بادکوبه ای و تبعیض نژادی (شعوبی گری معاصر)
واپسین سروده ی آقای مصطفی بادکوبه ای با نام ‹‹ خدای عرب ›› که در مدتی کوتاه بطور گسترده ای در سایت های گوناگون منتشر شد ، بهانه ای دست داد تا نکاتی چند را یادآور شوم . چه بسا برخی خاموشی را در این شرایط مناسب ترین پاسخ به دشنام و ناسزا گویی بدانند ، اما به باور نگارنده به دو دلیل یادآوری مطالبی در این خصوص می تواند سودمند باشد .
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
(حافظ ، دیوان اشعار)
********************
واپسین سروده ی آقای مصطفی بادکوبه ای با نام ‹‹ خدای عرب ›› که در مدتی کوتاه بطور گسترده ای در سایت های گوناگون منتشر شد ، بهانه ای دست داد تا نکاتی چند را یادآور شوم . چه بسا برخی خاموشی را در این شرایط مناسب ترین پاسخ به دشنام و ناسزا گویی بدانند ، اما به باور نگارنده به دو دلیل یادآوری مطالبی در این خصوص می تواند سودمند باشد .
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
(حافظ، دیوان اشعار)
دلیل نخست ؛ اینکه این ادعاها و دروغ پردازی ها که در قالب شعر مطرح شده نمایانگر اندیشه ای است که همچنان در جامعه و در میان برخی که از نخبگان جامعه نیز به شمار می آیند به نوعی حکم فرماست ، اندیشه ای که به نام ایران زمین و وطن وتاریخ و فرهنگ وتمدن در پی رواج ناسیونالیسم افراطی و باورهای شووینستی است . پیروان این نوع نگرش ، خواسته یا ناخواسته آتش فتنه و دشمنی و کینه توزی را با برانگیختن دگر بار ‹‹ شعوبی گری ›› از گورستان تاریخ نادانی ها و کژفهمی ها برمی افروزند . دلیل دوم ؛ اینکه سخنان رانده شده در نکوهش عرب اگر چه برای نگارنده به ویژه ، چندان امر تازه ای نیست ، اما اینکه سخنور یا شاعر ویا نویسنده ای از تریبون نهادی رسمی و یا وابسته به نهادی رسمی در کشوری مسلمان و در سایه نظامی اسلامی ، بی پروا ، به یک قوم و ملت و تاریخ و فرهنگ ناسزا گوید و شرم آورتر از آن به آموزه ها و باورهای دینی امتی بزرگ آشکارا توهین نماید جای بسی تأمل وبلکه تأسف است . نگارنده این سطور به هیچ وجه قصد دفاع از عرب به عنوان قوم ویا قومیت را ندارد و از پرداختن به موارد فرودست و کم مایه اینچنینی و اختلافات ساختگی میان ‹‹ عرب ›› و ‹‹ عجم ›› سخت بیزار است ، این نوشتار حتی برای بیان به اصطلاح ‹‹ مناقب ›› عرب هم نیست و تنها در پی رد تهمت ها و رسوایی مدعیان دروغین و روشن شدن برخی حقایق نگاشته شده است .
گر دو سه ابله تو را تهمت نهد حق برای تو گواهی می دهد
گر خفاشی را زخورشیدی خوری است آن دلیل آمد که خورشید نیست ؟
(مولوی ، مثنوی معنوی ، دفتر دوم)
بر آن بودم که در پاسخ به این شاعر ونویسنده نوشتاری را تهیه نمایم که به تعاریفی از مفاهیمی چون فرهنگ و ملیت و هویت ملی بر مبنای داده های علمی بپردازد و بدین سان بر اندیشه های پان ایرانیستی که برآمده از عقلانیت باستان گرا و سخت وابسته به افسانه به اندازه توانایی و بضاعت خود ، خط بطلان کشد . اما از آنجا که ادعاها و دروغ پردازی های مطرح شده از یک سو در واقع تهی از هر گونه علم و منطقی است و از سوی دیگر در قالب شعر و به زبان شاعری که در حقیقت زبان احساس و تخیل است ، بیان گردیده ، پاسخ شایسته را به زبانی که درخور فهم این سراینده و هم اندیشان وی که همچنان به ضد ارزش ها و انگاره های دروغین چنگ زده اند ، می نگارم .
