لغت نامه فردوسی

آبگردان=ملاقه(ملعقه)بزرگ مسی

آخوند=زن مکتب دار

آزار=بیماری مسری و ناشناخته ای که عموماً به مرگ بزها منجر می شود.

آغال=آغل,طویله گوسفندان

اَتش کش=خاک انداز

اَتِشو=آتشان,واژه ای که در بیرجند برای شب نشینی و دید و بازدیدهای شبانه به کار می رود.

اَرخالُق=کُت

از روی خاک=بطور کلی,یکجا

اسپندی=حلقه ها و رشته های مخصوصی که دانه های آن را دانه سپنج تشکیل می دهد.

اِسکُوچه=سِکسِکه

اِشکنه شیرین=نوعی اشکنه با پیاز داغ و آب مخلوط با شیره یا شکر.

اَلابور=بززرد رنگِ شتری با گوشهای پهن

انگار کردن=تعطیل کردن,دست کشیدن از کار

اَوسنه=افسانه,قصه

بار کردن(لحاف و تشک)=دوختن,از پنبه یا پشم انباشتن

باغ کُولی=کولیدن و زیروروکردن باغ

بالایی=بالاخانه

بال بال زدن=پرپرزدن

بجا=در همان جای قبلی,بدون تغییری نسبت به ردیف کوک قبلی

بَخچه=باغچه,کنایه از توالت,طویله چارپا

براکو=روستا,به ویژه روستاهای کوهستانی

برشاخ=از پهلو شاخ زدن و برای بغلی مزاحمت ایجاد کردن

برف شیره=خوراکی مخلوط از برف با شیره که سرد و شیرین است.

برق=محل انشعاب یک جوی به جوی دیگر یا به زمین مجاور

بَرََکی=از زیرچشم,غضب آلود

بُری=چیدن پشم گوسفند یا موی بز در موقع مخصوص

بز گرانیدن=آوردن بزها برای دوشیدن سر دیگ شیر

بُزمرگی=بیماری مخصوص و ناشناخته ای که بدون دلیل روشنی گوسفندها و بز ها رامی کشت.

بُزمو=تکه مو,تکه ای از پوست پر موی یک بز مرده

بِسار=انداختن آب زمستانه در زمین یا باغ

بغل مالی=بدنه تپه مانندهای رویه آفتاب

بِلیس و بنداز=نوعی خرمای زرد و کم گوشت و لاغر میان که بیشتر در طبس به عمل می آید

بندری/بندلی=الاغ منسوب به بندر(ظاهراًبندرعباس)که معمولاًشتری رنگ بود با خطوط سفیدی در سر و دور گوشها.

بند بستن=بند گرفتن,دست ها را جلو شکم مانند پلکان قلاب کردن

بند گرفتن=دست ها را جلو شکم قلاب کردن تا دیگری از آن به عنوان پلکان استفاده کند.

بندی=گوسفند یا بزی را که شب عادت به بستن دارد و طناب میش بند را به گردن او می اندازد.

بُنگ=گلوله نخ

بوتاغ=بریدن شاخه های تازه رُسته و اضافی انگور که معمولاًدر اردیبهشت ماه صورت می گیرد.

بُوتب=تار عنکبوت

بِه بِجی=خواندن حروف کلمات قرآن به طور تفکیک و با شیوه ای مخصوص

به پی واکردن=پشت سر انداختن

به سال انداختن=از زمستان سخت و بی علوفه به سلامت تا بهار گذر دادن.

به کارد آمده=گوسفند یا بزی که در آستانه مرگ و به دلیل خوف از مردن ذبح می شود.

بیخ=ریشه گیاهی که طعم گس و مخصوص دارد و وقتی آن را با آب می زنند کف می کند.

به مرگِ=به جان

پاپوش=کفش

پاتخت=جشن روز بعد از عروسی که معمولاًدر خانه داماد برگزار می شود.محل و اتاق عروسی را هم پاتخت گویند.

پاتیل=ظرف مسی مدوّر و لبه دار

پاچَو=کفش تخته ای که رویه آن عبارت بود از چند رشته نخ و برای بیل زدن به کار می رفت.

پاچین=دامن زنانه

پاگیر=جاپا,پلکان طبیعی

پال پال کردن=پالیدن,میان خاک و مانند آن دنبال دانه گشتن

پایه=رعد,تندر

پَستا=ردیف کار,محل کار اصلی

پُشته=دسته بزرگ,پشتواره,برجستگی دو جوی درخت دار در باغ.

پِشِنگ=مختصر

پَکّه=سنگ نرم و سفید رنگ گچ مانندی که ساییده شده آن برای آرایش به کار می رود.

