بررسي و تحليليأس و اميد در اشعار قيصر امين پور
بررسي وتحليل موضوع ياس و اميد در اشعار قيصر از طريق استنباط در اشعارش
انجام گرفته، به شواهد مختلف شعري از جلوه هاي مختلف يأس و اميد و تعابيري
که دراين راستا خلق شده، اشاره شده است. به نظر مي رسد قيصر تعابير و
تصاويري که بر محور يأس و اميد آفريد،جز در مجموعه ي «گل ها همه آفتاب
گردانند» و مخصوصا آخرين مجموعه1ي شعري او «دستور زبان عشق» که اندکي يأس و
حزن و غم بر آن ها سايه انداخته است بقيه ي مجموعه ي اشعارش اغلب مملوّ از
عشق، نشاط، شور و شوق زندگي و اميدبخشي است.
کليد واژه : يأس ، اميد، شعر عصر انقلاب اسلامي ، قيصر امين پور
* مقدّمه
شعر، يکي از جدّي ترين گونه هاي ادبي، در ميان ساير انواع ادبي به شمار مي
رود و اهميّت آن در عرصه ي ادبيات، آن گاه بيشتر آشکار مي شود که جامعه
دچار دگرگوني هاي اجتماعي و سياسي شود. انقلاب اسلامي، آغاز دوره ي جديدي
در عرصه ي شعر فارسي است. اين جنبش عظيم مردمي، همان گونه که بنيان هاي
سياسي و اجتماعي جامعه ايران را دگرگون ساخت در سير شعر و شاعري نيز تحوّلي
چشم گير پديد آورد. اين تحوّل، هم در مضامين و هم در به کارگيري شکل و
ساختار نمايان است. از بين رفتن اختناق دوران پيش از انقلاب و آزادي قلم در
عصر انقلاب، شعر فارسي را از سويي متوجّه مسائل سياسي و اجتماعي معاصر
ساخت و از سويي ديگر متوجّه مضامين هستي شناسانه و ديني بر آمده از
باورهاي انقلابي کرد. جنگ تحميلي نيز، کانون توجّه شاعران اين دوره است و
تأثيري عميق بر شعر اين عصر مي گذارد.
مطالعه و بررسي آثار شعري عصر انقلاب نشان مي دهد که تحوّل معنايي و مضموني
در شعر اين دوره، اتّفاق افتاده است و اين تحوّل در ميزان بروز دو پديده ي
متناقض يأس و اميد به عنوان يکي از جنبه هاي رواني و سرشتي انسان، تأثير
گذاشته است. زمينه هاي يأس و اميد با جهان بيني و نوع نگاه انسان به
زندگي در ارتباط است و تحت تأثير اين عوامل و شرايط سياسي،اجتماعي و
فرهنگي شدت و ضعف مي گيرد و گاهي يکي بر ديگري غلبه مي کند. بررسي اين
موضوع، صرف نظر از مسائل رواني شاعر، روشن گر وضع زمان و جامعه اي است
که شاعر در آن زيسته است. لذا در اين تحقيق سعي شده است همراه با شناخت
کافي از وضع سياسي، اجتماعي و فرهنگي و همچنين با آگاهي از نوع دغدغه هاي
شاعر و چگونگي موضع گيريهايش نسبت به موضوع يأس و اميد، به بررسي و تحليل
آثار شعري قيصر پرداخته شود.
* کلياتي درباره ي مفهوم يأس و اميد
اميد در لغت، در برگيرنده ي مفاهيمي چون؛ آرزو و آرمان، چشم داشت و انتظار،
توقع، اعتماد و اطمينان مي باشد و يأس نيز به مفاهيمي چون نوميدشدن، نا
اميدي، حرمان، خيبت، بيچارگي و بي نصيبي اشاره دارد. (دهخدا، 1372). اميد،
برگردان« رجا» در زبان عربي و«hope» در زبان انگليسي است که در مقابل واژه
ي« نااميدي» در فارسي، «يأس و قنوط» در عربي و «hopelessness» در انگليسي
قرار مي گيرد. (فرهنگ جديد عربي- فارسي، ذيل رجا و يأس).
اميد عامل رواني رشد و تعالي انسان است، وقتي که اميد از بين مي رود، زندگي
بالقوه يا بالفعل پايان مي پذيرد. « اميد، عامل ذاتي و باطني شالوده ي
زندگي و عامل پويايي روان انسان است». (اريک فروم، 1368: 28).
واکنش افراد نسبت به از بين رفتن اميد متفاوت است و اين بستگي به جهان بيني
و نوع نگاه فرد به زندگي و شرايط مختلف شخصيّتي، رواني و ... دارد. « اميد
و ايمان به عنوان کيفيت هاي اساسي زندگي، بنا بر طبيعت آنها، به سمت برتري
گرفتن بر وضع موجود چه به صورت فردي و چه به صورت اجتماعي قدم بر مي
دارند. زندگي اگر به رکود، گرايش پيدا کند مرگ رو مي آورد و هنگامي که رکود
کامل شود مرگ فرا مي رسد » (همان، 1368: ص23).
« شخص نااميد اعتقادي به خود ندارد و هرگز نمي تواند به خود اميدوار باشد.