ایشان گویا در ابتدا و پیش از سرودن اشعارش یک ادعا و یک افترا را به عنوان مقدمه مورد تأکید قرار می دهد . ادعای اینکه ایشان تبعیض نژادی را باور ندارد و افترای اینکه مردم عرب خوزستان ، عرب نیستند .
پیش از هر سخنی می بایست این موضوع را هم مورد تأکید قرار دهم که دفاع از وطن واجب است ، افتخار به فرهنگ وتاریخ و تمدن یک ارزش تلقی می شود و حفظ هویت ملی امری است بسیار پسندیده . نه بایسته و نه شایسته است که کسی را برای سرافرازی و ستایش فرهنگ ملی وتاریخ وتمدن خود حتی اگر این ستایشگری به زبان شعر و شاعری باشد ، نکوهش کرد . اما آیا دشنام و ناسزاگویی به دیگر ملتها و فرهنگ ها و هویت ها باز امری پسندیده است ؟ آیا خوار شمردن نژادی ویا تباری دیگر یک ارزش تلقی می شود ؟ وآیا توهین به باورهای یک امت به گستردگی و بزرگی امت اسلامی ، شایسته یک انسان ونه ‹‹شاعر›› و ‹‹دکتر›› و ‹‹فرهیخته›› است ؟!!
مرا به قعر جهنم ببر خدای عرب بشرط آنکه نیاید در آن صدای عرب
اینچنین شاعر ‹‹ فرزانه ›› ما سروده اش را آغاز می کند . این بیت به تنهایی بیش از آنکه گویای وطن پرستی باشد ، نشان دهنده کینه توزی و دشمنی دیرینه ای است که افسانه ها و خرافات از یک سو و سیاست فرهنگی سراسر دین ستیزی و عرب ستیزی نظام ستم شاهی از سوی دیگر آن را همچنان در ذهن های تاریک و دل های کور برخی به اصطلاح وطن پرستان زنده نگاه می دارد . اگر عرب را بخاطر حمله به ایران زمین به سال 637 میلادی تا کنون دشمن بدانیم ، پس باید با تمام دنیا و تمام ملتها دشمن باشیم .. مگر نبود حمله اسکندر و یا حمله ترکان غزنوی و همچنین ترکان سلجوقی و هجوم و غارت مغول ها و حمله تیمور و نیز افغانها ؟! .. اما چنانچه این قوم را بخاطر تحمیل کیش خود به ایرانیان دشمن بشماریم ، سخت در اشتباهیم ، چرا که یک امر تحمیلی نمی تواند قرنها چنان در اندیشه و دل و وجدان این مردم رخنه کند ، که مفاخر و بزرگان این دین از میان انان سربرآورند . به چه سان این ‹‹ شاعر ›› می خواهد باورهای اسلامی ریشه دار در میان این ملت را از گستره ایران زمین بزداید ؟ با سخره گرفتن و انگ زدن و دشنام دادن ؟ آنجا که می گوید :
هزار بار ننگ ترا باد گر نمی فهمی بجز کلام پر از قهر و انحنای عرب
خدای من همه عشق است بی نیاز کلام نه آن خدا که همی سر دهد صلای عرب
آقای بادکوبه ای و مریدان هم اندیشش که به هنگام سرودن ابیات آکنده از ‹‹ سفاهت ›› و نه ‹‹ بلاغت ›› وی چنان به وجد می آیند که گویی ‹‹ لسان الغیب›› در برابر آنان به سخنوری و شاعری پرداخته ، هنوز نمی توانند و یا نمی خواهند تفاوت میان ‹‹ عرب ›› و ‹‹ اعراب ›› را بدانند . جایی که این شاعر همان خدای عرب را مخاطب قرار می دهد و می گوید :
اشد کفر و نفاقاً مگر نه گفته توست چه می کنند سفیهان چنین ثنای عرب ؟
