معرفي و بررسي كتاب ِ «درسنامه دستور» (تحقيق در مباحث دستور زبان فارسي)
بررسي كتاب
دكتر نبيلو، در اين كتاب سعي كرده است كه دستور سنتي را با ديد انتقادي بنگرد كه اين ايده اگر بهتر از وضع کنونی به سرانجام ميرسید شايد بهترين وجه اين كتاب بود و بخشهايي كه به اين ايده اختصاص يافتهاند هم، بهترين فصلهاي كتاب بودند. با اين وجود، ایرادها و نكتههایي در كتاب هست كه ابهامبرانگيزند و بايد به آنها پاسخ داده شود.
مؤلف، عنوان «درسنامه دستور» را براي كتاب برگزيده است كه با محتواي كتاب چندان تناسبي ندارد؛ چرا كه با ديدن اين عنوان، خواننده انتظار دارد كه با برنامه يا روشي براي آموزش علم دستورزبان يا چيزي شبيهِ آن روبهرو شود، كه چنين نيست.
فصلهاي كتاب در يك نگاه كلي در سه دستۀ ناهمگن جاي ميگيرند و انسجامي ندارند؛ فصل دوم كتاب، به بررسي دستوري زبانهاي ايراني –از اوستا تا دري- اختصاص دارد؛ فصل سوم، ويژگيهاي دستوري تفسير روضالجنان را بررسي ميكند، و فصلهاي بعدي هم دستورهاي سنتي را با ديد انتقادي ميكاوند. اگرچه دكتر نبيلو در مقدمۀ كتاب گفته است كه مباحث دستوري زبانهاي قديم و دري را با نهايت اختصار آورده تا مقدمهاي شود براي ورود به دستورسنتي قرن حاضر، اما اين معرفي مختصر نزديك به نيمي از حجم كتاب را به خود اختصاص داده است، در حاليكه روشن نيست كه دانستن ويژگيهاي دستوري زبانهاي قديمي و ويژگيهاي دستوري تفسير روضالجنان چه كمكي به نقد دستور سنتي قرن حاضر ميكند؟
بعضي بحثهاي كتاب نيز، يكدست نيستند؛ مثلا دربارۀ «فعل» در صفحۀ 47، دربارۀ فعل زمان آينده در زبان فارسیِ باستان بحث كرده است، ولي در قسمت زبان پهلوي، به زمان آيندۀ فعلها اشارهاي نكرده است؛ يا در قسمت زبان پهلوي، گفته است كه فعل مجهول در اين زبان، كاربرد داشته است، ولي در زبان باستان دربارۀ فعل مجهول هيچ سخني نگفته است. و يا در بخش مربوط به پارسي ميانه، از نظم اجزاء جمله نيز سخن گفته است، در حاليكه در بخشهاي ديگر، سخني از نظم اجزاء جمله نيست؛ يا در بخش ششم، در قسمت "اسم" انواع اسم مركب در دستور پنج استاد را آورده، ولي انواع اسم مركب در دستور انوري-احمدي را نگفته است.
دربارۀ بخشهاي مربوط به نقد دستور سنتي نيز، مؤلف در مقدمۀ كتاب گفته است كه 6 كتاب را براي بررسي انتخاب كرده است -كه در بخش معرفي كتاب به آنها اشاره شد- اما در بررسيهايش به سخن خود پايبند نيست؛ چرا كه در بعضي موارد به بررسي موضوع در همۀ اين كتابها نميپردازد؛ مثلا:
- در بخش پنجم (قسمت "حروف")، تعريف وحيديان را نگفته است.
- در قسمت "اضافه" (ص 184 و 185) نظر انوري را بررسي نكرده است.
- در قسمت "صوت" (ص 230) فقط نظر خانلري و انوري-احمدی را آورده است.
گاهي هم به بررسي موضوع مورد بحث، در كتابهايي ميپردازد كه جزو 6 كتاب ِ انتخابشده نيستند؛ برای نمونه:
- در بخش مربوط به "اسم" (ص166)، "صفت" (ص170) و "قيد" (ص 173) تعريف احمد شفايي را ميآورد.
- در قسمت "گروه" (ص 178) نيز –كه شايد جالبترين (!) بررسي نويسنده باشد- به بررسي هيچیک از كتابهايي كه در مقدمۀ كتاب گفته است، نميپردازد، بلكه بهجاي آن، تعريف محمدرضا باطني را ميآورد. و آن هم -با توجه به اينكه از سويي ارجاع مناسبي ندارد[i] و از سوي ديگر در كتاب از چند اثر دكتر باطني استفاده شده است- مشخص نيست كه این تعریف از كدام كتاب ايشان است.
