مقایسه ذیل سیر العباد و نی نامه
سير العباد سنایی غزنوی
حکيم سنائی سير العباد را سرشار از سر و رمز سروده است و سرشار از حکمت است و فهم آن در خور هر عقلی نيست بلکه نکات فلسفلی پيچيده ای در آن وجود دارد و برای مردم عوام قابل فهم نيست صحبت هائی که از آبای علوی و امهات اربعه و نه فلک و مراتب نفس آدمی (جمادی, نباتی, حيوانی) سخن به ميان آورده که تنها در خور فهم مردم خاصی است . او در مثنوی سيرالعباد در مورد سير نفس و سفر روحانی چنين سخن گفته است که بدان که سفر دو است. سفر جسمانی و روحانی چنانچه عالم دو است, عالم روحانی و عالم جسمانی, سفر جسمانی به جسم باشد در عالم جسمانی و سفر روحانی به روح در عالم روحانی و هر يک از روح و جسم شرط آن ديگر در سفر وی است و در سفر جسمانی دو پای قوی بايد تا سفر ميسّر گردد و همچنين سفر روحانی را بر عقل و معرفت روش ميسّر نشود و چنانچه در سفر جسمانی مقامات و منازل و اهالی که آنرا به ترتيب و تدريج به ديدن سفر روحانی نسق است پس اگر کسی سفر کند از اسفل السافلين که عالم خاک است تا اعلی علييّن که عالم پاک است چنان بايد که اول عالم جسم خود را جولان کند به تامّل تمام و طواف کند گرد اين چهار طبايع که جسم وی از آن مرکب است . چون سردی و خشکی از خاک است و سردی و تری از آب است و گرمی و تری از باد است و گرمی و خشکی از آتش است و نظر کند در نتايج اين طبايع که چون کبر و حسد و حقد و طمع و قبض و بخل و شهوت و شره و عجب .
بعد از آنکه عالم را به ترتيب و تدريج طواف کرد و يک يک از منازل اين عالم قطع کرد و همه را در تصرف خود درآورد, بعد از آن روی به مواليد آورد . بعد از آن قدم همّت بر افلاک نهاده که اول آنها فلک قمر است و آخر فلک الافلاک و در هر يک نزول کند و هر يک را در تصرف خود درآورد, آنگاه روی به عقل کل آورد و او را نيز در تصرف خود درآورد, آنگاه روی به عالم وحدت آورد که چونی و چگونگی را بدو راه نيست و آن عالم را نهايت نيست اول و آخر ندارد همه از اوست و همه بدوست . بلکه خود همه اوست و در آن رموز و اشاراتی که به کار برده که در خور فهم همگان نيست اين مثنوی را سنائی به نام سيف الحق محمّد بن منصور سرخسی گفته و وزن آن بر وزن حديقه است (بحر خفيف) .
سير العباد معراجی روحانی است و خطاب به افراد خاصی دارد و نکات فلسفی در آن زياد است و آن نفس است در سير العباد نفس و سالک يک نفرند و نفس شروع می کند به سلوک در مسيری که نزول کرده و دوباره آنرا صعود می کند .
منظومه ای است عرفانی همراه با سفر به عالم روحانی که با رنگ فلسفی نيز آميخته است در کل مجموعه ای است از سير تکاملی انسان از پايين ترين درجه تا در نهايت به نفس ناطقه که صادر از عقل کل است برسد . در واقع سلوک آدميّت تا مرحله تکامل و آگاهی در اين سفر رويايی از ابتدا تا انتها عقل راهنمای سنائی می باشد سفر به دو صورت جسمانی و روحانی صورت می گيرد که هر دو لازم و ملزوم يکديگرند زيرا انسان برای رسيدن به عالم بالا بايد از عالم جسم بگذرد و چهار طبع جسم را شناخته سپس از عالم اصغر به عالم اکبر (روحانی) قدم گذارد, سپس از عالم روحانی قدم به عالم وحدت گذارد و جلوه گاه حق .