پَلم=ستاره پروین

پَی دست=مشت,مشتواره

پی سَبَقو=دوره کردن درسهای قبلی

پیش کردن=بستن

تاغ,تاق=تاک,درخت انگور

تبلک=تکه های مربعی قند که آن را قبل از سردشدن به آن حالت می بریدند.

تخت کش=کسانی که از کهنه ها و پارچه های فرسوده تخت گیوه درست می کردند.

تخته=بخش مستقل باغ که یک نوع درخت در آن کاشته شده.

تِرچ=صدای ریختن آب از سوراخی تنگ و پهن

سک=سخت و بی حاصل

ترکمانی=نوعی قالیچه با گلهای پهن و گرد که به نقشه ترکمانی معروف بود.

تژغن=دیگ پهن مسی برای جوشانیدن شیر

تَقَل دادن=تقلب کردن

تکه=بزنر,که برای جفت گیری با بزهای ماده تقویت و پروار می شود.

تگ لو=اسم آبادی کوچکی در نزدیکی افقو و شش فرسنگی شمال شرقی فردوس

تَوشَو=ملاقه زنی شب چهارشنبه سوری

توگی=ارزن پوست کنده که وقتی با روغن و قورمه می پختند,غذای لذیذ و دلچسبی در زمستانها فراهم می آورند.

تیلی=کیسه ای جلد مانند که قرآن را در آن می پیچند.

تین=پیت,حلب

جاپردازی=نه در جای معهود و همیشگی خوابیدن و از این خوابیدن لذت نبردن

جارَوی=جاروبی,خانه تکانی

جانماز آب کشیدن=اظهار دینداری کردن,دیانت نشان دادن

جانم چشمم کردن=با مهربانی و زبان خوش موافقت و همراهی کودکی را جلب کردن

جزغاله=دنبه سرخ شده و بی روغن

جِلَک=وسیله ای چوبی با پره هایی چند که با آن نخ می تابیدند

جلودار=مانع,سد راه,جلوگیری کننده

جَوزآرا=نوعی بازی با گردو,به این ترتیب که گردو را روی زمین قِل می دادند و هر کس که میتوانست گردوی طرف رابا نشانه گرفتن بزند او برنده بود و گردوی طرف را می برد.

جوش پره=نوعی آش که از تکه های بزرگ خمیر محتوی پاره ای حبوبات و ادویه درست می شد.

چار گُل=مربع,چهارگوش

چاره-پشته=جویها و برآمدگیهای اطراف آن در باغ که ردیف درختها را در کنار خود جای می دهد.

چراغانی=چراغو,شب نشینی

چراغ توری=چراغ زنبوری

چراغ سیمی=فانوس

چراغو=چراغان,شب نشینی و دید و بازدید شبانه

چَرایی=علف خور,بزغاله یا بره ای که برای اولین بار می چرد و علف می خورد.

چَرخی=گرد,سالم

چغوک=گنجشک

چفت=داربست

چکنه=گله ای که هر چندتای آن متعلق به یک نفرباشد و یک چوپان آنها را بچراند.

چکّه=نوعی رقص توأم با بشکن

چکّه گر=رقاص

چلخ دادن/چرخ دادن=چرخاندن و دور دادن

چنگک=قلاب آهنی

چوب بازی=رقص با چوب به این گونه که گروه رقاصان با آهنگی خاص چوبهای کوتاهی را که به دست گرفته اند به هم می زنند.

چوخا=بَرَک,لباس بافته شده از نخ پشم درشت

حسن لُکّی=مخلوط نان خشک و شیره با آب که با روغن بجوشانند.

حوضک=ایوانچه جلو در حیاط,رو به کوچه

خاده=چوب بلند,برای تمیز کردن گرد و غبار سقفهای بلند

خدا قوّت=گفتن خسته نباشید

خَرَند=ردیف آخر

خروسخوان=سحر,صبح زود

خطّه کج=خیابان کم عرض و کجی که دروازه ملک را به ارگ شهر متصل می کرد.

خنده سوری=ختنه سوران,جشن ختنه

خُنک دان=کوزه ای که در تابستان آب را خنک نگه می دارد و آن را از گل رس مخصوصی درست می کردند.

خوشتلی=رشته و درست کردن رشته خمیری

خوش سو=خوش تبار,ازنژاد بهتر

دانه مهر=زنجیر حلقه حلقه,با دانه های کوچک بیضی شکل

دَپُل انداختن=قفل کردن

دست حلار=ختنه

دست و کار=مهارت و علاقه

دَقّ=زمین صاف و بی سنگ و بی گیاه

دَم=یک ردیف کوک قالی بافی

دُم=دوشیدن شیر از پستان گوسفند

دَم ساعت=سال تحویل

دنگ توگی=چوب بلند و سنگینی که با اهرم کردن آن و انداختنش در داخل یک گود پر ارزن پوست ضخیم آن را از مغزش جدا می کردند.

