تغيير نگرش نسبت به نقش زنان در جامعه 23/4/1386

تغيير نگرش نسبت به نقش زنان در جامعه 23/4/1386

مقاله حاضر با نگاهی جدی به مسأله اشتغال زنان این مهم را در پرتو تغییراتی كه لازم است در نگرش به مفاهیم متداول جامعه واقع شود، مورد مطالعه قرار می دهد.
 

تغییر نگرش نسبت به نقش زنان در جامعه

 

مقدمه

درجامعه ‌كنونیهر چند ادعای برابری دو جنس در حقوق اجتماعی وانسانی به نحو فراگیری در حال پذیرشاست، بین پذیرش عقلانی آن و اجرای آن در عمل فاصله ‌بسیاری موجود است. هنوز نگرشهاوارزشهای جامعه ‌ما كاملا پدر سالارانه است ومتاسفانه این ارزشها تقریبا تمامی حوزههای حیات اجتماعی وفردی اعضاء جامعه را تحت تأثیر خود قرار داده است.در كتابهای درسی كه اساستعلیم و تربیت و اجتماعی شدن فرزندان جامعه را تعیین می نمایند، نقش زنان عمدتاًمادر و ندرتاً معلّم تعریف شده است دختران و زنان در محدوده‌ خانه و حیاط منزل ومدرسه حركت می كنند در حالیكه پسران فعالانه در خارج از خانه مشغول فعالیت، كار،بازی و ورزش می باشند . در سالهای بالاتر همین نقشهای كوتاه زنان نیز محو می گردد. این امراز همان ابتدا در اذهان افراد آینده جامعه اثر چشمگیر موقعیت و پایگاه اجتماعی ومحدودیت حركت و امكانات زنان را می گذارد.این در حالی است كه از سوی دیگرزنان بنا بر مقتضیات ظاهری توسعه ،به تحصیلات و متعاقب آن اشتغال مبادرت می ورزند واین امر موجبات بروز تناقضاتی در جامعه ای می شود كه از سویی زنانش درپایگاهی فروتر از مردان قرار دارند و از سوی دیگر تحصیلكرده ، فرهیخته ، كارآمد والبته محقّند كه در فعالیتها و بویژه تصمیم گیری های اجتماعی مشاركت نمایند.

   تناقض یاد شده در چندین جنبه از حیات اجتماعی زنان مؤثر واقع می شود. یكی از ابعادچنین تناقضی در نوع مشاغلی نمایان می گردد كه عموم زنان قادرند احراز نمایند. اینمشاغل طیف ناچیزی از اقسام مشاغل اجتماعی و اقتصادی را شامل می گردد ازجمله منشیگری، تدریس، خدمات بهداشتی، نظافتچی، دوزندگی و آرایشگری وخدمات ویژة زنان،فروشندگی صندوقداری و برخی مشاغل جزء دیگر؛ در سال 1986نزدیك به 90%كارمندان دفتریو98%همة منشیان در انگلستان زن بودند . اینگونه مشاغل با پایگاهاجتماعی نه چندان مطلوب و درآمد ناچیز عمده اشتغال زنان را در بر میگیرند.مشاغل  دیگر كه نیازمند تخصص و تحصیلات است البته در صورتی به زنانتفویض می گردد كه در شرایط برابر مردانی طالب و خواهان آن پستها نباشند؛ در سال 1375میزان فعالیت عمومی برای مردان 5/74 درصد و برای زنان 6/9 درصد بوده است. اینارقام مبین چند واقعیت است از جمله آنكه كارفرمایان تمایل كمتری به استخدام زناندرمقایسه با مردان دارند. بنا بر این نه تنها میزان اشتغال بلكه نوع اشتغال نیز ازشاخصه های نابرابری اشتغال زنان و مردان محسوب می گردد.