ابتدای منظومه با چگونگی آفرينش و سپس در مورد خصوصيات باد که بيست و نه بيت است سپس مراتب نفس آدمی (جمادی, نباتی, حيوانی) و بيان می کند که نفس حيوانی حکم نفس نافيه و روح حيوانی حکم سلطان است که رعيت اوست پس از گذشتن اين مراحل با عقل يا نفس عاقله روبرو می شود که نور مطلق است . سفری که سنائی انجام می دهد با شناخت وادی ها, نکته های منفی که در افلاک نقش دارند. مانند کبر, حسد, کينه, حقد, که انسان را گرفتار می کند و او را از سلوک باز می دارند و بنابراين سفر خود را در عناصر اربعه آغاز می کند با جوهر خاک و تمامی صفاتی که ناشی از آن است روبرو می شود سپس به جوهر آب سفر می کند که سمبل سستی و کاهلی است. در پايان اين مرحله پس از غلبه بر اين عناصر به سوی افلاک و صفات ناشی از آن سفر می کند :
ابتدای سفر فلک قمر است که جايگاه نارقه است که عمرشان بر باد است و درونشان بی نصيب از باری تعالی است .
فلک دوم فلک عطارد است که جايگاه انسانهای مقلّد و کم بين است .
فلک سوم زهره است که جايگاه انسانهای جاهل است .
فلک چهارم آفتاب است که جايگاه انسانهای پست و منجّمان است .
فلک پنجم مريخ, جايگاه ائمه ظن و گمان و به يقين نرسيدگان است .
فلک ششم مشتری, جايگاه انسانهايی است که ذاتی نورانی داشته اما آن را آلوده ساختند.
فلک هفتم زحل که جايگاه انسانهای خودبين و کسانی است که گاه مشغول معرفت و حکمت و گاه مشغول به عالم افلاک و طبايع هستند .
پس از افلاک بروج فلک الافلاک يا همان نفس کل است که جايگاه روحانيون و کسانی که خداوند کلّ ايشان است و مصداق آيه (انا لله و انا اليه راجعون) هستند پس از طی اين مراحل عقل مستفاد بيان می دارد که توقف در اين مرحله نيز جايز نيست چرا که اينان يک روی به حق و يک روی به عالم ماده دارند لذا پس از نفس کل به مقام عقل کل بايد رسيد که اين عقل کل حکم مطلق باری تعالی است و حکمت و معرفت او به دين می رسد اما عقل مستفاد توقف در اين مرحله را نيز جايز نمی داند و در تلاش برای رسيدن به عرفی الهی است که سير از عقل اول در حديقه الحقيقه به خود خدا نمی رسد .
ذيل سير العباد سنائی اوحدالدین طبیب رازی
ذيل سير العباد سنائی از حکيم اوحدالدين طبيب رازی است که متأسفانه در مواخذ و مصادر مشهور مشخص نيست که او در چه عهد و زمان می زيسته و آيا غير از اين منظومه اشعار ديگری هم از او هست يا نه .
اين ذيل صد و هفتاد و هفت بيت دارد به همان وزن (بحر خفيف) و سبک مثنوی سيرالعباد سنائی که شامل يک مقدمه و يک حکايت به تقليد از گفته سنائی است, اگر چه به بلندی گفتار سنائی نيست .
در ابتدا حمد و ستايش خدا سپس آفرينش و کمال آدم و بعد نعت حضرت محمد (ص) و در آخر وصف سنائی و مثنوی او بدين صورت که اگر گفتار سنائی در تو اثر کند درهای دانش بر تو گشوده می شود و اگر از رمز سير العباد خبر دار شوی مبدأ تا معادت را دانستی و در اين رساله جز رمز و اشارت چيز ديگری نيست . اگر راه درست را انتخاب کنی به رموز آن پی خواهی برد .