زيرا قوّه ي تحرّک و اميدواري خود را از دست داده، در اين حالت ميزان
کارايي و اعتماد به نفس شخص کاهش مي يابد و به همان ميزان يأس و درماندگي
زياد مي شود» (هورناي، 1369: 157). مهمترين انگيزه و راه غلبه بر يأس و
نااميدي، معنا جستن در زندگي است؛ زيرا تنها به وسيله ي آرمان ها و ارزش
هايي که انسان براي خود انتخاب مي کند مي تواند اميدوار باشد؛ چرا که انسان
مي تواند با انجام اعمال شايسته، درک ارزش هاي روحي و پذيرش رنج به زندگي
خود، معنا ببخشد.
هدف از زندگي آن است که انسان به آگاهي و معرفت و رشد و تعالي دست يابد تا
از اين راه بتواند مرکز دگرگوني ها و تغييرات قرار بگيرد و بتواند بر
سرنوشت خود و خلقت تأثير مثبت بگذارد. انسان اشرف مخلوقات است و بر همه ي
موجودات برتري دارد و اين برتري او به دليل آگاهي اوست و معنايي که از
زندگي به دست مي آورد، محصول و نتيجه ي آگاهي اوست و اگر چنين نباشد هيچ
معرفتي حاصل نمي شود و زندگي در نگاه او مفهوم و معنايي نخواهد داشت.
به طور کلي گرايش به پوچي و يأس به دليل عدم رسيدن انسان به خود ايده آل
است. کساني که به نوعي به مطلوب خود رسيده اند هرگز سرخورده نمي گردند. حتي
جنبه هاي مثبت درد و رنج را درک مي کنند و به مصائب زندگي تسليم نمي شوند
بلکه به آن معني مي بخشند.« ايمان به خدا و اعتقاد به او در اين نگرش به
انسان نيرو مي دهد تا دردهاي زندگي را براي رسيدن به مقصودي والا تحمل
نمايد و اين راه با شجاعت با ايمان، اميد و عشق وحدت يافته، انسان را صبور
مي سازد و به مبارزه با بي معنايي و پوچي فرا مي خواند. مرگ در اين باور
پايان حيات نيست بلکه انتقال از حالتي به حالت ديگر است» (نصري،1359: 215).
پس در چنين مکتبي شالوده و اساس زندگي ايمان و اعتقاد به وجودي برتر و
متعالي است که به زندگي انسان اميد مي بخشد.
* جلوه هاي مختلف ياس و اميد در شعر قيصر
در پس شعرهاي قيصر انديشه و بينشي عميق نهفته است که خواننده را به تأمل و
تعمّق وامي دارد. او شاعري انديشه گرا است و براي انديشه هايش ارزش و
اصالت قائل است و بي هدف شعر نمي گويد. آرمان شهري که براي انسان ها ترسيم
مي کند ديدگاه او را نسبت به انسان و جهان نشان مي دهد. به خاطر پشتوانه ي
مذهبي و ايمان و جهان بيني محکمي که دارد وجوه مختلف اميد را در اشعارش مي
توان ديد. او در آرمان هاي خود، به تعالي انسان ها و حفظ حرمت و کرامت
آنها اميدوار است و دنياي روشني را در اين زمينه ترسيم مي کند. دنيايي که
همه ي انسان ها به حق انساني خود آشنا هستند و از نعمت آزادي و رهايي
برخوردارند. او شاعري است که جامعه ي خود را خوب مي شناسد و به درد بشر
امروزي نيز به خوبي آگاهست. همين موضوع از بزرگترين دغدغه هاي فکري او است و
همان علّتي است که گاهي به اشعارش رنگ و بوي درد و رنج و غم و اندوه و ياس
مي دهد؛چراکه او شاعري آرمان گرا است و هر آن چه که بر خلاف آرمان و
آرزوهايش باشد او را اندوهگين مي سازد. عدم آگاهي انسان ها و غفلت آنها از
ارزش انساني شان او را به انتقاد وا مي دارد. به نظر او انسان امروزي در
پيچ و خم زندگي از اهداف حقيقي و انساني خويش غافل مانده است؛ به همين دليل
گرفتار ضلالت و گمراهي شده است.از آن جا که قيصر شاعري آرمان گرا است، گاه
نگاهي حسرت آميز و اسطوره اي و ازلي خواهي و تحسّر براي آرمان شهري که در
ذهنش بود تخيّل مي کند. زيرا، موانعي را در راه رسيدن به آرمان شهر مي بيند
و همين موانع او را دچار حسرت و دل تنگي و گاه دچار يأس مي کند.
* اميد، مبتني بر جهان بيني و نوع نگاه قيصر
شعرهايي از قيصر که نشان دهنده ي نگرش او به جهان هستي و زندگي است، نشان
مي دهد که او شاعري اميدوار و داراي روحيه اي تسليم ناپذير در برابر فراز و
فرودهاي زندگي است و از اظهار عجز و نا تواني گريزان است. با داشتن چنين
روحيه اي است که واژه هاي با بار معنايي منفي را به شدت رد مي کند. او در
شعر « اما هميشه » هر گونه سکون و در جا زدن ناشي از احساس درماندگي را
برابر با مرگ مي داند و به واژه ي « هرگز » به عنوان نمادي براي سکون و
ايستايي مي تازد و معتقد است که هيچ وقت حاضر نشده است اين واژه، در قاموس
او جايي داشته باشد چرا که اعتقاد او در مورد انسان مانند جوي آبي است که
اگر يک جا بماند مانند مرداب، زيبايي و اصالت خود را از دست مي دهد و از
رسيدن به غايت و نهايت خود يعني دريا باز مي ماند. او واژه « هميشه» را
برابر با حرکت و جنبشي بدون وقفه مي داند که انسان را به سمت « هميشه» يعني
جاودانگي مي رساند چرا که حرکت، جوهر آدمي است و حتي در بدترين شرايط شاعر
رفتن در راهي را که ممکن است به شکست و نرسيدن بيانجامد از سکون و تسليم
بهتر مي داند.
