نقش شهدا و رزمندگان کازرونی در حماسه آزاد سازی سوسنگرد

به یاد حماسه سازان سو سنگرد
نقش شهدا و رزمندگان کازرونی در حماسه آزاد سازی سوسنگرد

ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد.

1392-43%202.jpg

جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد.
 26 آبان ماه هر سال که می رسد، در ذهن بازماندگان نسل شور و حماسه، برگی ورق می خورد که یادآور رشادت دلیر مردانی است که بدون شک دفتر تاریخ از ثبت و ضبط نام آنها در لابلای صفحات خود احساس غرور می کند.

این روز به یاد ماندنی سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد قهرمان است، حماسه ای که اگر نشنوی و نخوانی خاطرات مجاهدانش را، نمی توانی بزرگی آن را درک کنی. شهدائی همجون شهید دکترپیرویان . شهید دیده ور .شهید حمیدی .شهید سبزی شهید رضازاده شهید ایمانی شهید بهبود  شهید شجاعی شهیدفتاحی ودهها شهید این دیار مردخیز لذا در همین راستا ضمن مرور بخشی از خاطرات روزهای خدایی، سعی می کنیم تا حال و هوای آن روزها را برای نسلی که از آن روزها چیزی در یاد ندارد بازگو و برای بچه های جبهه یادآوری کنیم تا اگر دلشان پر کشید ما را هم در این روز نیایش و مغفرت یاد کنند
 
 
برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد

راوی (شهید) محمد حسن نظر نژاد در این باره این گونه روایت کرده است:

در تاريخ 31 شهريور 59 در خوزستان در منطقة سوسنگرد مأمور شدم. من با گردان خودم كه 300 نفر بودند در جادّة سوسنگرد ـ اهواز مستقر شدم. در مقابل ما يك لشكر دشمن قرار داشت و ما براي جلوگيري از پيشروي دشمن خود را آماده كرده بوديم كه دشمن با يك لشكر ديگر با 300 تانك به كمك لشكر اوّل آمده بود و به سوسنگرد حمله كردند و مي خواستند جادّة حميديّه را قطع كنند. من با ديگر برادران براي جلوگيري از دشمن روانة خطّ مقدّم شدم و تعدادي از برادران از جمله دكتر چمران هم براي جنگيدن در اين منطقة عمليّاتي آمده بودند.

 ما منتظر حمله بوديم ولي دشمن تلاش داشت كه حميديّه و سوسنگرد را تصرّف كند. دستور حمله به ما داده شد و من همراه با گردان در شب 9 محرّم 59 به دشمن حمله كرديم. براي اوّلين بار بود كه دشمن از طرف ما حمله ديده بود. منطقة عمليّاتي ما از طرف رودخانة كرخه تا مالكيّه بود. حمله را آغاز كرديم. در آن شب صداي فرياد سپاهيان اسلام لرزه بر اندام دشمن انداخت و براي ما شب سرنوشت سازي بود. خدا مي داند كه شب بر ما چه گذشت. همة رزمندگان اسلام به درگاه خداوند بزرگ دعا مي كردند. من هم در گوشه اي با خودم زمزمه مي كردم و براي اسلام و پيروزي رزمندگان دعا مي كردم كه ناگهان صدايي مرا از جا بلند كرد و گفت: كه برخيز! براي حمله آماده شو، كه آن موقع فرا رسيده است.



پشت سرم را نگاه كردم چشمم به برادر رستمي افتاد. سلام و احوالپرسي كردم. با همديگر به طرف گردان حركت كرديم وقتي كه به محلّ استقرار گردان رسيديم به دكتر چمران برخورديم و با ايشان ملاقات كرديم. دكتر گفت: بايد از سه طرف محور حمله صورت بگيرد. محور اوّل از طرف كرخه و محور دوّم از طرف جادّه و محور سوّم از طرف چپ جادّه. دكتر از كرخه و رستمي از جادّه و من از طرف چپ جادّه حمله كرديم. ساعت حمله چهار صبح بود ما براي اوّلين بار بود كه به دشمن حمله مي كرديم. برادران سپاه و بسيج از شوق يكديگر را به آغوش مي گرفتند و مي بوسيدند و فرياد مي كشيدند. در اينجا از شهيد رستمي پرسيدم مگر ارتش نمي آيد؟ گفت: بني صدر نمي گذارد. گفتم: آتش پشتيباني از كجا مي آيد؟ گفت: خدا مي فرستد. من متوجّه شدم كه ارتش را نمي گذارند كه براي ما كاري بكند.



