اشعار شهدا و دفاع مقدس
شراب شهادت
آنان که شسته اند به روی ماه رویشان بنگر که لاله می دمد ازخاک کویشان
گلهای سبزه پیشیه عطر آفرین عشق می آید از تمامی این خاک بویشان
دلدادگان عاشقی و مهر دوست،گشت سرشار از شراب شهادت سبویشان
درراه دوست غرق شدن درفراق خون جان دادنی چنین شده بود آرزویشان
پروانه های زخمی شمشیر عاشقی صد پاره پاره خفتشان شد رفویشان
اکرام خون لاله سرخ شهید عشق دشوار هست و سهل بُوَد آرزویشان
نام شهید خون شهیدان چو بشنوی اهدا نما (نفر)صلواتی به سویشان
سرودهء آقای حمید رضا نفر متخلص به (نفر)
نردبانی از دعا آسمان یک روز دریای کبوتر بود و نیست سهم ما خون تفنگ و زخم خنجربود و نیست
سروده خانم فاطمه صفایی (دوم تجربی) و
|
---|
شهد شهادت چه جلوه ها که ز بلبل،زشمع و گل که کشیدم ولی ز عشق تو خوشتر ندیدم و نشنیدم
سروده خانم سمیه فانی تمدنی
|
---|
در مقام شهید ای شهید ای شاهد گویای عشق ای عقاب آسمان پیمای عشق
سروده آقای حاج غلامعلی نعمت اللهی
|
---|
و وصف شاهد درِ نا سفته را می بایدت سفت سخن در وصف شاهد کی توان گفت
سروده حاج محمد تقی نعمت اللهی (فانی )
************************************
|
---|
بودیم ....هستیم
رفتند تا وظیفه خود را ادا کنند خود را فدای ماندن ما وشما کنند
رفتند با حمایت خالی دستشان یک کربلا،حماسه خونین به پا کنند
رفتند وپشت پا به کم وبیش نان زدند تا در حضور آیینه خود را فداکنند
ماندیم وبنده های کم وبیش نان شدیم تا سالهای قحطی گندم چه ها کنند
ما مانده ایم وبار گناهی که میکشیم امشب دعا کنید که مارا دعا کنند
امشب دعا کنیم که از روی مرحمت مارا از آن همیشه خرم صدا کنند
ای سرزمین خون پرنده بلند باش آماده ایم تا سرمان را جدا کنند
آماده ایم مثل همانها که پیشتر رفتند تا وظیفه خود را ادا کنند
سروده آقای علی نعمت اللهی(بهمنی)
**
و حرف، باز فقط حرف مادرم باشد
و قول دادهام اين بار آخرم باشد
خيال...نه ننويسم! خيال ... نه نكنم!
خيال خوب تو ديگر نه در سرم باشد
نه در دلم... دل تنگم ... ولي مگر ميشد؟!
مدام قاب نگاهت برابرم باشد
ویک غريبه صدايت كنم، كه «بابا...آب»
فقط توقع يك برگ دفترم باشد
چه ميشد آه اگر محض امتحان يك بار
توميشديپدريكه ... كه باورم باشد
كه از زبان تو يك بار بشنوم... يك بار!
كه بر زبان تو يك لفظ «دخترم» باشد
تو مرد خانه شوي! مهربان و نانآور
و مادرم فقط اين بار مادرم باشد
پدر! بيا پدري كن! به قهرمان... نه خيال
فقط...فقط به تو ايمان بياورم... باشد!
و تو كه ميشكني باز و ... ميروي در قاب
و من كه باز از اينخوابميپرم باشد
همين خيال برايم بس است! اما حيف ...
كه قول دادهام اين بار آخرم باشد...
فائزه امنی - استان مرکزی
گفتی که پس از سجود بر میگردی
وقتی که صلاح بود بر میگردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تافکر کنم که زود بر میگردی
ما دور مداری از خطر می گردیم
تا صبح بدنبال سحر می گردیم
سوگند به لاله ها که همچون خورشید
زرد آمده ایم و سرخ برمی گردیم
شهر آینه دار می شود با یک گل
پروانه تبار می شود با یک گل
گفتند نمی شود ولی می بینند
یکروز بهار می شود با یک گل
عهدیست که بسته ایم برمی خیزیم
با اینکه شکسته ایم برمی خیزیم
هروقت که نام عشق را می خوانند
هرجا که نشسته ایم برمی خیزیم
خون بسته سرم تمام گیسم سرخ است
می گریم و چشم های خیسم سرخ است
هرچند که سبز رفته ای نامت را
با هرقلمی که می نویسم سرخ است
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز
سرتاسر شهر با تو عطرآگین بود
لبخند تمام کوچه ها غمگین بود
آنروز که بردوش ترا می بردیم
تابوت سبک ولی غمت سنگین بود
یک ذرّه از آفتاب باقی مانده است
در جام کمی شراب باقی مانده است
هر قطرة خون به قاصدکها میگفت
گل رفته ولی گلاب باقی مانده است
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ است
بر قلب سراب زخمکاری زد آب
جاری شد و لبخند بهاری زد آب
در رویش تشنگی به پیشانی خاک
صد بوسه برای یادگاری زد آب
به آخرین ثانیههای جانبازان شیمیایی:
خون... سرفه خشک... درد... بیمارستان...