هرگز/ دلم نخواست بگويم:/ هرگز / مرگ از طنين هرگز/ مي زايد/ اما هميشه/از
ريشه هميشه مي آيد
رفتن/ هميشه رفتن/حتي هميشه در نرسيدن/ رفتن ! (گل ها همه آفتاب
گردانند، 1380، ص 55)
روحيه ي تسليم ناپذيري شاعر باعث مي شود حتي در برابر ناسازگاريهاي زمانه
که باب ميل و خواسته او نيست، اميدش را از دست ندهد و هر روز به بهتر شدن
وضع و حال اميدوار باشد.
اي کاش مرا چشم تماشا بادا !/ يک لحظه زمانه با دل ما بادا !
هر روز که مي رود به خود مي گويم/ «امروز نبود، کاش فردا بادا ! »
(همان، ص 91)
روحيه ي مثبت انديش و اميدوار قيصر را در نوع مواجهه و واکنش او در برابر
مسائل پيش روي بشر زمانش مي توان به خوبي مشاهده کرد. تعابير برخاسته از يک
انديشه ي منفي همواره در پي برجسته سازي و گلايه اي عجزآميز در برابر
ناملايمات و مشکلات پيش رو است و اصولاً راه برون رفتي را نيز نشان نمي دهد
و تنها باعث اضطراب و تکدّر خاطر خواننده مي شود. ولي قيصر مانند فردي درد
آشنا، آگاه و دلسوز مسائل و مصائب جامعه ي امروزي را مي بيند و لمس مي
کند. او در شعر« پنجره »، از اين همه ناملايمات و موانع پيش روي بشر امروزي
که از آنها به ديوار و سنگ ياد مي کند، مي نالد. موانعي که هم جلوي پاي
بشر را گرفته اند و هم تصاويري دژم و مبهم از انسان به او نشان مي دهند. او
در برابر ديوارهاي بي اعتمادي و موانع سنگي و سخت که باعث جدايي انسانها
از همديگر شده است، پنجره هايي را جستجو و پيشنهاد مي کند تا بتوان از طريق
آن با هم ارتباط بر قرار کرد. شاعر در اين شعر از وضع دنياي اطراف خود
راضي به نظر نمي رسد، آنجا که از آن به عنوان سياه چالي ياد مي کند که پر
از ابهام و سر در گمي و پريشاني است. شاعر در اين سياه چال، باز از واژه ي «
پنجره» به عنوان مطلوب خود نام مي برد که پيام او روشني و نور است. چرا
که؛ با آمدن نور و روشنايي حقايق خود را نشان مي دهند. در بيت آخر، شاعر
بيان مي کند که انسان عصر حاضر از اين همه هياهو و شلوغي عصر اطلاعات و
ارتباطات و به اصطلاح عصر انفجار اطلاعات خسته شده است و آرزومند سکوت
موسيقي شب و بوي سيب است، تا گوش ها و شامه ي او را نوازش دهند.
يک کلبه ي خراب و کمي پنجره/ يک ذره آفتاب و کمي پنجره
اي کاش جاي اين همه ديوار و سنگ/ آينه بود و آب و کمي پنجره
در اين سياه چال سراسر سوال / چشم و دلي مجاب و کمي پنجره
موسيقي سکوت شب و بوي سيب/ يک قطعه شعر ناب و کمي پنجره (گزينه ي اشعار،
1378، ص 53).
شاعر به هر بهانه اي تلاش مي کند تا زندگي مطلوب خود را براي مخاطب توصيف
کند. او در آرمان شهر خود، زندگي ي مملو از صفا و صميميت و يک رنگي و رهايي
و صلح و آرامش و عشق و دوستي و ... را آرزومند است و در تصوير کشيدن اين
زندگي آرماني و انتقال و تفهيم آن به مخاطب بيشترين تلاش خود را به کار مي
گيرد. شاعر در شعر «آينه ها» آرزوي توفيق همراهي با انسانهاي وارسته و پاک و
آينه صفت را در بستر جامعه و مدينه ي فاضله را دارد، که او را با جريان
خود به سرمنزل هستي ببرند. از اين شعر مي توان به جهان بيني اسلامي و
عرفاني شاعر پي برد او در اين شعر آرزو مي کند با همراهي انسان هاي کامل
راه کمال را بپيمايد و به موطن ازلي خويش باز گردد.
خوشا رقص مرداني از آينه/ سواران ميداني از آينه
خوشا رفتن از خود رسيدن به خود/ سفر در خياباني از آينه
بچينيم داماني از آينه/ در آغاز آينه بوديم و باز / بيابيم پاياني از آينه
(آينه هاي ناگهان، 1375، ص 147).
در اين شعر، شاعر از آينه که سمبل پاکي و صفا و بي آلايشي است به عنوان
نمادي براي شخصيت انسان کامل ياد مي کند که نشان دهنده و بازتابنده ي حقيقت
و جلوه اي از پروردگار است. علاوه بر اين، شاعر رشد و تکامل انسان آرماني
را در بستر جامعه اي آرماني امکان پذير مي داند و در آنجا که رقص مردان و
سواراني از آينه را در ميداني از آيينه آرزو مي کند و همچنين از خود رستن و
خودشناسي را در سفري که در خياباني از آينه انجام مي گيرد طلب و درخواست
مي کند.
