جشن تولد

سلام،

عید گذشته مبارک، جای همه اونائی که نبودن، به خصوص دائی مهدی و دائی محمد رضا با خاله هدی و عمو مهدی و آقامصطفی، عمو کاظم و امین خیلی خیلی خالی، آخه آخر اون هفتهای که گذشت باباجون و مامانی با عمه و مریم و ملیکا اومدن یزد و برای من و داداشم جشن تولد گرفتن. بابا و مامانمم زحمت کشیده بودن و برای ما کیک تولد سفارش داده بودن و شمع و کلاه خریدن، تازه به هر دوتائیمونم یه عالمه کادو تولد خوشگل هدیه دادن. البته من دلم میخواس تو جشن تولد امسالم همه بچههای فامیل و دوستامم دعوت کنم که بابائیم به خاطر سرماخوردگیم اجازه نداد و گفت شاید بچه های دیگه هم مریض بشن.

دیروز که یه کم حالم بهتر بود و بابائی و مامانی هم برگشته بودن اصفهان، با عمه اینا رفتیم اردکان و بعد از اینکه برای مادر فاتحه خوندیم و به فامیلا سر زدیم، رفتیم خونه خاله فرخنده و من تا شب با طاها بازی کردم . هرچی هم بابا و مامان ازم خواستن قرآنمو بخونن حرفشونو گوش ندادم و بعدشم که عمه اینا خداحافظی کردن و رفتن سوار قطار بشن و برگردن تهران، منم از خستگی تو ماشین خوابم برد ووقتی بیدار شدم دیدم فردا صبحه و ما برگشتیم یزد و من یه عالمه از کارام عقب موندم.

شنبه هفته دیگه آخرین جلسه کلاس زبانمه و سه شنبه بعدشم امتحان پایان ترم دارم و بابام قول داده بعد از تعطیلی کلاس زبانم، مارو ببره مشهد، زیارت امام رضا، آخه من دوسال و نیمه که مشهد نرفتم و آخرین دفعه ای هم که مشهد رفتیم، خدا بیامرز مادر همراهمون بود و حسین هم هنوز دنیا نیومده بود. البته دعا کنید انشاءالله تا اون موقع مریضیای من و داداشم خوب خوب بشه و بابا دیگه بهانه ای برای دو دره کردن مسافرت نداشته باشه.

بگذریم، من این هفته سخنرانی خاصی نداشتم و فقط یه شب که هوس خوردن تن ماهی کرده بودم و مامان میخواست برام تخممرغ درست کنه برای اینکه نظرشو عوض کنم، فرمودم: " آخه تخممرغ با پلو!!! حال نمیده! "، اما حسین یکی دو تا کلمه دیگه یاد گرفته و میگه : " دی = بانک دی " ، " نِن = نون "، " آبی = رد پای آبی " و " نانی = آئینه " ، " مامایی = مامانی ".

خوب دیگه خدافظ تا بعد.

جشن تولد

مطالب مشابه :

دعوت به جشن تولد

دعوت به جشن تولد !

کارت دعوت جشن تولد مناسب برای نوجوانان و کودکان :

هفتاد و پنج جشن تولد

جشن تولد کودکان

جشن تولد