اینک دیگر همه بر این موضوع واقفند که مراد از ‹‹ اعراب ›› عربهای بادیه نشین است و نه همه عربها ، چرا که در آن صورت ‹‹ مصطفی›› (ص) و ‹‹مرتضای›› (ع) عرب هم از جمله اعراب اشد کفر و نفاق !!! خواهند بود . از سوی دیگر ، بداوت به مثابه یک فرهنگ رفتاری را می توان در میان تمام ملت ها و جوامع بشری یافت اما با نام ها و به گونه های مختلف . همچنین است واژه ‹‹ جهالت ›› و ‹‹ دوران جاهلی›› که به غلط به معنای مطلق نادانی و ددمنشی و هیچ و پوچ بودن عربهای پیش از اسلام ، در بسیاری از متون برگردانده و بکار برده می شود . این مفهوم هم درهای گزافه گویی را بر روی بسیاری از سبک اندیشان گشوده و تا توانسته اند تهمت های ناروا را بر این قوم روا داشتند . این مفهوم و انگاره را نیز دیگر پژوهش های علمی و آکادمیک بر نمی تابد ، چرا که در همان جامعه پیش از اسلام شاعران و ادیبان پر آوازه ای بودند که در موضوعات مختلف اشعار ارزنده ای می سرودند ، پیروان دین یهود و مسیحیت بودند ، حنیفیان یکتاپرست بودند و همچنین انجمن های ادبی بر پا بود و بطور کلی بلاغت و فصاحت به اوج بالندگی خود رسیده بو د . از این رو ، شگفت نیست که ‹‹ قرآن ›› معجزه آن زمان خاتم پیامبران باشد . اما شاعر ‹‹ سخنور ›› ما نه بلاغت و فصاحت عربی را می داند و نه نسبت به ادبیات کهن و یا نوین عرب اندک شناختی دارد . این چنین است که می گوید :
بهشت من سخن پر توان فردوسی است که نیست در سخنش رنگ اعتنای عرب
به بوستان و گلستان بهشت جاوید است بهشت رشد بشر نی شکم سرای عرب
بهشت من سخن حافظ خوش الحان است کلام پخته کجا شرح قصه های عرب
سخن ز مثنوی مولوی بگو ای دوست که شادمانه بهشتی است بی عزای عرب
بهشت نقد جهان در رباعی خیام هزار بار به از باغ پر صفای عرب
و تا آنجا گستاخانه پیش می رود که می گوید :
کلام گاندی و شعر هوگو شرف دارد بر آن سخن که بر آید ز ادعای عرب
این قلم ورود در باب نقد باورهای دینی شاعر ‹‹ خدای عرب ›› را برای خود روا نمی داند و خود را بی نیاز از جستجو در این زمینه می شمارد . اصولاً ما را با کیش و باورهای دینی افراد کاری نیست حال چه مسلمان و یا گبر و یا زرتشتی و ... یا حتی کافر و بی دین باشد ، بی گمان ملاک داوری در درجه نخست انسان و ارزش های انسانی افراد است . از این رو حتی برتر شمردن نشانه های یک باور و اندیشه و آموزه های یک کیش از نقطه نظر این ‹‹ شبه ادیب ›› بر نشانه های باورها و اندیشه های دگر و آموزه های کیش های دیگر را به چالش نمی کشانم و همگی را ارج می نهم . اما توهین و دشنام ، دیگر ‹‹ آزادی عقیده ›› نیست ، دروغ و تهمت و افتراء ‹‹ تکثرگرایی ›› نیست . حال که آقای ‹‹ بادکوبه ای ›› سرافرازانه نام ‹‹ حافظ ›› و ‹‹ سعدی ›› و ‹‹ مولانا ›› را بر زبان می راند ، که به حق مایه سرافرازی ایران و ایرانی و بلکه انسان و انسانیت نیز هستند ، بد نیست اینان را در اندیشه و رفتار خود راهبر بداند و یا دست کم اندیشه آنان را ارج نهد . در این بیت ‹‹ حافظ ›› غیر مستقیم به رسایی زبان عربی اشاره می نماید و می گوید :
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است / زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است
(حافظ ، دیوان اشعار)
و یا هنگامی که به مسلمان بودنش افتخار می کرد :
حافظ در کنج خلوت و شبهای تار تا بودت وردت دعا و درس قرآن غم مخور
(حافظ ، دیوان اشعار)
و یا آنجا که ‹‹ سعدی ›› خطاب به ‹‹ بادکوبه ای اندیشان ›› و در پاسخ به ناسزاگویی آنان می گوید :
دانی چه گفت مرا مرغ سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری
(سعدی ، دیوان اشعار)
و حضرت مولانا در جای جای مثنوی به آیات قرآن اشاره می کند و دقیقاً بر خلاف آنچه آقای بادکوبه ای اشاره می کند ، پر از کلمات و عبارت های عربی است .