* اميد، مبتني برآرمان ديني و مذهبي
يکي از آرمان هاي ديني و مذهبي قيصر شهادت طلبي و انس با مرگ است، او از
شهادت، به حادثه ي سرخ رسيدن تعبير مي کند و آن را اوج کمال انساني مي
داند. از نرسيدن به چنين کمالي اظهار تاسّف و تحسّر مي کند. در شعر«
قرارداد» شاعر در ابيات اوّل شعر، به تکريم و بزرگ داشت ايثار و فداکاري
فرزندان سرزمين خود مي پردازد و از چگونه پرپر شدن آن ها در راه آرمان
هايشان مي گويد و از اينکه چه عاشقانه دست به عمل زدند و چه حماسه ها و
رشادت هايي آفريدند، از خود مي پرسد، حال که آنها رفتند و ما مانديم تکليف
چيست؟ او معتقد است، آنهايي که ماندند تکليف از آنها سلب نشده است بلکه
بايد از آرمان هاي شهدا پاسداري کنند. او با تغيير نماد دست به چشم ضمن
اشاره به پاسداري از خون فرزندان ملّت انگار به باز شدن جبهه هاي جديد
اشاره مي کند، که شيوه هاي جديد رويارويي را مي طلبد و به نظر مي رسد تهاجم
فرهنگي و روند رسوخ و استهاله ي فرهنگي، مورد نظر شاعر باشد. در اين حالت
است که چشمان تيزبين مي خواهد که افق هاي دور دست را بکاود و
بازشناسي کند.
اي درخت آشنا/ شاخه هاي خويش را/ ناگهان کجا/جا گذاشتي؟/يا به قول خواهرم
فروغ:
دست هاي خويش را/ در کدام باغچه/عاشقانه کاشتي ؟ (گل ها همه آفتاب
گردانند،1380، ص 24).
شاعر در ادامه ي درد دل هايش با شهيد از او طلب توفيق مي کند و با او پيمان
مي بندد که از ثمره ي خون او پاسداري کند. در اين صورت است که دورنما و
آينده ي زيبايي را در نظر مي آورد و حياتي دوباره و نيل به قلّه هاي بلند
پيروزي را نويد مي دهد.
اين قرار داد/ تا ابد ميان ما / برقرار باد :/ چشم هاي من به جاي دست هاي
تو
من به دست تو/ آب مي دهم / تو به چشم من/ آبرو بده!
من به چشم هاي بي قرار تو/ قول مي دهم:/ ريشه هاي ما به آب
شاخه هاي ما به آفتاب مي رسد/ ما دوباره سبز مي شويم (همان، ص
24)
* جلوه هايي از اميد اجتماعي در شعر قيصر
بخش زيادي از اشعار قيصر درون مايه ي اجتماعي دارند و شاعر آن ها را در
تعامل با اجتماع و تأثيري که اجتماع و تحوّلات اجتماعي، سياسي بر او داشت،
سروده است انسان و مسائل مربوط به انسان از دغدغه هاي ذهني او است به همين
دليل مسائل اجتماعي در اشعارش جلوه ي خاصی دارد و آرمان ها و اهداف زيادي
را هم در اين راستا به شعر بيان کرده است.
* اميد اجتماعي مبتني برآرمان صلح و آرامش
يکي از جلوه هاي اميد در شعر قيصر امين پور، دغدغه هاي شاعر نسبت به صلح و
آرامش است و اين موضوع در جاي جاي شعر او به تصوير کشيده شده است. شعر طرحي
براي صلح (1) و (2) و (3) قيصر بهترين نمونه براي اين مفهوم است. شعر طرحي
براي صلح (1) نمايي واقعي از زندگي و آرزوي کودکي است که پدر خود را در
جنگ از دست داده است. اين شعر، نمايش نامه اي مختصر است و پاياني حيرت
انگيز دارد و خواننده را از واقعيت، به آرزو مي کشاند. در اين شعر شاعر
جنگ را به خاطر نتايج شوم و خانمان برانداز آن تقبيح مي کند.
کودک/ با گربه هايش در حياط خانه بازي مي کند/ مادر، کنار چرخ خياطي
آرام رفته در نخ سوزن/ عطر بخار چاي تازه/در خانه مي پيچد/ صداي در !/ «
شايد پدر»
(دستور زبان عشق، 1386، ص 16)
همچنين در شعر طرحي براي صلح (2) پيروزي ظاهري در جنگ را پايان کار و آرزوي
نهايي خود نمي داند و معتقد است پيروزي اصلي همان تحقق مدينه ي فاضله اي
است که ارزش هاي والاي انساني در آن ملاک و معيار قرار بگيرد و اثري از شرّ
و بدي نباشد تا به خاطر تقابل آن ها با خير و نيکي، کينه و عداوت حاصل
گردد و آتش جنگ هاي ديگر را برافروزد به عبارت ديگر؛ او پيروز ي واقعي را
کسب پيروزي و غلبه بر دشمن نمي بيند و ابهام و پرسشي در اين باره مطرح مي
کند که در شعر طرحي براي صلح (3) از قول يک شهيد به آن جواب مي دهد.
