گزارش نیما یزدی پور در صعود به اورست از جبهه شمالی
قسمت اول گزارش اورست جبهه ی شمالی
مقدمه
در اينجا سعي مي كنم نه تنها به روز شمار صعود قله بپردازم بلكه تجربيات خودم از صعود قلة اورست از مسير شمالي را از نظرپزشكي و تاثيرات ارتفاع بر بدن و همچنين از نظر فني تشريح كنم. همچنين در اين گزارش سعي مي كنم به تمام سؤالاتي كه براي يك كوهنورد در صعود قلة اورست وجود دارد پاسخ بدهم.
در ابتدا بر خود لازم مي دانم از چند نفر بابت اين موفقيت تشكر وقدرداني كنم. اول از پدرم به عنوان اولين مربيم ومادرم كههميشه همراه من بودند وپيوسته اين عشق وافر مرا به كوه وكوهنوردي ارج نهادند وبا تمام خطرات وحوادثي كه ممكن بود براي من پيش بيايد بردل خويش پا نهادند وهرگز مرا از رفتن باز نداشتند. همچنين ازتمام مربيان و اساتيدي كه درجهت تعليم وآموزش من در طول ساليان گذشته تلاش كردند كمال سپاس را دارم و اين پيروزي را به نوعي مديون زحمات اين عزيزان هستم.
به عنوان يك كوهنورد ايراني كه موفق شده ام پا بر يك قلة بالاي ٨٠٠٠ متر بگذارم، مهمترين وظيفة خود را اطلاع رساني صحيح، جامع،كامل و انتقال تجربياتم به ديگر كوهنوردان كشورم در خصوص منطقة تبت و جبهة شمالي اورست مي دانم و اين گزارش قدمي در راه اداي وظيفه به كوهنوردي كشورم مي باشد و به اميد روزي كه تمام قلل ٨٠٠٠ متري توسط كوهنوردان ايراني صعود شوند.آخرين مطلب اينكه اين صعود به عنوان اولين صعود ايرانيان از مسير شمالي قلة اورست وبطور كاملاً مستقل انجام شد وافتخار آن متعلق به تمام كوهنوردان ايران زمين مي باشد.
به انحاء گوناگون از تمامي دوستان كوهنورد كشورم خواستم كه سئوالاتشان را در خصوص اين صعود براي من بفرستند تا در متن گزارش به آنها پاسخ دهم كه عده اي از دوستان هم لطف كردند وسوالات خوبي را مطرح نمودند كه سعي كردم در متن گزارش به آنها هم پاسخ بدهم. اما بطور حتم اين گزارش داراي كم وكاستي هاي فراواني است كه بر خود لازم مي دانم درهمين ابتدا از شما خواننده گرامي پوزش بخواهم و درخواست كنم با انتقادات وپيشنهادات سازندة خود مرا در جهت هر چه پربارتر كردن مطالب اين
گزارش ياري كنيد تا شايد بتوان اين گزارش را پس از ويرايش كاملتر به شكل كتاب به علاقه مندان كوه نوردي كشور تقديم كرد.
با سپاس
نيما يزدي پور
آذر 1388
چرا اورست؟ چرا شمالي؟
شايد با من موافق باشيد كه صعود اورست همانند كسب طلاي المپيك دريك رشته ورزشي است. هر چند شايد اين انتقاد وارد شود كه قلل ديگري هم هست كه افتخار آن كم از قلة اورست نباشد وهر كوهنوردي آرزوي ايستادن بر آنها را داشته باشد مثل كانگچنگچونگا، آناپورنا يا نانگاپاربات. اما فراموش نكنيم كه هيچيك از آنان بام دنيا نيستند با اينكه شايد اين قلل به مراتب ،K2 سخت ترو فني تر از اورست باشند. صعود قلة اورست براي من فقط در حكم صعود يك قلة ٨٠٠٠ متري نبود ومحك مناسبي برايم بود تا ميزان ظرفيت دروني خود را بسنجم. قبلاً در صعود قلة چوآيو تا حدودي توانسته بودم با ميزان تواناييهاي خودم آشنا بشوم اما اينكه حداكثر ظرفيتم در تحمل مشكلات چقدر است وصعود يك قلة ٨٠٠٠ متري تا چه ميزان مي توانداحساس رضايت در من ايجاد كند سئوالاتي بودند كه هميشه ذهنم را مشغول مي كردند اما هرگز راه حلي مناسبتر ازصعود قلة اورست براي پاسخگويي به اين سئوالات نيافته بودم. از آن زمان به بعد اين سئوال لحظه اي مرا رها نمي كرد كه آيا مي تواني بر بام دنيا بايستي؟ اما چرا شمالي؟ بسياري ازكوهنوردان آرزو دارند فقط يك بار بر فراز اورست بايستند فارغ از اينكه قله را از جبهة شمالي صعود كنند يا ازجبهة جنوبي. با توجه به خطرات جاني، هزينه هاي سنگين برنامه وريسك صعود از جبهة شمالي شايد كمتركوهنوردي حاضر به قبول اين ريسك باشند كه شانس خود را آنهم فقط براي يكباراز جبهة شمالي امتحان كند. از طرفي مسير جنوبي قبلاً توسط كوهنوردان ايراني صعود شده بود وبه قول دوستي هميشه بايد در فكر اجراي برنامه هاي جديد بود. با توجه به تجربه وهمچنين شناختي كه از خودم داشتم مي دانستم صعود زمستاني يا صعود ازمسير جديد درهيماليا ازعهدة من بر نمي آيد.