آیینهای از نبرد... بیمارستان...
پیچید صدای ضجّه شیرزنی!
یک خط کشیده!... مَرد... بیمارستان...
در باد نشانههای بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسه آخر توست
گفتند به من در آسمانی... بابا!
خورشیدِ به خون نشسته شاید سر توست
گفتم کمی از بهار خون حرف بزن
از غیرت شهر واژگون حرف بزن
وقتی پدرم شهید شد مجنون بود
آقای معلم از جنون حرف بزن!
اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ
این چفیه هنوز بوی بابا دارد
عکست را پنجشنبهها میبوسم
یا میگریم تو را و یا میبوسم
باور دارم که زنده هستی وقتی ـ
من را میبوسی و تو را میبوسم
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه میکنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نامِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است
هادی فردوسی
به این زودی دلم شد تنگ برگرد
به یادت یک شلمچه داد زد دل:
الا ای یادگار جنگ برگرد
.............................
سفره عقد
عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند رفته گل...نه ! گلی گم دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر مقابل آیینه شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت :وکیلم؟ دلش شکست
یعنی به قاب عکس امید دگر نبود
او گفت با اجازه ی بابا...بله ...بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود
پروانه نجاتی
..................
یاد شهدا
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرببلا وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
....................................
تصویر تمام ابر ها درهم بود
اما دل تو مثل خودت محکم بود
بالاتر از آنچه رفته بودی! رفتی
یک لایه از آسمان برایت کم بود!
***
اندوه بی پایان
..من رابغل کرد و در آغوش خودش بوسید
مادر به من می گفت تا کم کم مرا راضی..
تا در سر من تاب می خورد "آی! بابا" کو؟!
کاری نمی آمد بر از او جز مرا "نازی..."
آن روز ها را خوب یادم نیست..می گویند:
کاری نمی کردی به غیر از گریه..لجبازی..
ای کاش می گفتی به من هم زود تر از این
بر اشک هایی از یتیمی کاخ می سازی!
دیدی؟!نمی ارزد به این اندوه بی پایان
که در دلم مانده ست "پس کی با پدر بازی؟"
نسلی که میشد تا ابد مدیون بماند به :
رستم و ارش ها شجاعت..تیر اندازی-
اصلا نمی دانند دینی بود! یا مردی
شادی فقط در عشوه ای مانده ست.."طنا زی!"
شاید اگر بودی..اگر بودی..به تنهایی
هرگز نمی رفتم به سمت منزل قاضی
نام بزرگی سر در شهر است تسکینی ست:
بر درد..حسرت ..غربتم.."صیاد شیرازی"
ندا هدایتی فرد
......................
رفته بودم سفری سمت دیار شهدا
که طوافی بکنم دور مزار شهدا
به امیدی که دل خسته هوائی بخورد
متبرک شود از گرد و غبار شهدا
هر چه زد خنجر احساس به سرچشمه ی عشق
شرمگینم که نشد اشک ، نثار شهدا
خشکی چشم عطش خورده از آنجاست که من
آبیاری نشدم فصل بهار شهدا
آخرین خط وصایای دل من اینست
که بخاکم بسپارید کنار شهدا...
..........................
شبي از سلسله ي نور خبر مي آيد
چشم او منتظر...و پيك سحـر مي آيد
باز از حادثه ي «هور» شبش مي گريد ...
جان بي صبري مادر كه به سر مي آيد
عطر نمناك « هويزه » به فضا مي پيچد
عكسي از خاطره ي دور ِ پدر مي آيد
مي نشيند به دلش شور مناجات و دعا
بوي پيراهن از اندوه ِ سفر مي آيد ...
باز فانوس ِ نگاهش به در آويزان شد ...
