مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله اینترنتی برترین ها!!!
مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله اینترنتی برترین ها!!!
برترین ها: او را اولین بار در «صد و یک راه برای ذله کردن پدر و مادرها» دیدیم و خيلي زود به عنوان پسر بچهای زیبا مشهور شد. بعدها در سریالهای «در چشم باد» و «حضرت یوسف (ع)» بیشتر دیده شد و دیگر کاملا شناختیمش. ارسلان قاسمی تاكنون بیش از 6 کار سینمایی، تلویزیونی و تئاتر داشته است. با دیدن این کودک زیبای دیروز در نقش جوانی از نسل امروز در سریال «تا ثریا» شگفتزده شدیم. اما ظاهرا جبر زمانه است که باید بزرگ شدن بچهها و مسن شدن خودمان را باور کنیم. با او درباره کودکی متفاوتش به عنوان بچهای که کار میکرده و تاثیر این کودکی در مسیر زندگی و اینروزهایش صحبت کردیم.
تجربهای عجيب از کودکی پارسا پيروزفر
در
خانواده و نزدیکان من کسی اهل بازیگری و هنر و... نبوده به جز یکی از پسر
داییهای مادرم که او هم در ایران زندگی نمیکند و از ما دور است. من
برخلاف اکثر بچهها که کارشان را از تیزرهای تبلیغاتی شروع میکنند،
بازیگری را از سریال «در چشم باد» شروع کردم. بهاره رهنما که دوست صمیمی و
همکلاسی دوران کودکی مادرم است، من را به دستیار آقای جعفری جوزانی،
کارگردان سریال «در چشم باد»، معرفی کرد و او هم من را برای نقش کودکیهای
پارسا پیروزفر پسندید. آن موقع ۷ سالم بود. تجربه عجیبی بود. من به خاطر آن
کار 3 سال و نیم شمال بودم. برای من که بچه کوچکی بودم و قبلا هم این کار
را انجام نداده بودم، خيلي سخت بود، چون اين سريال بسيار سنگين بود. اما
شرایطی که آقای جوزانی و آقای کاسهساز در طول کار فراهم کرده بودند، خوب
بود و از سختی کار کم میکرد. برای اولین بار بود که این تعداد آدم را
میدیدم و مجبور بودم با 4۰- 3۰ نفر یک جا باشم و زندگی و کار کنم. استرس
داشتم و احساس دلتنگی و غربت میکردم. فقط لطفش به بچههای هم سن و سالم
مثل بیتا توکلی بود که با هم دوست بودیم و بازی میکردیم و حضورشان
نمیگذاشت خیلی متوجه سختیها بشوم. حتی درس خواندن ما با بچههای عادی فرق
داشت. معلمی به اسم آقای رجبی از فومن به محل استقرار ما در ماسوله میآمد
و به من و بیتا توکلی و پوریا، پسر خانم متخصص، درس میداد. بعد از فومن
برگه امتحانات را میآوردند و از ما امتحان میگرفتند و از فومن برایمان
کارنامه صادر میکردند. ما هم خیلی اذیت میکردیم. هر روز یکیمان بهانه
میگرفت و مثلا میگفت خستهام و سر کلاس نمیروم و... امیدوارم آقای رجبی
هر جا هست از سر اذیتهایی که کردیم، بگذرد.
بیتا
توکلی، دوست و هم بازی خوبمان در سریال «در چشم باد» بود که متاسفانه در
سانحه رانندگی فوت کرد. فوت او تاثیر خیلی بدی روی من گذاشت و بسیار
ناراحتم کرد. وقتی این خبر را شنیدم، نمیتوانستم باور کنم. به عنوان یک
بچه هیچ درکی از مرگ نداشتم و برایم غیرقابل باور بود که چه اتفاقی افتاده.
یادم هست مادر و پدرم زودتر باخبر شده بودند اما از ترس عکسالعمل من
چیزی به من نگفته بودند تا تصمیم بگیرند چطور این خبر را به من بگویند. در
قسمت سوم کار بودیم که من 4-3 ماهی تعطيل بودم و سر کار نمیرفتم. خانه
بودم و سرم به درس و مدرسه گرم بود. تا اینکه همان موقع که بیتا فوت کرد
یک روز مجید حیدرینیا، یکی دیگر از هم بازیهایم، به من زنگ زد و گفت
فهمیدی بیتا مرد؟ با ناباوری گفتم چی؟! کدام بیتا؟! باورم نمیشد دارد
درباره بیتا توکلی حرف میزند.