در آن موقع بود كه دكتر چمران به من گفت كه از سمت راست جادّه حركت كنم و هر سه نفر هر كدام با يك گروهان به سوي هدف مشخّص شده حركت كرديم. ولي آنچه كه ما را ياري كرد خدا بود. آن شب هيجان عجيبي داشت چرا كه فردا روز پيروزي اسلام عليه كفر بود من با خودم فكر مي كردم كه فردا چه مي شود . عمليّات آغاز شد. من با برادران از چپ جادّه با دشمن درگير شدم. ولي ما امكانات نداشتيم فقط خدا را داشتيم چرا كه ما براي رضاي او مي جنگيديم. خوب عمليّات حسّاس شده بود. جادّه باز شد. برادران ما كه در سوسنگرد محاصره شده بودند، آزاد شدند.

 ولي دشمن با بجا گذاشتن 750 نفر كشته و بيش از هزار نفر مجروح و بيش از 100 تانك سوخته و 300 نفر اسير متواري شد. در آن موقع يكي از اسيران عراقي مي گفت: فرماندة شما كجاست؟ برادران ما شهيد رستمي را نشان دادند. گفتند: نه آن يكي كه بر اسب سفيد سوار بود و از همه جلوتر به ما حمله كرد. ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد. جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد. گفتم: چه كسي آمد؟ گفت: امام زمان (عج) را نمي بيني؟ گفتم: من كسي را نمي بينم. ديدم به صورتم نگاه كرد. لبهايش را مثل غنچه باز كرد و گفت: خداحافظ برادرم و ديگر چيزي نگفت.

بالاخره سوسنگرد آزاد شد. ولي خون ده ها جوان رزمندة اسلام در سوسنگرد مي جوشيد و فرياد مي كشيد كه اسلام پيروز است چرا كه خداوند اين چنين مي گويد. دشمن بعد از اينكه شكست خورده بود. خود را براي يك حملة ديگر آماده كرد. دشمن در شب اربعين حسيني (ع) در ساعت 4 صبح حملة خود را آغاز كرد. من با گردانم در آنجا بودم. براي مقابله با اين حركت دشمن رفتيم. در آن شب خدا مي داند كه بر ما چه گذشت. يك گردان در مقابل يك تيپ ارتش صدّام كافر دشمن به قصد محاصرة مجدّد سوسنگرد حمله كرده بودند. نيروهاي دشمن به نزديك جادّه كه رسيدند، نيروهاي اسلام با آنان به نبرد تن به تن برخاستند و ارتش صدّام را از منطقه فراري دادند.



نيروهاي عراق با بجا گذاشتن 140 نفر كشته و 250 نفر مجروح از ميدان نبرد فرار و تا 30 كيلومتري جادّه عقب نشيني كردند. خوب فرار مزدوران صدّام و آزادي سوسنگرد شور و هيجان عجيبي در ميان نيروهاي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي ايران انداخته بود. از آن طرف ارتش صدّام طعم تلخ شكست را چشيد و از طرف ديگر دنيا هم فهميد كه صدّام و آمريكا و شوروي و اسرائيل ديگر نمي توانند با ايران اسلامي نبرد كنند و از آن طرف هم براي ما تجربه اي شد كه ما مي توانيم عمليّات بزرگتر و گسترده تري انجام دهيم. ما خودمان را براي عمليّات الله اكبر در طرف راست كرخه آماده كرديم و اين عمليّات را هم با نيروهاي چمران انجام داديم.