حکايت ذيل, گفتگوی نی و شخصی است که نی سرگذشت خود را از ابتدا و ارتباطش را با خداوند (چوپان) برای آن شخص بيان می کند . نی می گويد من به خودی خود هيچ بودم خداوند مرا در کنار جوی آب بوسيله خاک , آب , آتش (نورخورشيد) و باد و نسيم هوا پرورش داد و وقتی رشد کردم مرا از مکان اصلی خودم دور کردند و به جای ديگر نقل مکان کردم که به واسطه اين دوری و جدايی از اصل خودم دائماً در حال ناله بودم , به واسطه عنايت و لطف خداوند طلسم ها و موانع از سر راه من برداشته شد و جز وصال و رسيدن به حق چيز ديگری هدف و مراد من نبود . در ادامه به آن شخص می گويد اگر می شنوی که من آواز خوشی دارم از خدا بدان چون من سازی هستم و او سازنده و نوازنده (چوپان) است . وقتی جانم را نثار جانان کنم و تنم را به خاک بسپارم به مرجع و مبدأ اصلی خود بر می گردم . آن شخص وقتی اين احوال را از نی می شنود شباهتی بين خود و نی از خاطرش می گذرد که از کجا آمدم و به کجا می روم و همه موجودات باز گشتشان به حق است و تمام اين شعر سراسر رمز و اشارت هست . پس چشم عقل دور انديشت را باز کن تا جمال حق را ببينی و به معرفت دست يابی .
در ذيل سيرالعباد, حکيم اوحد الدّين طبيب رازی اين رازها و حکمت ها را می ستايد و آنرا سبب کمال و حکمت می داند, (همچنين در مجموع مقالات عباس اقبال آشتيانی آورده شده است و آن را ذيل سير العباد معرفی کرده و آن نيز رساله کوچکی است شامل يک مقدمه يک حکايت به گفته حکيم عارف قزوينی و از جنس گفته های آن حکيم محسوب می شود), البته خود طبيب رازی نيز ذکر می کند که اشعار او در حد اشعار سنائی نيست ولی از جنس سخنان اوست. راوی حکايت می کند که روزی برای گشت و گذار به صحرا رفته بودم در آنجا شبانی را ديدم که برای رمه هايش نی می زد از شنيدن آوای نی بسيار لذّت بردم ولی بهتر آن ديدم که به حکمت نی پی ببرم و آگاه شوم. پس به نی گفتم : ای نی تو آلتی چوبی هستی که سر خود را به باد دادی و با درون خالی خود ناله های عاشقانه سر می دهی و ميان مردم محبوب هستی و همدم نی زن هستی. سپس با طعنه به نی می گويد : تو بيهوده سر خود را به باد داده ای زيرا هيچ اختياری از خودت نداری و با نفس و دم نی زن به صدا در می آيی در غير اين صورت هيچ نوائی نداری, ولی راوی توجه ندارد که تمام عيوبی که به نی گرفته حسن او محسوب می شود, آنگاه نی به حرف در می آيد و می گويد : سخنان تو شعر است و شعر هم از نظر شرع بدعت است و پر از ايهام و صنعت. تو با اين سخنان نمی توانی به حقيقت برسی ولی اگر بدون شک و ترديد به سخنان من گوش دهی و جمعيت خاطر داشته باشی حرف راست و درست را من می گويم. سپس نی در ادامه سرگذشت خود را بيان من کند که در ابتدا هيچ نبودم در کنار رودخانه با کمک باد و آتش و آب و خاک رشد کردم و سپس بريده شدم و اکنون ناله من به خاطر بريده شدنم است و بعد تمام گره ها و بندهای من تصفيه شد تا توانستم هم شأن لب نی زن شوم پس از آن و بدون ياری او هيچ سخنی از او ندارم و هر چی می شنوی از نی زن است نه از من .
بعد از مرگم مرا به خاک می سپارند و جانم پرواز می کند و پس از من نی ديگری بوجود می آيد و نی زن بدون نی نخواهد ماند .
