فال

حتی به آرزو ها ورویا هایم هم که فکر می کنم می بینم چیز زیاد جالبی در راه نخواهد بود.حتی در خوشبینانه ترین شرایط هم باز زندگی همینقدر مزخرف است. شاید بشود با فال وجادو جنبل یا هر چیز دیگری رفت به هپروت .هپروت یعنی لازمان ولامکانی مه آلود که همه چیز در آن فرا تر از ماده است همه چیز اسرارآمیز وپوشیده در هاله ای از راز .تنها جایی که در آن زندگی هیجان انگیز تر از مرگ می شود .چند سال پیش وقتی هنوز خیلی چیزها ی این دنیای مضحک برایم مهم بود وقتی دوست های زیادی داشتم وتمام سعیم این بود که روابط انسانی برقرار کنم چند تا معما توی زندگی ام داشتم رازهایی برای کشف کردن دلیل هایی برای ادامه زندگی .وقتی توی اتاقم تنها می شدم ساعت ها ی زیادی را با ورق هایم فال درصدی می گرفتم .چند درصد سالیناتور تو حکم کرده ؟چند درصد وینتر بوی همون ایکبیری مو فرفریه که زانتیا سوار میشه وسگشم عین دوست دخترش میشینه صندلی جلو؟چند درصد وینتر بوی آی دی منو از صاحب کافی شاپ غبار گرفته ؟آخه همیشه باهاش گرم می گیره منم که خریت کردم یه بار تو چت رووم غبار خودمو لو دادم .چند درصد آینده ی من روشنه ؟

با انرژی فال می گرفتم .می شد که ساعت ها کف اتاق یا روی تخت بنشینم وتند تند ورق ها را بر بزنم .برایم مهم بود .وقتی هر چهار تا آس ردیف می شدند مثل وحی منزل می پذیرفتم که ((فکر کردن به آینده خریته)) .یا وقتی صفر درصد می شد اعصابم به هم می ریخت که :گندش بزنن مسافرت شیراز امسام مالیده .

اغلب توی گوشم  هدفن می گذاشتم وصداش را آنقدر زیاد می کردم که هرچه صدایم می زدند نمی شنیدم .تا اینکه بالاخره یک روز مامانم آمد توی اتاقم .طی یک عملیات متحیر العقول پاسور هایم را انداخت توی شومینه ورفت بیرون .من گیج ومنگ ایستادم (از جا پریده بودم )وبه آس دل نگاه کردم که توی شعله زرد ورق های دیگر توی دل خودش مچاله می شد ونمی سوخت .

تلفن زنگ خورده بود وکسی چیزهای بدی راجع به من به مامانم گفته بود .یک معمای تازه .مامانم می گفت صداش بچه سال بوده و حرف های خیلی ناجوری زده.خیلی کفری شده بود .یک بند داد می زد که :

((بعله دیگه .دختری که همه ی زندگیش بشه نشستن و فال گرفتن حتما یه چیزی زیر سرشه .تا نباشد چیزکی مردم نگوید چیزها .خوب شد بابات گوشیو بر نداشت وگر نه از سقف آویزونت می کرد .اگه وقتی اون خونه باشه زنگ بزنه می خوای چه گهی بخوری؟یا لا بگو چه گندی زدی؟این یارو کی بود؟))

 