ضربِ آهنگ ِ قدم هاي پسر مي آيد
كوچه مان آينه بندان ِ اجابت شده است
نيمه ي گمشده ي ماه كه درمي آيد
آه اي پنجره ها رو به خدا باز شويد
كه عزيز ِ دلش از خط ِّخطر مي آيد
طعم شيرين نگاهش چه غم تلخي داشت
تا پسر با خبر ِ داغ ِ پدر مي آيد ... !
شرمنده تونیم شهدا"، قافیه شد تو شعر ما
ردیف شعرمون همش" "چیکار کردیم بعد شما؟!"
هرچی شما خاکی بودین، ساده و افلاکی بودین
دادیم شمارو بِکِشَن، با قُپِّهها، درجهها
کوچیک بودیدم، حقیر بودیم، دادیم بزرگتون کنن
عکساتونو چاپ بزنن، رو پسترا و بنرا
این چاه اگه آبم داره، واسهی ما خوب نون داره
چوب حراجتون زدیم، تو میدونا، خیابونا
آی خونهدار و بچهدار، زنبیل و بردار و بیار
پلاک و استخوان داریم، تحفهی راه کربلا
پلاک و استخوان داریم، یک عالمه جوون داریم
شهری تو آسمون داریم، پاشین بیاین دُکّونِ ما
گردنمون که کج میشه، غرورمون فلج میشه
کی میدونه راست یا دروغ؟ شرمنده تونیم شهدا
گاهی یکسال آزگار، سراغتون نمیآییم
گاهی میگیم مارش بزنن، با تاج گل مییایم ادا
چندوقت یکبار لباستون، تو تنمون زار میزنه
وبال چفیتون میشیم، همایشا، نمایشا
جنگل مولایی شده، شهرمون از دوز و دغل
هرکی به فکر خودشه، سوارهها، پیادهها
چیکار کردیم بعد شما؟، به عقل جِنَّم نمي[آ]مد!
سکه زدیم به نامتون، اما تو بازار رِبا
خلوص نیت نداریم، ما حاج همت نداریم
همش داریم بیرون میدیم، فوق لیسانس و دکترا
دکترامو میگن شما، بچهرو دِپرس میکنید
دادیم که حذفتون کنن، از قصهها، سانسورچیا
بچههامون بچههاتون، بنگی شدن، رنگی شدن
رومی شدن زنگی شدن، شرمندهایم رومون سیا
من چیبگم آخر شعر، جون و دلم آتیش گرفت
شهید کشی بسه دیگه، جون امام وشهدا
........................
از دور...... می لنگید...... یک کم گردنش خم بود
احساس می کردم که ...... قدری عقل او کم بود
جور عجیبی بود ..... انگاری که معتاد است
از بس که وضع ظاهرش در هم و برهم بود
یک روز زانویش میان کوچه ها شکل می شد
یک روز دیگر زنده و قبراق و محکم بود
اعصاب من با خنده هایش خط خطی می گشت
افکار من با سرفه هایش زیر یا بم بود
وقت خرید از پیش ما..... من عذر می خواهم
شخصیتی منفی برای من مجسم بود
می رفت ومی امد مرا در گیر خود می کرد
حال من و او سال ها این ها که گفتم بود .....
تا این که .... دیدم ناگهان یک عصر پاییزی
سرتاسر کوچه پر از زخم محرم بود
درب مغازه بستم و رفتم در آن انبوه
کوچه پر از غوغا پر از ماتم پر از غم بود
وا !!! ....شیمیایی !؟ جبهه !؟....موجی ؟! ...آه بیچاره
من گیج گیج و ذهنم گنگ و مبهم بود
گفتند او یک خاکریز ترکش آلود است
گفتند او سردار خط های مقدم بود ...
آرام بردوش خیابان ها تموج داشت
پیچیده لای دست های سبز پرچم بود
من فکرکردم که او ده درصد آدم نیست
امروز فهمیدم که او صد در صد آدم بود
شرمنده ام از اینکه مغز کوچکی دارم
شرمنده ام که درک من از او چرا کم بود ....
ايوب پرند آور
...............................................
در اين زمانه كه انديشه ها كپك دارد
چقدر ايدهي نو حرفهاي تك دارد
براي كشف حقايق شبيه گاليله
به عمق فرضيه هاي گذشته شك دارد
نگو!:" محاکمه و اعتراف را ننويس!"
