به دنبال هم20

یک هفته از اون شب کذایی میگذشت هنوز از بهراد خبری نشده بود تند تند سیبزمینی هایی رو که مامان جلوم

گذاشته بودو خورد میکردم تمام حرصمو ناراحتیمو سر سیبزمینی ها خالی میکردم با صدای داد من مامان با دو دوید

تو اشپزخونه:ای ای

_چی شد مادر؟

به دستم که خون ازش جاری شده بود زل زده بودم با تکونای مامان به خودم اومدم:اوا مادر دستتو بگیر زیر شیر

دستمو شستم و چسب زخمی روی انگشتم زدم

مامان:نمیخواد تو خورد کنی نگاه کن دستتو به چه روزی انداختی؟شماره ی خو نه ی لیدا اینارو بده

با تعجب به مامان نگاه کردم گفت:اوووه نه که همش تو حسو حال خونه بودی متوجه نشدی میخوایم بریم واسه

ارمان...

لبخندی زدمو گفتم: باشه الان یادداشت میکنم

شماره رو یادداشت کردم کیلید توی قفل در چرخید و ارمان داخل شد رفتم طرفش و شروع کردم به کل کشیدن

دستشو گذاشت روی دهنم:اووووووووه چه خبرهه هنوز نهبه داره نه...

پریدم وسط حرفش و هلش دادم اتفاقا از خداشونم باشه داداش به این ماهی

ارسام با جیغو داد ما اومد پایی:اوااا لال بمیری بابا چته؟کم نوشابه باز کن براش

_نوبت تو هم میشه ارساام خان

مامان با علامت هییس همه رو به سکوت دعوت کرد:الووو سللام خانوم مهرانی

.....

_بله

....

والا قرض از مزاخمت امر خیره

......

بله بله ان شالله مزاحم میشیم لطف کردی

...

بله سلام برسونین خدانگهدار

تلفن قطع شد و مامان رو کرد به ما که زل زده بودیم بهش:ههان چتونه عین عزراییل زل زدین به من بییاین

غذا بخوریم بعدم با هم برین یه کت شلوار واسه داداشتون بخرین

حالت خنده داری گرفتمو خوندم:امشب چه  شبیست...

ارمان دوید دنبالم با خنده رفتم پشت ارسام و با حالت مظلومانه ای گفتم:داداش ارسام دستم به شلوارتت

پالتوی مشکی رنگمو تن کردم با یه شال سورمه الی و کفش اسپرت با ارسامو ارمان به راه افتادیم

یه دست کت شلوار خوش دو خت مشکی انتخاب کردیم راه برگشت با شوخی های پی در پی ما گذشت

به خونه رسیدیم پله هارو دو تا یکی طی میکردم که برم بالا مامان صدام کرد:اواااااااااا؟

برگشتم طرفش گفت:بهراد زنگ زد

خشکم زد پله هارو اومدم پایین:خب چی گفت؟نگفت کجاست؟شماره نداد؟حالشش.. حالش چه طور بود؟

پرید وسط حرفم:اووووهه مهلت بده بابا اره سراغتو گرفت گفتم کجایی تبریک گفت گفت که دوباره زنگ میزنه

همونجا ولو شدم کاش نمیرفتم

ارسام:خب توام دوباره تماس میگیره

لبخند تلخی زدم و به اتاق خوابم رفتم فردا شب فرا رسید خیلی اسرار کردن که منم برم اما به امید اینکه بهراد

زنگ بزنه موندم تلفن به دست روی کاناپه خوابم برد با صدای مامان اینا چشم باز کردم بلند شدم خواب الود گفتم:

چی شد؟

ارساام:هیچی بابا کی به این زن میده؟

گم شو جدی گفتم مبارکه؟

_اره بابا(چشمکی زد)

رفتم سمت ارمان بوسش کردم اوووم تبریک داداشی

رو به بابا گفتم:بابا جون یه اقایی به اسم قاسمی زنگ زد گفت باش تماس بگیرین

_خیلی خب مرسی

شب بخیر ک.تاهیی گفتم و به اتاق پناه بردم دلتنگ بوذدم دلتنگ بهراد اشکام جاری شد دردمو به کی میگفتم؟

هزارو یک فکر توی سرم میچرخید

یک ماه گذشت اما هنوز از بهراد خبری نبود عروسیه بهراد فرا رسید خودمو توی اینه نگاه کردم لباسی رو که شب

عقد کنونم پوشیده بودم به تن داشتم موهامو باز اتو کرردم و ارایش بی روحی کردم:خب چی کار کنم حوصله نداشتم

از پله ها پایین رفتم همه جمع بودن علی پسر عمه م اومد سمتم:اووه اووه خوشگلارو میدزدن

_گم شووو بابا ارمان نیومده؟

_نه بابا دوماد به این زودی میاد؟

رفتم کمک مامان عروسی توی خونه ی ما گرفته شده بود با بلند شدن همه فهمیدم که عروس داماد اومدن رفتم