   از دیگر شاخصه هاینابرابری اشتغال خانمها درآمد كمتر آنها نسبت به آقایان برای میزان كار برابر است. اصولا زنان در بخشهایی از اشتغال قرار می گیرند كه دستمزد كمتری پرداخت می گردد،اما حتی آن زمان كه در موقعیت شغلی یكسان با میزان كارایی برابر با مردان قراردارند نیز دستمزد كمتری دریافت می نمایند. كارمندان دفتری زن در انگلستان 60%درآمدهمتایان مردشان مزد دریافت می نمایند و فروشندگان زن 57% درآمد مردان در همان شغل را  بدست می آورند .   از طرف دیگر در جامعه ما هجوم زنان به مشاغلمردانه لا اقل تا كنون قادر نبوده است كه معضل زنان در فعالیت اجتماعی را كاهش دهدبلكه حتی به نوعی هویت آنان و خصایص ممتازه زنان را در معرض تغییر قرار داده است. به این معنا كه ساختارهای حاكم بر جامعه ما ساختارهای پدر سالاری و مبتنی بر ارزشمحوری قدرت است در چنین جامعه ای رقابت و تنازع برای كسب قدرت و اعمال آن و نیزتمایل به نابرابری و ترتب مقامات و حاكمیت از بالا به پایین بخش مهمی از قواعدفعالیت اجتماعی را شامل  می گردد و زنان نیز لاجرم برای حضور در عرصه های مشاركتاجتماعی باید خود را با این اصول و ارزشها انطباق داده خصایص و ویژگیهای شفقت آمیز، رحم ذاتی و تمایل به مشاركت و همكاری را در منزل وانهند و با لباس مبدل در نقشمردان به اجتماع وارد گردند، در غیر اینصورت برای ایشان جایی و سهمی در فعالیتهایاجتماعی وجود نخواهد داشت. چنانچه در دهة 1980 كه یك پادشاه و یك نخست وزیر زنهمزمان در انگلستان حكومت می كردند عملا هیچ تفاوتی در ساختارهای ارزشی و كاركردی جامعه  بریتانیا یی مشاهده نشده است .از این روی تنها كمیت حضور زنان و حتی پایگاههایاشغال شده توسط زنان نیست كه دارای اهمیت است بلكه لازم است تا جامعه تغییراتی دراصول و ارزشهای خویش ایجاد نماید بنحوی كه هردو جنس بتوانند با حفظ هویت و ارزشهایانسانی در جامعه فعالانه مشارکت نمایند .

   مساله دیگری كه زنان با آن در گیرند در بهایی است كه باید برایاشتغال بپردازند كه از جمله میزان بالای ساعت كاری در هفته درمقایسه با همتایانمردشان است. جامعه ما البته در پاره ای مسائل به درك موقعیت و ایجاد فرصتهای شغلیبرای خانمها مبالات نموده است اما البته هنوز نمی تواند از انجام امور منزل توسط زنان صرفنظر نماید. بهاین ترتیب خانمهای شاغل با پدیده « فشار مضاعف» مواجهند. به این معنا كه از یكسو بیشاز زنان خانه دار ناگزیر از كار كردن می باشند 5/84ساعت در ازای78ساعت كار خانمهایخانه دار و از سوی دیگر دلواپسی دائمی برای انجام امور منزل ورسیدگی به فرزندان نیز ایشان را آزار می دهد و گاه حتی از انجام میزان بشتری ازفعّالیت كه لازمه ارتقاء شغلی است باز می دارد.

وضعیت زنان خانهدار 

 آنچه ذكر شد معضلات زنان شاغل را به خاطرمی آورد كه در جای خودبسیار نگران كننده است اما از جانبی دیگر با وضعیت اسفناك زنان خانه دار مواجهیم والبته همه اینها صرفنظر از معضلات عمومی زنان است كه موضوع بحث این مقاله نیست ازجمله خشونت علیه زنان در داخل حریم به اصطلاح امن خانواده! با اینحال در مورد زنانخانه دار وضع از زنان شاغل نیز وخیم تر است. بسیاری از زنان جامعه ‌ما به اختیار یااجبار از انجام فعالیتهای اجتماعی اجتناب           می نمایند و به انجام امور منزل و نگهداریو مراقبت از فرزندانشان مبادرت می نمایند .

