تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

سلام دوست جونام

باز هم هزار بار عیدتون مبارک و امیدوارم سال جدید سال خوب و خوش همراه با سعادت و سلامت و خوشبختی براتون باشه .

فکر نکنم این پست رو تا قبل از پایان تعطیلات بزارم چون اینترنت خونه کند هست و براحتی نمیشه عکسها رو آپلود کرد . میشناسین که از اونجایی که از بچگی کتابهای مصور رو خیلی دوست داشتم این عادت روم مونده . این پست رو در طول عید مینویسم .

تعطیلات عید ما که خوب بود گرچه مسافرت به معنای واقعی نرفتیم اما کمی تا قسمتی تور تهرانگردی داشتیم و کمی هم دید و بازدید. در کل خوش گذشت.

راستش من با این جلو کشیدن ساعت در شش ماه اول سال مشکل دارم حتی اگه خودم بهش عادت کنم در ارتباط با مامانم به مشکل برمیخورم چون مامان من همچنان برای ناهار درست کردن، برای بیرون رفتن و انجام کارهاش با ساعت قدیم کار میکنه و بابا و داداشم باید برای سرکار رفتن ساعتهای خودشون رو  مجزا تنظیم کنن تا دیرشون نشه.

به فرض اگه بخواهیم قراری بزاریم هی باید ساعت جدید رو با ساعت قدیم تطبیق بدیم تا کارمون جور در بیاد مثلا روز دوم عید من و آقای همسر خانواده من و خانواده آقای همسر رو ناهار دعوت کردیم دربند . مامان و بابای آقای همسر اومدن خونه ما تا از همین جا با هم بریم. خونه مامان و بابای من به ما نزدیک هست و تلفنی هماهنگ کردیم.

 

ریننننننننننگگگگگگگگگگگگگگ

 

من:سلام مانی جون . خوبی؟ ساعت چند میآین بریم.

مامان: هر ساعت شما بگین.

من: ساعت 12:30 میاین اینجا ؟

مامان: 12:30 قدیم یا 12:30 جدید؟

من: مامانی ساعت قدیم و جدید رو ول کن ساعت رو کشیدیم جلو الان ساعت 12 هست .

مامان: زود نیست؟حداقل بزار ساعت 1 بشه که میشه همون 12 قدیم . اون موقع راه بیفتیم .

من:......

 

خلاصه این ساعت قدیم و جدید تا آخر شش ماه ادامه داره پارسال ساعت رو تغییر ندادن راحت بودیما.

 

تازه تو همون ساعت 12 قدیم که رفتیم جا واسه ماشین گذاشتن نبود مجبور شدیم از خیر دربند بگذریم و ناهار بریم سعد آباد.

 

روز سوم رفتیم نیاوران گرچه من کاخ نیاوران رو قبلن دیدم اما یه ارادت خاصی به حوضخانه کاخ صاحبقرانیه دارم. راستش یه زمانی همیشه دلم میخواست یه جوری میشد تو تاریخ به عقب میرفتیم و زندگیهای گذشته رو از نزدیک میدیدم اما الان نظرم یکم تغییر کرده . اگه قراره مثل یه روح برم تو تاریخ و زندگی های گذشته رو ببینم و برگردم که هیچ اما اگه قراره تو دوران گذشته زندگی کنم کمتر از شاه و شاهزاده قبول ندارم . خدایی مردم عادی که فقط جون میکندند و نفس میکشیدن چیزی نبود که اسمشو بشه گذاشت زندگی همش بدبختی و مرض. دوره قاجار که خیلی ایفتیضاح بود .

 

تازه تو عکساشون خانواده سلطنتی که مثلا مرفه بودن قیافهاشون شاسخینی و عجق وجق بود وای به حال مردم عادی حداقلش این بود که خانواده سلطنتی تو یه جای قشنگ و خوش آب و هوا زندگی میکردن.

 

اما صاحبقرانیه یه آرامش خاصی داره فکر کنم ناصرالدین شاه به مناسبت سی امین سال سلطنتش اینجا رو ساخته بود البته اگه اشتباه نکرده باشم. کوشک احمد شاهی هم که بعدا در اختیار رضا پهلوی بود اقامتگاه ییلاقی احمد شاه بود . اما چه فضای قشنگی داره، منظره رو به فضای سبز و استخر  اونهم تو اون دوران که این همه ماشین و سرو صدا نبود سکوت بیرون بود و صدای پرنده و آب.