شهيدي که بر خاک مي خفت/ چنين در دلش گفت:/« اگر فتح اين است /
که دشمن شکست
چرا همچنان دشمني هست ؟» (همان، ص 17)
همان گونه که در توضيح شعر طرحي براي صلح (2) آورده شد شاعر از قول يک
شهيد، پيروزي نسبي و مقطعي را که همانا شکست دشمن متجاوز است کافي و نهايي
نمي پندارد و از نظر او پيروزي واقعي زماني است که انديشه هاي بدخواهانه که
ريشه در پيروي از هوي و هوس و ظلم و ستم بشر بر هم نوعان دارد و سبب جنگ و
خونريزي مي شود بايد جاي خود را به انديشه هاي متعالي و بالنده اي بدهد و
بشر را در شاهراه رشد و کمال هدايت نمايد. در آن صورت است که جنگي در بين
نخواهد بود. بنا بر اين پيروزي بر جنگ، آرمان و آرزوي اصلي شاعر است و اين
آرمان چه زيبا در اين شعر جلوه کرده است. چنين شعري به سبب تصويرسازي
هنرمندانه و متناسب با نيازجامعه ي بشري به صلحي پايدار و راستين، سخني رسا
و بليغ است که هر چند از واقعيت خبر مي دهد حقيقت نماست. در نتيجه شاعر
پيروزي واقعي را، پيروزي بر جنگ مي داند يعني نبود جنگ و وجود صلح و آرامش.
شهيدي که بر خاک مي خفت/ سرانگشت در خون خود مي زد و مي نوشت
دو سه حرف بر سنگ/« به اميد پيروزي واقعي /نه در جنگ/ که بر جنگ ! »
(همان، ص 18)
* اميد اجتماعي مبتني بر آزادي خواهي و عشق و دوستي
قيصر در آرزوهايش نگاه از چشم انداز اميدآباد خويش بر نمي دارد و هميشه يکي
از بزرگترين آرزوهايش اين بود که انسان ها به حق طبيعي و حقيقي خود يعني
آزادي برسند بنا بر اين او در انديشه ي روزگاري است که هيچ کس در چهار
ديوار زندگي اش محصور نباشد، اگر ديوار و موانعي هست وسيله ي ارتباط و نور و
روشنايي در آن تعبيه شود تا ارتباط با خارج و ماوراء هرگز قطع نشود چرا که
نبود نور يعني ظلمت و تاريکي و در چنين شرايطي حقايق آشکار نمي شود و
انسان به معرفت واقعي نمي رسد. در آرمان شهر او اگر ديواري هست، کوتاه است و
به آساني مي توان از آن گذشت. چرا که؛ تعلّقات دنيوي بسيار کم است و به
گونه اي نيست که مانند ديوار، سدّ راه انسان شود.
آن روز ناگزير مي آيد /ديوار حق نداشته باشد/ بي پنجره برويد/ آن روز
ديوار باغ و مدرسه کوتاه است/تنها/ پرچيني از خيال/ در دور دست حاشيه ي باغ
مي کشند
که مي توان به سادگي از روي آن پريد... (آينه هاي ناگهان، 1375، ص 11)
شاعر روزگاري را آرزو مي کند که پروانه ها تنها در صفحات و برگ کتابها
نباشند بلکه هواي بيرون به گونه اي مساعد باشد که پروانه ها از لاي به لاي
اوراق کتاب ها بر اوراق طبيعت بنشينند و آزادي را با تمام وجود حس کنند.
پروانه، نماد زندگي و عشق است. شاعر اميدوار است که پروانه ها دوباره
از اين رکود و خشکي به درآيند و زنده شوند و بتوانند در فضاي سرشار از
آزادي پرواز کنند و آن جاست که رويا ها و آرزو ها به حقيقت مي پيوندند.
آن روز مي آيد/ روزي که..../ پروانه هاي خشک شده/از لاي برگ کتاب شعر/
پرواز مي کنند.(همان، ص10)
يعني سخن در مورد پروانه، با اوصاف مذکور، تنها در کتاب هاي شعر نباشد بلکه
به صورت واقعي و حقيقي روزگاري را دوست دارد که پروانه ها در آن آزاد
هستند و روزگار خوشي همراه با آزادي و رهايي دارند.
او شاعري است که آزادي و رهايي را مي پرستد و معتقد است که اگر چه باد
حادثه، بالش را شکست ولي نبايد نااميد شود. چرا که؛به نظر او انسان در هر
شرايطي، بايد در راه آزادي خود تلاش کند. حتّي اگر موانعي هم وجود داشته
باشد، نبايد اميد را از دست داد. چرا که، داشتن روحيه ي تسليم ناپذيري در
برابر مشکلات و تداوم سعي و تلاش ارزشمند است. در اين حالت است که انسان به
اهدافش خواهد رسيد.
« به باد حادثه بالم اگر شکست، چه باک/ خوشا پريدن با اين شکسته بالي ها ! »
(دستورزبان عشق، 1386، ص 61)
آرزو و آرمانش اين است که همه ي انسان ها آزاد و رها باشند و بنده ي کسي
جز خدا نباشند. حتي پرنده را در دنياي آرماني خود آزاد و رها مي بيند.
پرنده/ نشسته روي ديوار/گرفته يک قفس به منقار
(همان، ص 33)
در نگاه آرماني شاعر پرنده، نمادي براي انسان است که بايد بر اسباب اسارت
خود غلبه کند و در همين نگاه اوست که زنجير (نماد اسارت) در کف زندان به
صورت کپه اي جمع شده است و به عبارتي ممنوع و خود، زنداني شده است و ديگر
بر دست و پاي انسان ها بسته نيست، يعني، بايد هر آن چه را که باعث اسارت
است، در بند کرد.