   زنان در مرحله« مادری فعّال« تقریبا 78 ساعت در هفته كار می كنند كه از فعالیتهای هر كارگری بیشتراست، لذا شدت فشار كار بر ایشان در این مرحله بسیار زیاد است و این در حالی است كههیچ مزد و پاداشی برای آن دریافت نمی نمایند و بیشتر درآمد شوهر نیز صرف رفاه خوداو و بیشتر فرزندان می گردد و سهم زن از درآمد شوهر ناچیز است كه اكثراً از همان هممی گذرند. باری بتدریج كه فرزندان بزرگتر می شوند، از میزان كار مادران نیز كاستهمی شود تا اینكه بطور متوسط در سنین 46-45 سالگی با خروج فرزندان از خانه وظایف اوبه طور چشمگیری كاهش می یابد. مادری كه تمام ارزشهای خود را در انجام وظایف مادری ورسیدگش به امور منزل و فرزندان می دید اینك در حالی كه هنوز جوان و دارای توان استخود را تنها و بی فایده می یابد. او خود را  در سیر نزولی از حیث مقام می بیند بهنحویكه دیگر كار مهمی برای انجام دادن ندارد. هیچ تخصّصی ندارد و برای فراگیری نیزبسیار دیر شده است لذا نمی تواند امید به دست آوردن شغل مناسبی را در سر بپروراندعادت به مطالعه و انجام خدمات اداری به دلیل اشتغال تمام وقت به امور فرزندان در اوشكل نگرفته و بنا بر این افسرده می شود و مدام از كمر درد و پادرد و دردهای دیگریشكایت می كند كه معاینات پزشكی بی اساس بودن آنها را اثبات می نمایند. بیماری آنهانه جسمانی كه روان تنی است آنان    نمی دانند از اوقات خود چگونه باید استفاده نمایندو نیز هویت و موقعیت خودرا كه عبارت از فعالیتهای مادری بود ،از دست رفته   می بینند .

   فقر نیز معضل دیگر زنان خانه دار است. ایشان درآمدی برای خودندارند. ازهمین روی نمی توانند از درآمد خانواده كه همان درآمد شوهر است به میل خودو بر حسب نیاز خود استفاده نمایند. در بهترین حالت زنان توزیع كننده‌ درآمد همسرانخود هستند. قاعده عمومی بر این است كه داراییهای خانواده به نام شوهر ثبت می گردد واختیار خرید و فروش آنها نیز با اوست. این در حالی است كه كار بی اجر و مزد خانهداری بین 20 تا40 در صد ثروت ایجاد شده در كشورهای صنعتی را در بر می گیرد. كارزنان خانه دار كه شوهرانشان برای انجام فعالیتهای اقتصادی به آن وابسته اند، بهتقویت اقتصاد كل جامعه كمك شایانی می نماید در حالی كه زنان که ارائه کننده این خدمتند از جمله فقیر ترین اقشار جامعه اند    بنا بر این با یك سر در گمی جدیمواجهیم.  برای خانمها بهتر است به اشتغال مبادرت ورزند یا در منزل به امور خانهداری بپردازند؟ مشکلات  كدام قشر كمتر و موقعیت كدامیك مطلوب تر است؟ در حالی كه پاسختلخ ما این است كه در حقیقت موقعیت هیچیك مطلوب نیست، این سؤال همچنان بر جای میماند، سؤالی كه به پاسخی فوری و واضح نیاز دارد.

ضرورت تغییر برخینگرشها

   در این مقایسه شرایط ، به نكات و مسائلی برخورد نمودیم كه راه خروج از آن  تغییر دیدگاههای تمامیاعضای جامعه نسبت به پاره ای مسائل است، زیرا مادامی كه ما نتوانیم نگاه خود را بهمسائل دگرگون سازیم از درك موقعیت و یافتن راه حلهای كارآمد و بدیع عاجز خواهیمماند و در دور باطل سر گردانی دربازار كار و خانه نشینی زنان باقی خواهیم ماند و نهتنها زنان از رشد و تكاملی كه استحقاق آن را دارند محروم می مانند، كل جامعه انسانیاز مزایای حضوركامل و تمام عیار زنان بی بهره خواهد ماند و لذا مسائل همچنان حلنخواهند شد و در توسعه جامعه ایران توفیق بیشتری نخواهیم یافت. به نظر نمی رسد كهراه حل در هیچ طرح روبنایی و مخاصمه جویانه بین دو جنس یافت شود بلكه راه حل بنیادیو زیر بنایی تغییر منظر و زاویه دید است. همانگونه كه در انقلاب كپرنیكی در دنیاینجوم اتفاق افتاد و یا كانت در عالم فلسفه ایجادنمود. برای زنان در رقابت با مردانسعادتی وجود ندارد. راه حل در نگاهی نو به اساس و اصول است، نگاهی كه زنان ومرداندر آن با یكدیگر سهیم باشند:

