شعر زیبای سوری از استاد عاصم اردبیلی

این شعر بدون هیچ تردیدی شاهکار شاعر آن است. شاید دلیل جذابیت شعر، واقعی بودن داستان آن است. داستان از این قرار است که یک پسر اردبیلی در دوره سرباز معلمی خود، در دامنه کوه های الموت با دختری آشنا شده و ارتباط عاطفی برقرار می کنند.نام این دختر سوری است. (احتمالا سوری مخفف یک اسم باشد، اما بنده اطلاع موثقی ندارم)  تا اینکه دوره سربازی پسر تمام می شود و وی به اردبیل باز می گردد. سوری به انتظار بازگشت معشوق می نشیند. اما خبری نیست. از هر مسافری خبر می گیرد. اما هر امیدی به نا امیدی ختم می شود. تا اینکه سوری به اردبیل می آید. کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال یار سفره کرده می گردد. و او را در خانه خود در کنار همسر می یابد. سوری در اردبیل می ماند و عشق سوری زمینه ای می شود برای شاعر بسیار توانای اردبیلی استاد عاصم اردبیلی تا شعری بسراید که به واقع  شاهکار است. (این شعر در مجموعه شعر قانلی سحر (سحرگاه خونین) به چاپ رسیده است)


جهنمده بیتن گولگلی که در جهنم روییده است
فلکين قانلی اليندن بير آتيلميش يئره اندی،بخت برگشته ای، از دست خونین فلک به زمین امد
بير فلاکت آنانين جان شيره سيندن سودون امدی،فلاکت زده ای، از شیره جان مادرش شیر نوشید
بوللو نيسگيل شله سين چيگنينه آلدی .کوله بار سنگین درد و غم را به دوش گرفت
تای توشوندان دالی قالدی،از همسن و سالان خود عقب افتاد
ساری گول مثلی سارالدی.مانند گل زرد، صورتش زرد شد
گونو تک باغری قارالدی.روحش مانند روزش سیاه شد
خان چوبانسيز سئله تاپشيرسين اوزون،برای اینکه در دوری خان چوپان، خود را به سیل بسپارد
يوردوموزا بير سارا گلدی.سارای جدیدی به میهنمان آمده است
بير وفاسيز يار اليندن يارا گلمز سانا گلدی.از دست یار بی وفایی، به ستوه آمد
بير يازيق قيز ، جان اليندن جانا گلمز جانا گلدی.یک دختر بینوا، از دست جانانه اش به جان امد
کئچه جکده “الموت” دامنه سيندن بورايا درمانا گلدی.در گذشته از دامنه کوه الموت به اینجا (اردبیل) برای درمان امده است
بيرآدامسيز “سوری” آدلی، الی باغلی، ديلی باغلی!یک بی کس، به اسم سوری، دست هایش به جایی نمی رسد، زبانش بسته شده است (شاید مقصود اشاره به لکنت زبان سوری دارد)
“سوری” کيم دير؟سوری کیست؟
سوری بير گول دی جهنمده بيتيبدير .سوری گلی است که در جهنم روئیده است
سوری بير دامجی دی، گوزدن آخاراق اوزده ايتيبدير.سوری قطره اشکی است که از چشم جاری شده است و در گونه ها گم شده است
سوری يول- يولچوسودور، ايری ده يوخ ،دوزده ايتيبدير.سوری مسافری است، که نه در راه های بیراهه بلکه در راه درست گم شده است
سوری، بير مرثيه دير اوخشاياراق سوزده ايتيبدير.سوری مرثیه ای است که در حال سروده شدن در میان کلمات گم شده است
او کونول لرده کی ايتميش دی ازلدن، اودو گوزدن ده ايتيبدير.او در گذشته از دل ها گمشده بود، از این رو از چشم افتاده است
سوری بير گوزلری باغلی، اوزو داغلی سوزوداغلی،سوری یک چشم بسته است، خودش داغدار است و حرفهای داغدار
اولوب هاردان هارا باغلی!ببین از کجا به کجا دل بسته است!
بوشلاييب دوغما ديارين، اوموب البته ياريندان.دیار مادری خود را رها کرده است، البته که از یارش توقع داشته است
ال اوزوب هر نه واريندان.از هر چه که داشته دست کشیده است
قورخماييب،شهريميزين قيشدا آمانسيز بورانيندان، نه قاريندان.از سرمای سوزان شهرمان در زمستان نترسیده است
گزير آواره تاپا، يانديريجی دردينه چاره، تاپابيلمير.آواره و سرگردان می خواهد درمانی برای دردش بیابد اما، ... نمی تواند
چوخ سئوير عشقی باشيندان آتا، آمما آتا بيلمير.خیلی دلش می خواهد عشق را از سر بیندازد، اما ... نمی تواند
اووا باخ آووچی دالينجا قاچير، آمما چاتا بيلمير.شکار را نگاه کن که می دود تا به شکارچی برسد، اما ...
نمی تواند
ايش دونوب، ليلی توشوب چوللره مجنون سوراغيندا.کارها برعکس شده است، لیلی به دنبال مجنون آواره بیابان شده است
شيرين الده تئشه، داغ پارچالايير فرهاد اوتورموش اوتاغيندا.شیرین تیشه به دست گرفته است و کوه ها را به خاطر مجنون از هم می شکافد
تشنه لب قو نئچه گور جان وئری دريا قيراغيندا.ببین قوی تشنه لب چگونه در کنار دریا جان می دهد
گوزده حسرت يئرينی خوشله ييب ابهام دوداغيندا.در چشمانش حسرت جا خوش کرده است و در لب های تردید
وارليغين سون اثری آز قالير ايتسين ياناغيندا.کم مانده است آخرین نشانه های حیات در گونه هایش گم شود
سانکی بير کوزدی بورونموش کوله وارليق اوجاغيندا.مانند زغالی است که در اجاق هستی به خاکستر آغشته شده است