بنابراين به اين فكر افتادم بر روي مسير شمالي اورست تلاش كنم. بخصوص كه مسيرآن تا آخرين روستا (روستاي تينگيري) در برنامه چوآيو پيموده شده بودوشناخت خوبي از شرايط آب وهوايي منطقة تبت داشتم. ضمناً مسير شمالي قبلاً توسط هيچ ايراني صعود نشده بود واميدوار بودم بتوانم سفير مناسبي براي كوهنوردان ايراني باشم و بتوانم با صعود از اين مسير براي اولين بار، افتخاري براي ايران وكوهنوردان ايراني بدست آورم. از طرف ديگر حس كنجكاوي، انگيزة ديگر من از انتخاب اين جبهه بود چرا كه بارها و بارها شنيده بودم جبهة شمالي اورست به مراتب سختتر ازجبهة جنوبي است. اين موضوع برايم انگيزه اي بود تا خودم
را در شرايط سخت تر محك بزنم. اين نكته را هم يادآوري بكنم كه گرچه مي توان گفت جبهة شمالي اورست از جبهة جنوبي آن سخت تر است اما اين هرگز بدان معني نيست كه جبهة جنوبي آسان است. زيرا قبلاًدر جايي خواندم كه "اين روزها با وجود تكنولوژي، هم هوايي مناسب و وجود تيمهاي مجرب وحرفه اي در انجام صعودهاي تضميني، صعود قلة اورست از قدم زدن در يك پارك سخت تر نيست"! با اين حرف مخالف هستم چراكه اورست هميشه اورست است با ارتفاعي بلند وحوادثي كاملاً پيش بيني نشده كه مي تواند به آساني جان بزرگترين وقوي ترين كوهنوردان را بگيرد هم در جبهة جنوبي هم در جبهة شمالي. يكي ديگر از عواملي كه باعث سخت تر شدن جبهة شمالي نسبت به جبهة جنوبي مي شود ارتفاع عمومي بالاي تمام كمپ ها مي باشد. بطور مثال كمپ ٣ در ارتفاع ٨٣٠٠ متري قرار دارد واگر اين كمپ را به مثابة يك قله در نظر بگيريم، بايد آنرا در ردة ششم قلل ٨٠٠٠ متري قرار دهيم. حال آنكه پس از رسيدن به كمپ ٣، بين ۵ تا ٨ ساعت بايد در آنجا منتظر بمانيد وبه سمت قله حركت كنيد. دوستاني كه ارتفاع بالاي ٨٠٠٠ متر را لمس كرده اند مي دانند كه هر دقيقه توقف در ارتفاع بالاي ٨٠٠٠ متر مي تواند چه ميزان انرژي فرد را كاهش دهد و مي تواند تا چه ميزان خطرناك باشد ونكتة آخر در مورد اين مسير اينكه مسير كمپ ٣ به قله بسيار فني مي باشد وبطور محسوسي سختي مسيرصعود به قلة اورست را افزايش مي دهد.
3- تاريخچة مختصري از صعود قلة اورست از مسير شمالي
در قسمتهای بعدی این قسمت نیز ارائه خواهد شد .
۴- نگاهي گذرا به زندگي و فرهنگ كوهپايه نشينان اورست
قلة اورست داراي 2 جبهة اصلي براي صعود مي باشد؛ جبهة جنوبي كه از سمت كشور نپال صعود مي شود و جبهة شمالي كه از طرف چين و به عبارت دقيق تر ازسمت تبت صعود مي شود. مردماني كه در كوهپايه هاي اورست زندگي مي كنند انسانهاي سخت كوش و زحمت كشي هستند كه طبيعت خشن و سرد هيماليا به آنان درس صبوري را به خوبي آموخته و از آنان مردمي مقاوم دربرابر مشكلات ساخته است. تبت داراي تاريخ و تمدن كهني می باشد و همان طور كه مي دانيم مذهب مردم بومي اين منطقه بودايي است كه يكي از قديمي ترين مذاهب بشري مي باشد و امروزه نيز به دليل غناي ذاتي و توجه انسان به خويشتن و مباحث خود شناسي كه در اين مذهب وجود دارد طرفداران فراوان ي در سراسر دنيا پيدا كرده است. در سالهاي اخيرنيز افراد زيادي از كشو رهاي غربي به اين مذهب گرويده اند. بطوريكه حدود 100000 نفر در هندوستان، بيش از 16000 نفر در نپال، 1800 نفر در بوتان، و بيش از 25000 نفر در ديگر كشو رهاي دنيا مثل آمريكا، كانادا، انگلستان، سوئيس، نروژ، فرانسه، تايوان، استراليا،مكزيك و كاستاريكا، ژاپن وكره پيرو اين مذهب هستند.
به دليل آب و هواي سرد و خشن مناطق اطراف اورست، كوه پايه هاي اورست براي كشاورزي مناسب نمي باشد. لذا اكثريت مردمبومي اين منطقه به شغل دامداري مشغولند. اما با فاصله گرفتن از كوه پايه هاي اورست شرايط آب وهوا كمي معتدل تر مي شودومي توان شاهد زمينهاي حاصل خيزي باشيم كه براي كشاورزي مستعد مي باشند. با اين وجود شرايط اقتصادي مردم تبت نامناسبمي باشد به طوري كه در فصل صعود اكثر جوانان و كساني كه توانايي جسماني خوبي دارند به شغل باربري مشغول مي شوند. اكثر اين باربران به استخدام شركتهاي غربي درمي آيند اما عايدي زيادي نصيبشان نمي شود.
در اين ميان بين زنان و مردان، جوانان و سالخوردگان تفاوتي وجود ندارد و هر كس سعي مي كند از اين خان نعمت لقمه اي برگيرد. در سفر خودم شاهد تصاويري از اين دست بودم كه بسيار تاسف آور بود. پسر كم سن و سالي كه در ازاء دريافت مبلغناچيزي لوله اي فولادي را بر پشت خود حمل ميكرد تا به روستاهاي بالا دست برساند يا زناني كه با وجود سن و سال بالا مجبور به حمل بارهاي بسيار سنگين بودند تا نان خود و خانواده خود را از اين راه در بياورند.
