عروسی من

به هر حال دوران عقد تمام شد و من با کلی خاطرات خوب و بد که چرا نمیدانم بیشتر خاطرات بد یادم مانده آماده عروسی شدم. کلی خرید کردیم و خرید سرویس عروسی از همه لذتبخش تر بود. خانه هم خریدیم که پدر شوهرم بابت پولی که برای خرید خانه به ما داد ۳ دانگ آن را به نام خودش کرد. به هر حال جهازم آماده شد و خانه را چیدم. خیلی قشنگ شد. عروسیم هم خوب بود. آرایشگاه رفتم چهره پردازان که بعدها شوهرم گفت خودت خیلی بهتر از این آرایشی بودی که آنها برایت کردند. عروسی خوبی بود و کلی رقصیدم و خوش گذشت. ۲ روز بعد از عروسی برای ماه عسل راهی مشهد شدیم که آنجا هم خوش گذشت.

یادم رفت بگم عقد که بودیم مادر شوهرم با دختراش رفت مشهد و موقع آمدن ما رفتیم فرودگاه گل خریدیم عین احمقها ایستادیم تا بیان. از ماه عسل که برگشتیم پدرشوهرم آمد دنبال ما و گفت بریم خانه ما گفتیم نه بریم خانه خودمان که نهایتا به دیسی برخورد که چرا نرفتیم آنجا. بابا عروسم ناسلامتی می خوام برا خانه خودم ای بابا.

اینم بگم که دوران عقد رسم و رسومات را تقریبا برای من بجا آوردند اگرچه من هم با تمام بی پولی ها چیزی کم نگذاشتم و آخرین قران پولم را برای خرید پارچه خلعتی بسیار خوبی برای مادرشوهر دادم که هیچوقت آن را ندوخت.

عروسی من

مطالب مشابه :

سارای چهره پردازان

معرفی چند تا آرایشگاه در اصفهان..... انتخاب با خودتون !

عروسی من

آشنایی با تأثیر رنگ در چیدمان

چند اصل طراحي داخلي

معماري ايران

دكتر محمد سيدا، مرد حافظه ايران