-------------------------------------------------------------------------------------------------

حاشیه های خاطرات

 برادر رزمنده حسین پیروان یادگار روزهای حماسه سوسنگرد می گوید

1) شب اول محاصره سوسنگرد. عده‌اي كه همراه شهيد نصرالله ايماني بودند مي گفتند آن شب گرسنگي طاقت همه را بريده بود و او آن شب از آردي كه در خانه بوده است برايشان نان درست مي‌كند و آنان را از آن وضعيت نجات مي‌دهد.

2) عصر روز محاصره وقتي كه بچه‌ها به داخل شهر مي آيند و به ژاندارمري مراجعه مي‌كنند و گفته مي‌شود كه به هر طريق ممكن بايد خود را نجات دهيد، شهيدان رحمان رضازاده، ابراهيم صفري و شكرالله پيروان با هم بودند قصد خروج از محاصره را می نمایند ولی وسيله‌اي نبوده است امّا رحمان رضازاده با شنا به آن طرف رودخانه مي رود و قايقي به اين طرف مي‌آورد و آن دو نفر را سوار كرده و به آن طرف رودخانه برده و هر سه نفر از محاصره نجات پيدا مي‌كنند و آنان از شمال سوسنگرد با پاي پياده تا حميديه آن شب مي‌آيند.

3) در فاصله يك ماهه حضور در جبهه سه سرباز كازروني به جبهه اعزام در منطقه سوسنگرد و هويزه وارد مي‌شوند كه بار اول همه به هويزه مي روند و بار دوم تعدادي از آنان به هويزه آمدند و بقيه در سوسنگرد ماندند و گروه سوم كه براي تعويض گروه اول آمده بودند به علت محاصره بودن شهر در جنگل‌هاي نورد اهواز مستقر مي‌شوند.

4) اوايل محرم كه شد بچه‌ها هواگير شده بودند به دنبال آماده كردن دسته جات نوحه خوان بودند البته در فكر آنان نبود كه لازم است براي عزاداري نوحه و طبل و سنج آماده كنند. و تنها در يك اطاق بچه‌ها جمع مي‌شدند و فرج عسكري براي آنان چند بيت شعري كه از حضور خود در مراسم ايام محرم بيادش مانده بود مي‌خواند و بچه‌ها نيز با همان مقدار سينه مي‌زدند. 
 
۵)اواخر مهرماه ۵۹ بود. دقیقاً ۱۳۵۹/۷/۲۷٫ با ۸۰ نفر از بچه های کازرونی که پس از یک سری آموزش های ابتدایی راهی جبهه ها شدند، از کازرون مستقیم به اهواز آمدیم. در اهواز یک جلسه ی توجیهی برای ما گذاشتند. در این جلسه توجیهی شهید علم الهدی سخنرانی کرد و ما را آماده کرد تا به نقاط مختلف آشنا شویم. او گفت که شما به منطقه ی حساس هویزه خواهید رفت و آنگاه پس از آن جلسه همراه با برادرش به هویزه آمدیم و مستقر شدیم.

۶). ماه مدت یکماه در هویزه مستقر بودیم. با ورود ما به هویزه بار دیگر این شهر که در سکوت و رکود فرو رفته بود، حیاتی دیگر یافت. برخی از مردم هنوز در هویزه زندگی می کردند. با این حال بچه ها در مقرها مستقر شدند. چندین بار در این مدت مقرهای بچه ها مورد اصابت خمپاره یا توپخانه عراقی ها قرار می گرفت. اما پس از چند روز این حملات بیشتر شد. تا جایی که بچه ها مجبور شدند حتی شب ها را به نگهبانی در اطراف و نقاط حساس شهر بپردازند. هر چه روزها می گذشت شدت حملات بیشتر میشد. در همین زمان بچهها متوجه شدند که احتمالاً خبری از سوی عراقی ها است.

