این روزها همه به دنبال معجزه میگردند، غولی که از چراغ جادو بیرون بیاید و آرزوهای کوچک و بزرگ آدمها را برآورده کند. غولی که به رویاهای ما رنگ واقعیت ببخشد و ما را از سختیها و غم و درد رها سازد. اما گویا قرار بر این است که این غول هیچ موقع از چراغ بیرون نیاید و ما همچنان به هر صورتی که میتوانیم با مشکلات دست و پنجه نرم کنیم. اما واقعا چگونه میشود زندگی را متحول کرد؟
آیا باید همیشه همه چیز و همه کس را با عینک بدبینی ببینیم؟ یا بالاخره روزی خواهد رسید که مشکلات کمرنگ تر شود یا شاید هم ما یاد بگیریم بهتر و قشنگ تر زندگی کنیم. اشاره به قشنگ تر زندگی کردن شد چون این اعتقاد وجود دارد که مهمترین اصل فراموششده در زندگی مردم، مساله بهتر زیستن و زندگی کردن است. گویا همه اتفاقات بد و ناگوار در ذهنمان میماند و از یاد و خاطرمان پاک نمیشود، در حالی که خاطرات خوب مثل برق از ذهنمان میرود. یکی از راههای زندگی بهتر، توجه به آموزشهای شهروندی است.
آموزشهای شهروندی مجموعه آموزشها و تعالیمی است که به هر فرد یاد میدهد با دیگران رابطه خوبی داشته باشد، به خود مهر بورزد، دیگران را دوست داشته باشد، به جامعهاش احترام بگذارد و هر عملی که انجام میدهد مبتنی بر ارزشهای اخلاقی باشد. این آموزشها که در سطح وسیع و گستردهای مطرح است، میتواند در روند رشد یک جامعه بسیار تاثیرگذار باشد. اما به نظر میرسد بیاعتمادیای که در عمیقترین لایههای جامعه ما رسوخ کرده، مانع دستیابی به یک زندگی زیبا میشود. در آموزشهای شهروندی به همه آحاد جامعه یاد داده میشود هیچ کس دشمن ما نیست و دیگران هم خوبی ما را میخواهند.
این پیامی است که اگر درک شود و در ذهنها جا بیفتد، اعتدال را جایگزین رفتارهای نابهنجار میکند. ایران یکی از ۵ کشور اول جهان است که مردم آن بیشتر از بوق خودروهایشان استفاده میکنند. آلودگی صوتی هر روز بیشتر و بیشتر میشود و ترافیک در شهرهای بزرگ زندگی مردم را مختل کرده است. ما پیوسته در خیابانها متوقف میشویم و فراموش میکنیم از همدیگر در برابر اشتباهاتمان عذرخواهی کنیم. در حالی که یک شهروند خوب و مسوول تحت هر شرایطی دیگران را فراموش نمیکند.
جان مک پیترسون در این باره میگوید: «چقدر سخت است زندگی در دنیایی که پر از بی نظمی، آشوب، فقر، گرسنگی و نابرابری طبقاتی و اجتماعی است و هیچکس نمیخواهد برای لحظهای خوشبختی را تجربه کند. گویا باید به مردم یاد بدهیم زندگی میتواند سرشار از شور و شوق و سعادت و دستیابی به رویاها باشد.» اما متاسفانه فراتر از آموزشهای شهروندی، آموزشها و تعالیم کلیشهای جایگزین شده است؛ آموزشهایی که نه تنها ما را به پیش نبرده، بلکه باعث خستگی و نابودی ذهن و احساس ما هم شده است. یکی از ویژگیهای مهم آموزشهای شهروندی، ایجاد عرصه دیالوگ و گفتگوی مسالمت آمیز است.
جیمز هیلمن درخصوص واژهها نظر جالبی دارد. او میگوید: «واژه ها، مانند فرشتگان، قدرتهایی هستند که تاثیری نامرئی بر ما میگذارند.» گاهی اوقات یک جمله امیدوار کننده و توام با احساس عمیق قلبی در جان و دل هر فرد انقلابی ایجاد میکند؛ انقلابی که سرآغاز شکوفایی و رشد است.