- در قسمت "اضافه" هم، عبارت مقابل را آورده است: «در نظر آقاي سلطاني گرد فرامرزي اقسام اضافه بر اساس رابطهاي كه ميان ...» وجالب آنكه هيچ اشاره و ارجاعي وجود ندارد تا خواننده، نام كتابِ آقاي سلطاني گرد فرامرزي را بداند، و اين در حالي است كه کتابِ ايشان اصلا جزو شش كتابِ انتخابشده نيز، نبوده و در كتابشناسي كتاب هم نامی از آن نیامده است.
- در بخش ششم كتاب نيز (ص 214)، قسمتي با عنوان «فعل در دستور شريعت» آمده است.
از اين نكات كلي كه بگذريم، عباراتي در كتاب ديده ميشوند كه اشتباهند، يا دستِ كم، معني روشني ندارند؛ مثلا:
- «افعال از وجوه اخباري، امري، تمنايي و التزامي قابل بررسي هستند.» (32) جملاتي شبيه به اين، در چند جاي كتاب آمده است (ر. ك. ص 65 دربارۀ اسم خاص و عام؛ ص 66 دربارۀ مقولههاي ذات و معني و ...) كه هدف مؤلف در آنها روشن نيست و بايد از وي پرسيد كه آوردن اين جملات چه كمكي به بحث كتاب ميكند و نيز اينكه آيا اين چنين جملاتي را دربارۀ تمام مباحث دستور يا هر علم ديگري نميتوان گفت؟
- ص 32. «در زبان اوستا افعال گذرا و ناگذر هستند، از زمانهاي حال، گذشته، نقلي، بعيد، گذشته ساده و آينده برخوردارند.... فعل در زبان اوستا براي اول شخص، دوم شخص، و سوم شخص مفرد، مثني و جمع به كار ميرود. فعل در اوستا از مفهوم جنس برخوردار نيست.» جملۀ اول، مبهم است؛ مگر حالتی جز گذرا و ناگذر هم وجود دارد؟ جملۀ بعد هم، ساختار و معنی مناسبی ندارد.
- نويسنده در ص 46، تعريف نمود فعل را آورده است؛ حال آنكه هيچ ارتباطي با قبل و بعدش ندارد. هدف نويسنده هم، بررسي نمود فعل در زبان باستان نيست. البته در چند جاي ديگر نيز ديده ميشود كه مانند نمونۀ مذكور، جملههايي آمدهاند كه ارتباطي با قسمتي كه در آن آمدهاند، ندارند. مثلا: تعريف "اسم مصدر" در ص 66؛ و تعريف "فعل مركب" و "عبارت فعلي" در ص 74.
- ص 51. «تحول اصوات از فارسي باستان به پهلوي». نويسنده اين عنوان را آورده است، اما مطالبي گفته است كه اصلا ارتباطي با آن ندارد.
- ص 53. «اسم از نظر ساختمان در زبان پهلوي به سه شكل ساده، مشتق و مركب ديده ميشود در پهلوي اسم و صفت يا ساده است يا مشتق يا مركب.» منظور نویسنده، روشن نیست یا –دست کم- میتوان گفت که جملۀ اول، زاید است.
- ص 58. «در پهلوي از طريق صفت مفعولي مادۀ مضارع شكل ميگرفت.» و ص 59. «صفت فاعلي از طريق مادۀ مضارع به تنهايي با اسم و صفت پديد ميآيد. همچنين با افزودن ande، am وa صفت فاعلي شكل ميگيرد.» این دو جمله، معنی روشنی ندارند.
- ص 59. مؤلف دربارۀ زبان پهلوي گفته است: «با افزودن پسوند تار و دار به مادۀ ماضي، اسم معني، صفت مفعولي و صفت فاعلي ساخته ميشد»، اما چند سطر بعد، گفته است: «در فارسي ميانه صفت مفعولي به دو صورت وجود دارد: يكي با الحاق جز (ت) به ريشه فعل ... ديگر با افزودن پسوند –َ گ» كه اين جمله، با جملۀ قبل تناقض دارد و البته مشخص نیست که آیا منظور نویسنده از "جز"، "جزو" است یا نه؟
- ص 65. «در زبان فارسي دري علائم جمع قابل توجه است و در اثر همنشيني اين زبان با زبان عربي برخي خصوصيات جمع بستن و مثني آوردن اسم را ميتوان در آن شاهد بود. در كلماتي مانند مشرقين، مغربين، كعبتين و عارضين و نظير اينها ميتوان تاثير تثنيۀ عربي را ديد» منظور نويسنده روشن نيست؛ چرا كه اين كلمهها اصلا عربي هستند.
