خاطرات سوئيس – قسمت اول – در مسير راه _ فرودگاه زوریخ
سالها قبل با خواندن ماجراهاي هيجان انگيز سفرنامه اولين جهانگردان دوره معاصر ايران كه به سفر پر مخاطره و ماجراجويانه برادران اميدوار اختصاص داشت، روياي سفر به اقصي نقاط دنيا و كسب تجربه به عنوان يكي از بزرگترين سرگرمي هاي زندگيم تعيين كردم.هرچند بايد اعتراف كنم كه سفرهاي ما در مقام خطر پذيري، زمان و مكان به هيچ وجه با تجربه منحصربه فرد و ارزشمند اين دوبرادر ايراني كه نقش به سزايي در تاريخ و فرهنگ ايراني و شناسايي آن به مردم جهان دارند، قابل مقايسه نيست!
اين بار هم پس از اونكه بالاخره پس از كلي تلاش، دست آخر كار ويزام در آخرين لحظه جور شد و مسافر سوئيس شدم، با پرواز امارات كه قيمت و ساير شرايطش (به خصوص در فصل تعطيلات تابستاني كه قيمت بليط ها دوبله مي شود) نسبتا بهتر بود به مقصد زوريخ حركت كردم. هواپيمايي امارات رو به واقع بايد يك نمونه موفق از مديريت قوي دونست كه هم كيفيت خوبي داره و هم تنوع جالبي. براي مثال هر روز 2 تا 3 پرواز به هركدوم از شهرهاي بزرگ دنيا داره و منم براي زوريخ با اينكه دير اقدام كرده بودم اما به هر حال براي پرواز دوم كه عصر بود تونستم جابگيرم.
خداحافظي از شیما در حاليكه نگراني تو چشماش موج مي زد و كلي بيم و اميد براي سفر حدود يكماهه كه برخلاف گذشته به تنهايي رقم مي خورد يكم نگرانم كرده بود اما راستش به خودم قول داده بودم كه هيچ چيز نتونه مانعم بشه. اين اولين سفر طولاني ام بود و با آنكه تا به حالي 11 يا 12 كشور رو ديده بودم، اما اينبار اولين سفرم به اروپاي غربي بود و فرقش اين بود كه بايد همه چيز رو خودم هماهنگ مي كردم ( البته چند سال قبل در سفر به مسكو تقريبا شرايط مشابهي رو تجربه كرده بودم ) و از همون ابتدا نگران اقامت يكشبه در فرودگاه زوريخ بدون هتل بودم. زيرا نمي خواستم در اين كشور گرون 150 تا 200 يورو پول هتل براي اقامت چند ساعته بدم!
بالاخره پس از رسيدن به فرودگاه امارات و با آشنايي قبلي كه از اين فرودگاه داشتم خيلي راحت گيت پرواز زوريخ رو پيدا كردم اما چون حدود 2 ساعت وقت داشتم كمي در سالن ترانزيت به گشت و گذار پرداختم. راستش فضاي فرودگاه نسبت به چند سال پيش كه اومده بودم چند برابر شده بود و يجورايي طول اونجا كه پر از علائم راهنماي مسافر بود به چند كيلومتر مي رسيد و براي پيمودنش حدود يكساعت وقت لازم داشت. نهايتا با تحويل بليط به مسئول گيت از اون خواستم كه جاي مناسبي كنار پنجره به من بده اما اون عذر خواست و گفت كه همه جا پر شده و متاسفانه جام دقيقا وسط سالن بين 2نفر افتاد. با اينكه مي دونستم در پرواز امارات زمان خريد بليط مي شه شماره صندلي رو انتخاب كرد، از اينكه قبلا فكرش رو نكرده بودم خيلي افسوس خوردم.
هواپيما پر بود از هندي ها بطوريكه بيش از 80 درصد رو اشغال كرده بودند. ماشا ا... هركدوم چندتا بچه هم داشتند كه هواپيمارو رو سرشون گذاشته بودند. راستش باورم نمي شد اين هواپيما عازم سوئيس باشه چون اصلا به كلاس مسافراش نمي اومد! در طول مسير راه از كشورهاي عربي خليج فارس، لبنان، تركيه، بلغارستان، يوگسلاوي سابق و آلمان گذشت تا نهايتا در زوريخ فرود اومد اما اونقدر در فضاي وسط صندلی های هواپيما ناراحت بودم كه حتي تماشاي فيلمي از صدها فيلم انتخابي در مونيتور جلوي صندلي ام نيز نتونست آرومم كنه و مسير 6 ساعت 6 روز به نظرم اومد.
براي اينكه نمي خواستم نيمه شب به فريبورگ برسم، مجبور بودم شب در فرودگاه بمونم و به همين خاطر دعا دعا مي كردم كه مرحله تحويل چمدونها قبل ار گيت كنترل پاسپورت باشه تا من بتونم چند ساعتي در سالن ترانزيت كه معمولا امكانات بهتري براي اقامت شبونه داره بمونم. اما متاسفانه مثل همه فرودگاههاي ديگه ابتدا بايد از سالن ترانزيت خارج مي شديم و بعد چمدون رو تحويل مي گرفتيم. اين شد كه به ناچار با قطاري كه شبيه فرودگاه كوالالامپور بود به سمت گيت بازرسي رفتيم.
