مختار ثقفی
چکیده
قیام «مختار» یکی از قیام های مهم در طول تاریخ تشیع می باشد که توانست تأثیر بزرگی بر رویداد های بعدی جهان اسلام داشته باشد. این نهضت عکس العملی بود در مقابل شهدای کربلا و اختناق و فشاری که حکومت یزید بن معاویه و به طور کلی سفیانیان در جامعۀ اسلامی ایجاد کرده بود. مختار که خودش را «منتقم» شهدای کربلا معرفی می کرد، توانست یک حکومت محدود شیعی را در کوفه و شهر های مجاور مثل موصل ایجاد نماید. با این که این دولت مستعجل بود و دوام چندانی نداشت با این وجود توانست تا حدودی به آمال و آرزو های شیعی جامعۀ عمل بپوشاند . مشخصۀ این قیام در مقایسه با قیام های دیگر شیعی؛ وارد شدن عنصر «ایرانی» به این نهضت بود که تحت عنوان «موالی» مطرح بودند و پیش از آن در عرصۀ سیاسی به بازی گرفته نمی شدند.
مقدمه
یزید با سرکوب قیام حسین (ع) فکر می کرد به اهداف خود رسیده است و با انقیاد بنی هاشم، به کینۀ چندین سالۀ خود- که میراث جاهلیت بوده است- جامۀ عمل پوشانده است ولی این ظاهر قضیه بود چون جامعۀ اسلامی مثل آتش زیر خاکستر بود و دنبال فرصتی بود که انتقام این بیدادگری را با فرد برجسته ای چون «مختار» بگیرد. مختار که دل خوشی از حکومت امویان نداشت و سرشار از نیروی سروری و ریاست بود با تکیه بر موالی، ضربۀ خرد کننده ای بر امویان وارد ساخت. به کار گیری موالی توسط مختار ؛ شمشیری دو لبه بود: از یک طرف باعث کثرت نیرو های وی گردید، زیرا این افراد با این که میراث خوار تمدن بزرگ ایران محسوب می شدند ولی طی سالیان دراز در محرومیت به سر برده و حقوق انسانی و اجتماعی چندانی نداشتند. آنان برای به دست آوردن این حقوق حاضر بودند که از جان خود بگذرند بنا بر این انگیزۀ زیادی برای مبارزه داشتند. از طرف دیگر وجود این نیرو ها در سپاه مختار و رعایت تساوی بین اعراب و موالی ، اعتراض اعراب کوفه را برانگیخت و آنان به این دلیل که خود را از موالی برتر می دانستند؛ این مساوات گری را قبول نکرده و به سپاه «مصعب بن زبیر» برادر «عبداله بن زبیر»پیوستند. در هر صورت قیام مختار بن ثقفی واکنشی بود در برابر ظلم و ستم یزید و عدم مشروعیت حکومت وی، ونیز شرری بود بر قاتلان حسین بن علی و یارانش، که توانست تا حدودی دل داغدیدگان مکتب تشیع را تا حدودی آرام ساخته و مرهمی برای زخم های درونی آنها باشد، با این که این قیام خالی از اهداف جاه طلبانه نیز نبود.
اوضاع اجتماعی و سیاسی دنیای اسلام در آستانۀ قیام مختار
در دمشق، پایتخت خلافت اسلامی «یزید» به خاطر پیروزی بر مردم مدینه در «واقعۀ حرّه» و نیز به شهادت رساندن امام حسین (ع) و یارانش ، در اوج غرور و نخوت به سر می برد. اما این ظاهر قضیه بود و جامعۀ اسلامی مثل آتشفشان خاموشی بود که هر لحظه امکان انفجار آن می رفت . یزید به خاطر این دو کشتار، مشروعیت سیاسی خود را به شدت پایین آورده بود واین در حالی بود که از عمرش مدت زیادی باقی نمانده بود. امویان با سیاست «تبعیض نژادی» خود تیشه بر ریشۀ خود زدند و دیگر ملل مسلمان را آزرده ساختند. یزید که فردی فاسد و شرابخوار بود ، مسلماً نمی توانست بر قاطبۀ مسلمین ریاست داشته باشد وحاصل یک بازی سیاسی بود که پدرش «معاویه» درست کرده بود. به دین جهت قیام های متعددی علیه به وجود آمد که معروفترین آنها، «واقعۀ حرّه»، «قیام امام حسین (ع)»، «قیام توّابین»، «قیام عبداله بن زیبر» به شمار می آمدند.