 

تالار صاحبقرانیه

 

حوضخانه صاحبقرانیه 1

 

حوضخانه صاحبقرانیه 2

 

اتاق صبحانه کوشک احمد شاهی

 

کاخ نیاوران

 

محوطه کاخ نیاوران

 

نمونه گواهینامه رانندگی

راستی از اون دفعه که تو یه سایت خونده بودم که نی نی حرفامونو میشنوه  یه جورایی انگار یکی مواظبمون هست هی باید مراقب حرف زدنمون باشیم. مثلا یه ماشین بدون راهنما زدن از جلوی ماشین ما پیچید رفت سمت راست .

 

آقای همسر: آخه بیشش......

من یواش رو پای آقای همسر زدم.

آقای همسر: آها میشنوه یاد میگیره ببخشید. آخه میمان(میمون سابق) این راهنما رو واسه چی گذاشتن تو ماشینت.

 

خلاصه یکی همش ما رو می پاد.

 

یه روز هم تصمیم گرفتیم بریم کاخ گلستان چون من تا حالا نرفته بودم آقای همسر اولش یکمی غرولند میکرد که چی میخوای از جون این شاهان ایران اما بعدش خوشش اومده بود خدایی فضای خیلی خوشگلی  داره . اونهم منی که عاشق طبیعت هستم .

 

محوطه مجموعه کاخ گلستان

 

تخت مرمر

 

آیینه کاری ایوان تخت مرمر

 

سنگ قبر ناصرالدین شاه

 

محوطه کاخ

 

یکی از کاخها که بعلت تعمیرات بسته بود.

 

ما که هرچی کلون رو کشیدیم کسی در رو باز نکرد.

 

داخل عمارت بادگیر

 

شمس العماره

 

داخل شمس العماره1

 

داخل شمس العماره

 

 مجسمه عباس میرزا

 

به هرحال دیدن ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی ، عمارت بادگیر و عمارت شمس العماره و عکسخانه و نگارخانه خالی از لطف نیست.

 

من هم تا اونجایی که تونستم عکس گرفتم یه جاهایی هم یواشکی عکس گرفتم اما اگه میخواین عکس انیس الدوله سوگولی ناصر الدین شاه رو ببینین و بفهمین چه لعبت و باربی بوده که ناصرالدین شاه عاشقش بوده . اگه میخواین بدونین کریم شیره ای و اکبر بلالی چه شکلی بودن یه روز وقت میزارین میرین میدون 15 خرداد و از مجموعه کاخ گلستان دیدن میکنین.

 

یه روزهایی هم آقای همسر رفت سرکار و من خونه بودم یه روز هم رفتیم سمت جاده آبعلی و ناکام برگشتیم چون اونقدر ترافیک بود که امیدی به رسیدن نبود .

 

من بلاخره مجبور شدم از این مانتوهای مدل بت منی بخرم (همون خفاشی). ایهاالناس من بدم میاد از این مانتوها اما چاره چیه تو عکسهایی که گرفتم احساس کردم همچین بفهمی نفهمی جای نی نی داره تنگ میشه ولی خوب هنوز پوشیدنش رو شروع نکردم میخوام تا آخرین لحظه مقاومت کنم هروقت که دیگه نشد اونوقت میپوشم.

 

آها راستی رستوران ایتالیایی روما هم غذاش خوشمزه هست اگه خواستین امتحان کنین . نایب ساعی هم از نایب سهروردی بهتره .

 

یه روز هم رفتیم بازار گل و بقول آقای همسر روحیمون از دیدن اون همه گل اونهم یکجا حسابی گل گلی شد . واسه یه وجب خونمون هم 5 تا درختچه سرو و یه گل فتونیا ، یه گل درسینا  کامپکت و دو شاخه لاکی بامبو خریدیم.حالا کی میتونه حدس بزنه چطوری جاشون دادیم؟ اینننننننههههههههههههه

 

باغ گل1

 

باغ گل2

 

باغ گل3

 

باغ گل4

 

باغ گل5

 

فتونیا

 

در راستای مشکلات ساعت قدیم و ساعت جدید

دیروز که دهم فروردین بود  داداش بزرگه زنگ زد اگه شب حدودای 8:30 تا 9 هستین ما یه سر بیایم.

با توجه به شناختی که از داداش بزرگه دارم که اصولا قر و فر زیاد داره امیدوار نبودم راس این ساعت بیاد ولی باز هم منتظر موندیم 9 شد 9:30 شد به موبایلش زنگ زدم گفت: تو اتوبان شیخ فضل ا... هستیم.

بلاخره راس ساعت 10 شب به همراه بانو تشریف آوردن.

 

من: سلام ........................(این نقطه چینها یعنی عیدت مبارک و ماچ وبوسه) . راستی تو فکر میکنی من زنده میمونم و اون روز رو می بینم که تو سر قرارت به موقع حاضر میشی؟

داداش بزرگه در حالیکه صفحه ساعتش رو به من نشون میداد: گفتم 8:30 تا 9 خب الان هم ساعت 9 هست دیگه ، ما که دیر نکردیم.