۵- شركت هاي ارائه دهندة خدمات و نحوة مذاكره وعقد قرار داد با آنها
امروزه شركتهاي بين المللي متعددي در سراسر دنيا وجود دارند كه براي صعود قلل هيماليا به كوهنوردان خدمات ارائه مي دهند اما اينكه اين شركتها تا چه ميزان به قول و قرارهاي خود در طول برنامه پايبند هستند جاي بسي تامل دارد. به سادگي وبا كمي جستجو در اينترنت مي توان ليست اين شركتها را پيدا كرد. من هم با مراجعه به اينترنت اسامي اين شركتها را پيدا كردم وبا بعضي از آنان مكاتبه كردم. همچنين سعي كردم با مراجعه به سايت اين شركتها آماري از ميزان موفقيتها وشكستهاي آنان درطول ساليان گذشته بدست آورم. بطور مثال يك شركت نپالي حاضر شد در قبال مبلغي حدود نصف مبلغي كه ديگر شركتها پيشنهاد مي كنند تمام سرويسها اعم از باربر، غذا، حمل و نقل وهتل را به من ارائه كند. در ابتدا فكر كردم كه چون شركت نپالي هست لابد ميزان سود كمتري را انتظار دارد اما با كمي جستجوي دقيق تر وتماس با بعضي دوستانم در ايران ونپال مشخص شد كه كيفيت سرويسهاي ارائه شده توسط اين شركت در مقايسه با بقية شركتها به مراتب پايين تر مي باشد. بنابراين به دلايلي كه بعضي از آنها را در اينجا توضيح مي دهم از ادامة مذاكره با اين شركت منصرف شدم. اول اينكه چون مدت برنامه طولاني مي باشد (حدود ٢ تا 3 ماه) كيفيت مواد غذايي تاثير مستقيم بر كارآيي كوهنورد دارد و ضعف جسماني در طول برنامه مي تواند به عدم صعود قله وحتي آسيبهاي جدي بدني منجر شود. از طرفي ميزان تجربه، تبحر، پشتيباني وقدرت جسمي وفني شرپاهاي ارتفاع تاثير بسزايي درصعود قله دارد (به خصوص در شب حمله نهايي از كمپ ٣ به سمت قله). اغلب اين شركتهاي ارزان قيمت از شرپاهاي كم تجربه يا بي تجربه استفاده مي كنند كه گاهاً حتي سابقه صعود به قله را هم ندارند و خوب منطقي هم هست كه اين شرپاها با قيمتهاي پايين تر حاضر به همكاري با اين شركتها هستند. لازم است اشاره كنم كه اين مسئله درمورد همه شركتها صدق نمي كند وشركتهايي هم هستند كه با سود كمترسرويسهاي خوبي ارائه مي دهند. من هم پس از جستجو با شركت Summit Climb وارد مذاكره شدم. از نكات مهم در مورد اين شركت اين است كه صاحب اصلي شركت آقاي Dan Mazur مي باشد كه پس از نجات Lincoln Hall استراليايي درسال ٢٠٠۶ در ارتفاع ٨٧٠٠ متري اورست به شهرت رسيد. با خود انديشيدم پس تنها مسائل مالي و سودهاي كلان مدنظر صاحبان اين شركت نمي باشد. در نتيجه وارد عقد قرارداد با اين شركت شدم. در اينجا سعي مي كنم به بعضي از نقاط ضعف وقوت اين شركت از ديد خودم بپردازم. اين شركت يك شركت طرف قرارداد دائمي نپالي به نام شركتEverest Parivar هم دارد كه تمام امور مربوط به شركتSummit Climb در نپال را انجام مي دهد. خوشبختانه اين شركت از شرپاهاي ارتفاع بسيار قدرتمندي بهره مي برد و شرپاهاي تيم ما هر كدام قبلاً بين ۴ تا ٩ بار از جبهه هاي شمالي و جنوبي، قله را صعود كرده بودند و از اين نظر دغدغه اي براي افراد تيم وجود نداشت. سرپرست برنامه (Arnold Coster) همبار قله را از جبهة شمالي صعود كرده بود وبه مسير كاملاً آشنايي داشت. مسائل مربوط به حمل ونقل هم براي اكثر افراد تيم راضي كننده بود. همچنان مديريت سرپرست در طول برنامه رضايت بخش بودو به خوبي مي توانست از پس مشكلاتي از قبيلمذاكره ومعامله با باربران محلي (ياكچي هاي محلي) يا اطلاعاتي در مورد تيمهاي حاضر در منطقه يا روزهاي صعود بر آيد. ازنكات بارز وارزشمند ديگر تيم ما اين بود كه بجز نفراتي كه شرپاي خصوصي داشتند ( ۵ نفر) به تعداد مابقي افراد تيم، در شبحمله نهايي از كمپ ٣ به قله يك شرپا هر كوهنورد را همراهي مي كرد اما كمبودهايي هم وجود داشت كه افراد تيم را آزرده خاطر مي كرد . Dan Mazur هر چند وقت يكبار يك ايميل كلي به تمام اعضاي تيم اعم از اعضاي تيم اورست شمالي، جنوبي، چوآيو و حتي تيمهاي پياده روي تا كمپ اصلي مي زد و در انتهاي ايميل هم از تمام اعضاء مي خواست كه هزينة برنامه را تمام و كمال به حساب شركت واريز كنند در حاليكه به موعد مقرربراي پرداخت تمام هزينه ها مدت يك ماه باقي مانده بود و اين كار در دنياي تجاري و حرفه اي امروزه بسيار دور از ادب ميباشد! از نكات منفي برنامه اين بود كه تيم ما حدود ٢ هفته در كاتماندو منتظر صدور ويزا از جانب دولت چين بود كه به شدت باعث افزايش فشار روحي بر افراد تيم بود و هيچكس هم نمي دانست كه آيا بالاخره دولت چين براي تيم ما ويزا صادر مي كند يا خير؟ وقتي به ياد تمرينهاي طاقت فرسايي كه انجام داده بودم مي افتادم يا زمانيكه مشكلات مالي كه براي تهية هزينة برنامه متحمل شده بودم را مرور مي كردم، استرس فراواني به من وارد مي شد ونمي خواستم هرگز به بازگشت از كاتماندو به دليل عدم صدور ويزا فكر كنم. فكر مي كنم اين مسئله براي افراد ديگر تيم نيزمشكل ساز شده بودو مي توانستم اين مسئله را در چهره و رفتارشان به وضوح ببينم. البته سرپرست بطور ضمني پيشنهاد صعود از مسير جنوبي را به افراد داد كه علاوه برمن چند نفر ديگر هم با اين پيشنهاد موافق نبودند. هر كس دلايل شخصي خود را داشت و من هم دلايل آنان را نمي دانستم. اما دليل مخالفت من بحث رواني قضيه بود. شايد باور كردنش كمي مشكل باشد اما من مدت ٢ سال بطورشبانه روز به مسير شمالي فكر كرده بودم و مسير صعود، محل كمپها و مشكلات مسير را در ذهن تجسم مي كردم وهر روز عكسهاو فيلمهاي موجود را مرور مي كردم و به اصطلاح صعود ذهني انجام مي دادم. در شرايط موجود مي بايست به يكباره تمام آن تصويرسازيها كنار گذاشته مي شد ومسير جنوبي صعود مي شد كه فشار رواني فوق العاده اي بوجود مي آورد و به همين دليل هم مخالف تغيير جبهة صعود بودم. از طرفي چون نتوانسته بودم اكثر تجهيزات شخصي موردنياز برنامه را در استراليا تهيه كنم بر آن شدم تا يك هفته زودتر از موعد مقرر به نپال بروم ودر اين يك هفته وسائل مورد نيازم را خريداري كنم كه اين يك هفته علاوه بر آن ٢ هفته اي بود كه در انتظار ويزا بوديم.
