کبوتر طوقدار
کبوتر طوقدار
آورده اندکه در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و مرغزاری نزه بود که از
عکس ریاحین او ، پر زاغ چون دم طاوس نمودی و در پیش جمال او
دم طاووس به پر زاغ مانستی
متصید= شکارگاه از واژه ی صید گرفته شده است.
مرغزار = چمنزار
نزه= باصفا ، پاکیزه
ریاحین= جمع ریحان به معنای گیاهان
معنا: نقل کرده اند که در ناحیه ی کشمیر (هند) شکار گاهی
بود خرم و و چمنزاری بود که از عکس زیبایی آن گل ها پر زاغ با
همه ی زشتی اش مانند پر طاووس زیبا به نظر می رسید. و دم
طاووس با همه ی زیبایی اش در برابر آن شکارگاه مانند پر زاغ
زشت به نظر می رسید.
درفشان لاله در وی چون چراغی ولیک از دوده او بر جانش داغی
این بیت آرایه ی لف و نشر دارد.لاله، لف 1 و چراغ ،لف 2 است . دود
نشر 1 و ش در جانش نشر2 است.
آرایه ی لف و نشر چیست؟
آوردن دو یا چند واژه در بخسی از کلام که توضیح آن در بخش های
دیگری آمده باشد.
مثال خیلی ساده: من بیل و خودکار و تفنگ را که در دست داشتم به
کارگر و دانشجو و سرباز دادم.
توضیح: به ترتیب بیل به کارگر داده شده- خودکار به دانشجو- تفنگ
به سرباز پس: بیل را لف اول ، خودکار را لف دوم، و تفنگ را لف سوم
گویند.
در طرف دیگر کارگر نشر اول ، دانشجو ، نشر دوم ، سرباز نشر سوم
است.
چون این لف ها و نشرها به ترتیب در برابر هم آمده است پس لف و نشر مرتب است.
اگر این گونه بود لف و نشر نا مرتب می شد.
من بیل و خودکار و تفنگ را به سرباز و کارگر و دانشجو دادم.
پس می بینیم چون نشرها در برابر لف های خود نیامده اند پس لف
ونشر ، نامرتب یا مشوش دارد.
چند مثال دیگر:
دشمن ملک و دین اند ؛ پادشاه بی حلم و زاهد بی علم
ملک، لف 1 دین، لف 2 پادشاه بی حلم ،نشر1 زاهد بی علم، نشر2 (مرتب است).
برای لف و نشر نامرتب یا مشوّش:
آن نه زلف است و بُنا گوش که روز است و شب است.
در مصراع زلف به شب و بناگوش ازسفیدی به روز تشبیه شده
است که می بینیم نشر ها درست در برابر لف ها نیامده است.
-لاله به چراغ و سیاهی درون جام لاله به داغ مانند شده است.
معنا: گل لاله مانند چراغی در آن مرغزار می درخشید لیکن انگار
در میان گل برگ هایش داغی زده بودند.(شاعر سیاهی درون جام
لاله را به داغ مانند کرده است.)
شقایق بر یکی پای ایستاده چو بر شاخ زمرد جام باده
در این بیت مصراع نخست مشبه و مصراع دوم مشبه به است.
(تشبیه مرکب به مرکب برای انسانی هاست)
معنا: در آن جا شقایق بر روی یک پایش(ساقه) ایستاده بود درست
مانند این بود که انگار بر روی شاخه ی زمرد جامی از باده گذاشته باشند.
و در وی شکاری بسیار و اختلاف صیادان آن جا متواتر. زاغی در حوالی
آن بر درختی بزرگ گشن خانه داشت.
معنا: در آن جا شکار بسیار به دست می آمد و شکار چیان پی در پی
در آن جا رفت و آمد می کردند. کلاغ سیاهی در آن ناحیه بر روی درخت
بزرگ پر شاخ و برگی خانه داشت.
اختلاف= رفت و آمد
متواتر = پی در پی ، پشت سر هم
گشن= انبوه ، پر شاخ و برگ.
نشسته بود و چپ و راست می نگریست.
کلاغ )روی درخت نشسته بود و به چپ و راستش می نگریست. (این
ناگاه صیادی بد حال خشن جامه، جالی بر گردن و عصایی در دست،
روی بدان درخت نهاد.
بدحال= پریشان مضطرب
خشن جامه= لباسی نامرغوب و خشن
جال= تله،دام برای پرندگان
معنا:ناگهان شکار چی پریشان و بد لباس در حالی که دامی از جنس
ریسمان بر گردن انداخته بود و عصایی در دست داشت به سوی آن
درخت آمد.
بترسید و با خود گفت: این مرد درا کاری افتاد که می آید ونتوان دانست
که قصد من دارد. یا ا ز آن کس دیگر. من باری جای نگهدارم و می نگرم
تا چه کند،
کاری افتاد= برایش کاری پیش آمده
معنا: (کلاغ) ترسید و با خودش گفت که این مرد برای کاری این جا
می آید و نمی دانم که آیا برای شکار من می آید یا برای شکار کس
دیگری آمده است .به هر حال بهتر است از جایم تکان نخورم و به بینم
که می خواهد چکار کند.