دَور=مدار گردش آب در کشاورزی که در فردوس معمولاً 14 روز یا 12 روز بود.

دوره دار=شاپو

دوغیبگی=نام چادرهایی که از پارچه های پنبه ای راه راه سیاه و سفید درست می شد.

دوکارد=قیچی مخصوص چیدن پشم و موی

دوله=عوعو مخصوص سگ از روی غرور یا ترس

دیوارباز=کسی که می تواند به راحتی از دیوار بالا رود و در این کار مهارت دارد.

دیواری=نوعی قمار با سکه به این ترتیب که سکه خود را به دیوار می زدند و اگر فاصله آن نسبت به سکه طرف یک وجب و یا کمتر بود می بردند و گرنه می باختند.

راست قد=راست قامت,ایستاده

رضایت خط=رضایت نامه

رَف=طاقچه که به سقف نزدیکتر باشد.

رمونه زدن=نمونه برداری کردن,الگو گرفتن

رَو=تغییر به راست یا چپ کوک قالی برای تغییر جهت گل

رودخانه=مسیل,سیلاب و بستر آن

روزه گنجشکی=نصف روز(تا ظهر)روزه گرفتن

روغن تخم مرغ=مخلوط زرده تخم مرغ و روغن که اندکی جوشانیده باشند.

ریقی=چدنی

زعفرانی=زمین زعفران کاشته

زُلفی=زلفین,حلقه در زنجیر

زمبر=صفحه ای حلبی یا تبنگوی سیخی در روی یک چهارچوب دسته دار که توسط دو نفر حمل می شد و کار فرقان خاکبرداری را می کرد.

زوال=سایه

زوال گرد=سایه دیوار و مانند آن

زواله=گلوله خمیر,آماده برای پهن شدن و پخت

زینه=پله

سَبَق=عمَّ جزء , جزء سی ام قرآن

سَربَرقِ حمام=محل انشعاب جوی آب حمام سردشت از آب خداوندی که محل شست و شوی رختها زنان نیز بود.

سرپناه=جای مسقف و پوشیده

سَرتگ=جوی کوچکی برای تخلیه آب مازاد بند و سد خاکی

سَرتُلُمی=دوغ یا کره ای که مستقیم از روی تلم زده شده برمی دارند.

سرخلیفه=بزرگتر و باسوادتر مکتب خانه یا دوره قرآن که معمولاً حکم راهنما و غلط گیر برای دیگران داشت.

سردر=قسمت فوقانی در

سرشور=نوعی گل سفید که برای شستشوی جامه از آن استفاده می شد.

سَرق=صرع,بیماری عصبی

سَرقُوک=صرعی,ناراحت,بهانه گیر

سَرکجی=ناهمخوانی عرض قالی در ابتدا و انتها

سر گوش زدن=لنگیدن

سِرموک=پیازچه بد بوی صحرایی

سِرموک شَل=نوعی غذا,که عبارت است از سرموک(پیازچه صحرایی بدبو)سرخ شده

سره باسره=سر این با سر آن

سره و تهه=سر این با ته آن

سفره قندی=شالی که قندهای حبه نشده را بر آن می بندند.

سُم=سوراخ بزرگ و تونل مانند

سنگ اِشکنک=جلو گیوه که از پوست ضخیم شتر یا الاغ درست می شد

سنگ تر=باران مختصر که فقط سنگها را تر کند

سَیل=تماشا,جشن و سور

سینه کش=سربالایی

سیه باد=باد سرد زمستانی که معمولاً از طرف شمال می وزد

شادکی=اسم مزرعه ای در غرب شهر فردوس با قناتی به همین نام

شرانیدن=با فشار فرو ریختن

شروا=شوربا,آب رقیق آش که قبل از کشیدن آش سر می کشند

شغال در=دری که فقط از به هم پیوستن چند تخته یا چوب ضربدری تشکیل شده باشد و تنها از ورود و خروج حیوانات بزرگ مثل گوسفند,الاغ و گاو می تواند جلوگیری کند