افسر خانمي كه پاسپورتم رو گرفت شروع كرد به وارسي ويزا و بعد ازم نامه دعوتنامه و بليط برگشتم رو خواست، اولش يكم نگران شدم كه شايد مهر نزنه اما خوشبختانه خيلي راحت مهر رو زد و برخلاف ساير كشورها برخوردش با ما ايراني ها نسبتا خوب بود و اين شد كه بالاخره براي اولين بار وارد خاك اتحاديه اروپا شدم.
محوطه چمدونها خيلي بزرگ نبود و به هيچ وجه نمي شد اين فرودگاه را با فرودگاه دوبي مقايسه كرد. خيلي سعي كردم كه براي گرفتن چمدون يكم معطل كنم اما تازه ساعت 9.5 شب بود و جالب اونکه بعد از ساعت 10 عملا هيچ كس در سالن نبود! اين شد كه به سالن خروجي رفتم و چون مجبور بودم ساك بزرگ رو دنبالم بكشم در فضاي نسبتا كوچك فرودگاه به زحمت صندلي پيدا كردم و ساكم رو كنارم گذاشتم. راستش خيلي خوابم مي اومد اما هم گه گاه با فرياد شادي افرادي كه براي استقبال مسافراشون ايستاده بودند چرتم مي پريد و هم نگران دزديدن ساكام بودم. غافل از اينكه اينجا سوئيس هستش و حداقل به اين راحتي كسي دزدي نمي كنه!!!
براي اينكه بايد بليط قطار مي خريدم، به ناچار از تنها صرافي موجود فرودگاه كه نرخ هاي چنج دلارش بسيار نامناسب بود، 100دلار را تبديل به فرانك كردم. و البته حدود 5 فرانك هم كارمزد دادم!
از ساعت11 شب عملا پروازها قطع شد و از 12 شب به بعد دیگه عملا هيچ كس در محوطه باقي نمونده بود و من تنها روي صندلي دراز كشيده بودم و یجورایی در افکار استرس گونه ام یجورایی غرق بودم.
با اينكه مي دونستم ايستگاه قطار زير زمين ساختمان فروشگاه روبرو است اما راستش فكر مي كردم احتمالا در ايستگاه قطار امنيت كمتره و اين شد كه ترجيح دادم همينجا تو سالن بمونم. البته چون عملا فرودگاه تعطيل شده بود، نگران بودم كه پليس يا مسئول فرودگاه گير بدند كه چرا اونجا وايستادم! به اين خاطر براي دقايقي به محوطه بيروني اومدم و سعي كردم روي صندلي دراز بكشم اما حدود ساعت 2 شب بود كه هوا يكم سرد شده بود و بالاجبار دوباره به سالن برگشتم اما از شانس من پرنده هم پر نمي زد و جالبه اينكه برخلاف ايران هيچكس اصلا به من توجهي نداشت، نه پليس و نه نگهبان و نه حتي خدمه اونجا! حدودساعت 3.5 صبح بود كه مستخدمي اومد و شروع كرد به تي كشيدن سالن اما حتي اونم هيچ سئوالي نپرسيد كه چرا اونجا خوابيدم! حالا خودتون مقایسه کنید اگه اینجا سالن فرودگاه ایران بود چه اتفاقی می افتاد؟!
4 صبح كه ديگه خسته و كلافه بودم نهايتا دل به دريا زدم و با چرخ دستي مسير حدود 30 متري محوطه رو طي كردم و با پله برقي تا ايستگاه قطار فرودگاه پايين رفتم. راستش با ديدن اونجا و چند نفري كه روي صندلي ها دراز كشيده بودند متوجه شدم كه عجب ايستگاه تمييز و مدرني اونجا بود و من حماقت كردم كه زودتر نيومدم پايين!
باجه بليط فروشي بسته بود اما نوشته بود كه دستگاههاي تعبيه شده امكان فروش بليط را دارند اما من چون منوي اصلي دستگاهها به زبان آلماني بود راستش يكم مي ترسيدم كه دستگاه پولم رو بخوره و در نتيجه يكساعتي صبر كردم. در تابلوي بزرگي برنامه حركت قطارها كه از ساعت 5 صبح حركت مي كردند نوشته شده بود. همونطور كه قبلا از طريق اينترنت (سايت SBB) چك كرده بودم تقريبا هر نيم ساعت قطاري به سمت مراكز اصلي كشور حركت مي كرد اما اگر مي خواستم مستقيم به فريبورگ برم، بايد سوار قطاري مي شدم كه هر يكساعت يكبار 2 فرودگاه شمال و جنوب كشور سوئيس يعني زوريخ را به ژنو وصل مي كرد.