حتي چند باركه Dan Mazur آشفتگي اعضاء را در خصوص عدم صدور به موقع ويزا وتعويق برنامه ديده بود گفت كه شركت بخشي از هزينه هاي افراد براي اقامت طولاني تر از حد معمول در كاتماندو را تقبل مي كند كه تا اين لحظه كه اين گزارش در حال نگارش مي باشد هنوز هيچ خبري از اين موضوع نشده است و به عبارتي آقاي Mazur به تعهد خود عمل نكرده است. چادرغذاخوري در كمپ اصلي از جنس برزنت بود و ازكيفيت بسيار پاييني برخوردار بود بطوريكه چند بار كه بارش طولاني در كمپ اصلي داشتيم منافذ متعدد وبزرگي در چادر بوجود آمد و در چند نوبت هم كل چادر به علت وزن برف روي سقف آندرحال فرو ريختن بود كه با اقدام به موقع شرپاها از اين مسئله جلوگيري بعمل آمد. در خصوص ماسكهاي اكسيژن ورگلاتورها هم همين خلف وعده تكرار شد. چرا كه در صورت قرار داد آمده بود كه شركت رگلاتورها وكپسولهاي خالي اكسيژن را پس از صعود از افراد پس مي گيرد و در مقابل مبلغ قابل توجهي را به اعضاء مي پردازد
كه باز هم تا اين ساعت اين مسئله محقق نشده است. علاوه بر اين در خصوص كيفيت پايين ماسكها به تفصيل در بخش نكات پزشكي توضيح خواهم داد.
يادم مي آيد در روزهاي پاياني برنامه و چند روز مانده به حملة نهايي به سمت قله، چاي كيسه اي وشكردر abc تمام شد وكيفيت غذاها بشدت افت كرد. در حاليكه روزهاي قبل از حملة نهايي معمولاً افراد بايد ذخيره سازي غذايي انجام دهند تا در طول حمله نهايي كمتر با مشكل كمبود انرژي روبرو شوند. وقتي هم كه دليل را جويا شديم پاسخ مي شنيديم كه برنامه بيش از حد معمول طولاني شده و اين مواد غذايي هم در حقيقت ذخيرة اضافه اي بوده كه شركت با مسئوليت وهزينة خود براي برنامه پيش بيني كرده بود. در مجموع كيفيت غذاهاي مورد استفاده بسيار پايين بود و من فقط كمي خوش شانس بودم و كمي هم از صعود قلة چوآيو تجربه آموخته بودم كه مواد غذايي با كيفيت بالا با خودم از استراليا برده بودم. ليست كاملي از مواد غذايي همراه خود را در بخش مربوطه توضيح خواهم داد. با تمام اين اوصاف پس از صعود قله حدود ٢۵ كيلوگرم وزن كم كردم كه ناشي از فشار صعود و مصرف تمام چربي هاي ذخيره شده در بدن در حملة نهايي بود.
از ديگر شركتهاي معتبر در زمينه سرويس دهي به كوهنوردان به خصوص در جبهة شمالي اورست شركت Monterosa می باشد . شخصاً هيچگونه تجربه اي در ارتباط با اين شركت نداشتم وهيچ سرويسي هم از اين شركت نگرفتم وشايد برداشت من در مورد اين تيم اشتباه باشد اما بعلت تعداد بالاي نفرات اين تيم روزي نبود كه با نفرات اين تيم مواجه نشويم. از نكات بارز در اين تيم بزرگ، عدم وجود يك مديريت قوي ومنسجم در تيم بود. بطوريكه در همين فصل صعود ودر مسير شمالي اين تيم 3 كشته داد كه دليل اصلي اين مسئله به ضعف مديريت تيم بازمي گشت وهمين تعداد بالاي افراد تيم وعدم پخش مديريت بين چند نفر عامل اصلي در عدم كنترل ومديريت ضعيف تيم بود كه مشكلات جدي را هم براي تيمشان بوجود آورد. بطور مثال افرادي از اين تيم در كمپ اصلي بودند كه هر وقت در طول روز ما را مي ديدند مي پرسيدند كه آيا چيزي براي خوردن داريم يا نه؟! اولين بار در مسير كمپ اصلي ( bc ) به كمپ مياني ( ibc) بود كه به يكي از آنها برخوردم و از من درخواست خوراكي كرد. فكر كردم كه لابد به مسير آشنا نبوده وتنقلات ونوشيدني با خود برنداشته يا تخليه انرژي شده وتوان بازگشت ندارد. بنابراين كمي شربت وتنقلات به او دادم وبه مسيرم ادامه دادم. چند روز بعد همان شخص را ديدم كه ازكوهنورد ديگري همين درخواست را كرد. مسئله را با سرپرست تيم خودمان مطرح كردم و آرنولد توضيح داد كه مبناي كار اين شركت به اين منوال است كه براي كاهش هزينه ها وجلب مشتري بيشتر، اين شركت براي بعضي از افراد تيم فقط مجوز صعود قله مي گيرد ومابقي مسائل به عهدة خود كوهنورد مي باشد. حتي آرنولد بعضي از آنها را براي چندمين سال پياپي در مسير شمالي مي ديد كه براي صعود مي آيند اما هرگز موفق نشده اند قله را صعود كنند .