شمیدن=نوشیدن,بلعیدن

شوره=خاکهای مرده ساختمانهای کهنه و فروریخته

شهربند=دیوار دور شهر

شیرا=شیری,شیرده

شیرک=کینه دار,دشمن

شیر مست=سرحال و بکمال شیر خورده

شیشه کپ=نوعی انار مرغوب و قرمز

صوفه آفتاب=ایوان شمالی خانه که آفتابگیر و زمستانه بود

صوفه نَسَر=ایوان تابستانی

عَلَفه=عرفه,شب آخر سال که فردای آن عید است و مردم سبزی و علف از حلقه های در آویزان می کردند

علی اکبری=نوعی گیوه با تخت و رویه عالی

غلام گرد=پیچ دالان خانه به گونه ای که صحن حیاط از بیرون دید نداشته باشد

غوری=نوعی گندم مرغوب و خوش نان

فرموک=گلوله نخ رشته شده

فریز=گیاهی ریشه ای و به هم تنیده مثل چمن که در کنار جویها می روید

فَلَه=شیر معمولی با شیر گوسفند تازه زاییده که پس از جوشانیدن اندکی سفت می شود و طعمی گس و مطبوع دارد

فنجان=واحد آب قنات یا موتور, چیزی حدود سه دقیقه آب

قاف=بند,قسمت خشک تنه زنی و گندم و جو

قال=لانه

قرآن به سر=مراسم احیاء با گذاشتن قرآن روی سر

قرآن تمامی=ختم قرآن در ماه رمضان,یا رسیدن به پایان قرآن وقتی بچه به مکتب می رود

قُرُوت=کشک

قرودبَه=قُرشده,آسیب دیده و مچاله

قلیان کشیدن=در مهمانی شرکت کردن

قُمبُل=نوعی دامن زنانه

قُمبُل تاب دادن=رقص کردن,دست افشانی و پایکوبی

کاکا=آجیل,مخصوصاً نخود و کشمش

کارد آش=کاردهای بزرگ و سینه دار مخصوص بریدن خمیررشته

کلاکِشتَو کردن=دور انداختن سبزه نوروزی

کاکل=سبزه نوروزی که گاهی به جای گلدان در بشقاب یا کاسه کاشته می شد

کتّه=اجاق

کجی=ابریشمی

کُده=گیاهی تلخ و سبز رنگ که در مناطق کویری می روید

کرباسه=ابتدایی ترین مرحله خوشه انگور که هنوز به صورت دانه هایی به خردی ارزن روی شاخه نمودار می شود

کِرِم جگر=بیماری انگلی مخصوصی که عموماً به بز عارض می شود و او را می کشد

کَلَغَو=نام اراضی کنار شهربند در فاصله دو دروازه شمالی و شمال شرقی شهر

کَل کش=بسیار سرد,کشنده آدمهای بی مو و کچل

کُلُمبه=کلوچه

کَلیجدکی=نیم رس,بطوری که برای خوردن کلیجدک(زاغی) مناسب باشد

کلیجدکی=نوعی پارچه با خانه های ریز سیاه و سفید

کلیدان شمار=همه,بی استثناء

کمانی=گلوله بزرگ پنبه آماده برای رشتن

کُنجِلِک=ریشه خشک شده گیاهان صحرایی

کَنوی=مرغ سیاه و سفید با خالهای ریز

کوز=گودالهای کنده شده در زمین مثل تنور زمینی برای حفاظت بزغاله های کوچک

کوفت کردن=فوت کردن,به علامت حرز خواندن

کوک=پیچیده شدن هر لای نخ پشم بر گرد تارهای قالی را کوک می گویند

کولیدن=زیروروکردن زمین با بیل

کونه=ریشه های خشک از زمین برآمده

کونه چاه=چاههای از کمر بسته قناتها

کیز=وسیله ای چوبی و کله پهن که سر آن میخ های فلزی کار گذاشته بودند و کلوچه ها را با آن سوراخ سوراخ می کردند

گداجوش=قوطی حلبی سرداری که چوپانان و کشاورزان به جای قوری از آن برای درست کردن چای استفاده می کردند

گُرماس=مخلوط شیر و ماست پر چربی

گُل باقلی=مرغ سیاه و سفید با خالهای درشت

گُل خار=بنفش روشن

گل صبح و شامی=گل کوچک و رنگارنگی شبیه لاله عباسی که سر شب گلهایش باز می شود و صبح با طلوع آفتاب گلبرگهایش به طرز مخصوصی روی هم بسته می شود

گل گل مازو=دراز کشیده روی تختخواب یا جای نرمی قل خوردن

گَلوک=گیاهی کوچک به رنگ صخره های دامنه کوه که طعم مطبوعی داشت

گوکار=گودال مخصوص فردبافی

گو گوساله گو فنگلی=یک بازی کودکانه که بچه ها روی کول هم سوار می شوند و به سوال طرف جواب می دهند