حدود ساعت 5.5 ديگه كلافه شده بودم و نمي تونستم تا 7.5 صبر كنم كه بليط فروشي باز بشه و به اين خاطر ترس رو كنار گذاشتم و با كمك زوج جواني كه مشغول خريد بليط از دستگاه بودند، من هم شيوه خريد بليط از دستگاه رو ياد گرفتم كه البته مكانيزم ساده اي هم داشت و با پرداخت 57 فرانك تا مقصد فريبورگ بليط خريدم. نكته جالي امكان خريد بليط به 2 واحد پولي فرانك و يورو بود. اول بايد زبان رو تغيير مي دادي، بعد هم مسير مقصد رو تايپ مي كردي. نهايتا با انتخاب كلاس واگن، مبلغ پرداختي درج مي شد و بعدش با دادن اسكناس به دستگاه، خودش باقي پول و بليط صادره رو اخ مي كرد بيرون.
قطار حدود ساعت 6.15 حركت مي كرد در نتيجه حوالي ساعت 6 از پله برقي كه شماره گيت بليط من درج شده بود پايين اومدم و كنار ريل ايستادم. هر چند دقيقه اي قطاري مي رسيد كه شبيه متروي تهران كرج البته بسيار شيك تر و تمييز تر بود. واگن هاي ابتدايي و انتهايي بيشتر به بليط هاي درجه يك كه گرانتر بودند اختصاص داشت و واگن هاي درجه 2 در وسط قرار داشت.
در قطار براي ديدن مناظر بهتر به طبقه 2 رفتم و با قراردادن ساك در فضاي كنار راه پله ، بر روي صندلي نشستم. راستش خيلي خسته بودم و خوابم مي آمد به زحمت بيدار ماندم تا حداقل مناظر شهر زوريخ را ببينم. از دل شهر با قطار عبور كرديم و ساختار طبيعي زيباي شهر نشان مي داد كه چرا اين شهر مهد بانكداري دنيا شده است. در طول مسير تا فريبورگ از شهر برن كه پايتخت سياسي سوئيس است عبور كرديم. مناظر اطراف آنقدر سرسبز و زيبا بود كه خواب را از سرم پراند . وجود دشت هاي سرسبز با درياچه هاي متعدد آبي رنگ، گله گاوهايي كه مي چرند و چشم انداز زيباي كوهاي كوچك و بزرگ از رشته كوهاي آلپ، يادآور بهشت بود كه به واقع تازه فهميدم چرا سوئيس در زيبايي شهره آفاق است!
وسط هاي راه بود كه به يكباره فردي كه لباس فرم مشابه ارتشي ها را پوشيده بود ناگهان به سرعت از پله بالا آمد و پشت سرم جلوي در حدفاصل واگن ها قرار گرفت. كمي نگران شدم كه شايد پليس است و با اينكه مشكلي نداشتم اما جا خوردم . دقايقي بعد متوجه شدم كه براي كنترل بليط 2 نگهبان در 2 انتهاي واگن مي ايستند تا كسي خارج نشود و بعد مسئول كنترل بليط به نزدم آمد و با خوشرويي بليطم را كه به تاريخ روز صادر شده بود و مي توانستم كل قطارهاي آن روز در اين مسير را سوار شوم ( فقط يكبار) را پانچ كرد.
در طول مسير قبل از هر ايستگاه صداي ضبط شده با 3 زبان فرانسه، انگليسي و آلماني مقصد را اعلام مي كرد. و با عبور از شهر برن متوجه شدم كه به پايان سفر نزديك شده ام و در حاليكه ساعت حدود 7.55 بود به ايستگاه قطار فريبورگ پا گذاشتم.
ادامه دارد ...
مطالب مشابه :
تور مشهد زمینی
قیمتای بالا با قطار اتوبوسی هست و با قطار کوپه ای 6 قيمت بليط استانبول. قيمت بليط تهران
نرخ بلیت هواپیما تبریز - تفلیس( گرجستان)
سیستم خرید بلیط اینترنتی قطار. بانک استانبول. هتلهای
گزارش سفر به تركيه
بهاي بليط رفت و برگشت هواپيمايي ايران از تهران به استانبول استانبول شبكه قطار قيمت هاي
معرفي هتل ماندارين گوانجو MANDARIN GUANGZHOU
ايستگاه قطار: ۱ ترين زمان با نــازلترين قيمت و صدور بليط كليه خطوط هوايي
اطلاعات صدور بليط
اطلاعات مورد نياز متقاضيان سفر با قطار; در سراسر كشور با قيمت يكسان تهران از
توصيه هاي سفر به چین- باتور بريم يا بدون تور؟!
حالا كه تازه از سفر چين برگشتيم و با توجه به نوسانات قيمت قيمت بليط برای خرید بلیط قطار
خاطرات سوئيس – قسمت اول – در مسير راه _ فرودگاه زوریخ
(به خصوص در فصل تعطيلات تابستاني كه قيمت بليط ها بليط قطار مي خريدم استانبول
هتل: هاليدي اين هامبورگ Holiday Inn Hamburg
هتل در سراسر جهان در كوتــــاه ترين زمان با نــازلترين قيمت بليط كليه خطوط تهران
برچسب :
قيمت بليط قطار تهران استانبول