پشت ميله / بر کف زندان/کپه اي زنجير (همان، ص 34)
* جلوه هاي يأس در اشعار قيصر
از آن جا که قيصر شاعري آرمان گرا است، گاه نگاهي حسرت آميز و اسطوره اي و
ازلي خواهي و تحسّر به آرمان شهرش دارد. زيرا، موانعي را در راه رسيدن به
آن مي بيند و همين موانع او را دچار حسرت و دل تنگي و گاه دچار يأس گذرا مي
کند که گاه باعث قضاوت هاي ناعادلانه اي در مورد اشعارش مي شود. ولي اين
حالت ها، حالت هاي گذرايي در اشعار قيصر هستند و آن چه که خود را به خوبي
مي نماياند، همان انديشه شعري اوست که اميدبخش است.
* يأس مبتني بر دلتنگي ها و احساسات گذراي شاعرانه در شعر قيصر
انديشه از ويژگي اصلي اشعار قيصر است و در پس واژگان شعري او انديشه و
بينش خاصي نهفته است. در اين نمونه شعرها به نظر مي رسد که به جاي انديشه،
احساسات گذراي شاعرانه به تصوير کشيده شده است. چنين اشعاري نمي توانند
جلوه اي از يأس و نااميدي دائمي محسوب شوند. اين گونه اشعار بيش از آنکه
جنبه ي واقعي داشته باشند وضع و حال شاعر را در هاله اي از رنج و اندوه
نشان مي دهند که گاهي، وجود شاعر را احاطه مي کند.
گيرم به فال نيک بگيرم بهار را/ چشم و دلي براي تماشا و فال کو؟
تقويم چار فصل دلم را ورق زدم/آن برگ هاي سبز سرآغاز سال کو؟
رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماند/حال سوال و حوصله قيل و قال کو؟
(گل
ها همه آفتاب گردانند، 1380، ص 107).
همچنين او فکر مي کند «آرمان شهر»، شهري که عدالت و آزادي و سراسر اميد
باشد تنها ساخته و پرداخته خيالات شاعرانه است و در عالم واقع امکان تحقق
آن وجود ندارد. چرا که؛ شاعران يعني خالقان آرمان شهر حتّي خود نيز خواب آن
را نديدند.
خدا روستا را/ بشرشهر را/ ولي شاعران آرمان شهر را آفريدند/که در خواب هم
خواب آن را نديدند (همان، ص 62).
* يأس مبتني بر دغدغه هاي انساني و معرفتي قيصر
او شاعري است که درد اجتماع را لمس مي کند و خود، شاعري اجتماعي است و
مشکلات را با ذرّه ذرّه وجود خويش احساس مي کند. درد او دردهايي است که به
گفته ي خودش از نوع دردهاي معمولي و از نوع «دردهاي مردم زمانه» نيست.
دردهاي من / جامه نيستند/ تا ز تن در آورم/ چامه و چکامه نيستند/تا به رشته
سخن در آورم/نعره نيستند
تا ز « ناي جان» برآورم/ دردهاي من/ گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست/ درد
مردم زمانه است (گزينه
اشعار، 1378، ص 66).
درد و رنج هاي قيصر، که گاه شاعر را غمگين و اندوهگين مي کند و
سايه ي غم و اندوه بر اشعارش مي افکند، درد جامعه ي بشر امروزي به تنگ آمده
از درک نادرست، کوته نگري، سوء تفاهم، غرض ورزي، خودخواهي، رياکاري و
خشم و نفرت است.
به نظر سورن کرکگور، وقتي که آرمان بر زندگي انسان هاي اخلاقي، حاکم مي شود
انسان در اين مرحله ديگر در پي لذّت طلبي نيست. بلکه به دنبال تحقّق آرمان
هاي اخلاقي، خواه فردي؛ مثل کمال طلبي و خواه اجتماعي، همچون؛ عدالت طلبي
است. تعداد آرمان هاي انسان هاي اخلاقي با هم فرق مي کند. ممکن است فقط يک
آرمان داشته باشد يا بيشتر، آزادي خواهي، استکمال طلبي، عدالت خواهي و ...
(گرجي، 1387، ص 35).
انسان هاي اخلاقي و ديني علاوه بر درد و رنج انسان هاي عادي درد و رنج
مقطعي دارند. به نظر همين متفکّر مهم ترين درد و رنج انسان اخلاقي، ناکامي
در تحقّق آرمان هاي اخلاقي است. در باور کرکگور، ساختار جهان طبيعت خلاف
جريان زندگي کساني است که مي خواهند اخلاقي زندگي کنند. « جهان طبيعت با
سير و سلوک اخلاقي موافق نيست به بيان ديگر، انسان هايي که زندگي اخلاقي را
برگزيده اند، زندگي دشوارتر را به زندگي آسان ترجيح مي دهند. انسانهاي
اخلاقي با مشاهده ي ناکامي در تحقّق آرمانهاي اخلاقي در جهان بيرون به تحقق
آرمان هاي اخلاقي در درون خود روي مي آورند. ، اگر جامعه ي بيرون را
نمي توان تغيير داد دنياي درون را آسان تر مي توان تغيير داد. انسان هاي
اخلاقي دو صفت اساسي صبر و شجاعت را دارند و صبر ارزش بيشتري دارد چرا که
در برابر رنج هاي اجتناب ناپذير صبر مي کنند» (همان، ص41).
