نامه یعقوب پیامبر به یوسف(ع) - نامه ی یعقوب به یوسف
وجود مبارک رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، از چهار واقعیت تعبیر به گوهر فرمودهاند.
عقل، حیا، دین و عمل صالح(1)
نامه ی یعقوب به یوسف
یکی از این چهار گوهری که به انسان عطا شد حیاست.
"حیا" سرمایهای الهى است و نقش آن حفظ پاکى و عفت نفس و عفت اعضا و جوارح است. ضد حیا دریدگى و گستاخى است. انسان دریده موجودی است که به سادگی کرامت خود را از دست میدهد و گوهر وجودش را به ثمن بخس میفروشد. او از اینکه سر پدر خود را بشکافد یا سر مادرش را به سنگ بکوبد ابایی ندارد. به سادگی، وطن را با دشمن معامله مىکند و به دوستان خود پشت میکند و به هیچ کس و هیچ چیز رحم ی ندارد. در حالی که انسان باحیا حاضر نیست، به فرموده قرآن ، تا آخر عمر حتی یکبار با صداى بلند با کسى حرف بزند. چنین شخصی، وقتی در مقابل دعوت شیطان قرار میگیرد، از خجالت و شرم آب مىشود و اصلاً توان شنیدن دعوت گناه را ندارد، چه رسد به اینکه آلو ده به گناه شود.
وقتى پسران یعقوب پیامبر از سفر دوم خود به مصر به کنعان بازگشتند، حامل این خبر بودند که پسرت بنیامین در مصر دزدى کرد و ماموران عزیز مصر متاع خود را در بارِ او پیدا کردند. ما بارهایمان را بسته بودیم که ماموران عزیز آمدند و به ما گفتند:
شما دزدید: فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ(یوسف/70)
(و هنگامی که (مأمور یوسف) بارهای آنها را بست، ظرف آبخوری پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس کسی صدا زد؛ «ای اهل قافله، شما دزد هستید!»)
اهل حیا تحمل شنیدن گناه را نیز ندارند
بعد، دستور دادند بارمان را باز کنیم و وقتی این کار را کردیم متاع آنان در بار بنیامین یافت شد. آنها هم او را دستگیر کردند و به حبس بردند.
حضرت یعقوب، علیهالسلام، پس از شنیدن این سخنان قلم و کاغذی طلبید و شروع به نوشتن این نامه کرد که در عین متانت، گوهر حیا در آن میدرخشد. او بعد از ذکر نام خدا نوشت:
عزیز مصر، کسى که این نامه را به تو مینویسد بنده خدا یعقوب، پسر اسحاق و نوه ابراهیم خلیل است... . ما خاندان نبوتیم و خاندان نبوت مظهر پاکى، صداقت، درستى، کرامت، و انسانیتاند. پیش از اینها، مرا فرزندی بود که نور دیده و میوه قلب و محبوبترین کس در دنیایم محسوب میشد. روزی، با برادرانش به صحرا شد و خبر آوردند که گرگ او را دریده است. از این خبر پشتم شکست و از فرط گریه دیدگانم نابینا شد. پس از او، برادرش انیس شب و روز من بود تا اینکه با برادرانش به ملک تو آمد تا طعامی برای خاندان خود فراهم سازد. و او همان است که تو به جرم سرقتش بازداشتهای و در حبس گذاردهای و به بندگی برداشتهای. ای عزیز مصر، دامان خاندان ما از ارتکاب سرقت و اتیان فحشا پاک است و این ننگها برازنده ما نیست. از تو میخواهم به حق آل ابراهیم و اسحاق بر من منت گذاری و برای رضای خداوند این فرزند را از این تهمت مبرا کرده به من باز گردانی.
اهل حیا تحمل شنیدن گناه را نیز ندارند، چه رسد به اینکه بخواهند دعوت به گناه را قبول کنند و آلو ده به گناه شوند و در دریاى گناه شنا کنند. این کار دریدههاست که لباس انسانیت را دریدهاند و به فرموده قرآن کریم دیگر انسان نیستند.
پینوشت:
1. این روایت در کتاب مواعظ العددیه و باب چهارگانه کتاب اثنی عشریه آمده است که ترجمه آن به نام نصایح به چاپ رسیده.
برگرفته از سخنان استاد شیخ حسین انصاریان، با تصرف
تنظیم برای تبیان: شکوری
منبع : tebyan.net
,