گوجه=گودال وسط کرسی های زمینی که محل آتش بود,آتشدان وسط کرسی

گرز=بز پیسه و سپید و سیاه

گوزل=گوسفند سپید و بی لک و پیس با گوشهای پهن

گیش خلج=بز سیاه با گوشهای باریک و دولا که در طول گوشها و گونه های او خط بوری باشد

لاخ=سنگ بزرگ کوه,صخره

لاکی=سرخ جگری

لَرگ=کاسه بزرگ سفالین

لَشخَک=سنگ پهن و سبکی که بچه ها با آن بازی می کردند

لِک=گوشت سرخ شده با استخوان

لِک لِکی=سه پایه چوبی

لیس لیس کردن=چریدن در زمینی که علف چندانی نیست و به زحمت حیوان می تواند خوردنی پیدا کند

لیوه=گیاهان تازه رسته نازک وباریک

مارسری کردن=کشتن موجودات کنه مانندی که داخل پشم گوسفندان به بدن آنها می چسبند و خون حیوان را می مکند

مال=چارپایان عموماً,و الاغ خصوصاً

مالِ بادی=چارپا و حیوان خانگی مثل گاو و گوسفند

مانده-آسوده=به تناوب,به نوبت

مُخت=خاطرجمعی,اتّکاء

مَسکه=کره

مشاطه=زن آرایشگر عروس

مُشته کردن=با مشت ودر داخل دست فشردن

مشکل گشا=آجیل متبرک

مَشکوله=مشک کوچک چوپانان که در داخل آن برای مصرف شبانه روز خود ماست و شیر مخلوط شده می ریزند

مُلا=مکتب,مکتب خانه

مَلَس=انار سفید رنگ و اندکی ترش

ملکی=نوعی گیوه مرغوب با تختهای نازک و ظریف

مورچه کش=دزدیهای تدریجی و اندک اندک

موری=پارچه سفید و نازک

موشه=خر سیاهی که فقط خطوط سفیدی بر گرد سر وگوشها و زیر گردن داشته باشد

میش بند=طنابی که شب با آن گوسفند را می بندند تا چوپان را به هنگام حرکت گله از خواب بیدار کند

نابودکاری=کارهای زیانبار و بی ثمر

نخل=روز عاشورا

نربز=بز نر سه ساله و بیشتر

نَسَر=تابستانه

نمازی کردن=آب کشیدن

نوجوش=نان جوش ، نان جوشیده در شیره

ورآمده=رسیدن خمیر به وسیله مایه،آماده شدن خمیر برای پختن

ورکشیدن=بالا آوردن

نیمَره=نیم دور، دور 

هَبه کَوش=نوعی بازی دسته جمعی

هر کسم وَ ما مَگه=هر کس به من می گوید،به خودش گفته است

هُش هُش=صوتی برای آن که خر راحت قدم بردارد و زمین نخورد

همشیری=دادن شیر مختصر به دیگری تا فردا یا هر روز دیگر همان مقدار را پس بگیری و با شیر آن روزت یکی کنی

هورت=صدای سر کشیدن غذای آبکی

یزدی=نوعی انار شیرین و قرمز و مرغوب

یکَگی=گرگ نر تنهایی که به گله حمله می کند

یک لخت=ساده،احمق نما

برگرفته شده از کتاب آن سال ها نوشته دکتر محمد جعفر یاحقی

 

 


مطالب مشابه :


طرز ساخت شيشه

از این نوع الیاف ، در تهیه پارچه ، پتو و لحاف و عایق درست می‌کنند کردن شیشه




اشنایی با خرید انواع پتو و لحاف

این جدول حداقل هزینه‌های درستکردن یک لحاف یک‌نفره و کم و بیش، درصدی پنبه، پشم و پلی




خرید پتو و لحاف

اين جدول حداقل هزينه‌هاي درست‌كردن يك لحاف يك به پر، پشم يا پشم شيشه لحاف کردن وسایل




درست کردن پرده و کوسن و روتختی برای اتاق خواب(+عکس)

درست کردن پرده و کوسن و (شیشه دکوراتیو از کوسن های مخملی و لحاف پشمی و نرم می توانیم




لهجه و گويش بيدسكان

بار کردن(لحاف و تشک) خوشتلی =رشته و درست کردن رشته شیشه کپ =نوعی




لغت نامه فردوسی

بار کردن(لحاف و خوشتلی=رشته و درست کردن رشته شیشه کپ=نوعی




لغت نامه فردوسی و برونی

بار کردن(لحاف و خوشتلی=رشته و درست کردن رشته شیشه کپ=نوعی




برچسب :