- ص 66. ناخن را در شمار اعضاي جفت بدن آورده است، که اشتباه است.
- ص 75. مؤلف، در اين صفحه 33 نكته ميگويد كه از يك سو عنوان ندارند و هدف از آوردنشان مبهم است؛ و از سوي ديگر آشفتهاند؛ مثلا مشخص نيست كه چرا تعريف "وجه تمنايي" و "وجه شرطي" در اين نكتهها آمدهاند و براي آنها شمارۀ جدايي در نظر گرفته شده است.
- ص 76. «مضارع براي بيان عادات، مفاهيم عقلي و قطعي و پند و اندرز به كار ميرود». معنی جمله، مبهم است. آیا منظور این است که فعل ماضی برای چنین مقاصدی به کار نمیرفته است؟ یا فعل مضارع برای مقاصدی جز اینها به کار نمیرفته است؟
- ص 78. «فعل لازم و متعدي از نظر ساخت با هم فرقي ندارند» که این جمله هم، مبهم است.
- ص 79. "هرگز" جزو حروف استفهام آمده است و كلمههاي "كي"، "چند" و "چي" حروف ندا و خطاب به شمار آمدهاند که درست به نظر نمیرسند.
- ص 88. استاد: ايستاد (افزايش و كاهش واج ي)/ استاني: ستاني (افزايش و كاهش واج ا)/ اسپاس: سپاس (افزايش و كاهش واج ا)، و نمونههاي ديگري كه در همين صفحه و صفحۀ بعد آمدهاند؛ كه عبارت «افزايش و كاهش» روشن نيست؛ مگر ميشود افزايش و كاهش، همزمان با هم در يك كلمه باشند؟
- ص 129. «اين بنده راستينه است» اين جمله نمونهاي است براي مطابقت موصوف و صفت، كه درست نيست.
- ص 130. «كاربرد و ضمير در كنار هم به شكل مسنداليه و مسند كه به جاي ضمير دوم امروزه از كلماتي مانند (كس و چيز) استفاده ميكنيم» در اين جمله، احتمالا منظور نويسنده از «كاربرد و ضمير»، «كاربرد دو ضمير» بوده است. اما ابهامي كه وجود دارد، در عبارت «كس و چيز» است؛ چند نمونه را ببينيم (بقيۀ نمونهها هم، ساختاري مشابه همين نمونهها دارند):
· خداي تعالي ماهيي بيافريد و آن آن است كه ... .
· و در اين جا اشارتي است و آن آن است كه ... .
· آن به آن است كه چون بخواندند خداي را يكي كافر شدي.
· اينان ايناناند كه تدبير نكنند.
· او آن باشد كه ... .
در كدام يك از اين جملات ميتوان بهجاي ضمير دوم، كلمههايي مثل «كس و چيز» قرار داد؟
ص 140. «توجه به كاربرد مقوله دستوري در بافت متن» اين عبارت، بهعنوان يكي از اشكالهاي دستورهاي سنتي مطرح شده است كه با توجه به سخنان مؤلف، عكس ِ اين عبارت ميتواند درست باشد.
- ص 141. «امسال ميوهها به موقع رسيده است.» نويسنده، اين جمله را بهعنوان نمونهاي براي فعل مركب آورده است كه قطعا اشتباه است. زيرا «رسيده است» فعل ساده و با ساخت گذشتۀ نقلي است.
- ص 142. «دستور زبان فارسي مانند برخي مباحث بلاغي، سبكشناسي و نقد از يك نظريۀ فكري و جامع پيروي نميكند». در زبان فارسي، از جملههايي كه فعل منفي دارند و در آنها تشبيهي به كار رفته است، دو معني متضاد قابل برداشت است. اين جمله هم دچار همين مشكل است؛ يعني مشخص نيست كه بلاغت و سبكشناسي از نظريۀ فكري پيروي ميكنند يا نه. در ص 180جملۀ «[تعريف همايونفرخ] مانند تعريف پنج استاد و خيامپور مانع نيست» آمده است، كه مانند جملۀ قبل، دو معناي متضاد ميتواند داشته باشد.
