حارث بن اعور هَمدانی- قسمت سوم

 

 سوم) اما مهمترین حدیثی که از حارث بن اعور همدانی نقل شده این است. این حدیث مربوط می‌شود به اواخر عمرش که ظاهراً بالغ بر نود سال هم عمر کرده است. در دوره‌ی حکومت امام علی علیه‌السلام و پس از جنگ جمل حارث که پیرمردی بیمار بوده است همراه عده‌ای از شیعیان به خدمت امام علی علیه‌السلام می‌آید. نوشته‌اند که حارث آنچنان ناتوان بود که دو نفر زیر بغل‌های او را گرفته بودند و او را کشان کشان می‌آوردند. هنگام ملاقات امام علی ع به او می‌فرمایند: حارث چگونه‌ای؟

حارث عرض می‌کند: ای امیر مومنان! روزگار از من روی برتافته و روزهای عمرم به آخر رسیده است. آمده‌ام تا درباره‌ی مطلب مهمی با شما سخن بگویم. و آن مطلب مهم اختلاف امت اسلام درباره‌ی شما و سه نفر خلیفه‌ی پیش از شماست.

امام علی ع فرمودند: منظورت چیست؟ چه اختلافی؟

عرض کرد: قربانت شوم. مسلمانان را می‌بینم که درباره‌ی تو به سه گروه تقسیم شده‌اند.

(مُفْرِط غَال)‏ یک عده چنان شیفته‌ی تو هستند که درباره‌ی تو غلو می‌کنند و تو را به خدایی می‌پرستند و ( مُقْتَصِدٍ تَال)  عده‌ای هم میانه‌رو هستند و پیروی تو می‌کنند و( مُتَرَدِّدٍ مُرْتَاب)‏ یک عده هم درباره تو هنوز مردد هستند و در حال ریب و ارتیاب (شک و دودلی) هستند. (ظاهراً منظورش طرفداران عثمان هست که امر بر آنها شبهه شده بود و گمان می‌بردند که علی ع با قاتلین عثمان همدست بوده است.)

  امام در پاسخ وی جمله‌ی بسیار زیبایی فرمودند: یَا اَخا هَمدَان!  أَلَا إِنَّ خَيْرَ شِيعَتِی النَّمَطُ الْأَوْسَطُ إِلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغَالِی وَ بِهِمْ يَلْحَقُ التَّالِی

 ای برادر همدانی! همانا بهترین شیعیان و پیروان من همان گروه وسط و میانه رو هستند و غلوکنندگان باید دست از افراط بردارند و بسوی این گروه بازگردند و کسانی هم که درباره‌ی من کوتاهی کرده‌اند و حق امامت مرا نشناخته‌اند و از قافله عقب مانده‌اند سعی  کنند که خودشان را به این گروه وسط برسانند و به آنها ملحق شوند.

باز حارث عرض می‌کند: لَوْ كَشَفْتَ -فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی- الرَّيْنَ عَنْ قُلُوبِنَا وَ جَعَلْتَنَا فی ذَلِكَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِنَا  

پدر و مادرم به فدای شما. اگر می‌شود لطفاً واضحتر بگوئید تا زنگار شک و تردید از دلهای ما زدوده شود و تا در دین خودمان بر بصیرت و بینایی باشیم.

امام فرمودند:ای حارث!  (فَإِنَّكَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ ) تو مردی هستی که امر بر تو مشتبه شده است. (یعنی حق و باطل را از هم تشخیص نمی‌دهی)

 إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِ‏ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ

همانا دین خدا به شخصیت افراد شناخته نمی‌شود بلکه باید آنرا با نشانه‌ی حقیقت شناخت. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.

شبیه به این جمله‌ی زیبا جمله‌ی دیگری از امام علی ع نقل شده است. و آن این است که در جریان جنگ جمل یکی از سپاهیان کوفه بنام حارث بن حوط (که بعضی احتمال داده‌اند شاید همان حارث بن اعور باشد ولی طبق تحقیق علامه تهرانی در جلد دوم معادشناسی این شخص یکی دیگر از اصحاب علی ع است) در امر جنگ مردد بود. امام به او فرمودند: چرا دست از جنگ کشیدی و مرددی؟

گفت: من نمی‌دانم حق کیست؟ باطل کیست؟ به یک طرف نگاه می‌کنم می‌بینم علی و حسن و حسین و عمار یاسر و اویس قرنی و مالک اشتر و... عده‌ی دیگری از اصحاب رسول خدایند و به طرف مقابل که نگاه می‌کنم می‌بینم عایشه ام المومنین و طلحه و زبیر و ... هستند. آیا می‌شود که عایشه و طلحه و زبیر هر سه بر امر باطلی اجتماع کنند ؟!  

امام علی ع در پاسخ او جمله‌ای فرمودند که بقول طه حسین نویسنده‌ی معروف مصری این جمله امام به اندازه تمام تاریخ ارزش دارد. فرمودند:

ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال. اعرف الحق تعرف اهله. اعرف الباطل تعرف اهله

همانا حق و باطل با بزرگی شخصیت افراد شناخته نمی‌شود. حق را بشناس اهل آنرا خواهی شناخت. باطل را بشناس اهل آنرا خواهی شناخت.