نی نامه مولانا
در بين آثار مهم ادب قديم فارسی شايد مثنوی معنوی مولوی تنها کتاب عمده ای در نوع خود باشد که برحسب معمول با حمد و بسم الله يا آنچه در ظاهر حاصل مفهوم نعت و تحميديه است, آغاز نشده و در واقع تمام مثنوی از آغاز تا پايان تغزلی مولوی وار است با ياد خدا و با نغمه عشقی که عارف را در جستجوی او در آتش شوق و درد به ناله و فرياد می آورد و نغمه ای که با اين شور و هيجان از دل عارف بيرون می آيد نمی تواند در قالب لفظ و عبارت اهل آداب و رسوم مفيد مانده باشد .
آغاز دفتر اول مثنوی که حکايت و شکايت روح مالک عارف را در غربتکده دنيای حسی از زبان ((نی)) نقل می کند جز با ياد خدا و جز در عشق وی ابتدا نشده است . تمام اين شش دفتر نيز که طرز آغاز و انجام آن به هيچ اثر عظيم ديگر در تمام ادب عرفانی ايران شباهتی ندارد تفسير گونه ای بر همان ابيات مستقل هجده گانه دفتر اول است که از قديم نی نامه نام دارد .
در طی آن زبان حال نی و حکايت شکايتهايی را که نی به زبان رمز از حال خود ترجمانی می کند با همان شور و اشتياقی که هر عارف کامل برای بازگشت به مبدأ خويش و به آنچه زبان نی در اينجا از آن تعبير به نيستان کرده است نشانی می دهد, به بيان می آورد . اين نی نامه که مولانا نظم مثنوی را در دنبال آن و در واقع آوردن قصه ای که شور و شوق نی را برای بازگشت به نيستان تمثيل می نمايد و چون موانع را که بين ما و اين ((بازگشت)) حائل می شود به صورت رمز و اشاره در بر دارد مولانا آن را نقد حال ما می خواند, ادامه می دهد خود هسته اصلی مضمون تمام شش دفتر را در بردارد . با اين همه قصه که نی هيچ سرّی را نمی تواند پنهان بدارد بر زبان می آورد, باز قصه خود را ناگفته می گذارد اما خاطر نشان می کند که سر اين قصه را رخصت اظهار نيست و آن کس که حس وی از نور وحی بهره ندارد به دريافت آن راه نمی تواند يافت .
مقايسه اين آثار
-در نی نامه سالک و مريد راه, نی است, اما در سير العباد, نفس سنائی.
-نی نامه در بحر رمل است, در صورتي که سيرالعباد و ذيل سيرالعباد هر دو در بحر خفيف سروده شده اند.
-نی نامه بدون تحميديه و بسم الله آغاز شده, ولی سير العباد و ذيل سير العباد با حمد و ستايش خدا و نعت رسول شروع می شود .
-ناليدن نی به خاطر دور افتادن از عالم نيستان است, ولی ناله نفس سنائی به خاطر جدايی از عقل کل (اول) است.
-کل مثنوی بيست و شش هزار بيت دارد که هجده بيت آن مربوط به نی نامه است اما منظومه سنائی هفتصد و دوازده بيت و ذيل سيرالعباد صد هفتاد و هفت بيت دارد .
-مولوی در نی نامه عشق را محرک اصلی می داند و عامل کمال انسان و ذکر می کند که انسان از دنيای ديگری آمده و متعلق به عالم مجردات است, نه عالم ماده, و ميل به بازگشت به آنجا دارد .
هرکسی کو دور ماند از اصل خويش بـاز جـويـد روزگـار وصـل خويش
و معتقد است آدمی برای رسيدن به کمال بايد درون خود را تخليه کند, سپس به قولی صعود و نزول اشاره می کند که انسان از عالم مجرّدات نزول کرده و به عالم ماده آمده و دوباره صعود خواهد کرد . در نی نامه عنصر اصلی نی است و اين نی تمثيلی برای انسان است و انسان بايد درون خود را خالی کند تا چون نی نوائی خوش داشته باشد .