کوزه رير پيلته کيمين، ياغ توکه نيب دير چراغيندا.مانند فتیله چراغی است که روغنش تمام شده است
بوی آتير رنج باغيندا. قوجالير گنج چاغيندا،در باغ رنج و حسرت بزرگ می شود، در سن جوانی پیر می شود
بير آدامسيز، سوری آدلی، الی باغلی، ديلی باغلی!یک بی کس، به اسم سوری، دستانش ناتوان و زبانش ناتوان
سوری جان !
اومما فلکدن ، فلکين يوخدو وفاسی،
سوری جان
از فلک توقع زیادی نداشته باش، فلک بی وفاست
نه قدر يوخدو وفاسی، او قدر چوخدو جفاسی،هر قدر که وفا ندارد، همانقدر جفای فلک نیز زیاد است
کوهنه رقاصه کيمين، هر کسه بير جوردی اداسی،مانند رقاصه های قدیمی برای هر کسی یک ادایی در می آورد
او آياقدان دوشه نی، ايستير آياقدان سالان اولسون.فلک می خواهد که هر از پا افتاده ای را، بیشتر از پا بیندازد
او تالانميش لاری ايستير گونو- گوندن تالان اولسون.. می خواهد هر تارج شده ای را بیشتر تاراج کند
او آتيلميشلاری ايستير هاميدان چوخ آتان اولسون.می خواهد کاری کند تا رها شدگان را بیشتر رها شوند
او ساتيلميشلاری ايستير قول ائدرکن ساتان اولسون.می خواهد کاری کند که برده ها، برده تر شوند
نئيله مک قورقو بوجوردور .چه کار می شود کرد، نظام طبیعت هم اینطور است
فلکين نظمی ازلدن اولوب اضدادينه باغلی.نظم فلک از ازل بر مبنای تضادها استوار است
قاراسيز آغلار اولانماز،بدون سیاهی ها سفیدی ای نیست
دره سيز داغلار اولانماز.بدون دره ها ، کوهی هم وجود ندارد
اولو سوز ساغلار اولانماز.اگر مرده ای نباشد، زنده ای هم در کار نیست
گره ک هر بير گوزه له بير دانا چيرکين ده يارانسين،باید به ازای هر زیبا رو، زشت رویی هم به وجود بیاید
بيری انسين يئره گوکدن، بيری عرشه اوجالانسين.یکی به زمین بیفتد و دیگری تا عرش بالا برود
بيری چالسين ال آياق غم دنيزينده،یکی در دریای غم دست و پا بزند و د
بيری ساحيلده سئوينج ايله دايانسين.و دیگری در ساحل با خوشحالی بایستد
بيری ذلت پالازين باشه چکيب ياتسادا آنجاق،یکی لحاف ذلت بر روی خود بکشد و بخوابد
بيری نين بختی اويانسين . بخت یکی دیگر بیدار شود
بيری قويلانسادا نعمت لره يئرسيز،یکی در میان نعمت ها  غلطه بزند
بيری ده قانه بويانسين.و دیگری در میان خون غلط بزند
آی آدامسيز سوری آدلی، ساچلاريندان دارا باغلی!ای بی کس، ای سوری، که از زلفت بر دار اویخته شده ای
نئيله مک ايش بئله گلميش. چور گلنده گوله گلميش.چه کار می شود کرد؟ اینطور پیش آمده، آفت به گل زده است
فلکين ايری کمانينده اولان اوخ آتيلاندا دوزه دگميش،تیری که از کمان خمیده فلک خارج شده به راستی اصابت کرده
ديلسيزين باغرينی ده لميش.سینه یک بی زبان را شکافته است
ايری قالميش، دوزو اگميش.فلک با کجی کاری نداشته، راست را خم کرده است
اونو خوشلار بو فلک،فلک دوست دارد که
اائل ساراسين سئللر آپارسين،سارای ایل را سیل با خود ببرد
بولبول حسرت چکه رک گول ثمرين يئللر آپارسين..بلبل حسرت گل را بکشد و ثمره گل را باد ببرد
قيسی چوللرده قويوب.قیس در بیابان آواره شود و
ليلی نی محمللر آپارسين.لیل را محمل ها ببرند
خسرووی شيرين ايلن ال اله وئرسين، کئفه دولسون،فرهادین قامتین اگسیناخاراق چرخ زامان نشئیه گلسینکئفه دولسو  خسرو و شیرین دست در دست داده و در لذت غرق شوند و کمر فرهاد خم شود
و چرخ فلک با نگاه به این مناظر لذت ببرد
سوری لار سولسادا سولسون،اگر سوری، پژمرده می شود برای فلک مهم نیست
بيری باش يولسادا يولسون،برای فلک مهم نیست که کسی موی خود را (برای شیون) چنگ می زند
سيقسا بير اولدوز اگر اولماسا اولدوزلار ايچينده،اگر ستاره ای از آسمان گم شود
بو سماء ظولمته باتماز.آسمان تاریک نمی شود
داش آتان،کول باشی قويموش،فلاخن، همیشه سنگ خود را
داشينی اوزگه يه آتماز.بر فلاکت زدگان می اندازد
سن يئتيش سون هدفه،اگر تو به هدف غایی خود برسی
اوندا فلک مقصده چاتماز،فلک دیگر به مقصودش نمی رسد
داها افسانه ياراتماز. !دیگر افسانه ای ایجاد نمی شود
سوری،ای باشی بلالی،زامانين قانلی غزالی.سوری ، ای ای مصیبت زده، ای آهوی خونین زمان
سوری بير قوش دی خزان آيری ساليبدير يوواسيندان،سوری گنجشکی است که در اثر باد پاییزی از لانه خود دور افتاده است
ال اوزوبدور آتاسيندان،از پدر خود دست کشیده است
جوجه دير حيف اولا سود گورمه ييب اصلا آناسيندان.
بونا قانع دی تنفس ائله يير يار هاواسيندان.
درد وئرن درده ساليب آمما خبر يوخ داواسيندان
آغلاييب سيتقاياراق بهره آپارمير دوعاسيندان.
او بير آئينه دی رسسام چکيب اوستونه زنگار،
اوندا يوخ قدرت گفتار،
اوزو چيرکين، ديلی بيمار،
گنج وقتينده دل آزار،
گوره سن کيم دی خطاکار،
گوره سن کيم دی خطاکار!