ارسلان تو بچه زیبایی بودی این زیبایی چه تاثیری در زندگی تو داشته و آیا باعث شادی تو شده؟
زیبایی
باعث میشود آدمها درون تو را نبینند یا خیلی دیر ببینند و اکثرا به
ظاهرت اهمیت بدهند و متوجه شخصیتت نشوند. اگر من این زیبایی را نداشتم اصلا
ارسلان قاسمی، کودک بازیگری که مردم بشناسندش، نمیشدم. اما بعد بدون
اغراق با تلاش خودم را نشان دادم. برای من با همه بچگیام مهم بود که
شایستگیام تحت تاثیر زیباییام قرار نگیرد و زیبایی را فقط یک شانس
میدانم و میخواهم هنرمند و بازیگر واقعی باشم. به خاطر این زیبایی خیلی
هم بین هم جنسهای خودم اذیت شدم. من خیلی بازخوردها و عکس لعملهای بد
در جامعه نسبت به زیباییام دیدم و خاطرات بدی را تجربه کردم. برایم مهم
است زیبایی باعث نشود خودم را فراموش کنم و به روح و ذهنم نپردازم و
بیاهمیت باشم. نمیخواهم یک آدم زیبای پوچ باشم و پشت چشمان زیبایم هیچ
چیز نباشد. نمیخواهم فقط با زیباییام کارم را پیش ببرم و اطرافیان بعد از
مدتی از من زده شوند. برای خودم هم در روابطم هیچ وقت زیبایی را ملاک قرار
ندادهام و برایم اهمیتی ندارد.
در کودکی چه چیزهایی از کارت یاد گرفتی؟
مهمترین
چیزی که یاد گرفتم احترام به نظر بزرگترها و اهمیت دادن به فکر و نظر
آنها و احترام به بزرگی و شخصیتشان بوده. نظر کارگردانها و بزرگان
حرفهام برای من خیلی مهم است و یاد گرفتم به آنها احترام بگذارم. کار جدی
و حرفهای را از آنها یاد گرفتم. آنها به من که بچه کوچکی بودم یاد
دادند که به کار جدی نگاه کنم و کارم را درست انجام بدهم. ولی خب البته
اینکه من از سن کم کارم را شروع کردم باعث شده آن جسارتی که جوانها در این
کار دارند را نداشته باشم و شخصیت محتاطي داشته باشم.
کار
کردن بچهها رایج و متداول نیست. اینکه تو از کودکی کار میکردی، هر چند
این کار را دوست داشتی، چه تاثیری در شخصیت تو گذاشته و آیا تو مثل بچههای
عادی کودکی کردی؟
حقیقتش این است که من اصلا درکی از سینما
و بازیگری در 7 سالگی نداشتم چه برسد به اینکه به این کار علاقه داشته
باشم. کارتون پلنگ صورتی نگاه میکردم و تصویرم از کارتون و فیلم این بود.
حالا البته وقتی واردش شدم به مرور علاقه پیدا کردم. حتی خانوادهام هم اول
راضی نبودند اما اینقدر دیگران به آنها اصرار کردند که بالاخره پذیرفتند و
تصمیم گرفتند من بازیگر شوم. یعنی تصمیم من نبود، تصمیم والدینم بود.
اوایل حس میکردم این یک جور بازی است. اما به مرور در فضای کار متوجه جدی
بودن قضیه شدم. وقتی اولین کارم پخش شد تازه طعم شیرینش را چشیدم؛ وقتی که
مردم در خیابان میشناختنم و به من محبت میکردند. بزرگتر که شدم هم از
این شهرت لذت میبردم و هم خود کار را دوست داشتم. الان هم که به هر حال
بحث درآمد هم برایم مهم است. الان عاشق کارم هستم و البته وابسته هم
شدهام. اگر نباشد نمیتوانم کار دیگری بکنم.
بچگیات چه شد؟
من
بچگی نکردم. بچگیام از دست رفت. من به هیچوجه بچگی نکردم. الان حسرت
خیلی چیزها را دارم. ناراحت نیستم اما به هر حال هر چیزی یک قیمتی دارد.
من کارم را دوست دارم و این هزینه را برای آن پرداخت کردم، پس ناراحت
نیستم.
ارسلان، اینکه تو بچگی
نکردی و بچگیات را با بزرگترها گذراندي چه تفاوتی بین تو و دیگران ایجاد
کرده؟ مثلا دوستهای تو بیشتر هم سنهایت هستند یا بزرگترند؟
همه دوستانم به جز دو نفر اختلاف سنی زیاد با من دارند و بزرگترند. آن دو نفر هم هم کلاسیهای قدیمیام بودند.
بعد از «در چشم باد» که به مدرسه عادی آمدی مشکلی نداشتی؟
هماهنگ
کردن خودم با بقیه بچهها برایم سخت بود. از مشق متنفر بودم و عادت کرده
بودم وقتی ماسوله بودیم، مشق ننویسم. لای کتاب را باز نمیکردم و فقط سر
کلاس گوش میدادم و یاد میگرفتم. البته به نظرم معنی سواد فراتر از درس و
کتاب و مدرسه است. من به همین دلایل دیگر در دبیرستان اصلا مدرسه نرفتم و
غیر حضوری درس خواندم. الان هم دیپلم کامپیوتر دارم.