می توان از کنار ‹‹ بغض سی ساله ›› اش گذشت ، و این باور را که می گوید ‹‹ بی نام زرتشت مهین ایران و ایرانی مبین / من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم ›› ارج نهاد . حتی آنجا که می گوید :
وطن یعنی نژاد آریایی نجابت مهرورزی باصفایی
وطن یعنی سرود رقص و آتش به استقبال نوروز فره وش
وطن یعنی اوستا خواندن دل به آیین اهورا ماندن دل
که کوششی است از بهر برون راندن دیگر عناصر نژادی از سوی این شاعر ، عناصری که در تشکیل هویت ملی این سرزمین نقشی محوری دارند ، و بی گمان این گونه پندار و کردار نمایانگر بینشی یکسویه نگر و انگاره ای تنگ نظرانه است را می توان به عنوان یک دیدگاه - هرچند غلط - پذیرا شد . و چه بسا ، حسرت و تمنای این شاعر را که شکل و محتوای بینش سیاسی او را به روشنی در این ابیات می نمایاند ، آنجا که می گوید :
وطن یعنی درفش کاویانی سپید و سرخ و سبزی جاودانی
به پشت شیر خورشیدی درخشان نشان قدرت و فرهنگ ایران
را باز هر چند دشوار بتوان توجیه نمود . اما آیا ‹‹ من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم ؟ ›› تبعیض نژادی نیست؟!! چرا صد البته که این چنین است . نسبت دادن اوصاف ناشایست به یک ملت و قوم بطور مطلق عین نژادپرستی است . کجای این جهان و یا کدام گروه انسانی را می توان یافت که در آن همه بطور مطلق یا خوب و یا بد باشند ؟!! در برابر یزید عرب ، حسین (ع) عرب ایستاد . این حقیقت یعنی وجود « خوب » و « بد » ، « اهورایی » و « اهریمنی » یا « خیر » و « شر » در ژرفای فرهنگ و تاریخ و اسطوره های ایران زمین نیز نهفته است .
اما در خصوص افترای این نویسنده وشاعر ، که در مقام یک پژوهشگر و تاریخ نگار ، مردم عرب خوزستان و ایران را خوزی نژاد خوانده ، نکاتی را بسیار کوتاه یادآور شوم .
مبحث ‹‹ هویت ›› همانگونه که همه اذعان دارند ، ابتدا از جمله مباحث روان شناسی بوده و از آن پس وارد علوم اجتماعی و سیاسی شده است . حتی در عصر مدرن و در تعریف هویت ‹‹ احساس وابستگی انسان ›› مورد بحث قرار می گیرد . از این رو موضوع هویت ملی نیز در واقع پرداختن به نسبت وابستگی افراد در جامعه با دیگر عناصر تشکیل دهنده هویت جمعی است ؛ نسبت وابستگی فرد به سرزمین ، تاریخ ، فرهنگ و ... .