آخه از کجا باید می دانستم کی اینقدر از من متنفر است که همچو کاری بکند ؟من که از با همه از در دوستی در می آمدم .هر چند دوست های زیادی نداشتم .درسم تازه تمام شده بود ویک مغازه کوچک کرایه کرده بودم کلی ایده داشتم که توش عملی کنم .آتلیه اش را راه انداخته بودم ولی هنوز خیلی کار داشت .از صبح تا عصر یک ریز کار می کردم و عصر می رفتم توی یک کافه کتاب شلوغ می نشستم به مردم نگاه می کردم که کتاب می خریدند یا مجله ورقه می زدند .بعضی ها هم فقط بستنی می خوردند یا پشت کامپیوترها چت می کردند.یک چت رووم مخصوص داشت برای کسانی که آنجا نبودند .چون خیلی از مشتری هاش از شهر های دیگر بودند یا حتی خارج از کشور .ولی جالب بود که خیلی ها توی همان مغازه بودند ولی به جای اینکه مثل آدم بروند و کنار هم بنشینند وگپ بزنند ترجیح می دادند با هم چت کنند.گاهی جالب بود چون درست مثل یک بالماسکه هم دوستت را می دیدی و هم نمی دانستی واقعا کیست .ولی اغلب خیلی مسخره بود.چون من هر گز نتوانستم درست بازی کنم .و همیشه سر5- 4 تا   pm دستم رو می شد و همه زود می فهمیدند من پشت کدام سیستم نشسته ام .

ولی این بازی ها هیچ کدام آنقدر ها بیخ پیدا نمی کرد که کار به دشمنی و مزاحمت بکشد .هر چند همه چیز زیادی مشکوک بود .مثلا اینکه انگار همه یک جورهایی دوست داشتند سر به سرم بگذارند.اوایل زیاد بدم نمی آمد .به پای تفریح می گذاشتم ولی بعد کم کم همه چیز غیر قابل تحمل شد .

 

آن شب نشستم وخیلی فکر کردم اگر این داستان هایی که مامان می گوید راست باشد چی؟مامانم می گفت: پاسور نجسه دختر پاشو خودتو آب بکش غسل کن دو رکعت نماز بخون نکبت تمام جونتو گرفته ...

نه به اینها فکر نکردم به مسائل عمیق تری که در دین مامانم بود فکر کردم به معاد به اینکه اگر زندگی پس از مرگی هم باشد حتما آن زندگی خیلی از این یکی هیجان انگیز تر خواهد بود مامان می گفت :وختی آدم می میره همه پرده ها از پیش چشماش کنار می ره همه چیزایی رو که الان نمی فهمیم اونجا کاملا درک می کنیم تو هر سختی این دنیا یه حکمتی هست اگه یه کم کتاب خدا رو بخونی اگه غسل صبر کنی و ذکر الصبور بگیری اونوخت دیگه اینهمه واسه چیزای مسخره بی تابی نمی کنی.

خب فکر کردم اگر بمیرم حتما می فهمم وینتر بوی چطور حکم کرد .یا اینکه سالیناتور تو همان ایکبیری موفرفری هست یا نه.

گفتم :باشه مامان .دیگه بی تابی نمی کنم حتما حکمتی داره که تو این همه شهر  با حال دنیا من باید تو این خراب شده به دنیا بیام تو شهری که آدماش از کنار هم رد نمی شن از رو هم رد می شن انقدر روابط انسانی توش عمیقه که هر کار می کنی نمی تونی دماغ مردمو از تو زندگی خصوصیت بکشی بیرون  تو این همه کشور تواین شوره زاری که دورشو حصار کشیدنو می گن وطنته بپرستش .هر سی سال یه بار سر روسری توش جنگ ودعوا را می ندازن اونوخت یکی نیست بگه پس امنیت شغلی چی می شه قانون کار از ازدواج موقت مهم تر نیست ؟لیسانس توش حکم سیکلو داره وبچه پس انداختن مهم ترین کار دنیاست . تو این همه قاره تو این همه سیاره تو این همه کهکشان ...

مامانم گفت:دختره خل شده خدا به دور باید واسه اش یه تخم مرغ بشکنم بچمو چشم زدن.

مامانم راست می گفت .من چشم خورده ام .همان روز که چشم این عجوزه بهم افتاد بختم سوخت عجوزه ی نکبت این دنیا .بخت همه ی دختر های این شهر سوخته .شاید من باید باطل السحر بشوم برایشان .شاید من باید بروم ببینم سالناتور تو کی بود کی همان روز اول چشمم زد .حکمت اینکه نوازش آفتاب برای موهای دختران این شهر حرام کرده اند چیست .حکمت فقر چیست. حکمت حکومت.  حکمت جهل چیست.باید فال بگیرم چند درصد مرگ هیجان انگیز تر از زندگی است؟چند درصد حرف های توی کتاب خدای مامانم راست است؟چند درصد وینتر بوی همان سالیناتور تو است؟

ولی بهتر است منطقی باشیم .من هم شیطنت هایی داشتم .گاهی ...