من: این 9 هست؟

داداش بزرگه : اه ه ه ه یادم رفت بهت بگم 9 قدیم.

بنظر شما من از دست این ساعت قدیم و جدید چه خاکی تو گلدونهایی که تازه خریدم بریزم؟

 

برای روز دوازدهم یواشکی نقشه کشیدیم که بریم به سمت چالوس اما چون احتمال میدادیم که راه بسته  یا شلوغ باشه تصمیم گرفتیم صبح زود حرکت کنیم که اگه طوری شد مجبور شدیم برگردیم خیط نشیم.به هرحال به امید خدا ساعت حدود شش حرکت کردیم و یواش یواش راه افتادیم هوا خوب بود، راه هم خوب بود در واقع شلوغ نبود اما خوب چون با سرعت نمیرفتیم حدود ساعت 10:30 رسیدیم خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت. از هتل به سمت نمک آبرود رفتیم و نی نی برای اولین بار سوار تله کابین شد اون بالا هوا خیلی قشنگ بود گاهی چنان مه همه جا رو میپوشوند که چشم چشم رو نمیدید و گاهی یکدفعه کنار میرفت و آفتاب میتابید و فضا رو بسیار زیبا میکرد.

نمک آبرود

 

ساحل دریا

 

ساحل هتل هایت

 

ساحل هتل هایت2

 

به هرحال نزدیک یک ساعت اون بالا موندیم و اومدیم پایین کمی سمت آبشار قدم زدیم و عکس گرفتیم بعد کم کم راه افتادیم به سمت رستوران باران . این دو روز فکر کنم امگا3 خون من زد بالا از بس ماهی سفید خوردم . نمیدونم بخاطر آب و هوا بود یا چیز دیگه اشتهای من بشدت باز شده بود من اصولا چون سالاد خوار هستم  تا حالا تو هیچ رستورانی غذای برنجی نخورده بودم فوق فوقش یکی دو قاشق از برنج غذای آقای همسر برمیداشتم اما تو این دو روز از نصف بیشتر سبزی پلو رو خوردم تازه من از بادمجان زیاد خوشم نمیاد و اگه من و میکشتن هم حاضر نبودم میرزا قاسمی بخورم تازه روز اول کلی هم به آقای همسر غر زدم که چرا داره سفارش میده اما وقتی آوردن اولش با ترس ولی بعد با اشتهای کامل میرزا قاسمی هم خوردم تازه خوشم هم اومد البته در کنارش زیتون پرورده ...جل الخالق

روز دوم که میگفتم ماهی نمیخوام میرزا میخوام آقای همسر نذاشت گفت تو بدنت ماهی بیشتر نیاز داره من بهت میرزا هم میدم .

روز دوم کمی احساس کردم نی نی با مخلفات اندرون شکم همچین زده بیرون . بهلهههههههههه ترازو یک کیلو اضافه وزن را نمایش میداد بلاخره ما به صرافت افتادیم مانتوی بت منی را در چالوس افتتاح کنیم.

روز 13 که از صبح ساعت 10 تو ساحل هتل هایت بودیم هی میرفتیم میوه برمیداشتیم میومدیم میخوردیم دوباره میرفتیم آب ور میداشتیم میومدیم میشستیم رو شنها. زیر انداز هم تو ماشین داشتیم اما من ترجیح میدادم رو شنها بشینم خلاصه کلی قدم زدیم کلی هم دریا رو تماشا کردیم .جالب اینجاست که سال پیش همین موقع ما تو ساحل هتل همای بندرعباس بودیم و داشتیم بادبادک هوا میکردیم و موتور ساحلی سوار میشدیم. یه سال خلیج فارس یه سال دریای خزر سال دیگه با نی نی کجا هستیم؟

ساعت 1 گشنمون شد و رفتیم رستوران باران . اگه رفتین چالوس رستوران باران رو فراموش نکنین فوق العاده غذاهاش خوشمزه هست شاید علت باز شدن اشتهای من هم همین بود.

بعد از ناهار هم یکم رو سنگهای ساحل رستوران نشستیم و راه افتادیم به سمت هتل . آخ که چقدر خواب میچسبید ساعت 5 هم گنگ بوک تماشا کردیم و دوباره رفتیم بیرون میخواستیم تو یکی از این کافه های تو جاده چای بخوریم اما وزش باد شروع شده بود و بعلت سردی نمیشد بیرون نشست، این بود که منصرف شدیم .