به نظر مي رسد، قيصر، هم جزء آن دسته از انسان هاي اخلاقي آرمان گرا است،
به خاطرهمين درد و رنج بخشي از اشعار او را به خود اختصاص داده است. او
تحقّق آرمان هاي اخلاقي را براي انسان ها آرزو مي کند. او از اين غمگين است
که بشر امروز به کرامت انساني و ارزش واقعي خود آگاه نيست و از هدف واقعي
خلقت و زندگي، فاصله گرفته است. شاعر اين مشکلات را مي فهمد، فهم اين
موضوعات براي او دردآور است. او مي فهمد که انسان ها در غفلتند و دچار ظلمت
و گمراهي شدند. برترين و بهترين کمک به انسان ها، آگاه کردن آن ها به
کرامتي که دارند. غفلت و بي خبري بشر امروز، شاعر را به اعتراض و انتقاد مي
کشاند.
من سال هاي سال مُردم/ تا اين که يکدم زندگي کردم
تو مي تواني يک ذرّه، يک مثقال مثل من بميري؟ (دستور زبان
عشق،1386، ص 30).
همچنين شاعر در شعر« يادداشت هاي گم شده» با گشتي که در لابه لاي زندگي
روزمره ي بشر امروزي مي زند از اصلي که هدف زندگي و عامل جاودانگي انسان
است اثري نمی بيند.
پس کجاست ؟/چند بار / خرت و پرت هاي کيف باد کرده را/زير و رو کنم :
پوشه ي مدارک اداري و گزارش اضافه کار و کسر کار / کارت هاي اعتبار/کارت
هاي دعوت عروسي و عزا
قبض هاي آب و برق و غيره و کذا / نامه هاي رسمي و تعارفي ...
پس کجاست؟/ يادداشت هاي درد جاودانگي؟ (گل ها آفتاب گردانند،1380، ص
51)
به نظر شاعر بشر گرفتار امروزي، در زندگي خود از آنچه که باعث جاودانگي او
مي شود، غافل است و از هدف اصلي که همان جاودانگي است فاصله گرفته است، به
گفته ي شاعر در يادداشت هاي روزانه ی چنين انسانی ، يادداشتی که به تعالی و
رشد معنوی او کمک کند و او را به جاودانگی برساند اثری نيست.
همچنين در شعري ديگر، درد خود را در اين مي داند که بشر امروزی به دام
تظاهر گرفتار است و هيچ شباهتی به خود واقعی اش ندارد. بنابراين از خود
بيگانگي انسان ها انتقاد مي کند.
تو دست کم کمي شبيه خود باش/ در اين جهان که هيچ کس خودش نيست
تمام درد ما همين خود ماست / تمام شد، همين و بس، خودش نيست .
(دستور
زبان عشق، 1386، ص 62)
* تعابير اميد بخش در شعرقيصر
در شعر قيصر، بين تعابير با زمينه ي موضوعي و عاطفي هماهنگي وجود دارد و
واژه هاي گوناگوني در اشعارش به کار رفته که با مضمون مورد نظر ارتباط
نزديک و تنگاتنگ دارد. او در بيان و انتقال عواطف و انديشه هايش بر محور
اميد و اميدواري با استفاده از تعابير مناسب، موفّق است و مفاهيم انتزاعي
مورد نظرش را در قالب تعابير حسي و ملموس ريخته است و از اين طريق توانسته
هدف شعري خود را به مخاطب منتقل کند. بدين گونه است که در اشعارش با مضامين
شوق و اميد و نشاط مي توان واژه ها و عبارت هايي چون؛ پروانه، آينه،
پنجره، پرواز، آب، آفتاب، آسمان، ديوار شيشه اي، يک دريچه آسمان، کبوتر،
شهر پرآيينه، دوباره سبز شدن، بهار، ستاره، و ... را مشاهده کرد.
يک کلبه ي خراب و کمي پنجره/ يک ذره آفتاب و کمي پنجره
اي کاش جاي اين همه ديوار و سنگ/ آيينه بود و آب و کمي پنجره (گزينه ي
اشعار، 1378، ص 53).
خوشا رقص مرداني از آينه/ سواران ميداني از آينه
خوشا رفتن از خود رسيدن به خود/سفر در خياباني از آينه (آينه هاي
ناگهان، 1375، ص147)
قول مي دهم/ريشه هاي ما به آب/شاخه هاي ما به آفتاب مي رسد/ ما
دوباره سبز مي شويم
(گل ها همه آفتاب
گردانند،1380، ص 24)
ناگهان قفل بزرگ تيرگي را مي گشايد/ آنکه در دستش کليد شهر پر آيينه دارد
(تنفس صبح، 1387، ص76)ما خواب ديديم ديوار شيشه اي است/ اکنون رسيده ايم
به تعبير پنجره (آينه هاي ناگهان، 1375، ص 146)
* نتيجه
با بررسي و تحليل شعر قيصر، مفهوم اميد واميدبخشي بر يأس و نااميدي غلبه
دارد. با ظهور انقلاب اسلامي، ملّت ما در تمامي شئون زندگي خود با بازگشت
به خويشتن خويش، به سوي سرچشمه ي زلال فرهنگ اسلامي روي آورد و شاعران
هم که برخاسته از درون جامعه و بافت پيکر اجتماع بودند، تحت تأثير فضاي
سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه و پشتوانه ي ديني و مذهبي خود، آرمان ها و
اهدافي را در اشعارشان دنبال مي کردند. به همين دليل، جز در اندک مواردي از
اشعار قيصر که به نوعي حسرت ارزش ها ودغدغه هاي انساني است حجم بيشتر شعرش
سرشار از عشق و شور و هيجان و اميدبخشي و به دور از يأس و نااميدي است.