در خصوص جبهة شمالي بايد اين نكته را متذكر شوم كه هميشه بزرگترين تيمها وبيشترين سرويسها در اختيارتيمهايي از كشورچين مي باشد و شايد دوستاني به فكر مذاكره وعقد قرارداد با شركتهاي چيني افتاده باشند. شخصاً در اين مورد تجربه اي ندارم اما متوجه شدم كه چيني ها بيشتر ترجيح مي دهند كوهنوردان چيني در تيمهايشان عضويت داشته باشند و به نوعي مي توان گفت كه كمي بسته عمل مي كنندو شخصاً تيمهاي چيني را به چند دليل توصيه نمي كنم. اولاً شرايط سخت اخذ ويزا براي كشور چين وبخصوص تبت براي كوهنوردان خارجي وخصوصاً يك كوهنورد ايراني بسيار مشكل است به دليل سختگيريها وحساسيتهاي فراواني كه درخصوص منطقة تبت وجود دارد. شايد در نگاه اول مسئلة زياد مهمي نباشد اما بحث برقراري روابط دوستانه و اجتماعي با ديگر اعضاي تيم در طول يك دورة 2 – 3 ماهه واقعاً حائز اهميت مي باشد واصولاً چيني ها بر خلاف غربي ها اكثراً افرادي هستند كه ترجيح مي دهند درون خودشان وبا چيني هاي ديگر معاشرت كنند. حتي Alan كه اصالتاً چيني بود و با هويت آمريكايي به اين برنامه آمده بود در تمام روزهاي استراحت در كمپ اصلي وقت خود را با ديگر كوهنوردان چيني ازتيمهاي ديگر مي گذراند. آخرين نكته به مسائل غذايي بر مي گردد كه چون اكثر كوهنوردان عضو اين شركتها چيني هستند، بالطبع غذاي چيني هم جزء لاينفك برنامه خواهد بود كه به ذائقة ما ايراني ها اصلاً جور درنمي آيد و مي تواند كل برنامه را تحت الشعاع خود قرار دهد يكي از دغدغه هاي من قبل از برنامه بحث مالي برنامه بود. با توجه به اقامتم در استراليا تلاش فراواني كردم تا بتوانم از ميان توليد كنندگان تجهيزات سنگنوردي، كوهنوردي و راهپيمايي و.... در اين كشور شركتهايي را پيدا كنم تا در مورد برنامه ام با آنها وارد مذاكره شوم. اما از آنجائيكه استراليا كشور بسيار مسطحي مي باشد و ارتفاعات بلندي ندارد، فرهنگ كوهنوردي وهيماليانوردي در اين كشورجا نيافتاده است وافراد بسيار معدودي در اين كشور به شكل حرفه اي كوهنوردي مي كنند. در نتيجه شركتهاي كمي هم هستند كه حاضر مي شوند در اين رابطه سرمايه گذاري كنند. از آنجائيكه من هم مي خواستم به شكل يك كوهنورد انفرادي به يك تيم بين المللي بپيوندم و با هويت ايراني قلة اورست را صعود كنم تقريباً هيچ شركتي حاضر به پرداخت هزينه ها نشد وتمام مخارج اين برنامه را خودم پرداخت كردم. تنها كمكي كه از جانب يكي از توليد كنندگان به من شد يك اعتبار 700 دلاري براي خريد تجهيزات و وسائل از اين كمپاني بود و چون پوشاك، كيسه خواب وكفشهاي اين كمپاني براي برنامة من مناسب نبودند از اين اعتبار براي خريد وسائل فني مثل كارابين، يومار و اسلينگ استفاده كردم. در انتها تاكيد مي كنم كه انتخاب درست شركت طرف قرارداد تاثير مستقيم درموفقيت يا عدم موفقيت وبازگشت سلامت كوهنورد دارد .
۶- تمرينات آماده سازي
نيازي به توضيح نيست كه صعود هر قله ٨٠٠٠ متري نيازمند آمادگي جسمي وروحي بسيار بالايي مي باشد. قبل از شروع صعود اين آمادگي بايد در بالاترين ميزان ممكن باشد و مي توان به جرات گفت كه شايد صعود قله اورست شديدترين فشاري است كه هر بدني مي تواند تحمل كند. پس لازم است بدن خود را براي تحمل چنين فشاري ازلحاظ جسمي و روحي آماده كنيم. اين آمادگي بايد در ٢ بخش جسمي و به مراتب مهمتر روحي و ذهني بدست آمده باشد وعوامل متعددي در بدست آوردن اين آمادگي مؤثرند كه در ادامه به تشريح آنها مي پردازم.
6-1تمرينات جسماني
براي عدة زيادي از دوستانم اين سؤال پيش آمده بود كه چه تمريناتي را براي آماده سازي انجام دادم. به خصوص كه محل زندگي من در سطح آبهاي آزاد است و بلندترين ارتفاع نزديك به محل سكونت من حدود ٢٠٠٠ متر ارتفاع دارد كه چندين ساعت رانندگي با من فاصله داشت. در نتيجه بايد تمريناتي را انتخاب مي كردم وانجام مي دادم كه از هر حيث به كوهنوردي شباهت داشته باشد. تنها تمريناتي كه به نظرم رسيد و بعضي از دوستان باتجربة كوهنورد هم آن تمرينها را تاييد كردند تمرينات اروبيك(Aerobic) همراه با تمرينات وزنه بود.شايد تمرينات اروبيك، تمرينات وزنه به همراه تمرينات كوهنوردي براي صعود يك قلة 8000 متري مناسب باشد اما از آنجا كه من امكانات هيچگونه تمرينات كوهنوردي را نداشتم مي بايست تمرينات اروبيك خود راطوري برنامه ريزي مي كردم كه خلاء تمرينات كوهنوردي را پوشش مي داد. درنتيجه تصميم گرفتم كه مدت زمان تمرينات اروبيك خودم را به ميزان قابل توجهي افزايش دهم. بطوريكه ۶ ماه به شروع برنامه مانده بود حدود ۴ ساعت مداوم و در ٣ ماه انتهايي حدود 6-7 ساعت در روز تمرينات مداوم اروبيك انجام مي دادم. تمرينات اروبيك من شامل تمرينات سالني وتمرينات در فضاي باز بود. تمرينات اروبيك سالني شامل دويدن بر روي دستگاه تردمیل ، تمرينات پله ، دويدن درجا روي ماشین ،(Elliptical Stepper) ، دويدن بر سطح شيبدار ، دوچرخه ثابت و پارو زدن بود بود كه هر كدام بين ١ تا ٢ ساعت انجام مي شد و اين تمرينات به صورت يك روز در ميان برنامه ريزي شده بود. در خصوص تمرينات