۷)تجهیزات آن موقع اصلاً قابل گفتن نیست. این که می گویم تجهیزات یعنی تا حدودی همان وسایل شخصی. در آن موقع خیلی از بچه ها حتی لباس نظامی نداشتند. یعنی لباس شخصی به تن داشتند. پوتین و کوله پشتی به آن صورت نبود. اگر کسی هم پوتین یا کوله پشتی داشت آن را از کازرون و از اموال شخصی خود آورده بود. اسلحه کافی و مدرن هم نداشتیم. دست بچه ها بیشتر اسلحه برنو و ام یک بود. یک تفنگ ۵۷ و یک تعداد کمی هم ژ۳ و دوتا بازوکا و یک تیربار برنو هم داشتیم. بازوکا اصلاً کارایی نداشت. در هویزه یک سری ژ۳ و یک تیربار ژ۳ هم بما دادند. فرج عسکری تیربار ژ۳ را در دست داشت که کمکش شهید احمد داودی بود که هر دو کازرونی بودند. مسوول تفنگ ۵۷ هم رحیم قنبری با کمک هایش یعنی کریم ملک زاده و حمد سیروس که هر سه بچه های کازرون بودند. بازوکا دست حمید دیوانی بود. بهر جهت این اسلحه ها که در آن موقع نسبت به زمان خودش هم دیگر از رونق و کاربرد افتاده بود در دست بچهها قرار گرفته بود تا در برابر دشمن تا بن دندان مسلح و دارای تجهیزات مدرن آن زمان ایستادگی کنند.

۸)نماز که خواندیم کمی هم جیره غذایی گرفتیم. حدود ساعت ۳ شب بود که صدایمان زدند. دشمن آماده گرفتن سوسنگرد بود و حال می بایستی به صورتی در مقابل آن ها ایستاد. تمامی بچه های کازرونی آن شب سر از پا نمی-شناختند. چون هنوز رو در رو با دشمن نشده بودند. این بود که همگی آماده شدند و برای رسیدن به سوسنگرد لحظه شماری می کردند.

۹)شهید دکتر پیرویان.شهید پیرویان از بچه های مخلص و زبده ی کازرون بود. آن موقع او دانشجوی پزشکی تهران و نیز مسوول آموزش نظامی بسیج کازرون بود. ولی همراه ما به جبهه ها آمد. ماندن در شهر را جایز نمی شمرد. شهید پیرویان ما را صدا زد و همه ی ما سوار ماشین شدیم و به طرف سوسنگرد که خیلی نزدیک بود حرکت کردیم. تقریباً وقت اذان صبح و هوا تاریک و روشن بود. به ابتدای ورودی سوسنگرد از طرف هویزه رسیدیم. در آن جا کانال هایی زده بودند برای سیل بند. چون حالت خاکریزی پیدا کرده بود بچه ها پشت آن مستقر شدند. صبح که هوا روشن شد نیروهای عراقی به سوی سوسنگرد پیشروی کردند.

۱۰). به جز ۸۰ نفر از بچه های کازرونی، بچه های دیگری هم از تهران، تبریز و قزوین هم بودند. اما از ارتش و یا نیروهای ژاندارمری خبری به آن صورت نبود. در واقع نیروهای مردمی عمده نیروهای مقاومت را تشکیل می دادند.البته به جز ۸۰ نفر از بچه های کازرونی، کازرونی های دیگری نیز در ان روز به ما پیوستند.

۱۱)پس از ما که اولین گروه اعزامی ازکازرون بودیم، دومین گروه هم پس از چند روز از اعزام ما کازرون را به مقصد جبهه ها ترک گفته بودند. و این گروه قبل از محاصره سوسنگرد وارد منطقه شده بودند. این گروه دوم در قسمتی از کناره رودخانه سوسنگرد و در جاده ی اهواز- سوسنگرد در حال پدافند بودند. وقتی عراقی ها از دب حردان به سوسنگرد حمله کردند قسمتی از این نیروها خود بخود وارد شهر سوسنگرد شده و به ما ملحق گردیدند.

۱۲)ما در محاصره قرار گرفته بودیم. روز اول محاصره، اولین فردی که از کازرونی ها به شهادت رسید، شهید دکتر پیرویان بود. یادم نمی رود که او با چه صدای بلند و پر خروشی فریاد میزد که » شلیک کنید. با هر چه در دست دارید بجنگید تا از شرف و حیثیت خود دفاع کنید.« گلوله مستقیم تانک به خاکریز ما اصابت کرد و آنگاه شهید پیرویان بخاک و خون غلطید. از آنجا که خاک آنجا شن زار بود خاکریزها دوامی نداشتند. بچه ها شهید پیرویان را در پتویی قرار دادند و به پشت بردند.