در ذيل سير العباد نی سرگذشت خود را اين چنين بيان می کند :
مرا ز خاک و آب و آتش و باد از همـه نـوع هـام تربـيه داد
تــر و تــازه شـدم, بـبالـيدم وز بـريـدن چنـيـن بنـاليـدم ( بيت 61 و 62 )
اشاره دارد به اين ابيات نی نامه:
بشنو از نی چون حکايت می کند از جـدائـی ها شکـايت می کنـد
کـز نيـستـان تـا مرا ببـريـده اند در نفـيرم مـرد و زن ناليـده انـد (بيت 1 و 2 )
و در اينجا اشاره دارد به دور شدن از جايگاه اوليه اش :
در تن من مرا چو تسـويه کرد نفـخه روح خويـش تعبيه کرد (بيت65)
که اشاره دارد به آيه (وَ نَفَختُ فيهِ مِن روحی)
همچنين در ذيل سير العباد آمده :
در درون هر که راز دل نهدت ناگـهان از دهـان برون جهدت (بيت 31)
که مطابق اين مضمون در نی نامه آمده است:
نی حريف هر که از ياری بريد پرده هايش پرده های ما دريد (بيت 11)
سپس توضيح می دهد که برای رسيدن به وصال بايد پاک شد تا بندهائی که در وجود است گشاده شود:
بند ها بود بر من او بگشـاد پس زبانم به گفتگو بگشاد (بيت 64)
عاشقی کردن در انديشه های مولانا مترادف پاکبازی, ايثار و ازخودگذشتگی و بالاتر از آن قربانی شدن است و اين موضوع در ذيل سير العباد با واژه سر به باد دادن آمده است . راوی به نی می گويد که :
چون زبان در دهان مرد و زنی خود نگـوئی مرا که تو چه زنی (بيت 20)
که نزديک به مضمون اين بيت نی نامه است :
من به هر جمعيتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم (بيت5)
و در ادامه می گويد: اگر چه تو آلت بی سر و پائی هستی کارت سخت گرفته و مردم تو را همچون معشوق می دانند و بسيار خوشبخت هستی زيرا :
نيـک قـربـی تـمـام يـافـتـه ای از لــب يــار کــام يـافـتـه ای
فاش گشتی که پيش مرد و زنت خيـره لـب مـی نـهـند بـر لبـت (بيت 26 و 27)
در تمامی ابيات بعدی اشاره به اين نکته دارد که هر صدائی از من بيرون می آيد از اوست و من به تنهائی هيچ صدائی و آوازی از خودم ندارم برای نمونه :
من سخـن گو بـه يـاری اويـم من ندانم که خود چه می گويم (بيت 67)
و يا :
اين دم آن دم شِمُر که عين وی است دل مـن بيـن الاصـبـعـين وی است (بيت 71)
و يا اينکه :
گر مخالـف نفـس زنـم, ور راست همه از وی شناس کان نه مراست (بيت 77)
اين تفکر که صوفی و عارف هيچ صدائی از خود ندارد و همچون نی تنها وسيله ای برای نی زن هست (که همان خداست), به صدا در می آيد از اساسی ترين تفکرات مولوی است, مولانا خود را مانند نی می ديد که بر لبان خدا نشسته است و خداوند او را هرگونه می خواهد می نوازد :
با لـب دم ساز خود گر جفتمی همچو نی من گفـتنی ها گفتمی (بيت 27)
در ذيل سير العباد طبيب رازی می گويد من به پشت گرمی نفس اوست که زنده ام و سخن می گويم :
من که جـز در هـواش دم نزنم زنده ام خوان مگوی مرده تنم
از لبـش يـک دم ار جـدا باشم انـدريـن پـرده بيـنـوا باشـم
با دمـش بـزم سـاز هـر شهـيم بی دمـش مـرده ميـان تهيم (بيت 86و87و88)
سپس می گويد که پس از مرگم جانم را به او تقديم می کنم از اين جهان پر می کشم و به برج, باز می روم :
چون دمـادم به او سپـردم جان نه مرا نـام در جهان, نه نشـان
چون که انفاس من شمرده شود جـان برآيـد تنـم فسرده شود
جـان به جانـان سپـارم و بـروم تـن بمـاند به خـاک در گـروم
فيـضش از جـان چـو بـاز بـبرد مـرغ جـانـم به بـرج بـاز پـرد (بيت 92و93و94و95)
در پايان هم به اين نکته اشاره می کند که جهان هيچ وقت بدون قطب نخواهد بود و می گويد پس از مرگ من ديگری جايم را خواهد گرفت :
چون برد روز من به شام اجلم ديـگـری را گـزيـند او بَـدَلـم
من چو برخاستم, دگر بنشاند نی زن از نی فرو نخواهد ماند (بيت98و99)
مولانا هم به اين مطلب اشاره دارد که قطبهای زمان و اوليا الله هيچ فرقی با هم ندارند و انسان پيرو هرکدام که شود می تواند به خدا دست يابد.