بعد از یزید پسرش «معاویه دوم» به قدرت رسید . وی متزلزل تر از آن بود که بتواند حکومت سفیانیان را ادامه بدهد. با این وجود فردی منصف بود. او در اولین روز حکومتش دست به افشا گری نا باورانه زد و حکومت جدّ و پدرش را غیر مشروع اعلام نمود و حق خلافت را از آنِ علی و اولادش دانست که خاندان وی آن را غصب نموده اند. بنا بر این به میل خود از سیاست کناره گرفت و گفت که حکومت را به هر کس که می خواهید ارزانی کنید. در نهایت به طرز مشکوکی درگذشت و حکومت امویان بعداً به شاخۀ دیگر آن یعنی «مروانیان» رسید. بعد از مرگ معاویه دوم خلاء قدرت در جامعۀ اسلامی ایجاد گشت . افراد مختلفی سعی نمودند قدرت را به دست بگیرند. یکی از این افراد «عبداله بن زبیر» بود. وی که از بیزاری ذاتی مردم عراق نسبت به شام آگاهی داشت ؛ سعی نمود از این نارضایتی بهره بگیرد و به اهداف جاه طلبانۀ خود در رسیدن به قدرت جامعۀ عمل بپوشاند. بنا براین با سپاه خود توانست به شهر کوفه مسلط گشته و حاکم اموی را از آنجا بیرون براند. در چنین روندی است که «مختار» فرزند ابوعبیده ثقفی وارد میدان می شود. مختار که خوی مهتری وی قابل انکار نیست؛ ابتدا سعی دارد برای رسیدن به اهداف خود، عبداله بن زبیر را وسیله قرار دهد ولی با بی اعتنایی وی مواجه می شود. بنا بر این مختار وی را ترک نموده و منتظر فرصت مناسب به سر می برد تا به آمال خود جامۀ عمل بپوشاند. اوبعداً موفق می شود که قیام خود را منتسب به «محمد بن حنفیه» نموده و رضایت غیر مستقیم «امام سجاد(ع)» را نیز به دست آورد.
شخصیت مختار
مختار فرزند ابوعبیدۀ ثقفی بود. پدر او از بزرگان طایفۀ ثقیف محسوب می گردید که در نبرد «جسر» یا «پل» که با دولت ساسانی در گرفت به شهادت رسید. لقب مختار «کیسان» و فرقۀ کیسانیه منسوب بدو اوست. (بااین که در انتساب مختار به کیسانیه اختلاف وجود دارد). کیسان به معنای «زیرک» و «تیز هوش» می باشد.[1] مختار در سال اول هجرت متولد شد. «اصبغ بن نباته» از یاران وفادار علی (ع) می گوید: روزی امیر المومنین را دیدم که مختار را که طفل کوچکی بود روی زانوی خود نشانیده و با نوازش و محبت دست بر سر او می کشید و می فرمود یا کیّس! یا کیّس!: ای هوشمند و زیرک. به همین مناسبت پیروان او را «کیسانیه» خواندند ولی ساحت مختار از انتساب به این فرقه، دور است و او به امامت معصومین (علیهم السلام) اقرار داشت. مختار فردی شجاع بود که از چیزی هراس نداشت. وی بسیار عاقل و در پاسخ دادن حاضر جواب بود، خصلت های پسندیده داشت، بسیار با سخاوت بود و امور را با فراست و زیرکی به آسانی درک می کرد. دارای همتی بلند و همچنین تیزبین بود. در جنگ ها محکم و استوار بود و در دوستی با اهل بیت و دشمنی با دشمنانشان زبانزد خاص و عام بود.[2]
نظریات متفاوت در بارۀ مختار
در بارۀ مختار نظریات متفاوت و در عین حال متضاد مطرح است، همین امر باعث شده است که چهرۀ وی غبار ابهام و راز آلودی به خود بگیرد. علمای اهل سنت بیشترین مخالفت را با مختار ابراز داشته اند و وی را متهم کرده اند که در صدد کسب قدرت بوده و سعی نموده است بدعت هایی در دین ایجاد نماید. علمای شیعه در بارۀ او قضاوت های متعددی داشته اند که نمی توان هیچ کدام را به طور دربست پذیرفت یا رد کرد. کسانی که مختار را ستایش می کنند؛ سازش او را با پسر زبیر مصلحت اندیشی وی می دانند و قیام او را نتیجۀ عشق وی به خاندان رسالت می بینند. با این همه نمی توان گفت که مختار خوی مهتری جویی نداشته است.[3] «آیت الله خویی» در بارۀ مختار می فرماید: «اخبار و روایاتی که در بارۀ مختار رسیده، دو قسم است: 1- اخباری در مدح و ستایش او 2- اخباری که در مذمت اوست، اما اخبار در مدح، قوی تر و برتر است».[4]
الف- موافقان
«مقدس اردبیلی» روایت زیر را از علی (ع) نقل می کند: «به زودی فرزندم حسین، کشته خواهد شد، ولی دیر نخواهد پایید که جوانی از قیبلۀ «ثقیف» قیام خواهد کرد و از این ستمکاران ، انتقام خواهد گرفت به طوری که تعداد کشته های آنان به سیصد و هشتاد و سه هزار نفر خواهد رسید».[5] «علامه مجلسی» در ذکر وقایع روزهای عاشورا می نویسد: « امام حسین (ع) برای لشکر کوفه و شام خطبه ای خواند و در ذیل آن چنین گفت: «... پروردگارا! آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف ندارد، به جای هر قتلی، کشتنی و به جای هر ضربتی، ضربتی و انتقام مرا و دوستان و خاندان و شیعیانم را از اینان بگیرد...».[6] از امام باقر (ع) نقل شده است، به مختار ناسزا نگویید، زیرا او از قاتلان ما ، انتقام گرفت و زمینۀ ازدواج زنان بی سرپرست ما را فراهم آورد و در شرایط سختی و تنگدستی به ما کمک رسانید.[7]
در روایتی دیگر، امام باقر (ع) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت کند! هیچ کس حقی از ما نزد کسی نبرد، جز این که آن را برای ما بازپس گرفت![8] از علی بن حسین (ع) روایت شده که فرمود: سپاس خدای را که انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزای نیک دهد.[9] امام باقر(ع) در بارۀ مختار می فرماید: «به مختار ناسزا نگویید، زیرا هم او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را (ازدشمنانمان)گرفت بیوه زنان ما را شوهر داد و در تنگدستی به ما کمک مالی کرد».[10] امام صادق (ع) فرمود: (بعد از حادثۀ عاشورا)، هیچ زنی از زنان ما (بنی هاشم) آرایش نکرد و خضاب نبست تا زمانی که مختار، سر بریدۀ «ابن زیاد» و «عمر سعد» را برای ما (به مدینه) فرستاد.[11] روایات دیگری در این زمینه و در مدح مختار وجود دارد که به این اندک قناعت شد.