۱۳)اصلاً. این نکته را بگویم که شهید پیرویان، همراه با چند تن دیگر از بچه های کازرونی در یکی از خاکریزها مستقر شده بود که نزدیکترین خاکریز به دشمن و تانک های دشمن بود. ما در آن موقع از بچه های دیگر کازرونی که در عقب ما قرار داشتند خبر نداشتیم. تا آنجا که یادم است شهید نصرا… ایمانی، شهید حمید خسروی، فرج عسکری و رحیم قنبری هم در آن خاکریز بودند. تقریباً شهید پیرویان حوالی ظهر بود که به شهادت رسید. با این وجود روحیه بچه ها مقاومتر شد و با یک انرژی دو برابر سدی شدند در مقابل عراقی ها.

۱۴) ما در خاکریزی که شهید پیرویان قرار داشت بودیم. از دیگر بچه های کازرونی به آن صورت خبری نداشتیم. من در کنار شهید حمید خسروی بودم. شهید خسروی انصافاً نمونه ی یک انسان صالح و اخلاقی بود. بسیار باتجربه و متبحر. هم آرپی زن بود و هم تیربارچی. خیلی زرنگ بود. من کمک او بودم. در همین حین مهمات ما تمام شده بود. به او گفتم بروم مهمات بیاورم. حمید می گفت تا موقعی که مهمات داریم فقط کمک کن تا جلوی این مزدوران را بگیریم. البته کسانی که به عقب می رفتند یعنی خاکریزهای بعدی، مهمات هایی را به ما می رساندند. اما در همین زمان شایعه شد که فرماندهی دستور عقب نشینی داده است.
من به حمید خسروی گفتم. ولی او گفت:»بهترین جایی که می شود مقاومت کرد همین جاست«. ما آنجا ماندیم تا این که مهمات ما تمام شد. حمید به من گفت سریع برو به عقب و مهمات بیاور. من آمدم به عقب. ولی هر چه می-آمدم کسی را نمی دیدم. همه به داخل سوسنگرد عقب نشسته بودند. چند مهمات را برداشته و آوردم. چند متری با خاکریز حمید خسروی فاصله داشتم که یکی از بچه های تهرانی که به عقب می آمد به من گفت: کجا میروی. گفتم می خواهم به کنار حمید بروم. اما او مانع شد و گفت: دوستت شهید شده و دیگر کسی آنجا نیست. حمید تیر کالیبر خورده بود. به عقب که آمدم شهید احمد داودی هم شهید و سرش از تن جدا شده بود و فقط از روی کفش هایش او را شناختیم و شنیدم فرج عسکری هم زخمی شده بود. به هر جهت روز اول بچه های کازرون سه شهید و چند زخمی داشتند که بعد از آن همه به درون شهر آمدیم.

۱۵)آن شب ما هیچ فرماندهی نداشتیم. هیچکس پاسخگو نبود. هر کس را می دیدیم فقط می گفتند به صورتی خود را از حلقه محاصره بیرون کنید. اما ما نمی دانستیم باید به کجا برویم؟ نیروهای عراقی بیشتر کجا مستقر هستند؟ یا کدام قسمت حالت روزنه ای دارد که از آن خارج شویم؟ آن شب به خانه های سوسنگرد پناه آوردیم. دو نفری، سه نفری،پنج نفری، ده نفری و … صبح آن روز همه بچه ها در شهر پراکنده شدند و با آن سلاح ابتدایی نقاط حساس و کلیدی سوسنگرد را در دست گرفتند. این مساله تا سه روز ادامه داشت. در روز سوم کمبود مهمات و امکانات غذایی مشکل آفرین شده بود. عصر روز سوم بود که نیروهای شهید چمران از طرف جاده اهواز به دشمن حمله آوردند و موفق شدند که نیروهای دشمن را عقب بنشانند و محاصره سوسنگرد را بشکنند. این مساله باعث شد که نیروهای رزمنده داخل سوسنگرد و نیروهای تحت امر شهید چمران با یورش دیگری مواضع عراقی ها را تا انتهای سوسنگرد به عقب برانند.