چرا هنر نخواندی؟
آخر
زبان انگلیسیام خوب بود و کامپیوتر هم بلد بودم فکر کردم این برایم
راحتتر است. در ضمن دوستهای نزدیکم هم کامپیوتر میخوانند و به خاطر
آنها دوست داشتم من هم کامپیوتر بخوانم. الان هم دارم در یک دانشگاه
غیرانتفاعی در تبریز بازیگری را زیر نظر اساتیدی مثل ایرج راد، افشین هاشمی
و... میخوانم. اگر هم قبول بشوم به دانشگاه سراسری یا آزاد میروم.
تنهایی را کلا دوست دارم.
من
تا به حال 3 کار تئاتر انجام دادهام. اولین کارم یک تله تئاتر به
کارگردانی محمد رحمانیان بود که بازیگرانی مثل افشین هاشمی، مهتاب نصیرپور،
آشا محرابی، علی عمرانی و... که همه از بهترین بازیگران تئاتر هستند در
آن بازی میکردند. بعد در تئاتر موزیکال «این فصل را با من بخوان» که کاری
هفت پرده از حسین پارسایی با موسیقی مجید انتظامی بود. خدا را شکر تجربیات
خوبی در تئاتر داشتم. اولین اجرایم در تالار وحدت بود. شب اول اینقدر
ترسیده بودم که جرات نمیکردم به جمعیت نگاه کنم. تمام بزرگان سینمای ایران
اساتیدی مثل استاد عزت الله انتظامی و استاد جمشید مشایخی و... آمده بودند
اما من اینقدر استرس داشتم که همه تمرکزم را فقط روی کار گذاشته بودم.
تئاتر تجربهاي استثنایی برای یک بازیگر است.
من
دو خواهر بزرگتر از خودم دارم و بچه کوچک خانواده هستم. خانوادهام همیشه
دغدغه و نگرانی کار من را داشتند و همیشه زیر نظر آنها کار کردم و خیلی
حواسشان به من بوده.
چه جوری حواسشان به تو بوده که تو سي و چند کار کردی. یعنی تقریبا زندگی نکردی و فقط کار کردی؟
این تعداد کار در ۱۰ سال بوده یعنی سالی ۳ تا ۴ کار داشتم.
خب این خیلی زیاد است حتی برای بازیگر بزرگسال و حرفهای هم که هیچ درس و مشق و کودکی و بازی و... هم ندارد، زیاد است!
خب
اگر من این کارها را نمیکردم الان نمیتوانستم اینجا باشم و مثل یکسری
بچههای دیگر یکی دو تا کار میکردم و بعد فراموش میشدم. همین الان هم
خیلی از این کارهایم دیده نشده يا پر بیننده نبوده.
چه مسیری برای خودت ترسیم کردی و به چه چیزهایی در کار و زندگیات میخواهی برسی؟
دوست
ندارم در كارم فقط به ایران محدود شوم و دوم اینکه دوست ندارم جای کسی یا
شبیه کس دیگری باشم. میخواهم جایگاه خودم را داشته باشم. در زندگی هم
میخواهم به جایی برسم که بتوانم رفاه خودم و خانوادهای که در آینده تشکیل
میدهم را تامین کنم و برای خودم و آنها آینده امن و راحتی بسازم.
الان به ازدواج فکر میکنی؟
به این معنی که الان بخواهم ازدواج کنم، نه فکر نمیکنم اما در آینده طبیعتا فکر میکنم.
چقدر برای خانوادهات وقت میگذاری؟
خیلی
کم. خیلی دوستشان دارم و به نظرم بهترین خانواده دنیا هستند اما وقت کم
میگذارم چون از بچگی همیشه دنبال کار بودم و کار خیلی وقتم را گرفته و
باعث شده روابطم با پدر و مادر و خانوادهام فرق كند.
مطالب مشابه :
مصاحبه جدید با ارسلان به صورت تصویری !!!!!!!
مصاحبه جدید با ارسلان به صورت مجموعه چند عکس جدید از ارسلان قاسمی در نمایشگاه هنر
مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله خانه و خانواده
مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله خانه را تمام کرده ام و در سال تحصیلی جدید وارد سال دوم
عکس های جدید ارسلان قاسمی به همراه مصاحبه اش با برنامه خوشا شیراز
عکس های جدید ارسلان قاسمی به همراه آخر همین امشب مصاحبه ارسلان قاسمی با برنامه دور
مصاحبه با ارسلان قاسمی بازیگر چشم باد
مصاحبه با ارسلان قاسمی بازیگر چشم بیوگرافی و عکس های جدید بازیگران و هنرمندان سینما
مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله اینترنتی برترین ها!!!
مصاحبه ارسلان قاسمی با مجله اینترنتی برترین ها!!! برترین ها: او را اولین بار در «صد و یک راه
برچسب :
مصاحبه جدید با ارسلان قاسمی