ب- مخالفان
از جمله تهمت هایی که بر مختار ساخته اند و بیشتر در کتاب های اهل سنت بر آنان تأکید شده است، این است که مختار مدعی پیامبری و فرستادۀ خداست و جبرئیل با وحی بر او نازل می شود. روی این تهمت تبلیغات وسیعی علیه مختار شد. شاید علت عمده در پیدایش این افترائات به مختار، سخنان مسّجع و مقفی باشد که به او نسبت داده و نقل کرده اند که گاهی مختار، کلماتی بر وزن آیات قرآن بیان می کرد و نوعی سجع و قافیۀ قرآنی به آن می داد.[12] تهمت دیگر که به مختار زده شده است؛ لقب «کذّاب» می باشد. از آنجا که مختار ضربۀ مهلکی بر اشراف کوفه و بنی امیه وارد نمود، دشمنانش برای ترور شخصیت وی؛ بدو این لقب را دادند و او را کذّاب، ساحر، مدعی نبوت و ... نامیده اند. در کتاب های اهل رجال اهل سنت هر جا که نامی از این قهرمان بزرگ شیعه و خونخواه شهیدان، برده شده او را «کذّاب» یاد کرده اند. «حبیب خثعمی» از امام صادق (ع) نقل کرده است: مختار مطالبی را به دروغ، منتسب به علی بن الحسین (ع) می ساخت و به آن حضرت نسبت می داد.[13]
«یونس بن یعقوب» می گوید، امام باقر (ع) می فرمود: مختار نامه ای همراه هدایا برای امام سجاد (ع) فرستاد، اما امام نپذیرفت و نامه را نخواند و فرمود، من هدایای دروغگویان را نمی پذیرم و نامه آنان را نمی خوانم.[14] در روایاتی دیگر، انگیزۀ مختار از قیام، رسیدن به سلطنت و قدرت معرفی شده است و در آن روایت این نکته نیز آمده است که در قلب جبرئیل و میکائیل نیز ذره ای محبت دنیا باشد، خدا آنها را در آتش می افکند.[15] از امام سجاد (ع) نقل کرده اند که آن حضرت بارها، مختار را نفرین کرده و می گفت: مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنین گمان کرده است که به او در مورد امامت سفارش شده است.[16]
از جمله کارهایی که به مختار نسبت داده اند «کرسی مختار» می باشد. این مورد را «طبری» در تاریخ طبری خود بدین گونه آورده است: «طفیل» گوید: « وقتی بی نقره مانده بودم، و چنین بودم تا روزی برون شدم و روغن فروش همسایۀ خویش را دیدم که بر کرسی ای نشسته بود بی نهایت کثیف، به خاطرم گذشت که بهتر است در بارۀ آن چیزی به مختار بگویم، پس بازگشتم و به روغن فروش پیغام دادم که کرسی را پیش من بفرست، پس او کرسی را فرستاد . آن را پیش مختار بردم و گفتم: چیزی را از تو نهان داشته بودم که نهان داشتنش روا نبود و اینک می خواهم آن را بگویم. گفت: چیست؟ گفتم: کرسی ای بود که جعده بن هبیره بر آن می نشست، گویی عقیده داشت که کرامتی از علی در آن است. گفت: سبحان الله، این را تاکنون تأخیر انداخته بودی، آن را بفرست، آن را بفرست. گوید: کرسی شسته شد و چوب تازه در آمد که روغن خورده بود و برق می زد. پرده بر آن کشیدند و پیش مختار بردند، و بگفت، تا دوازده هزار به من دادند. آن گاه بانگ نماز جماعت داد. معبد بن خالد گوید: من و اسماعیل بن طلحه و شبث بن ربعی را همراه برد. مردم سوی مسجد روان بودند، مختار گفت: هر چه در امت های گذشته بوده نظیر آن در این امت نیز هست، در بنی اسرائیل صندوق بود که باقیماندۀ ترکۀ خاندان موسی و خاندان هارون در آن بود، اینک در نزد ما چیزی همانند صندوق است، پرده از آن بردارید. پوشش های کرسی را برداشتند. سبائیان به پا خاستند و دست برداشتند و سه بار تکبیر گفتند».[17]
طبری می افزاید، اما حکایت کرسی در روایت حکم بن هشام چنان است که گوید: « مختار به خاندان جعده بن هبیرۀ مخزومی که مادرش ام هانی دختر ابو طالب و خواهر تنی علی بن ابی طالب بود گفت: کرسی علی بن ابی طالب را برای من بیارید. گفتند: به خدا پیش ما نیست و نمی دانیم آن را از کجا بیاریم. گفت: احمق نباشید، بروید و آن را پیش من آرید. گوید: قوم بدانستند که اگر کرسی ای بیارند و بگویند، این همان است از آنها می پذیرد، پس کرسی ای بیاوردند و گفتند: این همان است که آن را پذیرفت.[18]