۱۶)در همین حین محاصره، گروه سوم از رزمندگان کازرون به جبهه ها اعزام شدند. اما چون ما در محاصره بودیم، آن-ها در جنگل های نورد مستقر شده بودند. اصولاً آنها آمده بودند تا جایگزین گروه اول و دوم شوند و این دو گروه به کازرون برای استراحت برگردند. اما محاصره سوسنگرد باعث شد که این ها در همان جنگل های نورد بمانند. به محض پایان محاصره، از بچه های کازرون خواسته شود که در روز بعد یعنی ساعت ۹ صبح مقابل سپاه سوسنگرد جمع شوند تا آن ها را با گروه سوم تعویض کنند. متأسفانه در همین روز و تجمع، عراقی ها سپاه سوسنگرد را بمباران کردند که در همین حین شهید غلامرضا بستانپور، نصرا… سبزی و محمدرضا حمیدی به شهادت رسیدند و شهید صمد نحاسی و محمدرضا وحیدی نیز حالت مفقود الاثر پیدا کنند. تعدادی دیگر از بچه های کازرون نیز زخمی شدند. ناگفته نماند که تعدادی از بچه های کازرون به دلیل شرکت داشتن در عملیات پاکسازی نیروهای شهید چمران در سوسنگرد در این تجمع شرکت نداشتند.

۱۷)حدود ۱۲۰ نفر بچههای کازرون در حماسه سوسنگرد شرکت داشتند. از لحاظ روحیه معنوی و عرفانی بچهها کافیست که به وصیت نامه ی آنها سری بزنید. واقعاً آنها خدایی شده بودند. احمد داودی می گفت: دوست دارم مثل حسین شهید بشوم و همینطور هم شد. شهید بستانپور می گفت: دوست دارم در ماه محرم به شهادت برسم که رسید. مساله ای دیگر این که جمعی از جوانان که نه ارتشی بودند و نه به فنون نظامی آشنایی داشتند و با کمترین امکانات غذایی و تسلیحاتی سه روز در محاصره ی ارتشی منسجم، منظم و سرشار از تجهیزات مدرن نظامی، چگونه دوام آوردند و مقاومت کردند؟ آیا این مساله جز با رشادت و ایثارگری و روحیه خداجویی امکان¬پذیر است؟

۱۸)در اوایل جنگ پس از تسخیر خرمشهر و محاصره آبادان توسط عراقی ها، نقطه ثقل جنگ، منطقه سوسنگرد بود. از نقطه نظر نظامی سوسنگرد و هویزه برای عراقی ها بسیار مهم بود. حساسیت این منطقه برای ما ایرانیان هم مهم بود. به همین علت نیروهای شهید چمران در این منطقه حضور دایمی داشتند. از سوی دیگر اولین شهدای کازرون در این شهر به شهادت رسیدند. اولین نیروهای اعزامی کازرون به سوسنگرد بود و کازرونیها تا زمانی که جنگ حالت سازمان یافته ای به خود نگرفته بود در سوسنگرد و هویزه مستقر بودند و اغلب رزمندگان کازرون به سوسنگرد اعزام می شدند تا جایی که از سوی مردم کازرون یک نانوایی در این شهر دایر گردید.

۱۹) در سوسنگرد تا این اواخر دیواری بود که روی آن نوشته شده بود »بیاد شهدای کازرون در سوسنگرد.« نبش مسجد جامع شهر سوسنگرد که امروز هم هنوز آن دیوار موجود است.در همین امسال از طرف سپاه سوسنگرد مراسمی به مناسبت فاتحان سوسنگرد و در ۲۵ آبان ۸۸ در سوسنگرد انجام شد که واقعاً به نسبت دیگر عزیزان رزمنده فعال در منطقه دشت آزادگان رزمندگان کازرون سهم بیشتری داشتند. اما هیچ اثری از حماسه بچه های ما نبود، نه نماد یادبود و نه بنری و نه…
ما در این منطقه دو فرمانده بزرگ شهید پیرویان و دیده ور داشتیم و خیلی از عزیزانی که بعداً مسوولیت جنگ به عهده داشتند مانند شهید قدرت بهبود، حاج کاظم پدیدار، شهید نصرا… ایمانی و مرحوم علی جمشیدی.
ما برای انتقال این حماسه در شهر کازرون چه کرده ایم؟ چه یادمانی مخصوص این عزیزان برپا کرده ایم؟ به راستی ثبت این لحظه ها را تا به حال انجام داده ایم؟ به هر جهت من فکر می کنم سهم کازرونی ها در آزادسازی سوسنگرد بسیار پر رنگ و با ارزش است. اما این که تا به حال چه اقداماتی در ثبت و یادمان این شهدا انجام داده ایم این را باید از دیگران سوال کنید