اروبيك سالني بايد به اين نكته اشاره كنم كه به غير از تمرين دويدن بر روي دستگاه، از كوله هاي نسبتاً سنگين در طول تمرين استفاده مي كردم چون كولة سنگين مي توانست آسيبهاي بسيار شديدي به مفاصل زانو وكمر در حين دويدن وارد كنندو كل تمرينات را تحت تاثير قرار دهدوحتي درطي ماههاي آخر تمرينات، وزن كوله ام به ١۵ كيلو هم مي رسيد. در بيرون از سالن هم در دو مكان متفاوت تمرينات اروبيك را ادامه مي دادم كه معمولاً در روزهاي تعطيل انجام مي شد. اول مناطق تپه اي مانند كه شيبهاي متفاوتي داشتند و براي تقويت نفس گيري بسيارموثر بودند وديگري ساحل دريا كه به دليل ماسه اي بودن زمين اولاً ضربات ناشي از دويدن به زانوها منتقل نمي شوندو زانوها آسيب كمتري مي ديدند وثانياً دويدن در ساحل دريا مشكل تر مي باشد وبه نوعي عضلات ران را تقويت مي كند. اما هميشه اين نگراني را داشتم كه آيا واقعاً تمريناتم براي صعود اورست كافي هست يا نه؟ تا اينكه دوست عزيزو گرانقدر، آقاي شجاعي برنامه تمرينات آماده سازي براي صعود به قلة دنالي (Denali) را برايم فرستاد كه همين جا بايد از تمام راهنمائيهاي ايشان تشكر كنم. از ميان تمريناتي كه انجام مي دادم تمرين سالني دويدن بر روي يك سطح شيبدار مشكلترين تمرينم بود وعلاوه بر تقويت عضلات پا عضلات قلب هم بسيار شديدتر از حالت عادي فعاليت مي كنند تا عمل خون رساني را انجام دهند و ضربان قلب بسيار بالا مي رود. بطور كلي هدفم در كل دورة تمرينات جسمي اين بود كه بتوانم ضربان قلبم را براي مدت زيادي(حدود 3-4 ساعت پیوسته ) وبه ميزان قابل قبولي ( حدود 150 – 170 بار در دقیقه ) بالا نگه دارم. بطور مثال در زمان تمرينات دويدن بر سطح شيبدار توانستم ضربان قلبم را به ١٨٨ بار در دقيقه هم برسانم. البته اين نكته را هم اشاره كنم كه ضربان قلب براي مدت بسيار كوتاهي
مي تواند در اين حد بالا باشد (حدود ١ دقيقه) واگرضربان بيش از اين زمان بالا نگه داشته شود مي تواند باعث آسيب شديد قلب بشود. در روزهاي مياني هم تمرينات سالني همراه با وزنه انجام مي شد. اكثر تمرينات وزنه هم بر روي عضلات پايين تنه وكمرمتمركز بود و با استفاده از اطلاعات موجود در سايت زير توانستم تمرينات مناسبي را انتخاب كنم.
http://www.bodybuilding.com/exercises/
٢ مورد مهم در مورد تمرينات با وزنه اين است كه اولاً تمام تمرينات بايد حتماً زير نظر مربي انجام شود تا هيچ تمريني به شكل نادرست انجام نشود وديگراينكه در تمرينات پايين تنه (پا وكمر) بايد بسيار مراقب بود و از وزنه هاي سنگين استفاده نشود چراكه اين دو عضو و بخصوص كمر در برابر تمرينات نادرست بسيار حساس وآسيب پذيربوده و هرگونه اشتباهي مي تواند به قيمت از دست دادن كلّ برنامه تمام شود. زيرا كمر در صورت آسيب ديدگي نبايد هيچگونه حركتي داشته باشد و دورة درمان وبازيابي آن بسيار طولاني تر از قسمتهاي ديگر بدن مي باشد. نكته در اينجاست كه وقتي ورزشكاري در حال انجام تمرينات سنگين وپيوسته مي باشد و ناگهان در اثر هرگونه آسيب ديدگي اين تمرينات به ناگاه متوقف مي شود، زمان بسيار زيادي
لازم است تا بدن به شرايط آمادگي كامل بازگردد. پس بايد از بروز هرگونه آسيب ديدگي اجتناب كرد تا تمرينات پيوسته به هيچ عنوان متوقف نشود. اما از تمرينات بالا تنه هم غافل نبودم چرا كه مي دانستم امكان دارد درطول برنامه كوله كشي ويومار زدنهاي طولاني مدت داشته باشم. گرچه اين موضوع در ابتدا زياد مهم به نظرنمي آيد اما شخصاً معتقد بودم كه حتي براي يومار زدن هم بايد تمرينات خاصي انجام داد.
يكي از روزها كه در حال تمرين در داخل سالن بودم يكي از مربيان كه هدف مرا از تمريناتم مي دانست از من پرسيد كه آيا تا به حال تست VO٢Max را انجام داده ام يا نه؟ گفتم نه، چه آزمايشي است؟ پاسخ داد كه آزمايشي است براي اندازه گيري ميزان ظرفيت قلب ورزشكاران و به نوعي بيانگر توان وظرفيت قلب در فشارهاي سنگين مي باشد. بنابراين تصميم گرفتم به هر شكل ممكن اين تست را قبل از عزيمتم به اورست انجام دهم. در مورد اين تست به تفصيل در بخش ضميمه توضيح خواهم داد.
در زماني كه تمريناتم را به حداكثر ميزان خود رسانده بودم، دردي درون قفسة سينه ام احساس كردم كه ١ تا ٢ ساعت پس از تمريناتم آغاز مي شد وحدود ٢ ساعت ادامه پيدا مي كرد. اين درد به شكل نقطه اي ومتمركز بود وتمام قفسة سينه را شامل نمي شد ودر روزهايي كه تمرين دو بر روي سطح شيبدار داشتم اين درد هم تشديد مي شد. به متخصص قلب وعروق مراجعه كردم وپس از نوار قلب وعكس اشعة ايكس از قفسة سينه چيزي مشاهده نشدو متخصص قلب وعروق فقط توصيه كرد كه شدت تمريناتم را كاهش دهم. هدفم از بيان اين مطلب در اينجا اين بود كه هرگز سلامتي خود را تحت هيچ شرايطي وبه هيچ دليلي به خطر نيندازيد وهمواره مراقب سلامت خود در حين تمرينات باشيد. مي توانم بگويم مشكلاتي كه پس از صعود قلة اورست براي انگشتانم بوجود آمد بزرگترين درسي بود كه صعود اورست به من آموخت تا هميشه و درهر شرايطي قدر وارزش سلامتي را بدانم و در پي حفظ آن باشم.