پس از غلبۀ مختار بر کودتای نظامی اشراف کوفه، در میان اسیران زندانی، فردی شاعر پیشه و فرصت طلب، برای خوشامدگویی مختار و نجات جان خود، تملقی می گوید و ادعا می کند که در میان سپاهیان مختار «فرشتگانی» را دیده است که به اسبان سفید سوار شده و از سپاه مختار دفاع می کرده اند. این موضوع مورد دستاویز تبلیغاتی امویان و سنیان ضد شیعی قرار گرفته و شاخ و برگ های بسیار یافته است.[19] عده ای نیز معتقدند که که مختار در نبرد هایش مخفیانه از کبوتران نامه رسان بهره می برد و اخبار پیروزی یا شکست را دریافت می داشت و به شیعیان وانمود می کرد که غیب می داند و به او الهام یا وحی می شود و خبر پیروزی یا شکست سپاهیانش را اعلام می کرد.[20]
فرقۀ کیسانیه
«کیسانیان» معتقد به امامت «محمد بن حنفیه» فرزند دیگر امام علی (ع) هستند و امامت ائمه، از امام سجاد تا فرزندان معصوم ایشان را قبول ندارند و می گویند، مختار معتقد به امامت محمد حنفیه بوده و به امامت امام سجاد و سایر ائمۀ معصومین (ع) اعتقاد نداشت که این اصل عقیدۀ «کیسانیه» است. بدین طریق اکثر مؤلفین سنی و بعضی علمای شیعه، وی را بنیانگذار مسلک «کیسانیه» و یا «مختاریه» می دانند.[21] «کیسانیه قائل به تناسخ ارواح می باشند و می گویند: امامت در وجود علی (ع) و سپس حسن و حسین (ع) و بعد از او محمد حنفیه جریان دارد و سخن خود را چنین تفسیر می کنند که «روح خدا» در پیامبر حلول کرد و روح پیامبر در علی و روح علی در حسن و روح حسن در حسین و روح حسین در محمد حنفیه و روح محمد حنفیه در فرزندش ابی هاشم حلول نمود».[22] آنان نسبت به محمد حنفیه، اعتقادی به دور از واقعیت دارند و معتقدند که «محمد» به همۀ علوم احاطه داشت و نور این علوم را از امام حسن و امام حسین گرفت و علم تأویل و باطن و آفاق و انفس در وجود او جمع بود. آنان عقیده دارند که دین در حقیقت اطاعت از یک انسان برجسته است و فرقه ای از کیسانیه قائلند که: محمد حنفیه همان «مهدی» است و این لقب را پدرش «علی (ع)» به او داد و این «مهدی» غائب است تا ظهور کند و دنیا را به اطاعت خود در آورد و تا ظهور او امامی واجب الطاعه غیر او نیست.[23]
فرقۀ کیسانیه معتقد بودند که امامت در چهار نفر بیشتر نبود و آنان عبارتند از : امام علی بن ابی طالب و سه فرزندش به ترتیب امام حسن و امام حسین و محمد حنفیه. کیسانیه، معتقد بودند که محمد حنفیه همان «مهدی منتظر» است و او در کوه «رضوا» غایب شده و زنده است و در آینده ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود.[24] به طور مسلم آن چه در بارۀ امامت محمد حنفیه از سوی فرقۀ کیسانیه مطرح شده است ؛ مربوط به سال های پس از شهادت حسین بن علی (ع) می باشد. یعنی قبل از سال 61 هجری قمری هرگز نشانی از کیسانیه یا ادعای امامت از سوی محمد حنفیه برای خویش نیست.[25] مختار را منتسب به «کیسانیه» می دانند و کیسانیان کسانی بودند که به امامت محمد محمد بن حنفیه معتقد بودند. شرایط تاریخی ، سیاسی و اجتماعی عصر امام سجاد (ع) می نمایاند که انگیزه های سیاسی، بیش از هر انگیزۀ و دلیل دیگر در شکل گیری فرقۀ کیسانیه دخالت داشته است، زیرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفیه در قیام مختار به جای علی بن الحسین (ع) یا به دلیل تقیۀ امام سجاد از حضور مستقیم در جریان قیام بوده و از این رو محمد بن حنفیه به عنوان نمایندۀ امام در این حرکت مطرح گشته ولی بعدها از سوی عناصر نا آگاه و یا مغرض نقشی اصیل به او داده شده است! و یا این که به راستی محمد حنفیه در این دوره خود را امام می شمرد و بعد ها در مباحثه با امام سجاد قانع شده است که امامت از آن زین العابدین است و نه او. احتمال سوم این است که مختار صرفاً برای پیشبرد اهداف خویش، حرکتش را منتسب به محمد حنفیه کرده است، بی آن که اجازۀ ویژه ای از سوی او داشته باشد و در این راستا بوده که مختار از محمد حنفیه به عنوان مهدی یاد کرده تا هواداران و هوا خواهان بیشتر را گرد آورد. احتمال چهارم این است که اصولاً مسئلۀ امامت محمد حنفیه نه در دوران قیام مختار بلکه در عصر حکومت عباسیان، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه های مبهم و کور گذشته، مستند هایی برای حکومت عباسیان، جستجو شده باشد. هر کدام از این احتمالات که تقویت شود، این نکته به دست می آید که به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفیه دارای دلایل علمی و مستند به نصوص و منابع شرعی نیست و شرایط خاص سیاسی آن عصر، پنداری فرقۀ کیسانیه را رقم زده است. البته از قراین استفاده می شود که نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزدیک به واقع است، زیرا به هر حال مختار برای جذب نیرو های متمایل به تشیع ناگزیر بود که خود را به پایگاهی علوی مستند سازد تا قیامش مشروعیت و مقبولیت عام پیدا کند و بعد ها عباسیان نیز برای تضعیف پایگاه امامت، به شدت نیازمند اندیشه ای بودند که مردم از ائمه معصومین ساخته اند و به مرکزیتی متوجه سازند که برایشان مسأله ساز نباشد و کیسانیه و اعتقاد به امامت محمد حنفیه ای که حضور در زمان ندارد و زندگی را به درود گفته- و یا به اعتقاد کیسانیه در غیب به سر می برد!- همان مرکزیت و قبله گاه مورد پسند بنی العباس به شمار می رفت.[26]
منتقم شهدای کربلا
یکی از اقدامات مهم مختار در دوران حکومتش ، انتقام گیری از قاتلان شهدای کربلا بود که به بهترین وجهی آن را به اتمام رسانید. اینان کسانی بودند که به خاندان عصمت و طهارت تعدی و ظلم نموده و در کشتار کربلا نقش ایفا نموده بودند. پس از فتح کوفه، مختار خود را برای ادای نماز و سخنرانی در مسجد و اعلام رسمی پیروزی انقلاب آماده می کرد. او در این خطبه، اهداف اصلی قیام خود و انقلاب را تشریح کرد و گفت: « ای مردم کوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر (ص) مأموریت یافته ام تا به خونخواهی امام مظلوم، حسین بن علی و شهدای کربلا قیام کنم و انتقام خون آن گلگون کفنان را بگیرم و تا آخرین نفس با شدت هر چه بیشتر این هدف مقدس را تعقیب خواهم کرد». از جمله کسانی که مجازات شدند عبارت بودند از: «شمر بن ذی الجوشن» که نقش زیادی در شهادت امام حسین (ع) داشت، «عبید اله بن زیاد» فرماندار کوفه؛ که کشتار کربلا به دستور او صورت گرفت و توسط ابراهیم بن اشتر نخعی، سردار مختار به هلاکت رسید، «سنان بن انس» که به روایتی سر حسین (ع) را از تن جدا نمود. مختار کلیۀ افرادی را که در روز عاشورا با اسب خود بر بدن مقدس امام حسین و یارانش تاخته و تن آنان را له کرده بودند و تعدادشان به ده نفر می رسید، به همان شیوه به قتل رسانید و دیگر جنایتکاران کربلا را از قبیل عمر بن سعد، حرمله، خولی، حکیم بن طفیل، منقذ بن مره، زید بن رقاد و... را به عقوبت رسانید.[27] «یعقوبی» در مورد انتقام مختار می نویسد: «مختار کشندگان حسین را تعقیب کرد و بسیاری از آنان را کشت تا آنجا که جز اندکی از ایشان باقی نماند، و عمر بن سعد و جز او را کشت و به آتش سوزانید و به انواع شکنجه ها، شکنجه داد». [28]
علل شکست مختار
همان طوری که گفته شد، مختار فردی سیاستمدار و کاردان و آینده نگر به شمار می رفت و توانست با استفاده از موقعیت به دست آمده اهداف خود را- که از مدتها قبل در نظر داشت- پیاده نماید. از جمله اهداف وی، دسترسی به مقام و منصب و حکومت و نیز انتقام شهدای کربلا بود. ولی علل شکست مختار در نطفۀ قیام وی وجود داشت. از جملۀ این ها می توان به موارد زیر اشاره داشت: مختار درقیام خود مرتکب خشونت های بسیار زیادی شده بود و از جمله شدت عمل وی، کشتار قاتلان کربلا بود. این عمل به نحوی افرادی را که در قتل حسین (ع) و یارانش شریک بودند به موضع گیری علیه وی کشاند و چون این افراد جان خود را در خطر می دیدند، بنا بر این به یک متحد استراتژیک فکر می کردند و این متحد استراتژیک؛ همان شام بود که عبید اله بن زیاد در آن جا حضور فعالی داشت، در نتیجه افراد مذکور از کوفه گریخته و به شام پناه آوردند و علیه مختار نقشه کشیدند و تعدادی نیز به مکه رفته و «عبداله بن عمر» را علیه مختار شورانیدند و در نهایت شخص اخیر بود که طومار حیات مختار را در هم پیچید.