- ص 145. «بخشي از مباحث مذكور دستوري با سبكشناسي زبان در هم ميآميخت، مثلا در سبكشناسي مرحوم ملكالشعراي بهار مطالبي كه ذكر ميشود با مباحث دستور تاريخي در آثار ديگران همپوشاني دارد. در نوشتارهاي فارسي مرز ميان سبكشناسي و دستور مشخص نيست و مباحثشان در هم آميخته است» اين ايراد، شايد تا حدودي موجه باشد اما نميتواند كاملا درست باشد؛ زيرا از سويي، سبكشناسي ِ دستوري، يكي از انواع رويكردهاي سبكشناسي است و طبيعتا، در بعضي موارد، بين سبكشناسي و دستور همپوشاني ديده ميشود. و از سوي ديگر، مگر رويكردي در سبكشناسي وجود دارد كه در آن رد پايي از هيچ دانش ديگري نباشد؟ يعني سبكشناسي محض و خالص باشد؟
- ص 179 و 180. در اين صفحهها تعريف «جمله» از خيامپور، يعني «جمله مجموعه كلماتي است كه مقصودي را ميرساند و به عبارت ديگر مجموعه كلماتي است كه متضمن اسناد باشد»، و سپس، تعريف همايونفرخ از جمله، يعني «سخن ساخته ميشود از دو يا چند واژه»، آمده است. نويسنده در بررسي خود، تعريفِ خيامپور را "كاملا معناگرا و مفهومي" و تعريفِ همايونفرخ را "ساختگرا" ميداند، كه بسيار مبهم است؛ چون تفاوت چنداني در دو تعريف ديده نميشود.
- 199. "گرد" را "بن ماضي"، و "ساخت" را "بن مضارع" دانسته است كه غلط است.
البته، بايد توجه داشت كه اگر چه ديد انتقادي، اساس فصلهاي مربوط به دستور سنتي است، اما مؤلف، گاهي يك عبارت را فقط نقل ميكند و ايرادهاي بسيار بديهي که در مطالبِ نقلشده وجود دارد را يادآور نميشود؛ مثلا در ص 204 و 205 عبارتهای زیر را دربارۀ «اقسام اسم مركب»، از دستور خيامپور آورده است:
· «[از دو اسم] اولي مشبه، دومي مشبهبه: ماهرو»؛ كه جاي مشبه و مشبهبه اشتباه گفته شده است.
· «صفت بهسوي اسم اضافه شود: مهمان»؛ كه روشن نيست كدام كلمه، صفت است و كدام اسم.
· «از يك جمله: زندهياد»؛ كه منظور از "جمله" مشخص نيست.
· «اسم + پساوند: كوهستان»؛ كه اين اسم، مشتق است نه مركب.
بهجز نكات مبهمي كه گفته شد، بايد گفت که پرسشهايي كه در پايان بخشها آمدهاند هم، ايرادهايي جدي دارند كه چند نمونه در زیر آمده است:
- ص 25: مؤلف پرسيده است: «نخستين كتابي كه به شيوۀ علمي تاليف شده كدام است؟». اما در بخش اول، مطلبي كه بتواند پاسخ اين سؤال باشد، نيست.
دو سطر بعد در همين صفحه، این سؤال آمده است: «مهمترين كتابهاي دستوري قبل از سال 1300 را نام ببريد.» دربارۀ پاسخ اين سؤال چند اشكال هست: يكي آنكه فهرستي كه نويسنده از كتابها در اين بخش آورده است، ترتيب زماني ندارند؛ مثلا پس از دستور كاشف -كه در 1325 ه. ق. تاليف شده است- آثار خانلري و خيامپور آمدهاند و پس از آن، صفوه المصادر - كه در 1256 ه. ق. نوشته شده- آمده است. اشكال ديگر، اين است كه مؤلف، تاريخ نگارش بسياري از كتابها را نگفته است؛ مثلا دبستان پارسي، دستور سخن، يا دستور خانلري، دستور خيامپور و دستور عبدالرحيم همايونفرخ. بنابراين، خواننده بايد، خود، يا با تحقيق و يا با حدس و گمان (!) بتواند بفهمد كه كدام كتابْ پيش از سال 1300 و كدام كتاب، پس از سال 1300 نوشته شده است. اشكال سوم اين است كه در متن، مشخص نيست كه كدام كتابها ارزش بيشتري دارند تا خواننده بتواند نسبت به مهمترينشان اطلاع پيدا كند. ايراد بعدي، آن است كه ذكر زمان نگارش كتابها يكدست نيست؛ بعضي بر اساس هجري قمري ذكر شدهاند، بعضي بر اساس هجري شمسي، و بعضي هم بر اساس سال ميلادي. پس خواننده بايد، سالهاي قمري و ميلادي را به سال شمسي تبديل كند تا به پاسخ برسد. و تازه، اين همه، مشروط به اين است كه منظور سؤال، سال 1300 شمسي باشد.
