از فلوریدا تا شاهین‌ویلا

یکی از آن ظهرهای شلوغِ کتاب‌خانه بود که جمیعِ بچّه‌های گروه سنی ب و ج ایستاده بودند توی صفِ امانت و برگشتِ کتاب. چه صفی البته. کج و معجوج و هر چند دقیقه یک‌بار داد و هوار یکی از بچه‌ها بلند می‌شد که: «خانوم! ساغر جای من رو گرفته.» یا «خانوم! مهشاد داره من رو هل می‌ده.» یا «خانوم! جای فاطمه این‌جا نبود!». هیاهوی بچّه‌ها به کنار، تازگی این پریدن فیوزهای برق هم شده است قوز بالای قوز! آخر این‌جا یک کنتور برق داریم با چهارتا کولر که به‌خاطر گرمای هوا به‌ اجبار باید روشن باشند! منتها کنتور که گرما و اجبار نمی‌فهمد. تاب و توان خودش را نگاه می‌کند و هر بار که زورش تمام می‌شود، از جا می‌پرد غضب‌‌آلود و اصلاً فکر این را نمی‌کند که این جمعیت که ایستاده‌اند توی صف چه‌قدر بی‌قرارتر از او هستند! و اصلاً فکر این را هم نمی‌کند که وقتی زرتی از کوره درمی‌رود این سیستم زپرتیِ کتاب‌خانه خاموش می‌شود و دیگر چه‌قدر سخت است جماعت کتاب‌خوان‌های کوچک را توی صف نگه داشت؛ ساکت و منظم. خلاصه، دوباره فیوز پریده بود و بچه‌ها خسته شده بودند از توی صف ایستادن و هی حرف می‌زدند بلندبلند و به کیف و کفش و مو و روسری هم‌دیگر ور می‌رفتند و من رفته بودم مثلاً مرتب و منظم‌شان کنم که یکی از کوچولوهای کتاب‌خانه، زهرا برگشت بهم گفت: «خانوم من امروز خیلی خوش‌حال‌ام.» از چرایش پرس‌وجو کردم که گفت: «آخه امروز مهمون داریم، مهمون خارجی.» بعد پرسیدم: «کی هستند مهمون‌شون و از کدام کشور؟» زهرا گفت که خاله‌اش و خانواده‌اش مهمان‌شان هستند ولی نمی‌داند از کدام کشور. قرار شد وقتی که رفت خانه‌شان از خاله‌اش بپرسد در کدام کشور زندگی می‌کند؟ آن کشور در کدام قاره است؟ چه‌قدر از ایران فاصله دارد و ..... خُب؟ خُب، گذشت تا امروز.

امروز صبح زهرا به کتاب‌خانه آمد و گفت که خاله و دخترخاله‌اش هم آمده‌اند تا درباره‌ی محل زندگی‌شان صحبت کنند. به استقبال خاله‌ی زهرا رفتیم که با دخترش ایستاده بودند بیرون کتاب‌خانه. خانوم علیپور از آن‌ها دعوت کرد تا به کتاب‌خانه آمده و کمی صبر کنند تا همه‌ی بچه‌ها جمع شوند و بعد ایشان درباره‌ی محل زندگی‌شان با اعضای کتاب‌خانه گفت‌وگو کنند.

در این فاصله متوجه شدیم که خاله‌‌ی زهرا که اسم‌شان «افسانه» است، درست‌تر یعنی «خاله افسانه» با همسر و دو فرزند خود در آمریکا و در ایالت فلوریدا زندگی می‌کند. فوق‌لیسانس ریاضی است و به‌تازگی تدریس را شروع کرده است.

بعد از جمع شدن همه‌ی بچّه‌ها به کلاس قصه‌گویی رفتیم تا خاله افسانه درباره‌ی زندگی خود در فلوریدا با اعضای کتاب‌خانه صحبت کند. خاله افسانه به بچه‌ها گفت که در کشور آمریکا زندگی می‌کند و از بچه‌ها خواست نام قاره‌ی این کشور را بگویند و آن را روی نقشه‌های دیواری نشان بدهند. بعد، شبه‌جزیره‌ی فلوریدا را معرفی کرد و بچه‌ها فلوریدا را هم روی نقشه پیدا کردند. خاله افسانه درباره‌ی جزیره و فرق آن با شبه‌جزیره برای بچه‌ها توضیح داد و اقیانوس‌های حاشیه‌ی فلوریدا را نام برد و درباره‌ی مشاغل مختلف در این شهر صحبت کرد. سپس، خاله افسانه از زبان مردم فلوریدا گفت و همین‌‌طور واحد پول و واحد اندازه‌گیری در آمریکا را معرفی کرد. بعد هم مقداری اسکناس و سکه‌ به بچه‌ها داد تا با دلار هم آشنا شوند و توضیح داد که هر دلار چند تومان می‌شود و برای خریدن یک کیلو گوشت در آمریکا باید چه بگویند و چه‌قدر پول بدهند.

خاله افسانه با آن ته‌لهجه‌ی انگلیسی خیلی شیرین صحبت می‌کرد و بعد از آن‌که درباره‌ی جاهای دیدنی فلوریدا گفت از بچه‌ها خواست تا اگر سوالی دارند بپرسند. یکی از بچه‌ها درباره‌ی فاصله‌ی فلوریدا تا شاهین‌ویلا سؤال کرد و این‌که چه‌قدر طول می‌کشد تا با هواپیما به ایران برسند؟ دیگری درباره‌ی اختلاف زمانی ایران با آمریکا سؤال کرد و بعد از این‌که خاله افسانه پاسخ داد همه‌ی بچه‌ها نشستند به حساب کردن این‌که الان چه ساعتی از شبانه‌روز است در آمریکا! آن موقع ساعت 11 ظهر بود به وقتِ محلی کرج و در آمریکا هم یک و نیم بامداد.

راستی، امروز تولد مائده یکی از شیطون‌ترین اعضای کتاب‌خانه است که وقتی خاله افسانه باخبر شد یک دلار برای یادگاری به او داد. ما هم دوباره از این تریبون استفاده کرده و تولدِ ‌10 سالگی مائده را تبریک می‌گوییم. به امید 100 سالگی و 1000 سالگی این دخترِ عزیز.

این هم عکس دسته‌جمعی بچه‌های کتاب‌خانه و مسئول و مربی مرکز با خاله افسانه که امیدواریم در هرکجای دنیا هستند شاد و سلامت باشند و خوش‌بخت زندگی کنند.

از فلوریدا تا شاهین‌ویلا

مطالب مشابه :

عکس ویلا و ساختمان های ویلایی

نمای خانه نمای ساختمان نقشه خانه های ویلایی

از فلوریدا تا شاهین‌ویلا

یک ویلا شیک و زیبادر ایران

طرح ویلا

نمای خانه های مسکونی و نمای آپارتمان

خانه ای برای یک معمار – طرح و نقشه های ویلای فوق العاده زیبا

ویلا ساوای شارل ادوارد ژانره