علت دیگر شکست مختار را می توان به حضور فعال ایرانیان، خصوصاً «موالی» در میان سپاه مختار اشاره داشت. ایرانیان که صاحب تمدنی درخشان محسوب می شدند از این که اعراب، مقام آنان را تا حد یک غلام و برده پایین آورده بودند، سخت ناراحت بودند و بنا بر این سعی داشتند از طریق مختار؛ خودی نشان داده و به حقوق انسانی خود دست یابند و از آنجا که مختار میان ایرانیان و اشرافِ اعراب به طور تساوی رفتار می کرد و خصوصاً غنائم را بالسویه میان آنان تقسیم می نمود، بنا بر این اشراف اعراب- که خود را برتر می دانستند- سخت بر آشفتند و این رفتار مختار را مورد مذّمت قرار دادند و در نهایت مختار را رها کرده و به عبدالله بن زبیر پناه آوردند و او را علیه مختار تحریک نمودند. مرحوم «سید جعفر شهیدی» در این باره می نویسد: «مختار بر خلاف حاکم های پیشین که از سران قبیله ها و بزرگان شهر استمداد می کردند، موالی را که در این سالها در عراق نیرویی یافته وبیشتر مشکلات اجتماعی را پدید آورده بودند؛ با خود همراه کرد و به آنها وعدۀ پیروزی بر قدرتمندان را داد. این اقدام مهتران کوفه را آزرده ساخت و کینۀ او را در دل گرفتند و چون مصعب بن زبیر از جانب برادر خود عبداله با لشکری برای سرکوبی مختار عازم عراق شد، همین مردم مصعب را یاری کردند».[29]
«محمود رضا مختار زاده» معتقد است که یکی از نقاط ضعف و اشتباه مختار این بود که اشراف کوفه را به عنوان مشاور خود انتخاب نمود و این عامل باعث گردید که موالی از وی فاصله بگیرند و به این عملکرد وی ایراد بگیرند. او می نویسد:« گویا برای مختار بقاء حکومت مطرح بوده است، نه بقاء و استمرار قیام و تحقق فلسفۀ سیاسی و اجتماعی آن، و این بزرگترین بلایی است که در طول تاریخ به سراغ رهبران نهضت آمده است، یعنی «نهضت» و اهداف آن فدای «نظام» می شود و طبعاً انقلابیون و نسل های صالح انقلاب، فدای مصالح رهبری و اغراض و اهداف جدید می گردند».[30]
سرانجام سپاه مختار توسط ارتش مصعب بن زبیر در هم کوبیده شد و این در حالی بود که فرمانده شجاع او « ابراهیم بن اشتر نخعی» در سپاه مختار نبود. در نهایت مختار به قصر کوفه پناهنده شده و در آنجا محاصره گردید. طوری که آب و غذا بر مختار و یارانش بسته شد و استقامت مشکل گردید. مختار به یاران خود گفت: وای بر شما! محاصره بر ذلّت شما خواهد افزود. هان برخیزید که حمله کنیم تا بکشیم و کشته شویم و با عزت بمیریم. اگر تصمیم بگیرید و دلیری کنید به خدا قسم من از پیروزی شما نا امید نخواهم بود ولی آنها سست شده و اظهار جبن و عجز نموده و اطاعت نکردند. مختار به آنها گفت، من هرگز تسلیم نخواهم شد تا کشته شوم و اگر شما تسلیم شوید همۀ شما را به خواری خواهند کشت و آن وقت که می گویید کاش به سخنان مختار گوش می دادیم.[31] مختار به همراه تعداد اندکی از یارانش از قصر بیرون آمد و آنها مردانه جنگیدند تا کشته شدند. محاصره شدگان همه دست بسته از قصر بیرون برده شدند و همۀ آنها- همان طور که مختار پیش بینی کرده بود- بدون استثنا کشته شدند. مصعب دستور داد کف دست مختار را بعد از کشته شدن ببرند و در کنار مسجدی میخ به دیوار آویختند و کوبیدند.
قضاوت در بارۀ مختار
یکی از مهم ترین مشکل ما در تاریخ نویسی، قضاوت یک جانبه در مورد شخصیت ها بوده است. به طوری که این عامل باعث گردیده است؛ عده ای از افراد به اوج افلاک رسانیده شده و چهرۀ تقدس و آسمانی به آنها داده شود و جلوی هر نقدی در بارۀ آنها گرفته شود و یا برعکس چنان بر زمین کوبیده شود که اثری از آنان باقی نماند. پس مهم ترین معضل ما در وقایع نگاری ، نگاه تک بعدی به افراد بوده است. بدین معنا که تاکنون به افراد سیاهِ سیاه یا بالعکس سفیدِ سفید نگریسته ایم. در حالی که در بررسی یک شخصیت تاریخی، باید نگاه چند بعدی داشت و نقاط مثبت و منفی آنان را توأم نگریست. با این دیدگاه می خواهیم شخصیت مختار را بررسی نماییم.
