوده و ساکنان آن را برگزیده و
بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی کرده است .» (37)
علی علیه السلام در وصف بهشت میگوید:
«اگر
خیالی از بهشت را چنانکه وصف شده تصور کنی از هر چه در دنیاست دلسرد
میشوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی
خود نسبتبه لذتها و مناظر زیبای جهان پا میگذاری . اگر درباره درختان
بهشتی اندیشه کنی که چگونه شاخههای آنها با وزش نسیم میرقصند و
ریشههاشان در تودههای مشک پنهانند بر کنار رودهای زلال و خوشههایی از
گوهرهای آبدار و میوههای گوناگونی که از هر طرف جلوه میکنند غرق حیرت
میشوی . شاخههای پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار میگیرند تا هر چه
خواهی بر چینی . مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظهای از آن کاخها و
ساکنانشان غفلت نکرده و مدام با طعامهای لذیذ و شرابهای گوارا پذیرایی
میکنند . ساکنان آن دیار مورد تکریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و
انتقال در امانند . اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه کنی از دل و جان
در اشتیاق آن سامان خواهی بود . و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند،
آرزو خواهی کرد که از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند .» (38)
در
اینجا نکتهای را یادآور میشوم که مرگ برای افراد غیر مؤمن نیز باید ارزش
خود را داشته باشد . ارزش مرگ برای افراد غیر مؤمن و برای کسانی که بقای
روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت میتواند مورد توجه قرار
گیرد:
«یکی این که همین مرگ، آنان را از ادامه زندگی حیوانی و
افزودن بر گناه و تبهکاری خویش باز میدارد . خداوند کریم میفرماید:
«کافران چنین نپندارند که فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلکه ما به آنان
فرصت میدهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار
آیند .» آل عمران/178
علی علیه السلام میفرماید:
«ان فی الموت لراحة لمن کان عبد شهوته واسیر اهویته، لانه کلما طالتحیاته کثرت سیئاته و عظمت علی نفسه جنایاته .» (39)
2 . توصیف شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرماید:
«و ان احب ما انا لاق الی الموت; (40) محبوبترین چیزی که در انتظارش هستم مرگ است .»
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که
گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را (41) اگر مرگ را چنان دریابیم که
علی علیه السلام دریافته بود; باید در عین نگرانی از کمتوشهگی و در عین
تلاش برای تدارک ذخیره آخرت، بیصبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم که ما
را از تنگنای جهان خاکی به بیکران ساحت غیب انتقال دهد . علی علیه السلام
میفرماید:
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را
در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید . و اگر
فراموشش کنید، او شما را از یاد نمیبرد .» (42)
بنابراین دلبستگی
انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگاندیشی وی تنظیم میگردد . اگر
دنیا زده بود که به مرگ نمیاندیشد . بیتردید رویاروی چنین کسی با مرگ
بسیار نامطلوب خواهد بود . برای این که چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی
نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است . علی علیه السلام در نامهای به حارث
همدانی میفرمایند:
«سختبپرهیز از این که وقتی مرگ به سراغ تو آید که در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی .» (43)
چنانکه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان میکاهد:
«هر که مرگ را در برابر خود مجسم کند، به امور دنیوی زیاد توجه نمیکند .» (44)
اشتیاق
انسان به مرگ یک حالتبسیار شگفتانگیز و اعجاز گونه استبرای این که هر
انسانی چنان که گذشتبه زندگی علاقمند است و اگر کسی سودای مرگ در سر
بپروراند حتما به مقامی رسیده که دیگران نرسیدهاند و چیزهایی دریافته که
دیگران در نیافتهاند . در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است .
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود میفرماید:
«بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا میدانید، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگوئید .» جمعه/6
علی علیه السلام به حارث همدانی میفرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مکن (45) و خود در موردی چنین میفرمایند:
«من
با بصیرتی از درون و یقینی که خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه
راستی که برگزیدهام آگاهم . مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیک او
هستم .» (46)
انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد که بهیقین دریابد
که او گر چه در این جهان خاکی پدید آمده است; اما از این جهان نبوده و به
جهان دیگری تعلق دارد . و چنین کسی در حقیقتبه قول مولا علی علیه السلام:
«پیش از آن که بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است .» (47)
حقیقت زندگی از منظر مرگ
در این قسمت، مرگ را با نگاه آسمانی و عمیق مولا علی علیه السلام مینگریم . نگاهی که حقیقت را ناب و روشن میبیند .
زندگی هم آغوش مرگ
علی
علیه السلام، مرگ را از زندگی جدا نمیداند . آن که مرگ را نشناسد (48) در
حقیقت زندگی را نمیشناسد . و کسی که زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد
توان شناخته است .