صیاد پیش آمد و جال باز کشیدو حبه بینداخت و در کمین بنشست.
حبه= دانه برای فریب شکار
شکار چی نزدیک آمد و دامش را پهن کرد و دانه در آن گذاشت و در
کمین شکار نشست.
ساعتی بود؛ قومی کبوتران برسیدند و سر ایشان کبوتری بود که او
را مطوقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذشتندی.
قومی = گروهی
طاعت و مطاوعت جناس اشتقاق دارند.
مطوقه= کبوتری که دور گردنش خطی به صورت حلقه(طوق) داشته
باشد.
معنا:چند ساعتی آن جا بود ،گروهی از کبوتران به آن جا رسیدند. رهبر کبوتران کبوتری بود که به آن مطوقه می گفتند. این کبوتران با فرمان بری و فرمان برداری از مطوقه روزگار می گذراندند.
چندان که دانه به دیدند، غافل وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند. و صیاد شادمان گشت و گرازان به تگ ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی می کردند و هر یک خود را می کوشید.
گرازان= به معنای خُرامان راه رفتن با ناز و عشوه رفتن . توجه داشته باشید که که «گرازان» را درست معنی کنید.(گرازان به معنای حیوان های گیاه خوار وحشی با فلان ویژگی هانمی شود، دقت کنید.)
به تگ ایستاد= شروع به دویدن کرد.(توجه کنید که در این جا ایستادن معنای دویدن دارد.)
هر یک خود را می کوشید= هر کدام برای نجات خود کار می کرد.
معنا:همین که این کبوتران دانه ها را دیدند بی خبرانه پایین آمدند تا این که همگی در دام افتادند و شکارچی خوش حال شد و با حالتی خرامان شروع به دویدن کرد. تا کبوتران به دام افتاده را بگیردو کبوتران مضطرب و پریشان بودند و هر کسی می کوشید تا خود را از بند رهایی دهد.
مطوقه گفت: « جای مجادله نیست؛ چنان باید که همگنان استخلاص یاران را مهم تر از تخلص خود شناسند.
همگنان= هم نوعان در این جا همان معنی همگی می دهد.
استخلاص= رهایی
تخلص= رهایی(استخلاص و تخلص جناس اشتقاق دارد.)
معنا: مطوقه گفت:جای ستیزه نیست؛ همگان باید رهایی دوستان را از رهایی خود مقدم تر بدانند.
و حالی صواب آن باشد که جمله به طریق تعاون قوتی کنید تا دام از جای بر گیریم که رهایش ما در آن است.»
معنا: واکنون بهتر آن است که همگی با کمک هم نیرویی به کار گیریم تا دام را از زمین برکنیم. زیرا که رهایی ما در آن است.
کبوتران فرمان وی بکردند و دام بر کندند و سر خویش گرفت و صیاد در پی ایشان ایستاد، بر آن امید که آخر درمانند و بیفتند و زاغ با خود اندیشید که بر اثر ایشان بروم و معلوم گردانم که فرجام کار ایشان چه باشد. که من از مثل این واقعه ایمن نتوانم بود و از تجارب برای دفع حوادث سلاح ها توان ساخت.
سرخویش گرفت= کنایه از این که راه خود را پیش گرفتند
بر اثر= به دنبال
فرجام= پایان کار
فرمان وی بکردند= فرمان مطوقه را پذیرفتند.
در پی ایشان ایستاد= به دنبال کبوتران دوید.(باز هم توجه کنید ، ایستاد به معنای دوید است.)
معنا:کبوتران دستور مطوقه را اطاعت کردند و دام را از زمین کندند و راه خود را در پیش گرفتند و شکارچی نیز به دنبال ایشان دوید به امید این که خسته شوند و از هوا به روی زمین بیفتند و زاغ با خود فکر کرد که به دنبال آن ها برود و به فهمم که پایان کار آنان چگونه خواهد شد، چون ممکن است من نیزبه چنین حادثه ای گرفتار شوم. و از تجربه می توان برای چیرگی بر حادثه های ناگوار سلاحی ساخت.
و مطوقه چون بدید که صیاد در قفای ایشان است ، یاران را گفت: این ستیزه روی در کار ما به جد است و تا از چشم او ناپیدا نشویم دل از ما بر نگیرد . طریق آن است که سوی آبادانی ها و درختستان ها رویم تا نظر او از ما منقطع گردد، نومید وخایب بازگردد که در این نزدیکی موشی است از دوستان من ؛ او را را بگویم تا این بندها ببرد » کبوتران اشارات تو را امام ساختند و راه بتافتند و صیاد باز گشت.
قفا=پشت سر
ستیزه روی= گستاخ
دل از ما بر نمی گیرد= کنایه از این که ما را رها نمی کند.
طریق آن است= چاره آن است
درختستان= جنگل، جای پر درخت
خایب= نا امید، بی بهره
اشارت او را امام ساختند= راهنمایی او را سرمشق قرار دادند.
راه بتافتند= تغییر مسیر دادند.