مطالب مشابه :


آرم دانشگاه آزاد اسلامی

توضيحاتي درباره آرم دانشگاه آزاد اسلامي. در سال 1365 همزمان با آنکه دانشگاه ، از سویی همچنان با موانع و مشکلات روز افزون خود دست و پنجه نرم می کرد و از سویی دیگر




جهت نمایش چارت درسی حسابداری نیاز به نصب نرم افزارSumatraPDF می باشد

آموزش دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوسنگرد - جهت نمایش چارت درسی حسابداری نیاز به نصب نرم افزارSumatraPDF می باشد - - آموزش دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوسنگرد.




قابل توجه دانشجویان کارشناسی ناپیوسته مهندسی مکانیک خودرو دانشگاه آزاد سوسنگرد

قابل توجه دانشجویان کارشناسی ناپیوسته مهندسی مکانیک خودرو دانشگاه آزاد سوسنگرد. کلاس درس آزمایشگاه مکانیک سیالات یکشنبه ها در دو سکشن 14:30-13 و




نقش شهدا و رزمندگان کازرونی در حماسه آزاد سازی سوسنگرد

به یاد حماسه سازان سو سنگرد نقش شهدا و رزمندگان کازرونی در حماسه آزاد سازی سوسنگرد ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي




اذان به افق کجا ؟!؟

دانشگاه آزاد اسلامي واحد سوسنگرد. اذان به افق کجا ؟!؟ با سلام مجدد. همونطوري كه گفته بودم من دانشجوي جديد الورود هستم و هنوز با محيط دانشگاه آشنا نشدم. يك روز ظهر صداي




سيستم جامع دانشگاهي گلستان

دانشگاه آزاد آبادان · دانشگاه آزاد دزفول · دانشگاه آزاد باغملک · دانشگاه آزاد ماهشهر · دانشگاه آزاد رامهرمز · دانشگاه آزاد مسجد سلیمان · دانشگاه آزاد سوسنگرد · دانشگاه آزاد شوشتر




معرفی شهر سوسنگرد(خفاجیه)+مجموعه عکس

سوسنگرد طبق تقسیمات کشوری مرکز شهرستان دشت آزادگان است. ... سیاست های کلان دانشگاه آزاد اسلامی، حوزه معاونت امور سما دردانشگاه آزاد اسلامی واحد سوسنگرد درسال




ويژه اعضاي هيات علمي - روانشناسي تربيتي 1392/05/20

17 آگوست 2013 ... امور اداري دانشگاه آزاد اسلامي سوسنگرد - ويژه اعضاي هيات علمي - روانشناسي تربيتي 1392/05/20 - آموزش و اطلاع رسانی نیروی انسانی دانشگاه آزاد




نامه سرگشاده بسیج دانشجویی ۱۰۵ واحد دانشگاه آزاد به میرزاده در رابطه با بخشنامه اخیر حراست

ابلاغ دستورالعمل اخیر حراست محترم دانشگاه آزاد مبنی بر عدم ورود این نهاد به مسأله حجاب و ابلاغ آن به دفاتر حراست واحدهای ... بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد سوسنگرد.




واحد های دانشگاه آزاد استان خوزستان

... و تلفن مشاغل اهواز. واحد های دانشگاه آزاد استان خوزستان یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ 8:33 ... دانشگاه آزاد اسلامی سوسنگرد ......31 - 4222323. دانشگاه آزاد اسلامی




برچسب :