برای ایجاد چنین فضایی هزینه زیادی لازم نیست و هر دولتی میتواند با ایجاد مکانهای عمومی تحت عنوان اتاق گفتگو، زمینه اشتراک نظر افراد را فراهم کند. در سوئد محفلهایی به نام مطالعه وجود دارد که در کنار مدارس عالی مردمی، نهال تنومندی را در این کشور ساختهاند. هدف از تاسیس این محافل ایجاد پیوند بین دانستهها و تجربیات مشخص زندگی و در نتیجه رشد همه جانبه بینشهای شخصی فرد است.
یکی از اهداف این مکانها، ایجاد حوزه فراگیری برای گفت و شنود و مراوده نظرات است؛ جایی که در آن شهروندان بتوانند با فراغت از الزامات و محدودیتهای فعالیتهای حرفهای روزانهشان، به بحث و فرمول بندی باورها و نگرش هایشان درباره جامعه و زندگی بپردازند. اما یک پیش زمینه اصلی برای تحقق چنین فضایی ضروری است و آن اینکه مردم با نظر و حس درونی خود در این محافل شرکت کرده و به تاثیرات مثبت آن واقف باشند.
● آموزش شهروندان جامعه جهانی همه ما شهروندان یک جامعه بزرگ جهانی هستیم؛ جامعهای که نقطه اشتراکمان زندگی روی کره زمین است. همه ما وابسته به تغییر و تحولات این کره خاکی هستیم. آب، خاک و منابع فسیلی موجود در آن سهمی است که خدا برای همه مخلوقان زمین قرار داده است.
روزگاری انسان به دور از دیگران در شهر یا روستای خود میزیست. زندگی خلاصه میشد در اطرافیان نزدیک و کوچه و محلهای که هر روز از آن میگذشتیم. اما امروز انسانها خواسته یا ناخواسته سرنوشتشان درهم گره خورده است؛ مرگ دلفینها در ایران همان قدر دلخراش است که در فرانسه و اسپانیا و آرژانتین. همچنین قتل عام مردم روآندا و کوزوو یا مرگ انسانها در اتیوپی بر اثر فقر، همه مردم را نگران میکند. ما شهروندان جامعه بزرگ جهانی هستیم.
زندگی در چنین جهان بزرگی با گذشته متفاوت است. ما دیگر نمیتوانیم بسادگی محیط زیستمان را آلوده کنیم و بگوییم این یک موضوع داخلی و مربوط به ماست و دیگران حق دخالت در آن را ندارند. وقتی دستمان را از شیشه خودرو بیرون میبریم تا ته مانده سیگارمان را به کف خیابانها بسپاریم، درست در همین لحظه به دنیای اطرافمان بی احترامی کرده ایم! شهروند جامعه جهانی، شهروندی است که آگاهانه با احترام به ارزشهای مشترک بشر در اقصی نقاط عالم زندگی میکند.
چگونه میشود این آگاهی را آموخت؟ آموزشهای شهروندی راه ورود بهتر به تونل بی انتهای سرنوشت کره زمین است. در کلاسها باید گفته شود جهان به شما میبالد، در صورتی که شما با چشمهای عاشقانه به آن بنگرید. رشد کردن در کلاس جهانی شگفت انگیز است.
چون سوالهای شما را کسانی پاسخ خواهند گفت که در کشور شما زندگی نمیکنند اما صدای شما را میشنوند. پس ما فرصتی برای ایستادن نداریم و باید فراتر از منافع شخصی، حرکت کنیم. جوناس سالک میگوید: «دایناسورها نابود شدند، در حالی که تقصیر آنان نبود، اما انسان برای بقا ناچار به پیمودن مسیر تکامل است.» تکامل امروز ما در گرو آموزش است، آموزشهایی که پیش از آنکه در ذهن موثر باشد، باید در چشمها، گوشها و دلهایمان موثر واقع شود. دایناسورها از بین رفتند چون کلاس و آموزش و امکانات پیشرفته ما را در اختیار نداشتند. به همین دلیل ما با دایناسورها متفاوت هستیم. ما میتوانیم عشق را از زاویه دیگری درک کنیم. شاید در هیچ دورهای از تاریخ به اندازه امروز به گذشت و ایثار در زندگی نیاز نداشتهایم.