تمرينات جسماني ام به قبل ازعزيمتم به نپال محدود نشد ودر طول برنامه هم سعي كردم سطح بالاي آمادگي بدنم را حفظ كنم. يكي از اين تمرينات مربوط به زمان حضورم در كاتماندو مي شد زيرا منتظر صدور ويزا از طرف دولت چين بوديم وعملاً محل مناسب و محيط تميزي هم براي تمرين وجود نداشت. بنابراين به اين نتيجه رسيدم كه داخل اتاقم در هتل تمرين كنم. اما محدوديت فضا مانع از انجام تمرينات مناسب مي شد. در ابتدا سعي كردم كه با گرم كردن بدنم تمريناتم را آغاز كنم. سپس تمرين پله (Step) به مدت طولاني (بين ١ تا ٢ ساعت) انجام مي دادم ودر نهايت با تمرينات كششي سعي مي كردم كه بدنم را سرحال نگه دارم.
در طول برنامه هم در روزهايي كه هوا خراب بود وگاهي هم چند روز طول مي كشيد بخصوص وقتي در كمپهاي پاييني بوديم سعي مي كردم فعاليت بدني خودم را بطور كامل قطع نكنم. البته به اندازه روزهاي صعود خودم را خسته نمي كردم اما در حد يكي دو ساعت فعاليت نيمه سنگين داشتم. بطور مثال يكي از دفعاتي كه براي يك استراحت چند روزه به كمپ اصلي آمده بوديم در يكي از روزها پس از صرف صبحانه به يكي از قله هاي اطراف كمپ اصلي صعود كردم و مناظر بديعي از قله را هم توانستم ببينم. حتي توي كمپهاي بالا اگر هوا براي صعود خراب بود سعي مي كردم با برف آوردن از بيرون يا تميز كردن داخل چادر كمي فعاليت بدني داشته باشم زيرا استراحت مطلق باعث مي شود بدن به اصطلاح به خواب برود واثرات كرختي بدن در روزهاي بعد از استراحت مشاهده مي شود.
يك پروژة تحقيقاتي جهت بررسي ومطالعة كاركرد دستگاههاي مختلف بدن در ارتفاع بالا در سال ٢٠٠٧ در منطقة اورست آغاز شد كه در آن نحوة پاسخگويي بدن ورزشكاران نسبت به ارتفاع بالا وتحت آزمايشات مختلف پزشكي-ورزشي در كمپهاي مختلف اورست مورد مطالعه قرار گرفت. اين پروژه همچنان ادامه دارد وقرار است نتايج اين تحقيقات بزودي در مجلّات معتبر پزشكي به چاپ برسد. با مراجعه به سايت اين پروژة تحقيقاتي مي توانيد اطّلاعات بيشتري بدست آوريد: www.xtreme-everest.co.uk
6-2 تمرینات ذهنی
بحث تمرينات ذهني صعود قلل ٨٠٠٠ متري چند سالي است كه بطور بسيار جدي مطرح شده است و در اين برنامه خودم شخصاً به ميزان اهميت آن پي بردم. من هم مثل همة كوهنوردان دوست داشتم كه بر بام دنيا بايستم اما اينكه واقعاً اين كار از من بر مي آيد يا نه سئوال اصلي بود. در تمام گزارش برنامه هايي كه از صعود مسير شمالي اورست خوانده بودم، آنرا مسيري مشكل، فني وطاقت فرسا توصيف كرده بودند. پس با خود مي انديشيدم كه چه تمرينات ذهني بايد انجام دهم تا بتوانم بر مشكلات رواني صعود غالب شوم. اول از همه اينكه مي دانستم صعود هر ٨٠٠٠ متري يعني حضور ٢ تا ٣ ماه در يك برنامه با تعداد كمي كوهنورد ديگر از مليتهاو فرهنگهاي گوناگون. اين مسئله به تنهايي نه تنها اشكالي ندارد بلكه باعث آشنايي بيشتر با افراد ديگر از
ملل و فرهنگهاي مختلف مي شود اما مشكل زماني آغاز مي شود كه مجبور باشيد شخصي را تحمل كنيد كه رفتار وكردارش از نظر شما قابل قبول نيست اما از ديد خودش وشايد سايرين كاملاً صحيح باشد واين تنشها زماني آشكارترو حادتر مي شود كه شخص مزبور هم چادري شما هم باشد. دوستاني كه صعودهاي بلند درهيماليا را تجربه كرده باشند به اين امر واقفند كه در آن شرايط تمام افراد كم حوصله مي شوند و هر مشكلي مي تواند غير قابل تحمل شود. در اين شرايط كوهنورداني كه بر رفتار وكردار خود مسلط تر هستند مي توانند منطقي تر وعاقلانه تر تصميم بگيرند. پس يكي از مهمترين تمريناتي كه شخص كوهنورد بايد انجام دهد بالا بردن ظرفيت تحمل خويش است تا بتواند تنشها را به راحتي تحمل كند تا تأثيري در روند كارش نگذارد.
از ديگر مسائل بسيار مهم در صعود قلل هيماليا انگيزه است كه بنظرم مهمترين عامل درصعود قلّه مي باشد. باز به همان دليلِ طولاني بودن برنامه، انگيزة افراد در طول برنامه به مرور كم مي شود بطوريكه درهمين برنامه شخصي كه در ابتداي برنامه بسيار پرانرژي وقوي در برنامه ظاهر شده بود در هفته هاي پاياني برنامه از صعود منصرف شد وبه كشورش بازگشت. از دلايل اصلي كاهش انگيزه مسائل احساسي است كه شخص صعودكننده درگير آن مي شود. بطورمثال تماسهاي مكرّر از جانب خانواده وبستگان (فرزندان، همسر، پدر و مادر و...) واظهار نگراني يا دلتنگي باعث مي شود ذهن كوهنورد از مسير اصلي خود كه همان تمركز بر صعود موفق وسلامت مي باشد منحرف شود وباعث از بين رفتن انگيزه هاي دروني فرد براي ادامه كار شود. علاوه بر اين
باعث بروز خطرات جدي براي فرد در طي صعود مي شود زيرا شخص در زمان صعود به مسائل حاشيه اي مي انديشد واز مسير وخطرات بالقوه اي كه در اطراف او وجود دارد غافل مي شود.
در مقاطعي از برنامه تحت فشار شديد جسمي و روحي بودم وگاهي به فكر انصراف از برنامه مي افتادم اما تنها به يك دليل نمي توانستم به خودم اجازه دهم كه از ادامة صعود منصرف بشوم و آنهم حجم وشدت تمريناتي بود كه قبل از برنامه انجام داده بودم.