مجبور شدیم بریم بالاتر تا به اولین دور برگردون برسیم، برگشتیم و یکم رفتیم تو فروشگاه ها سرک کشیدیم. راستش فروشگاه بازار چین که همیشه جلوش مملو از ماشین هست برام یه علامت سوال ایجاد کرده بود گرچه نمونش رو تو قشم دیده بودم که وسایل ارزونش به مفت هم نمی ارزه اما خوب باید کنجکاوی رو ارضا میکردم پسر سیاه رو یک کیلومتر اونورتر پارک کردیم و اومدیم . وای خدا از دست این مردم همچین همهمه راه میندازن که فکر میکنی دارن طلا جمع میکنن همین ایرانیها هستن که صنعت چین رو رونق دادن .

هرچی آت و آشغال داشت به قیمت 1000 تا 3000 بقیش اگه یه ذره خاصیت داشت قیمتهاش بالا بود. مردم هم شیرجه رفته بودن تو قسمت گل مصنوعی همینطور میخریدن انگار که آب و دونه ریختن اینا هم اومدن جمع کنن یا از این گل مصنوعیها و با این قیمت دیگه هیچ جا پیدا نمیشه.

 

بعد از کمی گشت و گذار برگشتیم هتل تا آقای همسر قرارگاه مسکونی تماشا کنه . به هرحال خیلی خوش گذشت و چهاردهم بعد از صرف صبحانه یواش یواش راه افتادیم به سمت تهران اما خوب بعضی قسمتهای جاده ماشین زیادتر بود و بعضی جاها کمتر حدود ساعت 2 تهران بودیم عصر که خونه مامانها زنگ زدیم که برگشتنمون رو اعلام کنیم باز برای بار دوم دعوا شدیم که چرا رفتین .....؟

 

حالا فکر کنین آقای همسر نقشه کشیده بود که وسایل نی نی رو بریم از دبی بخریم . فکر کنم اگه بریم باید همونجا از املاک رابینسون یه خونه بخریم بقول می*ری اقامت دایم بگیریم ، چون اینجوری که معلومه مامانا به ما اجازه برگشت نمیدن.

 

اما من حالم خوبه فکر کنم نی نی هم خوب باشه امروز صبح هم رفتم آزمایشگاه. گرچه دکترم گفته بود برات واجب نیست چون وضعیتت خدا رو شکر نرماله ، اگه دوست داشتی انجام بده دوست نداشتی لازم نیست .ولی خودم خواستم انجام بدم مخصوصا بخاطر آزمایش قندش گرچه در حالت عادی قند خون من رو باید گشت زیر میز پیدا کرد ولی خوب الان حالت عادی که نیست.

 

دوبار که تو مطب فشارم رو اندازه گرفت 10 به روی 6 بود اما گفت خودت به صورت هفتگی چک کن چون تو دوره بارداری ممکنه وضع فشار عادی نباشه . آقای همسر به جای هفتگی تقریبا روزانه چک میکنه اما فشار ما از 10 به روی 6 حتی به اندازه یه اپسیلون هم بالاتر نمیاد.البته عجیب نیست که فشارم بالا نیاد چون با این علاقه عجیبی که به چیزهای ترش پیدا کردم و شیرینی جات از نظرم دور شده امیدوارم پایین تر نره.

دارم فکر میکنم با این تعطیلات و مخصوصا عادت کردن به خواب بعد از ظهر من چه جوری از شنبه باید برم سرکار؟

 


مطالب مشابه :


مجله طنز هفته 9-91

رستوران باغ بهشت دربند تهران




یه پست خوشمزه

- کوهپایه دربند- رستوران جوجک خ آیت ا - باغ بهشت بلوار ارتش(شامل مجموعه ای از




باغ موزه هنر ایرانی

باغ موزه هنر ایرانی در منطقه هشت بهشت/چهل ستون/گنبد قابوس/شمس حال امروز دربند و من




تهران گردي - (دربند)

اول دربند . دَربَند،از دهکده‌های قدیمی شمیران و در شمال باغ پر از كافه و رستوران




سفر به همدان 13 – مراکز ديدني همدان ( آبشار و کتيبه گنجنامه - عباس آباد )

همانند درکه و دربند را براي تهران دارد. تعداد زيادي رستورانباغ در آن قرار بهشت گمشده




بهشت

و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشت در دوزخ دربند و رستوران |




تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

بهشت كوچكي نبود مجبور شدیم از خیر دربند بگذریم و رستوران ایتالیایی روما هم




کوهستان شمال تهران

در ابتدای مسیرهای کوهستان شمال تهران، قهوه خانه و رستوران دربند ، ولنجك و بر باغ شاطر




گزارش سفر به کرمانشاه ، اورامانات - قسمت اول

(بهشت گیلان طبیعت روستا و اطراف رستوران و هوای خوب ما رو از کنگاور تا باغ شهر صحنه




برچسب :