سمتشون و با هر دو رو بوسی کردم کاش بهرادم بود کاش بود تا دستمو دور بازوش حلقه کنم

هردو توی جایگاه نشستن همه وسط مشغول رقصیدن بودن محو دیدن بودم و تو فکر بهراد دستی روی شونه م

اومد برگشتم مینا بود تلفنو گرفت سمتم:کجایی یه ساعته صدات میکنم اقا بهراده

تلفنو گرفتم صدای ارکستر بلند بود هجوم برم سمت اتاق گوشی رو به گوشم نزدیک کردم با صدای بغض الود

گفتم:الوو

صداش اشکامو جاری کرد:الوو اواا؟

گریه مهلت حرف زدن نمیداد

_الو اوا صدامو داری؟

سعی کردم اروم باشم:اره

_گریه میکنی؟

سکوت کردم دادش بلند شد:با تواام اوااا

_کجایی؟هاان معلومه یه ماه ازت بیخبرم چرا یه زنگ نزدی میدونیی حالمو؟هق هق امون نداد ادامه بدم

_گوش کن اوا؟اوای من نهایتا تا دو هفته دیگه میام چه خبره اونجا عروسیه؟

_اره عروسیه ارمان کاش کنارم بودی کاش...

_ببخشش خانومم

_عصبی شدم داد زدم:انقدر نگوو خانومم

_خیلی خب ارووم باش اوا گفتم که میایم

_چیی میایین؟مگه چند نفریین

_ببخشید یعنی میام اوا دیگه نمیتونم صحبت کتنم بووس مواظب خودت باش

_توام همینطور خدافظ

تماس قطع شد انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده بود نفس عمیقی کشیدم و رفتم پایین چراغا

خاموش شد ارسام اومد سمتم "افتخار یه دور رقصو میدی؟

خندیدم :بلهه

اهنگ زده شد

اگه یه عاشق تو دنیا باشه

منم، منم، منم

اون که نمی خواد عشق و ببازه

منم، منم، منم

_گریه کردی؟

_بهراد زنگ زد دستش روی کمرم بود احساس خوبی داشتم

اون که تو چشماش صد قصّه داره

تویی، تویی، تویی

اون که از این عشق صد گله داره

منم، منم، منم

_خب؟

_تا دو هفته دیگه میاد

_به سلامتی

خندیدم اهنگ اوج گرفت و رقصمون ماهرانه شد ماهرانه تر از همیشه

اون که تو چشماش صد قصّه داره

تویی، تویی، تویی

اونی که از این عشق صد گله داره

منم، منم، منم

حالا اونی که یه بی قراره چشماش همیشه در انتظاره، طاقت نداره طاقت نداره

منم، منم، منم

اون که لحظه هاش براش یه ساله دل کندن از تو براش محاله نیستی که ببینی الان چه حاله

منم، منم، منم

کاش اون زمانی که میای دل از تو سیر نباشه
شراره های عشق ما خاموش و پیر نباشه

ما با گذشته های عشق هر دو غریبه باشیم
واسه پشیمونی تو یه لحظه دیر نباشه

حالا اونی که یه بی قراره چشماش همیشه در انتظاره
طاقتنداره طاقت نداره

منم، منم، منم

اون که لحظه هاش براش یه ساله دل کندن ازتو براش محالهنیستی ببینی الان چه حاله

منم، منم، منم

چراغا روشن شد و همه سوت کشیدن با ارسام و بقیه همه به دنبال ماشین عروس به راه افتادیم و ارمانو

همراهی کردیم موقع خدافظی بوسش کردم نتونستم جلو ی اشکامو بگیرم رو به ایدا گفتم:هویی داداشمو به تو

میسپارم بشنوم اذیتش کردی...اون شب ارمان اینارو تنها گذاشتیم و همه به خونه برگشتیم

خندید:بروو بابا


مطالب مشابه :


دانلود رمان ماهی ها غرق نمیشوند

دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه pdf) دانلود رمان ماهی ها غرق نمیشوند برای گوشی و




رمان سفید برفی 1

رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص وای نرگس باورم نمیشه حقوقش ماهی 400 هزار رمان شاه




" بعد 1 سال بالاخره برگشتیم + طلایه "

ღ عشق رمانشاه ماهی به هیچ وجه نمیتونیم کتاب برای دانلود بذاریم اگر مایل به دانلود




رمان قرعه به نام سه نفر 2

رمان,دانلود رمان,رمان و مارمولک های رنگارنگ ماهی های گوناگون و زیبا رمان شاه




دانلود رمان فانوس

بـزرگـتــرین ســایـت دانـلـود رمــــــان دانلود کتاب برای موبایل رمان ماهی ها غرق




به دنبال هم20

رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص اتفاقا از خداشونم باشه داداش به این ماهی. رمان شاه




دانلود رمان با من قدم بزن

دانلود رمان با من قدم بزن دنیای رمان های رمان شاه




برچسب :