 جالب است که این سخن ارزشمند از دهان مبارک کسی صادر شده است که پیامبر خدا درباره‌ی او فرمودند:

علی مع الحق و الحق مع علی

علی با حق است و حق با علی است.

علی ع می‌توانست در پاسخ آن مرد به این حدیث معروف و مشهور استناد کند و بگوید من خود میزان حق و حقیقت هستم. ولی بجای این حرف، میزان و معیاری داد تا در همه‌ی زمانها و مکانها به کار آید.

بنظر من مشکل اغلب ما انسانها این است که مرعوب شخصیت علمی و سیاسی افراد می‌شویم و لذا نمی‌توانیم حق و باطل را از هم تشخیص دهیم. گاهی اوقات عناوین عالم و دانشمند و علامه و آیت الله العظمی و پروفسور و استاد و ... که در جلوی اسم افراد می‌آورند باعث می‌شود که تحت تاثیر شخصیت آنها سخن ایشان را تلقی به قبول کنیم و به خود اجازه ندهیم که روی سخن ایشان سخنی بگوئیم. و حال آنکه اگر نگاهی به زندگی دانشمندان علوم مختلف بیاندازیم می‌بینیم کسانی در کار خودشان موفق بوده‌اند و توانسته‌اند سخن تازه‌ای در علم بیاورند که به گفته‌ها و نوشته‌های پیشینیان بسنده نکرده‌اند و بلکه سخن آنها را مخدوش دانسته‌اند و در پی رد و نقض تا تکمیل مطالعات و نتایج دانشمندان پیش از خود بوده‌اند. بقول شاعر:

نحن ابناء الدلیل / نمیل حیث یمیل

ما فرزندان دلیل و برهان هستیم / به هر طرف که دلیل و برهان میل کند ما هم به همان سمت و سو متمایل می‌شویم.

و کاری نداریم که فلان حرف از دهان چه کسی بیرون آمده است. سخن که از دهان بیرون آمد دیگر متکی به گوینده‌ی سخن نیست بلکه برهان و منطقی که در کلام هست باید جور درستی و نادرستی سخن را بکشد. امام علی ع در یکی از کلمات قصار خود می‌فرمایند:

لا تنظر الی من قال وانظر الی ما قال

یعنی در سخن نگر نه در گوینده.

چه بسا سخن حقی را از زبان انسان جاهل یا کافر و منافقی بشنویم و چه بسا افرادی که شخصیت موجه و مقبولی دارند ولی رای و نظرشان نادرست است.

باری از این جملات معترضه که بگذریم امام به حارث فرمودند مشکل تو و امثال تو این است که تحت تاثیر شخصیت افراد قرار گرفته‌اید و سابقه‌ی چند نفر در اسلام امر را بر شما مشتبه کرده است و لذا در این زمانه که باطل لباس حق را بر تن کرده نمی‌توانید آنرا از حق افتراق دهید.

البته باز در اینجا نکته‌ی دیگری به ذهنم متبادر شد و آن نکته‌ی شریف این است که در قرآن می‌فرماید: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً

یعنی اگر پرهیزکار شوید خداوند برای شما فرقان قرار می‌دهد. فرقان یعنی ملکه‌ و قوه‌ی تشخیص و افتراق (فرق نهادن) حق از باطل. یعنی در اثر تقوا و اطاعت از فرامین الهی کم کم قدرت تشخیص خیر و شر و حق و باطل به شما عنایت می‌شود. بقول حافظ:

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود

به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود

کسی که دارای ملکه‌ی فرقان هست در پیشامدهای روزگار از افتادن در دام فتنه‌ها مصون است. چون می‌تواند بین حق و باطل فرق بگذارد. اینها بر خلاف اکثریت مردم که حزب باد هستند و به هر طرف که باد بوزد متمایل می‌شوند چون کوه استوار و پابرجا هستند.

ادامه‌ی حدیث که بسیار مهم است را انشاء الله در قسمت بعد می‌آورم.

 


مطالب مشابه :


بن تن

خلاصه ی بن تن مجموعه 10 قسمت سوم: بن و پدربزرگ و گون به جایی می رسن که پدربزرگ بن برای اولین




پایان فصل اول "بن تن" منتشر شد

پایان فصل اول "بن تن ( جوانه پویا به مناسبت اخرین قسمت فصل اول بن تن قسمت آخر فصل




حارث بن اعور هَمدانی- قسمت سوم

حارث بن اعور هَمدانی- قسمت عمرم به آخر که باطل لباس حق را بر تن کرده نمی




هری پاتر به نقد کارگرادان های ایرانی

بن تن و بن تن در قسمت جدید هری پاتر خب آخر همه سریالهای تلویزیونی که مشخص است. عشق




حارث بن اعور هَمدانی- قسمت چهارم

حارث بن اعور هَمدانی- قسمت ام نه مأمور تن مسائل گوناگون فصل الخطاب و سخن آخر




زراره بن اعین- قسمت اول

زراره بن اعین- قسمت اول بعضى به جاى دو نفر آخر و زراره را چند تن اولاد بود از




برچسب :