- ص 135: مؤلف پرسيده است: «اسم در تفسير روض الجنان از چه جايگاهي برخوردار است؟». كه ابتدا بايد از مؤلف خواست تا معني اين سؤال را توضيح دهد تا بشود به آن پاسخ داد؛ مگر اسم چند جايگاه ميتواند داشته باشد؟ بهعلاوه، پاسخي هم، براي اين سؤال در اين بخش نيست.
- ص 148: دو سؤال هم، در اين صفحه آمده است كه پاسخشان در مطالب بخش نيست:
- چرا در دستور سنتي مرز ميان تحقيقات همزماني و درزماني مشخص نيست؟
- به چه دليل دستور سنتي بر جزئيات متمركز بوده است؟
اِشكالهاي جدولهاي آخر كتاب و نمايۀ موضوعي كتاب را نيز بايد بر ايرادهاي گفتهشده، افزود. اين جدولها كه در آخر كتاب از صفحۀ 256 به بعد آمدهاند، چندان درست و دقيق به نظر نميرسند؛ چرا كه در همان صفحۀ اول (ص 257) در ستون مربوط به دستور انوري-احمدي، براي ماضي استمراري، ماضي نقلي، ماضي بعيد و ... هيچ علامتي نيست، و اين، روشن است كه غلط است و اگر بقیۀ جدولها هم، همينطور تنظيم شده باشند، نميتوان با اعتماد به آنها نگريست؛ و اشكال ديگر آنكه دستور دكتر وحيديان در اين جدولها نيامده است، كه بنا بر سخن ِ خودِ مؤلف بايد ميآمد.
«نمايه موضوعي و اعلام» كه در آخر كتاب آمده است هم يك اشكال اساسي دارد كه آن را بياعتبار كرده است و آن اينكه، به جرأت ميتوان گفت تمام شمارۀ صفحهها –جز شاید تعداد معدودي- اشتباه است؛ مثلا شمارۀ صفحۀ 28 براي "بوپ" و "بيلي"آمده است، در حالي كه اين صفحه سفيد است.
در پايان بايد آشفتگي كتاب در ويرايش (مثلا فاصلهگذاريها و آوانگاري لاتين) و ارجاعها را نيز يادآور شد. مثلا جملههاي زيادي در صص 98 تا 102، و 103، 104 و 106 با علامت "+" يا "=" شروع شدهاند، كه فقط با تصور نوآوري ميتوان آنها را توجيه كرد؛ يا نويسنده در چندين جاي كتاب ارجاعهايي ميدهد كه مشخص نيست كدام كتاب منظور است. مثلا: «خانلري، ج 2»، «ر. ك: سلطاني گرد فرامرزي: 146» كه اصلا نام آقای سلطانی گرد فرامرزی در منابع نيست.[i] ارجاع کتاب، به این دلیل مناسب نیست که نویسنده اشارهای به نام کتاب نکرده است.
مطالب مشابه :
دستور زبان فارسی(قید)
دستور زبان فارسی هست همگی در زبان فارسی ها وعبارت های عربی نیز در فارسی به
کلمه در دستور زبان فارسی :
* کلمه در دستور زبان فارسی به هفت دلالت می کند و زمان ها در فارسی در ظاهر نشانه
مصدر ها ی رایج در زبان فارسی
ولی در اصطلاح دستور زبان فارسی، کلمه فعل در زمان های مختلف ها ی رایج در زبان فارسی.
دستور زبان فارسی ششم
دستور زبان فارسی ششم آزمون ها و نمونه سوالات در فعلی که زمان گذشته را نشان می
کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی
کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی. کردها- زمانها در زبان عربی علامتهای جمع
معرفي و بررسي كتاب ِ «درسنامه دستور» (تحقيق در مباحث دستور زبان فارسي)
ویژه دستور زبان فارسی فعل زمان آينده در زبان فارسیِ كتابها در اين بخش
برچسب :
زمان ها در دستور زبان فارسی