حیات دنیوی و هستی زمانی - مکانی این جهان خاکی،
نهاد و درونمایهاش دو چیز است و بس: آمدن و رفتن، هستی و نیستی، کون و
فساد، تجدد و تصرم . این نکته را فرزانگان تاریخ همیشه مورد تاکید قرار
دادهاند . هراکلیتوس در قرن پیش از میلاد میگفت: در یک رودخانه بیش از یک
بار نمیتوان وارد شد . (49)
این حقیقت را اهل کلام با تعبیر تجدد
امثال و عرفای اسلام براساس عدم امکان تکرار در تجلی الهی، و صدر المتالهین
براساس حرکت جوهری مطرح کردهاند . بنابراین مرگ نیز همانند زندگی، برای
این جهان خاکی به منزله عنصر ترکیبی و درون مایه است .
علی علیه السلام در جای جای نهجالبلاغه ما را به این حقیقت آشکار توجه میدهد که نمونهای از آنها را در اینجا میآوریم:
«و
احذرکم الدنیا فانها منزل قلعة، و لیستبدار نجعة . قد تزینتبغرورها، و
غرت بزینتها، دارها هانت علی ربها، فخلط حلالها بحرامها، و خیرها بشرها، و
حیاتها بموتها، و حلوها بمرها .» (50)
در این بیان رسا، مولای
متقیان ما را با حقیقت دنیا آشنا میسازد تا دل در آن نبندیم . برای این که
منزلگاه سفر است، نه سرای اقامت . جلوهاش بر غفلت استوار است و جمالش بر
فریب . بساطی است که نزد خدا ارج و منزلت ندارد زیرا که حلال آن با حرام
آمیخته و خیرش همراه شر بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است تلخ و شیرینش جدا
از هم نیستند .
علی علیه السلام در جایی دیگر میفرماید: «سروش غیب
پیوسته آواز میدهد که: سرانجام زایش مرگ، و پایان گردآوری فروپاشی و
نهایت آبادانی ویرانی است .» (51)
و چه بیانی زیباتر و رساتر از
این: جهان خاکی چنان است که هستی آن، بر نیستی استوار است . نسلی میرود که
نسلی دیگر به جای آن میآید . این عروس هزار داماد، شوهری را میکشد و
شوهری دیگر اختیار میکند . علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«ای
مردم در حقیقتشما در این دنیا آماج تیرهای مرگید . هر جرعه این جهان
خاکی، گلو گیر و هر لقمهاش پر از خرده استخوان است . در این جهان خاکی تا
نعمتی از کف ندهید به نعمتی نمیرسید . از عمر شما، هر روز نو که ببینید بر
ویرانی روز دیگر استوار است . هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان
برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است . ریشههایی در گذشتهاند که ما
شاخههای آنان هستیم . و چگونه ممکن است که ریشهها بروند و شاخهها برقرار
مانند .» (52)
علی علیه السلام پس از بیان مؤکدی درباره جدی گرفتن
مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی
میفرمایند:
«در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود
را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید . زیرا که دنیا سرای همیشگی شما
نیست . گذر گاهی که بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید . پس با تلاش پیگیر،
اسب سفر را زین کرده نگهدارید .» (53)
نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیه السلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند:
«مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر میجهند .» (54)
چنانکه
گذشت، حیات دنیوی ما یک واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی
نمیتوان نادیده گرفت و تحقیر کرد . و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی
قرار داده، همه زندگی دنیوی را براساس تدارک سعادت اخروی، تنظیم کرد .
بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است که در عین جدی گرفتن حیات
زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی کند . مشکل اصلی
انسان برای دستیافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است . جاذبههای
حیات دنیوی امکان دارد که هر انسانی را چنان به خود مشغول کند که اصلا به
یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد .
همه این جاذبهها در نقش آرزوهای
انسان جلوه گر میشود . بنابراین برای روشن شدن موضوع باید نخست درباره
آرزوهای انسان بحث کرده سپس نقش مرگ را در روی کرد انسان به حیات معنوی
توضیح دهیم:
مطالب مشابه :
شعری در وصف پدر
پدر - شعری در وصف پدر - پدر مرگ، گرگ توشد، اي يوسف كنعاني
وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده
معبر سایبری امام و شهدا - وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده - این وبلاگ در ستاد سا ما ند هی پایگاه
وصف چگونگى مرگ و مردن
یادداشت های یه طلبه - وصف چگونگى مرگ و مردن - ترسم که شعر سنگ مزار من این شود او هم جمال یوسف
در وصف پدر...
در وصف پدر پدر آن تيشه اي كه بر خاك تو زد دست عجل مرگ، گرگ تو شد، اي يوسف کنعاني
شعر مرگ عشق
عاشقانه - شعر مرگ عشق - عزیز دلم آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ،صدا در گلو شکست
مراحل جداشدن روح از بدن در لحظه مرگ انسان چگونه است؟
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است که میفرمایند: «ان الموت لزائر
شعر احمد شاملو در وصف مرگ فروغ فرخزاد
من عروسک بزک کرده کوکی نیستم - شعر احمد شاملو در وصف مرگ فروغ فرخزاد -
جملاتی در وصف مادر
رهکار - جملاتی در وصف مادر - - روح او پایان نمیگیرد به مرگ ماندنی در عالم فانیست
برچسب :
در وصف مرگ