همچنين به دليل نوع جهان بيني و نگرشي که برگرفته از باورهاي اسلامي و
ديني بوده است و بر اساس اين نوع از نگرش به هستي، هدف مجموعه ي زندگي آن
است که عموماً از آدمي، موجودي آگاه و با هويّت بسازد و او را مرکز دگرگوني
ها و تغييرات حيات قرار دهد و در چنين نگرشي، انسان، تسليم مصائب زندگي
نمي شود بلکه به آن معني مي بخشد و حتّي جنبه هاي مثبت درد و رنج را درک مي
کند. چنين نگاهي، به انسان نيرو مي دهد تا دردها و مشکلات زندگي را براي
رسيدن به مقصود والا، تحمّل نمايد. اين طرز تفکّر، انسان را صبور و مقاوم
مي سازد و به مبارزه به بي معنايي و پوچي فرا مي خواند. پس در
چنين مکتبي، شالوده و اساس زندگي، ايمان و اعتقاد به وجودي برتر و متعالي
است که به زندگي انسان اميد مي بخشد. تحت تأثير چنين نگرشي، در غالب
اشعارش، آرمان ها و جلوه هايي چون عشق به مبدأ هستي و آرزوي رسيدن به عشق
واقعي، انس با شهادت (شهادت طلبي)، آرزوي ظهور منجي موعود، داشتن روحيه ي
تسليم ناپذيري، صبر، استقامت و ... را به تصوير مي کشد و اشعاري که نوع
نگاه او را به هستي و جهان بيني نشان مي دهد، عموماً اميدبخش و به دور از
يأس و نااميدي است.
منابع و ماخذ
1) اريک فروم، (1368). اميد انقلاب. ترجمه ي مجيد روشنگر. تهران. مرواريد.
2) امين پور، قيصر، (1375). آينه هاي ناگهان. تهران. نشر افق.
3) // ، // ، (1380). به قول پرستو. تهران. نشر زمان.
4) // ، // ، (1374). تنفس صبح. تهران.سروش.
5) // ، // ،(1363 ).در کوچه آفتاب. تهران. حوزه ي هنري..
6) // ، // ، ( 1386). دستور زبان عشق. تهران. مرواريد.
7) // ، // ، (1378).گزينه اشعار. تهران. مرواريد.
8) // ، // ، (1387). گل ها همه آفتاب گردانند. تهران. مرواريد.
9) دهخدا، علي اکبر،(1372). لغت نامه ي فارسي. تهران. دانشگاه تهران.
10) گرجي، مصطفي،(1387). « درد و رنج بشري در نگاه مولوي و سورن کرکگور».
بررسي تطبيقي نگاه مولوي ومتفکّران ملل ديگر به دردو رنج هاي بشري.تهران،
جهاد دانشگاهي.
11) منجدالطلاب،(1383 ).فرهنگ جديد عربي – فارسي. ترجمه ي محمد بندر
ريگي.سبحان.
12) نصري، عبدالله، (1359). فلسفه ي آفرينش. تهران. نهضت زنان مسلمان.
13) هورناي، کارن،(1369 ). تضادهاي دروني ما، ترجمه ي، محمد جعفر
مصفا.تهران.بهجت.
مطالب مشابه :
سخنان بزرگان در مورد آرزو و امید 1
سخنان بزرگان در مورد آرزو عراقی و سایر بزرگان شعر و اميد در زندگاني بشر به همان
زندگی نامه ی امید
بعد از اون امید با آ لبوم هر دو عاشق با شعر مورد علاقه اميد : هاي اميد شروع شد . .اميد در
بررسي و تحليليأس و اميد در اشعار قيصر امين پور
* جلوه هاي مختلف ياس و اميد در شعر قيصر در پس شعرهاي يعني سخن در مورد پروانه، با اوصاف
شعر در مورد ماه پربرکت رمضان
شعر در مورد ماه پربرکت رمضان اميد مهمان داستان عبرت آموز در مورد
یک شعر پر امید ....
یک شعر پر امید امیدوارم که از این شعر بهره کامل رو ببرید و اینکه اگر در مورد دنیایی که
سخنراني اميد بخش حجة الاسلام حاجتي در مورد مقام معظم رهبري
سخنراني اميد بخش حجة الاسلام حاجتي در مورد شاهرود در دهه اول محرم شعر با خود
روزنه هاي اميد
همه بي مهري باز پاييز است.در روستا روزنه هاي اميد است.هر جا خدا است اميد شعر در مورد
شعري در مورد شهيد حمزه علي احساني
شعري در مورد شهيد حمزه اين شعر مثنوي در سبك شاهنامه فردوسي و به صورت اميد آنكه
سخنان بزرگان در مورد آرزو و امید 1
سخنان بزرگان در مورد آرزو عراقی و سایر بزرگان شعر و اميد در زندگاني بشر به همان
زندگی نامه ی امید
بعد از اون امید با آ لبوم هر دو عاشق با شعر مورد علاقه اميد : هاي اميد شروع شد . .اميد در
برچسب :
شعر در مورد اميد