زيرا در آن مقاطع هر زمان كه به ياد تمريناتم مي افتادم نمي توانستم قبول كنم كه آنهمه تمرين وممارست بي نتيجه بماند. حال كه چندين ماه از برنامه گذشته ومجدداً تمريناتم را آغاز كرده ام، هرگز نتوانسته ام به همان شدت به تمريناتم بپردازم ومطمئن هستم كه دليل آن ضعف قواي جسماني نيست بلكه عدم وجود انگيزه هاي دروني براي تمرينات سنگين مي باشد. پس تا آنجا كه مي توانيد سعي كنيد انگيزه هاي دروني را قبل ودر طول برنامه در خود زنده نگه داريد. يكي ديگر از تمرينات ذهني ام اين بود كه قبل از برنامه خودم را در طول مسير(و بخصوص جاهاي فني ومشكل مسير) در شرايط دشوار وغيرمعمول تصور مي كردم بطورمثال رها شدن كلنگ از دستم، تمام شدن اكسيژن، باز شدن كرامپون روي مسيريخي، پاندول شدن روي مسيريخي يا سنگي، بروز مشكل روي يكي از پله ها يا كمك به كوهنوردي ديگر در طول مسير وسعي مي كردم بتوانم با تدبير ودرست انديشي بر مشكل فائق آيم يا به اصطلاح مديريت بحران را بطرز صحيحي در ذهنم پياده كنم كه البته بسيار هم به كمكم آمد. مثال عيني آن به زمان بازگشت از قله و در كمپ ٣ برمي گردد كه در روزشمار برنامه به تفصيل آنرا شرح داده ام. از مسائل بسيار مخرّب براي برنامه وجود شك وترديد در موردتمريناتتان وتوانايي جسماني وفني خودتان هست. مشكلي كه من هم قبل از برنامه با آن مواجه شدم. يادم مي آيد درست ١ ماه به برنامه مانده بود كه احساس كردم تمريناتم كافي نبوده وبراي صعود اورست از مسير شمالي به تمرينات بيشترو سنگين تري نياز بوده كه من آنها را انجام نداده ام ومي خواستم ازشركت در برنامه انصراف دهم كه با كمك يكي از دوستانم توانستم بر اين ترديد غلبه كنم. دوستم كه تجربيات با ارزشي هم در هيماليا داشت مي گفت كه او هم دچار اين بحران بوده وبه من اميدواري مي داد كه مطمئن باشم جزء افراد سرحال تيم خواهم بود. پس مراقب باشيد كه اولاً دچار غرور كاذب ناشي از تمرينات نشويد و از طرفي اجازه ندهيد كه شك وترديد در شما رخنه كند.
گاهي ديده شده كه بعضي از افراد در مورد قلل هيماليا تصويرهاي نادرستي ارائه داده اند وصعود از اين مسيرها را كاري آسان قلمداد كرده اند يا برعكس، در مورد قله و مشكل بودن مسير بسيار اغراق آميز صحبت كرده اند بطوريكه افرادي را كه اين قله ها را صعود مي كنند افراد ما فوق طبيعي نشان داده اند. بنابراين لازم است تصويري واقعي از قله ومسير صعود داشته باشيد واگر اين تصوير صحيح ومنطقي باشد مي تواند عامل موثري در فتح قله باشد. به عبارت ديگر دست كم يا دست بالا گرفتن قله هر دو به يك ميزان مي تواند مشكل آفرين باشد و بايد تا حد امكان سعي شود تصورتان از قله ومسير قبل از برنامه با آنچه كه در برنامه مواجه مي شويد همخواني داشته باشد. وقتي در مورد برنامه ام با چند تن از دوستانم صحبت مي كردم تلاش مي كردند كه مرا از صعود منصرف كنند و دليلشان هم اين بود كه تا بحال هيچ ايراني از اين مسير صعود نكرده و اين صعود مي تواند براي من بسيار خطرناك باشد واحتمال كشته شدن وجود دارد و به عبارتي صعود اورست از مسير شمالي را بسيار دور از ذهن مي دانستند. جستجوي كامل در اينترنت وخواندن گزارش برنامه هاي متعدد و بازبيني عكسهاي موجود در سايتهاي معتبر مي توانند كمك شاياني به شناخت صحيح از مسير وقله بكنند. من هم در مورد مسير شمالي اورست همين كار را انجام دادم وتا آنجا كه مي توانستم قبل از عزيمتم مطلب، گزارش وعكس گردآوري كردم. مي توانم بگويم تمام مسير را به خوبي مي شناختم واز مسير بين كمپها اطلاعات خوبي گردآوري كرده بودم. تنها در مورد شب صعود ومسير كمپ ٣ به قله شناخت كافي نداشتم كه دليل آنهم اين 10 شب حمله به قله را آغاز مي كردند و اكثر مسير در شب صعود مي شود. با اينكه - بود كه تمام كوهنوردان حدود ساعت ٩ توانسته بودم چند عكس از اين قسمت پيدا كنم اماعكس و گزارش جامع وكاملي در موراين بخش صعود وجود نداشت و شخصاً بايد بگويم كه سخت تر از حد انتظار من بود. دليل اصلي آنهم فني بودن مسير وفعاليت سنگين درارتفاع بالا بود.
مبحث بعدی ) روز شمار اورست ....
در روزهای آینده منتشر می شود .
مطالب مشابه :
طبيعت به زبان گرجي
برچسبها: گرجيان جوان, سوئيس ايران فريدونشهر [ دوشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۲ ] [ 12:12 ]
مهم ترین صعودهای کوهنوردان بزرگ جهان درسال 2011
کوههای فريدونشهر - ارهارد لورتان Erhard Loretan سوئيسي هنگام صعود دركوههاي آلپ سوئيس دچار
پانزدهمین کوهنورد 14 تایی دنیا
فریدونشهر سوییس ایران (شهر زیبای خدا) - پانزدهمین کوهنورد 14 تایی دنیا - کوهنوردی، گردشگری
کاربرد ازن در تصفيه آب آشاميدني
در سوئيس 150تصفيه خانه بزرگ وکوچک از ازن زني براي از بين بردن » كوهساران فريدونشهر(1) -
گزارش نیما یزدی پور در صعود به اورست از جبهه شمالی
بيش از 25000 نفر در ديگر كشو رهاي دنيا مثل آمريكا، كانادا، انگلستان، سوئيس ( فريدونشهر )
برچسب :
فريدونشهر سوئيس