در پايان با مطالعه هر دو اثر به اين نتيجه می رسيم که تمام مراحلی را که نی بيان می کند شرح حال خود راوی است و در واقع او خود را جای نی می بيند و می فهمد اگر به تزکيه و تخليه درونی بپردازد هر فعلی که انجام می دهد, فعل خداست و انسان سالک بدون وجود خدا هيچ است و مرگ و زندگی او در دست خداست. انسان ميل به بازگشت به وطن اوليه خود را دارد و مسئله معاد در وجود او خلاصه شده و هر کسی به ميزان درک فهم خود می تواند اين مطلب را تجزيه و تحليل کند و بفهمد. آنها تمام اين سخنان که از دل و جان بيان شده را برای ما می گويند و از خواننده می خواهند با چشم عقل به اين مطلب بنگرد و حجاب های ظاهری را که به دنيا پرستی و پرداختن به ماديات دعوت می کند را کنار بگذارد و با چشم عقل به اين پندها و نصايح گوش فرا دهد و از آن درس عبرت بگيرد.
منابع و مواخذ : ديوان اشعار مجدود بن آدم سنايی ، تصحيح محمّدتقی مدرس رضوی ، چاپ چهارم ، تهران شرح سير العباد الی المعاد به تصحيح و مقدمه محمدتقیمدرّس رضوی . چاپ دوم , تهران حکيم نامه شيخ اوحدالدين طبيب رازی , نصرا... پور جوادی , چاپ اول , تهران سيرالعباد الی المعاد به تصحيح و توضيح مريم السادات رنجبر, چاپ اول, تهران سرّ نی نقد و شرح تحليلی و تطبيقی مثنوی تأليف دکتر عبدالحسين زرّين کوب, چاپ دوم , تهرانمطالب مشابه :
نگاهی به زندگی هوشنگ ابتهاج و نقد اشعارش
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - نگاهی به زندگی هوشنگ ابتهاج و نقد اشعارش - - کارشناسی
سماع در تصوف
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - سماع در تصوف - - کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد
تفاوت عرفان و تصوف و زهد
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد • وبلاگ مشاوران جوان دانشگاه فرهنگیان
وقتی نوشته ها آرا وگیرا می شوند !
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - وقتی نوشته ها آرا وگیرا می شوند ! - - کارشناسی ادبیات 91
مقایسه ذیل سیر العباد و نی نامه
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - مقایسه ذیل سیر العباد و نی نامه - - کارشناسی ادبیات 91
شعر عقاب
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - شعر عقاب - • وبلاگ مشاوران جوان دانشگاه فرهنگیان
شرح زندگی مولانا
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - شرح زندگی مولانا - - کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن
آشنایی با آزمون های بین المللی تیمز پرلز وکانگرو
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - آشنایی با آزمون های بین المللی تیمز پرلز وکانگرو
خدا!!!
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - خدا!!! - شهید هاشمی نژاد ،کامیاب،بهشتی،ثامن الحجج
نقاشی با اشکال هندسی
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - نقاشی با اشکال هندسی - شهید هاشمی نژاد ،کامیاب
برچسب :
دانشگاه فرهنگیان ثامن