وقتی روحیه ایثار نداشته باشیم، مطمئنا نمیتوانیم همدیگر را تحمل کنیم. وقتی همدیگر را تحمل نکردیم و روحیه تساهل و تسامح نداشتیم، دیگر نمیشود نام انسان روی خود بگذاریم. امروز در ایران همه میخواهند مشهور شوند، عدهای برای رسیدن به شهرت، به خوانندگی و نوازندگی رو میآورند. عده دیگر شعر میگویند و عده زیادی با فشار وارد دانشگاهها میشوند و تند تند فارغ التحصیل. جامعه پر از دکتر و مهندسی شده است که روی خطکشی عابر پیاده میایستند، در خیابانها ویراژ میدهند، پوست تخمه از شیشه خودروشان بیرون میریزند و جوکهای معروف روز را به یکدیگر اساماس میکنند. تحقیقات نشان میدهد متاسفانه اخلاق مدنی و تعهد داشتن نسبت به دنیایی که در آن زندگی میکنیم، روز به روز کمرنگ تر میشود. ما به جامعهای نیاز داریم که بیشتر آدمهای آن، انسانهای مفیدی برای جامعه و فرهنگ بشری شوند، اما همه میخواهند مشهور شوند تا به یکدیگر فخر بفروشند.
به نظر میرسد ما شهروندان فاقد اقدامات لازم برای زندگی در دنیای جدید هستیم. برای درست زیستن در این دنیا نیازمند آموزش هستیم؛ آموزشهایی که شیوههای تفکر، احساس، ادراک و تخیل ما را تحت تاثیر قرار میدهد. جان تامسون میگوید: محور آموزشهای شهروندی، تقویت قوه تخیل و استعدادهای بالقوه شهروندان است.
شهروندان باید با مشعلهایی روشن و پر نور حرکت کنند و راه را به دیگران نشان دهند. اگر این مشعلها خاموش باشد، روح پر جوش و خروش آنها خاموش خواهد ماند، هر چند که مشعلها در دست هایشان است، اما در عمل کاربردی ندارد. ●
الگوهای آموزش شهروندی به طور کلی آموزشهای شهروندی ۴ کارکرد اصلی دارد: ▪ در این آموزشها کمک میشود هر شهروند در امور اجتماعی مشارکت کند. ▪ شهروندان را نسبت به موضوعات اطرافشان حساس کرده و درک و دریافت ذهن آنها را متحول میکند. ▪ به شهروندان یاد میدهد به خود، جامعه و جهان احترام بگذارند. ▪ به شهروندان تاکید میشود در امور اجتماعی دیگران را به خود ترجیح دهند. شاید سوال شود در کجا میتوان این آموزشها را داد؟ با توجه به اینکه بخش اعظمی از هرم سنی جامعه ایران را جوانان و نوجوانان تشکیل میدهند، مدرسه مکان مناسبی برای رشد روحیه شهروندی محسوب میشود.
کلاسهای درس میتوانند به اتاقهای گفتگو و تبادل اطلاعات تبدیل شوند به شرطی که دیگر معلمها کانون و مرکز کلاسها نباشند. گفته میشود در مدارس نوین هر اتاقی در هر نقطهای از عالم مرکز جهان است و تنها نیروی عشق میتواند افراد یک جامعه را کنار هم قرار دهد و آنها را به هم متصل کند. علاوه بر مدرسه، نقش رسانهها بویژه رادیو، تلویزیون و روزنامهها بسیار اساسی است. در ژاپن بسیاری از مهارتها و آگاهیهای مدنی از طریق روزنامهها به مردم داده میشود.