قضاوت در بارۀ مختار مشکل و بسیار پیچیده است، بدین ترتیب که منابع زیادی در له و علیه او مطالب نوشته اند. تعدادی از منابع، او را فردی سیّاس، کذّاب و قدرت طلب معرفی نموده اند که سعی داشته با تحت تأثیر قرار دادن عوام، به اهداف و سیاست های خود دست یابد. تعدادی از نویسندگان نیز سعی دارند اقدامات وی را تأیید نموده و برای آنها توجیهات عقلی و شرعی بتراشند. از جملۀ این ها، نویسندۀ معاصر عرب، «احمد الدجیلی» می باشد. از نظر این نویسنده، «هدف، وسیله را توجیه می کند». همان عقیده ای که مارکسیست ها نیز بدان معتقدند. الدجیلی معتقد است؛ مختار برای این که بتواند به اهداف و آرزوهای مشروع خود دست یابد، ناچار بوده است در بعضی از موارد از شیوه های نا مرسوم و مشکوک استفاده نماید. به عنوان نمونه، وی در یکی از صفحات کتاب خود می نویسد:« یکی دیگر از گفتنی ها و شنیدنی ها در بارۀ مختار این است که غلامی داشت جبرئیل نام، و همیشه وقتی می خواست مطلبی را بگوید، می گفت: جائنی جبرئیل! یا اخبرنی جبرئیل! جبرئیل پیش من آمد! جبرئیل به من خبر داد! و از این قبیل عباراتی که عوام مردم پنداشته بودند، منظورش جبرئیل امین است و می خواهد با این عبارات ادعای پیغمبری کند! و به همین جهت یکی از اتهاماتی که در کتب تاریخ بر او زده اند همین است که مختار ادعای پیغمبری کرده است».[32] نویسنده در ادامه می افزاید: «این ادعای تاریخ را ما نه می پذیریم و نه انکار می کنیم. زیرا به فرض که مختار چنین ادعایی داشته باشد، آن را لازمۀ پیشرفت خود می دیده است و از آن در جهت پیشبرد اهداف صحیح خویش سود می جسته است».[33] مسلم است این نوع منطق و دلیل تراشی مغایر با التزامات اسلامی است. چون در اسلام، هیچ وقت هدف وسیله را توجیه نمی کند و همان طور که هدف مشروع و مقدس است؛ وسیله نیز باید همین طور باشد.
همین نویسنده برای کشتار هیجده هزار نفر توسط مختار، دلایلی را ذکر می کند تا برای این عمل مختار توجیهی بیابد. از جملۀ این دلایل عبارتند از: مسئلۀ قصاص در شرع و قرآن، و این که عمل او با رضایت علی بن حسین و محمد حنفیه صورت گرفته است و بنا بر این جنبۀ شرعی و قانونی دارد، مسئلۀ خونخواهی که یک عرف اصیل عربی بوده و هست، شکنجۀ مجرمان سیاسی که حتی در حال حاضر نیز معمول است، و حکم قرآن در بارۀ مجرمان سیاسی در آیۀ 32 سورۀ مائده: «منحصراً کیفر آنان که با نبرد با خدا و رسولش برخیزند و در زمین در پی فساد بر آیند، این است که آنان را بکشند، یا به دار بیاویزند، یا دست و پایشان را از چپ و راست ببرند، یا از شهرهایشان آواره گردانند. این است خواری آنان در دنیا، و در آخرت نیز عذابی بزرگ در انتظار آنان است».[34] بدون توجه به موارد فوق، باید سعی نمود اقدامات مختار را در ظرف زمان و مکان خود بررسی کرد. قضاوت فعلی ما در مورد مختار نمی تواند خالی از مناقشه باشد. به طوری که با یک قضاوت از دیدگاه غربیان، اقدامات او مغایر با «حقوق بشر» می باشد. در حالی که این یک جنبۀ قضیه است. در این جا باید اعتراف نمود که در ازمنۀ قدیم، توسل به خشونت یکی از اقدامات ضروری و عاجل هر حکومتی محسوب می شد و بشر آن زمان تا آن اندازه سعۀ صدر نداشته است که تحمل مخالفان خود را داشته باشد و مخالفان نیز به جای مطرح ساختن مخالفت با اعتراض کلامی، بیشتر از شیوه های فیزیکی؛ که پیامد های خشونت باری داشت؛ استفاده می نمودند.