سوری هنوز جوجه است، حیف که از مادر شیر نخورده است
به همین قانع است که در هوایی که یارش نفس می کشد، تنفس کند
درد به او داده شده اما خبری از درمان نیست
با گریه و ناله، دعا می کند اما ثمری ندارد
او آیینه ای است که رسام ازل، بر روی آن زنگار کشیده است
قدرت گفتار ندارد
صورتش زشت است، زبانش بیمار است
در دوره جوانی دلش آزرده شده است
چه کسی خطاکار است؟
چه کسی خطاکار است؟


مطالب مشابه :


دانلود شعر ترکی زیبای طنز استاد شهریار

salmaslilar - دانلود شعر ترکی زیبای طنز استاد شهریار - Salmas yalnız(fagat) Turkləryn Töprağydy-سلماس سرزمین ترکها




دانلود دکلمه اشعار ترکی فضولی, دانلود دکلمه شاهرخ نخعی, دانلود دکلمه شاهرخ نخعی از اشعار محمد فضولی,

وبسایت شخصی سيدخليل شاکری (شاکر)سردرود - دانلود دکلمه اشعار ترکی فضولی, دانلود دکلمه شاهرخ




شعر غمگین ترکی (استاد شهریار)

شعر غمگین ترکی (استاد شهریار) ارسال مطلب توسط پویا در تاريخ 2012/4/4, آلبوم دکلمه سپیدار




متن کامل شعر حیدر بابا شهریار(فارسی و ترکی)

رایانه امروز با سه برادر - متن کامل شعر حیدر بابا شهریار(فارسی و ترکی) - از ریز تا درشت دنیای




دانلود موزیک بیکلام احساسی ترکی با نام (Gece Sakini)

دکلمه های عاشقانه - دانلود موزیک بیکلام احساسی ترکی با نام (Gece Sakini) - در این وبلاگ جدیدترین




دانلود دکلمه شعری از ملا محمد فضولی با صدای آقای شاهرخ نخعی

این مربع حسرت انگیز و شگفت ترکی در مثنوی لیلی و مجنون حکیم بزرگوار دانلود دکلمه شعر ملا




شعر زیبای سوری از استاد عاصم اردبیلی

دل نوشته ها- شعر و دانلود موسیقی - شعر زیبای سوری از استاد عاصم اردبیلی - دل نوشته ها- شعر و




ویدیو کلیپ اجرا و دکلمه زنده شعر معروف خان ننه توسط

ویدیو کلیپ اجرا و دکلمه زنده شعر معروف و تاثیر گذار استاد که به زبان ترکی و آذری سروده




وطن هوسيله گلميشم ديله

استاد میرزا محمد بخشی - وطن هوسيله گلميشم ديله - شعر ترکی - استاد میرزا محمد بخشی




فارسی با لهجه‌ی ترکی، بی‌آن‌که ترکی بلد باشد!

فارسی با لهجه‌ی ترکی، بی‌آن‌که ترکی شود بلکه مثل دکلمه‌های دکلمه شعر




برچسب :