در فرانسه و آلمان از طریق تئاتر و نمایشهای باشکوه شهروندان را به زندگی بهتر و سالم تر دعوت میکنند. در تایلند شعار خوشبختی خود را با خوشبختی دیگران همراه کنید، اساس آموزشهای شهروندی شده است. سیاستها و برنامههای دولت در این کشور این است که مردم لبخند را فراموش نکنند، چون نیروی تبسم به شما کمک میکند که همدیگر را ببینید و از یاد نبرید.
یکی دیگر از متدهای آموزش شهروندی ایجاد گروههای داوطلبانه در محلهها و اماکن عمومی است. امروز بسیاری از مردم از پرداخت مالیات خوشحال نیستند. عده زیادی از اقشار هر سال تلاش میکنند تا از پرداخت مالیات راه گریزی بیابند. شاید بخشی از تلاش برای عدم پرداخت در این مساله نهفته باشد که آنها خدمات ناشی از آن را احساس نمیکنند. اما در کشورهای اروپایی و بویژه اسکاندیناوی به شیوههای گوناگون به مردم گوشزد میکنند که مالیات بدهید، تا توسعه پایدار به وقوع بپیوندد. شاید یکی از بهترین شیوههای آموزش پرداخت مالیات همکاری و همیاری گروههای محلهای باشد که از تاثیر شگرف مالیات آگاهند.
در کشورهای پیشرفته بسیاری از پروژههای منطقهای و محلهای بدون نیاز به حضور دولت و فقط از طریق مشارکت گروههای محلهای به وقوع میپیوندد و در محلهها افراد داوطلبانه به گردآوری اطلاعات و تحقیق و تفحص در خصوص مسائل مختلف میپردازند و به کمک مردم همان منطقه مشکلات را حل میکنند.
مردم ایران مالیات پرداخت خواهند کرد، اگر این پروژه در محلهها و مناطق مختلف با مشارکت گروه ها، NGOها و جوانان فعال و پویا همراه شود. حتی با ایجاد پلیسهای محلهای میتوان از بسیاری از جرائم، قتلها و آسیبها جلوگیری کرد. به طور کلی میتوان آموزشهای شهروندی را فرصتی دانست که اگر با استانداردهای لازم آموزش داده شوند، بسیار موثر و مفید خواهند بود.
در انتها به نظر میرسد لازم است به برخی از اهداف آموزشهای شهروندی اشاره کرد: ۱) ارتقای کیفیت زندگی مردم و تغییر نوع نگاه و زاویه دید شهروندان. ۲) دستیابی شهروندان به آگاهی دیجیتالی و رشد بینش و بصیرتی مبتنی بر جهان جدید ۳) ایجاد بستر و شرایط لازم برای مسائل و مشکلات جهانی مثل مساله محیط زیست و حفاظت از آن ۴) رورش و رشد انسانهای کامل و دستیابی به یک جامعه سالم. ۵) تقویت روحیه مشارکت در امور عمومی و رشد مسوولیت مدنی در مردم ۶) افزایش روحیه اعتماد به یکدیگر و انجام کارهای گروهی ۷) توجه به هویت ملی و هویت جهانی و تقویت نگاه جوانان به ارزشهای بنیادین مثل وطن، خانواده، محیط زیست، نظم، عدالت، توسعه و... ۸) تقویت روحیه انتقاد پذیری و تاکید بر روحیه پذیرش اعتدال و انصاف ۹) توجه به عشق و عشق ورزی و تاثیر معجزه آسای آن در ارتباطات اجتماعی ۱۰) مبارزه با آسیبهای اجتماعی و روحیه فرد محوری . پس با این اوصاف از یاد نبریم برای احیای شهر سالم، نیاز به شهروند سالم است و برای دستیابی به شهروندان سالم و فعال، آموزش تنها راه ممکن است. آموزشهای شهروندی را جدی بگیریم.
|