مردم این شهر وقتی یه نفر می میره

اول صبح با بلندگو تو شهر راه می

افتن و خبر مرگشو بلند اعلام می کنن

آدم صبحشو اینطوری شروع می کنه با خبر مرگ

 

من هم شیطنت هایی داشتم .مثلا وقتی یک نفر صبحم را با خبر مرگش خراب می کرد .حتما برای تشیع جنازه می رفتم تا جای قبرش را پیدا کنم .یک هفته بعد وقتی خاک داغ اش را بر دل باز ماندگان سرد می کرد و او توی قبر تنهای تنها بود با یک دسته گل پر از کثافت می رفتم ودخل اش را می آوردم .

یا اگر می زدو دست یک مزاحم تلفنی  برایم رو می شد یک بسته شیرینی حاوی مقادیر زیادی بیزاکودیل برایش پست می کردم .

خب حقشان بود .

حد اقل فال گرفتن یک هدف بود .هر وقت فال می گیری یعنی هدفی داری .مثلا چند درصد استخدامی شهر داری قبول می شوی .یا چند درصد توی مسابقه ی هفته ی بعد مقام می آوری .ولی وقتی توی همه ی هدف هات به هیچ رسیدی و آرزوی یک آس به دلت ماند .دیگر بی هدف بازی می کنی .

 

 


مطالب مشابه :


فال درصد عشـــــــــق ترکی-استانبولی

(فال و طالع بینی ) -falgir - فال درصد عشـــــــــق ترکی-استانبولی - وبلاگی که انواع فال ها و طالع بینی ها در اون قرار دارن.




فال درصد فضولی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

باصداقت جواب دهید و درصد فضولی خود را حساب کنید!!! 1.تصوركنید كه صبح خواب مانده اید و دیرتان شده است. هنگام خروج از خانه صداى دعواى همسایه را مى شنوید. آیا مى ایستید تا ببینید موضوع ازچه قرار است؟ ـ بله (۱۰) ـ خیر (۰). 2.با دوستتان مشغول مكالمه ...




فال

وقتی توی اتاقم تنها می شدم ساعت ها ی زیادی را با ورق هایم فال درصدی می گرفتم .چند درصد سالیناتور تو حکم کرده ؟چند درصد وینتر بوی همون ایکبیری مو فرفریه که زانتیا سوار میشه وسگشم عین دوست دخترش میشینه صندلی جلو؟چند درصد وینتر بوی ...




فال امروز/24 میزان 1387

فال امروز/24 میزان 1387. متولدين ثور(اردیبهشت): خوش قلبي و مهرباني و فداکاری اکثر متولدين اين ماه سبب شده ، خيلي راهها برويشان باز و بعضي ها نيز از آنها سوءاستفاده کنند که خوشبختانه گروه دوم خيلي زود شناخته ميشوند، به آن دسته از اين افراد که ...




۸۰ درصد مشکلات کارخانه تولیدی لبنیات کوثر فال حل شده است

آفتاب لارستان - ۸۰ درصد مشکلات کارخانه تولیدی لبنیات کوثر فال حل شده است - اخبار لارستان بزرگ (شهرستانهای بستک،بندر لنگه،پارسیان،خنج،گراش،لار،لامرد،مهر)




سنجش میزان عشق / سنجش عشق / فال عشق/محاسبه درصد عشق

فالستان|فال و طالع بینی|تاروت|فال ورق - سنجش میزان عشق / سنجش عشق / فال عشق/محاسبه درصد عشق - فال،طالع بینی،فال پاسور،فال قهوه،فال ورق،فال روزانه،فال انبیا،فال ازدواج،فال حافظ،طالع،omen.




برچسب :