معنا: مطوقه چون دید که صیاد به دنبال ایشان است؛ به یاران گفت:این شکارچی بی شرم در تعقیب ما جدی است و تا زمانی که در مقابل دید او قرار داریم از ما قطع امید نمی کند . چاره آن است که به طرف آبادانی ها و درخت زارها برویم تا از معرض دید او خارج شویم و او نا امید و بی بهره برگردد که در این نزدیکی موشی از دوستان من زندگی می کند ، به او می گویم تا این بندها را ببرّد. کبوتران فرمان او را پیشوای خود قرار دادند و تغییر مسیر دادند تا این که صیاد برگشت.
مطوقه به مسکن موش رسید. کبوتران را فرمود که:«فرود آیید.» فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند و آن موش را زبرا نام بود ، با دهای تمام و خرد بسیار ، گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شر احوال مشاهدت کرده . و در آن مواضع از جهت گریز گاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هر یک را در دیگری راه گشاده و تیمار آن را فراخور حکمت و بر حسب مصالحت بداشته. مطوقه آواز داد که:«بیرون آی» . زبرا پرسید که:« کیست؟» نام بگفت ؛ بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.
دَها= زیرکی، هوشمندی
مواضع= جمع«موضع»، مکان ها ، جایگاه ها
تیمار= نگهداری ، مراقبت
معنا:مطوقه به خانه ی موش رسید . به کبوتران فرمان داد که پایین بیایید کبوتران فرمان او را اجرا کردند و همگی نشستند و نام آن موش زبرا بود با زیرکی تمام و عقل فراوان و با تجربه و دنیا دیده بود. او در آن جایگاه برای فرار در روز گرفتاری صد سوراخ درست کرده که همه در هم راه داشتند و با علم و دانش و مصلحت از آن سوراخ ها نگهداری می کرد.مطوقه فریاد زد که (ای مطوقه) بیرون بیا زبرا پرسید که کیست؟ مطوقه نامش را گفت زبرا او را شناخت و با عجله بیرون آمد.
چون او را در بند بلا بسته دید ، زه آب دیدگان بگشاد و بر رخسار جوی ها براند وگفت:«ای دوست عزیز و رفیق موافق، تو را در این رنج که افگند؟»جواب داد که :«مرا قضای آسمانی در این ورطه کشید.» موش این بشنود و زود در بریدن بند ها ایستاد که مطوقه بدان بسته بود. گفت : نخست از آن یاران گشای .» موش بدین سخن التفات ننمود. گفت :« ای دوست ، ابتدا از بریدن بند اصحاب اولی تر .»
بند بلا اضافه ی تشبیهی است.
زه= چشمه، زه آب دیدگان= چشمه ی چشم که همان اشک است.
زه آب دیدگان بگشاد= کنایه از گریست.
بر رخسار جوی ها براند= بسیار گریه کرد، کنایه ی اغراق آمیز است.
ایستاد= آغازید. ورطه= جای نابودی
معنا= چون او را در گرفتاری دید، گریست و از گونه هایش اشک جاری ساخت و گفت ای دوست عزیز و رفیق همراه چه کسی تو را در این رنج گرفتار کرد؟پاسخ داد که سرنوشت روزگار مرا در این جای نابودی کشاند. موش این سخنان را شنید وشروع به باز کردن بند ها کرد.که مطوقه در آن بسته شده بود.مطوقه گفت نخست بند یارانم را بگشای موش به این سخن توجهی نکرد و گفت ای دوست شایسته است نخست بند دوستان را باز کنم.
گفت: « این حدیث را مکرر می کنی؛ مگر تو را به نفس خویش حاجت نمی باشد وآن را بر خود حقی نمی شناسی؟» گفت :« مرا بدین ملامت نباید کرد که من ریاست این کبوتران تکفل کرده ام ، و ایشان را از آن روی بر من حقی واجب شده است. و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معاو نت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم، مر انیز از عهده ی لوازم ریاست بیرون باید آمد. و مواجب سیادت را به ادا رسانیم. و می ترسم که اگر از گشادن عقده های من آغاز کنی ؛ ملول شوی و بعضی از ایشان در بند بمانند و چون من بسته باشم- اگر چه ملالت به کمال رسیده باشد – اهم
مطالب مشابه :
کبوتر زاغ آبادانی(اصلاح نژاد شده درشت). زاغ های اصیل ... فروشگاه کبوتران زیبا
¶@¶فروش رسمی کبوتر kabotar¶@¶ - کبوتر زاغ آبادانی(اصلاح نژاد شده درشت). زاغ های اصیل فروشگاه
اصلاح نژاد و تکثیر نژاد برتر
کبوتر افاق در ایران دو عدد زاغ آبادانی اصیل را با هم جفت می اندازید از هر 8 جوجه 7 عدد زاغ و
نژاد مختلف کبوتر
ماکران - نژاد مختلف کبوتر - جالب ترین اخبار روز دنیا در وبلاگ روستای زاغ آبادانی
کبوتر طوقدار
کبوتر طوقدار عکس ریاحین او ، پر زاغ چون دم طریق آن است که سوی آبادانی ها و درختستان ها
برچسب :
کبوتر زاغ ابادانی