نتیجه گیری
اگر بخواهیم در این جا مطلب خود را جمع بندی نماییم؛ باید متذکر بشویم که مختار مثل هر انسان عادی دیگری دارای نقاط مثبت و منفی بوده است و باید او را در محور مختصاتی خاص خود مورد مطالعه و قضاوت قرار داد.به نظر نگارنده، اقدامات و کارکرد های مختار نشان می دهند که وی ارادتی خاص به علی (ع) و خاندان او داشته است و از معاویه و فرزندش یزید بیزار بوده است. با توجه به مطلب فوق، شهادت امام حسین (ع) توسط یزید، احساسات مختار را سخت جریحه دار نموده بود بدین خاطر او دنبال فرصتی می گشته است تا انتقام شهدای کربلا را از قاتلان آن بگیرد که در نهایت موفق می گردد به این امر مهم جامۀ عمل بپوشاند و مرهمی باشد بر زخم خاندان امامت، و این اقدام وی در جای خود مشروع و قابل ستایش است.از طرف دیگر، سوابق تاریخی نشان می دهند که مختار دارای شخصیتی جاه طلب بوده است و این منش وی را ما در نحوۀ برخورد با عبدالله بن زبیر شاهد هستیم و به خاطر این که عبدالله بن زبیر مقام دلخواه مختار را نداد، او عبدالله بن زبیر را ترک نمود. شاید این خوی مهتری طلبی مختار بوده است که باعث شد امام سجاد (ع)، به طور مستقیم وی را تأیید و البته برای عدم تأیید مختار از سوی آن مقام معظم، دلایل دیگری هم می توان قید نمود. همچنین می توان گفت، برای این که مختار بتواند به برتری طلبی خود جامۀ عمل بپوشاند، از محمد حنفیه به عنوان یک وسیله استفاده نمود.
پی نوشت ها:
1- سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار ، تهران، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، چ3، 1374، ص47.
2-http://www.bashgah.net.
3- سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، چ12، 1370، ص 194.
4- سید ابوفاضل رضوی اردکانی، همان، ص 69.
5- همان، ص 70.
6- همان، ص 72.
7-http://www.aviny.com
8- همان.
9- همان.
10- سید ابوفاضل اردکانی، همان، ص 76.
11- همان، ص 79.
12- همان، صص 111و 112.
13- همان، ص 139.
14-http://www.aviny.com
15- همان، ص 5.
16- همان.
17- همان.
18- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تاریخ الرّسل و الملوک، چ2، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ج8 ،1362، صص 3381 و3382.
19- همان، ص 3383.
20- محمود رضا افتخارزاده، نهضت مختار ثقفی، دفتر نشر معارف اسلامی، 1375، ص 111.
21- همان، ص 114.
22- همان.
23- سید ابوفاضل رضوی اردکانی، همان، ص 119.
24- همان، ص 133.
25- همان، صص 133 و 134.
26-http://www.aviny.com
27- همان، ص 6.
28- احمد بن ابی یعقوب، «ابن واضح یعقوبی» ، تاریخ یعقوبی، چ3، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ج2 ، 1362، ص 203.
29- سید جعفر شهیدی، همان، ص 195.
30- محمود رضا افتخارزاده، همان، صص 247و 248.
31- عزالدین علی بن الاثیر، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلی، به اهتمام: حسن سادات ناصری، تصحیح: مهیار خلیلی، شرکت چاپ و انتشارات علمی، ج6، بی تا، ص 148.
32- احمد الدجیلی، مختار ثقفی و نهضت توّابین، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، مرکز نشر انقلاب، 1360، صص 97 و 98.
33- همان.
34- همان، صص 117 و 118.
منبع : سی دی کهن روزگاران
مطالب مشابه :
درگذشت استاد گرانقدر، جناب آقای دکتر افتخارزاده
راهسازان - درگذشت استاد گرانقدر، جناب آقای دکتر افتخارزاده - عمران - راه و ترابری - حمل و نقل
بررسی جعل و تحریف در بن مایه های تاریخی اسلام : 1- تاریخ طبری
این نقد طولانی را از از استاد فرهیخته ، دکتر افتخارزاده که در نسک وزین هارپالوس درگذشت.
مهندس اصغر صادقی
که با ترجمهٔ دکتر سیّد حسن افتخارزاده منتشر به مناسبت درگذشت او پیام تسلیتی
در باره ی تاریخ
- افتخارزاده محمود، روش شناخت سنت و تاريخ درگذشت بزرگ خاندان تاریخ و توسعه دکتر
مختار ثقفی
دکتر علیرضا مخبر در نهایت به طرز مشکوکی درگذشت و حکومت 20- محمود رضا افتخارزاده، نهضت
زندگانی مشایخ تصوف (سلطان ابراهیم ادهم)
در گزارش دیگری آمده است که وی در اثناء نبردی در آن جزیره رومی درگذشت افتخارزاده دکتر
منابع آيين دادرسي كيفري
» دکتر محمود آخوندی پدر حقوق جزای ایران درگذشت افتخارزاده، يحيي.
آشنایی با عارف بزرگ ابراهیم ادهم (ره)
در گزارش دیگری آمده است که وی در اثناء نبردی در آن جزیره رومی درگذشت افتخارزاده دکتر
ضرورت شناخت حقیقی امام
بوده اند و پس از درگذشت آن جناب تا زمان محمد صدر، ترجمه دکتر سید حسین افتخارزاده
زندگینامه ابراهیم ادهم
در گزارش دیگری آمده است که وی در اثناء نبردی در آن جزیره رومی درگذشت افتخارزاده دکتر
برچسب :
درگذشت دکتر افتخارزاده