در دنیای معاصر بیشتر کشورها دارای تنوع و گوناگونی در زمینه زبان و فرهنگ و نژاد می باشند ، اما در تعریف هویت ملی برای جامعه خود دچار بحران نمی شوند . اصل در تقویت وابستگی ملی و در تعریف هویت ملی ، کوشش و تلاش برای کاستن تفاوتها و پر کردن شکافهاست . این هدف نه با حذف ها و نادیده گرفتن ها که با اعتراف و احترام دست یافتنی خواهد بود . در کشوری مانند ایران بی تردید نمی توان تنها با تکیه بر عنصر نژاد آریایی از هویتی یگانه برای همه جامعه ایرانی یعنی هویت ملی سخن گفت . همانگونه که در ایرانی بودن (به عنوان هویتی ملی) ترکها و کردها و بلوج ها و ترکمن های ایران زمین هیچ گونه تردیدی نیست ، در ایرانی بودن - و نه آریایی بودن - عرب های خوزستان نیز نباید تردیدی داشت . واقعیت جامعه عرب ایرانی یا خوزستانی غیر از آنچه ‹‹ خوزی ›› نامیده می شود ، است و انکار این واقعیت از سوی آقای ‹‹ بادکوبه ای ›› چیزی را در هویت عربی ایرانی این مردم دگرگون نمی سازد . مردم عرب خوزستان به زبان عربی سخن می گویند و شعر می سرایند ، همچنان عادات و رسوم و سنت های نیک عربی خود را پاس می دارند و مهم تر از همه ، خود را عرب می شناسند حتی اگر این احساس و شعور برای شاعری چون ‹‹ بادکوبه ای ›› خوشایند نباشد . در اینجا بد نیست که از آقای ‹‹ بادکوبه ای ›› بخواهیم - چنانچه به فرض ، ‹‹ خوزی ›› بودن عربهای خوزستان را افتراء ندانیم - عناصر هویتی خوزیان را تعریف نماید و یا دست کم نام ببرد ، یا اینکه بگوید چه عناصری را پیشنهاد می کند ؟ افزون بر آن ، چنانچه بخواهیم در این روزگار ، تنها اصل و نسب و تبار را ملاک هویت شناسی قرار دهیم ، می بایست تمام سادات ایرانی را عرب بدانیم و نه ایرانی !! ، همچنین بسیاری از بزرگان شعر و ادب پارسی مثل مولانا و ارباب اندیشه و هنر و دانش ایرانی مثل فارابی را غیر ایرانی بدانیم .
نگرش چون ‹‹ بادکوبه ای ›› در صدد به چالش کشیدن گروه های قومی و فرهنگ های مختلف در کشور می باشد که همان سیاست نافرجام رضاشاهی است . چنین نگرشی بدیهی است که وجود عرب بعنوان ایرانی را بر نمی تابد .
در پایان باید بر این نکته نیز تاکید کنم که در دنیای امروز هنگامی که تمام بشریت به سمت جهان وطنی در حال حرکت هستند ، آنچه میان همه ی نژادها و فرهنگ ها مهم و محترم است ، همانا ارزش های والای انسانی است .
ای بسا هندو و ترک هم زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است هم دلی از هم زبانی خوش تر است .
(مولوی ، مثنوی معنوی)
عبد الکریم اهوازی http://abdolkarimahwazi.persianblog.ir/post/18
مطالب مشابه :
وقتی تو می گویی وطن: مصطفی بادکوبه ای
وقتی تو می گویی وطن. مصطفی بادکوبه ای. وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم گویی شکست شیر را
سروده دکتر بادکوبه ای در ستایش فردوسی
کانون فرهنگ پژوهان ایرانا - سروده دکتر بادکوبه ای در ستایش فردوسی - - کانون فرهنگ پژوهان ایرانا
پاسخ عبدالنبی قیم به مصطفی بادکوبه ای
پاسخ عبدالنبی قیم به مصطفی بادکوبه ای. حقيقتاً افسوس خوردم .
"وقتی تو میگویی وطن" از مصطفی بادکوبه ای+ دانلود
دو قلمدار - "وقتی تو میگویی وطن" از مصطفی بادکوبه ای+ دانلود - اینجا همه رقم موجوده
سوگند- مصطفی بادکوبه ای
دختر باران - سوگند- مصطفی بادکوبه ای - به نام باران حاصل یقین ابر آنگاه که به کوچکی خود ایمان
نقدی بر اشعار دکتر بادکوبه ای......
ملاثاني نيوز - نقدی بر اشعار دکتر بادکوبه ای - تاریخچه، مفاخر ، دستاوردهای علمی ،دفاع
پاسخ طارق خراسانی به مقاله ی حضرت استاد عبدالنبی قیم
کاش مصطفی بادکوبه ای به ” از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ” مولوی توجه می کرد و در قالب یک
بادکوبه ای و تبعیض نژادی (شعوبی گری معاصر)
نویسندگی،جنون شرعی - بادکوبه ای و تبعیض نژادی (شعوبی گری معاصر) - لكتابة بحر لغات لا تحصى
مرا غدیر ندای بلند آزادی است
مرا غدیر ندای بلند آزادی است. شاعر : مصطفی بادکوبه ای هزاوه ای. مرا غدیر نه برکه، که بیکران
برچسب :
مصطفی بادکوبه ای