الف)قدرت:

   از جملهتغییرات، تغییر در نگرش نسبت به قدرت به عنوان ارزش محوری جامعه است. در جامعه ماقدرت به ابزاری برای وادار كردن دیگران در تنفیذ اراده صاحبان قدرت تقلیل یافته استو از ابعاد دیگر آن غفلت شده است. در تاریخی كه برای ما نوشته اند قدرت همواره بخشمهم و عمده امتیازات افراد، گروهها، اقوام، طبقات  و ملتها بوده است و البته بیشتر دراختیار مردان قرار داشته است. بدین ترتیب نقش قدرت در جامعه تأمین توانایی تملك،تفوق، نفوذ، مقاومت و كسب پیروزی برای صاحبان خود بوده است. البته باید پذیرفت كهچنین تعبیری از قدرت در ادوار پیشین حیات بشر كارایی هایی هم داشته است اما در عصربلوغ و ارتقاء درك و فهم بشر و پیچیدگی بیشتر جوامع انسانی دیگر مفید و موجد شرایطلازم برای پیشرفت بشر امروز نیست. به همین قیاس كه دیگر تكنولوژی كارآمد برای راهاندازی راه آهن، برای فرستادن فضاپیماها به خارج از منظومه شمسی عقب مانده و ناكارآمد است.   بنا بر آنچه گفته شد لازم است در جستجوی مفاهیم بدیع تری از قدرتباشیم كه گرچه در پذیرش آنها با یكدیگر متّفقیم ،در عمل راه زیادی برای اجرا وبكار بستن آنها داریم. از جمله معانی قدرت، قدرت حقیقت است كه در ارتباط با عظیمترین توفیقات دینی، فلسفی،هنری و تجارب علمی از عوامل مؤثر و نافذ محسوب می گردد. از دیگر معانی قدرت  ،  قدرت اخلاقی و پیروی از سرمشقهایی است كه از تفوق اخلاقی قابلتوجهی نسبت به سایرین بر خوردارند؛ وسیله ای قطعی در تجهیز و بسیج نیروهای بیکران تلاش انسانها در عرصه  فردی و اجتماعی است .

   قدرت و نیروی اتحاد و اتفاق ازدیگر جوانب مفهوم قدرت است كه می تواند تحولات كمی و كیفی عظیمی در سعادت و مدنیتعالم انسانی ایجاد نماید و استعدادهای نهفته در هویت مردمان را چنان متحد و متوافقسازد كه بتواند در مسیر رستگاری نوع بشر  به کار گمارده شود .   به این ترتیبقدرت اولیای امور نه برای حكومت، تفوق و ترتب و تنفیذ اراده ایشان كه در جهت جلبحمایت و اعتماد مردمان و از طریق مشورت آزاد ،صریح و تا حد امكان گسترده و همهجانبه اعمال می گردد. چنین جامعه ای بی تردید از اعمال زور و بی عدالتی علیه هریكاز اعضایش (از جمله زنان) اجتناب خواهد نمود. مهمتر آنكه چنین تعابیری از قدرت نمیتواند بدون حضور نگرشهای زنان كه مبتنی بر محبت و مشاركت و رشد دادن است، در جامعهنهادینه گردد و منتج به توفیقات بیشتر زنان خواهد شد .

ب) كار و الگوهای اقتصادی:

   نظاماشتغال امروز هدفی بسیار نازل را دنبال می كند كه همانا عبارت است از«بدست آوردنامكانات هرچه بیشتر برای مصرف كالاهایی كه عرضه می گردد». مشاغل كاذب، اختلاس، بیانصافی و بی میلی نسبت به ایفاء صمیمانه وظایف شغلی از جمله عواقب چنین نگرشی بهكار است در حالیکه در اشتغال و كار نیازمند ارزشهای اخلاقی نوینیهستیم كه كار را از سطح تنازع بقاء به خدمت به همنوع و عمران زمین كه زیستگاه نوعبشر است مبدل می سازد. چنین معنایی از اشتغال بر استعدادهای ذاتی نوع انسان به خدمت ، محبت وتعهد صمیمانه در اجرای وظایف اقتصادی متكی است كه در زنان به وفور یافت می شود والبته مردان نیز از آن بهره مندند.

ج) روابط انسانی ونقشهایخانوادگی:

   اگر جامعه امروز ما جامعه ای مترقی و بالغ است و اگرداعیه ‌عدالت اجتماعی و حقوق بشر برای تأمین حداكثر بهره مندی اعضاء جامعه ازامكانات رفاهی و سعادت حقیقی را دارد، لازم است گستره عدالت اجتماعی و ادراك ازمصادیق بشر و حقوق بشر را از دایره مردان خارج سازد و تا حوزه زنان گسترش دهد. بیشك بشریتی كه قادر است حقوق حیوانات و گیاهان و كوهها و دریاها و آسمان را از طریققوانین حفظ محیط زیست رعایت نماید ناتوان نیست از اینكه بر اعاده حقوق مسلوبه نیمیاز جمعیت خویش همت گمارد و روابط انسانی را بر مبانی جدیدی طراحی و تعریف نماید كهاو را قادر سازد غفلت هزاران ساله اش از «جنس مكمل» و «انسانی دیگر» جبران نماید واو را نه جنس دوم و فرودست كه «جنسی دیگر و مكمل» ارزیابی نماید. تنها چنین عدالتواقعا گسترده ای قادر خواهد بود نقش زنان در جمیع عرصه های اجتماع را به نحو مؤثریبهبود بخشدو هم در روابط خانوادگی، هم در روابط كاری آنان را در عرض مردان و ممد وبرابر با آنها قرار دهد.

د)هویت زنانه:

   انسان به روح،انسان است و جسم و روح انسانی فاقد جنسیت است. جنسیت از یك جنبه امری زیست شناختی وجسمانی است و از جنبه ای دیگر یك بر ساخته ‌اجتماعی است كه بر اساس انتظارات فرهنگینقشهای زنانه ومردانه را تفكیك و تعریف  می نماید. از این رو هویت انسانی و معنوی مامستقل از جنسیت می تواند رشد و ارتقاء یابد. لذا هویت زنانه و مردانه نمی تواند علت تفوق وبرتری باشد. هردوی این هویتها مادام كه به هویت واقعی انسانی  تقرب جویندمی توانند مكمل و ممد یكدیگر برای سعادت و رفاه و رستگاری نوع بشر باشند . بی گمانپرنده با یك بال، هرچقدر قوی باشد، قادر به پرواز نخواهد بود.

نتیجه گیری

    براساس آنچه ذکر شد  ،توجه به چندنكته و به كار بستن آنها در هر نوع رابطه میان زنان و مردان می تواند مفید تلقیگردد. در جامعه چیزی را  كم  داریم كه اساساً می توان از آن به نوعی وجدان واستشعار به هویت انسانی و شرافت بشری زنان یاد كرد. چنین خودآگاهی هر نوع تحقیر واستخفاف شأن زنان را محكوم خواهد ساخت. این وجدان لازم است در بادی امر  در خانوادهبه شكل آرمانی نهادینه و رسماً پذیرفته شده و به اطفال آموزش داده شود و در روابطبین والدین مراعات گردد. چنین همتی ضمناً در ارتباطی دیالكتیك با تعلیم و تربیتدختران  و زنان نه تنها به نحو مساوی با پسران كه در پاره ای مسائل بیش از ایشانقرار گیرد. چرا كه مادران مربیان اول فرزندان هستند و در شكل گیری شخصیت و انتظارات ایشان بسیار سهیم و دخیلند.

   بنا برآنچه ذكر شد، دادن فرصتهای شغلیبرابر با مردان به زنان اگرچه لازم است، كافی به نظر نمی رسد. جامعه باید ازانتزاعی نمودن و تقدّس بخشیدن به نقش مادران به معنای كنار زدن آنان از صحنه‌فعالیتهای اجتماعی و نیز از طفره رفتن برای به حساب آوردن پایگاه اجتماعی رسماًتعریف شده برای آنها جداً اجتناب نماید. اگر نقش مادری  برایتربیت و اجتماعی كردناعضای آینده جامعه دارای اهمیت فوق العاده است، تعیین یك روز به عنوان روز مادر وهدیه دادن به مادران كمترین كاری است كه لازم است برای مادران انجام دهیم، نهتنهاكاری كه انجام می دهیم.   لازم است جامعه مزایا و حقوق مناسب همراه باتأمین اجتماعی مستقل از مردان برای زنان و مادرانی كه حیات خود را وقف تربیت وپرورش اطفال جامعه می نمایند، در نظر بگیرد.  مزایایی كه امروز تنها به نقش پدری بهعنوان یك نقش اجتماعی تعلق می گیرد و نقش مادری را در ظاهر به نقشی آسمانی ارتقاءمی بخشد و در عمل از اولین حقوق زمینی محرومش می سازد. در چنین صورتی مزایا، پایگاه و هم تامین اجتماعی لازم برای یك زندگی سالم و سازنده اجتماعی به نقشی تعلقخواهد گرفت كه زنان به خوبی از عهده آن بر می آیند و آنگاه از حضورشان در خانوادهتوهین ، تحقیر و محرومیتی نخواهند چشید و با افتخار به ایفاء سهم خویش از امورجامعه در منزل موفق خواهند شد و اقداماتشان در حوزه های دیگر اجتماعی نه برای رقابتبا همسرانشان كه برای یاری و یاوری آنان است. بی گمان آرمان برابری بین دو جنس روزی همانگونه كه امروز ازلحاظنظری پذیرفته شده است، در عمل اجراء خواهد شد و بشر از این مرحله رشد و بلوغ خودنیز سر بلند خواهد گذشت، اما مهم است كه سهم ما در تحقق این آرمان متعالی در اندازههای مطلوب و مطابق شئون قابل قبول برای خودمان باشد.

منبع:مشاور


مطالب مشابه :


کلاس های آموزشی کارگاه های کاربردی و اجرایی تربیت مسئولین دفاتر و منشی گری حرفه ای و مدرن تربیت مسول

تربیت مسئولین دفاتر و منشی گری حرفه ای و منشی گری حرفه ای . گروه آموزش اصول و تکنیک های




سرفصل های کارگاه کاربردی اجرایی اصول گزارش نویسی

>> اصول منشی گری >> >> >> تکنیک های منشی گری حرفه ای >> >> ارایه بیش از 350000 نفر ساعت آموزش




لیستی از کتاب های مهندسی متالورژی

اصول ريخته گری متالورژی احمد منشی انتشارات سازمان آموزش فنی و حرفه ای کشور




دوره های آموزشی ویژه شرکت های خودروسازی نمایندگی ها و شرکت های مرتبط با خودروسازی

2- منشی گری آموزش مذاکره اصول و فنون و مشتری مداری اصول مذاکره حرفه ای زبان بدن




یک منشی خوب می بایستی بداند.

منشی گری روی می آورد و معمولا هم با انجام ندادن درست وظایف یک منشی پس از دوره ای اصول




مدیریت تولید فیلم

یک فیلمبردار حرفه ای نیاز شما به منشی صحنه ضمن سعی کنید از تدوین گری استفاده




تغيير نگرش نسبت به نقش زنان در جامعه 23/4/1386

یاددشت های تخصصی یک کارشناس آموزش می گردد ازجمله منشی گری، تدریس، خدمات حرفه ای.




برچسب :