نگو: "که قافیه هایت چرا کتک دارد؟"
پريده از دهنم غصه هاي مردي كه
ميان حنجرهي زخمي اش نمك دارد
كسي كه توي دلش تار مي زند اما
نواي ساز دلش سوز ني لبك دارد
دو پاي مصنوعي اش مي رود جلو اما
به هشت سال مقدس فلاش بك دارد
شهيد زنده ديروز و غربت امروز؟
چهقدر بازي تقدير اشكنك دارد!
چهقدر غربت يك مرد سخت و سنگينست
اگر چه چيني تنهايياش ترك دارد
گذر ز كوچه معشوقه قيمتش بالاست
هميشه زخم زبان دل شكستنك دارد
پروانه بهزادي
نام آوریات زبانزد عام
از نام و نشان فراتری تو
گمنام منم: اسیر یک نام
تا کاشف غربت شهیدان گشتیم
دنبال پلاک و استخوان در دشتیم
مهدی به خدا اگر مجوز می داد
دنبال مزار مادرش می گشتیم
سید محمد حسین ابوترابی
از سمت فرشتگان نوید آمده است
در شهر دوباره بوی عید آمده است
چشم نگران آسمانها روشن
یک دسته کبوتر شهید آمده است
سارا باستانی
........................
عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت
آری که پیرهن نه، که حتی کفن نداشت
عمری گذشت و خنده به لبهای مادرم!
خشکیده بود و میل به دریا شدن نداشت
عمری همیشه قصة نقاشی سعید!
مردی که دست در بدن و سر به تن نداشت...
•
حالا رسید بعد هزاران هزار روز
یک مشت استخوان که نشان از بدن نداشت
مادر که گفت: شکل تو دارد پدر، ولی
وقتی که دیدمش، پدرم شکل من نداشت!
فهمیدم از نبودن اندوه جمجمه!
بابا هوای سر به بدن داشتن نداشت
با اینچنین رسیدن و آن هم بدون سر
حرفی برای مادرم از خویشتن نداشت
•
آن شب چقدر مادرم از غصه گریه کرد
بیچاره او که چاره به جز سوختن نداشت
****
سرزمین کربلا میعاد عشق است کربلای پنج ما فریاد عشق است
دلا بشنو حدیث وصل یاران کبوترهای بی بال دو ایوان
دلا در عاشقی چون کاوه می باش که سر یا خدا چون او کنی فاش
درودی بر جهان آرای ایران صلابت پیشه و سردار شیران
گل یاس شهیدم باکری را به خاطر آورم در سادگی ها
شراب عشق حق در نی قلم شد و آوینی به آن بر مقصدش شد
که همت با وضوی عشق خوابید میان خاک و خون در سایه ی بید
سر سجاده ی عشقش نشاندند شقایق وش امینی را ستاندند
سرود عشق چمران پاوه سر داد شمیم عشق چون من داده بر باد
خدایا در میان این عزیزان قریبانی که دارند سر به پایت
دریدند بی محابا جام تن را خریدند جان خود با کربلا را
خدایا عشق آنان راز دارد سراپای ترا بر ناز دارد
چه خوش کردند این هجر را وصل در این دام بلا بردند این اصل
گذشتند و نمودند این امانت بدست امتی با این کفایت
که مولایش علی بر رسم عادت نموده ثبت اشعار شهادت
علی در یاد مردم زنده باشد نجف در کربلا ارزنده باشد
اگر رهبر دهد اذنی به ایثار دهیم جان و تن خود را به دلدار
خدایا رهبر ما را نگه دار بباشد سایه اش تا موعد یار
مطالب مشابه :
سه داستان کوتاه، زیبا و آموزنده
" وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. گل ها و گیاهان به خانه ام گل برده ام و به بچه
بانک اشعار دفاع مقدس
تا صبح بدنبال سحر می گردیم سوگند به سرخ برمی گردیم به قاصدکها میگفت گل رفته
فهرست 100 کتاب پرفروش
در این فهرست، 100 کتاب درج شده است که به ترتیب برمیگردیم گل سلاخخانه شماره
معنی درس بیست و سوم « کعبهی مخفی »
از وجود او رخت برمیبندد، همان دنبال او میگردیم. ** 6- برو به جای طواف به دست آور )
داستانهای برای تفکر
سکه و طلا را به خانه زنى با برمی گردیم به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند
اشعار شهدا و دفاع مقدس
تا صبح بدنبال سحر می گردیم. سوگند به سرخ برمی گردیم به قاصدکها میگفت. گل رفته
رمان غزال
گل یخ گل یخ تابستون برای عروسی خاله ساناز دوباره برمی گردیم. وقتی به خانه رسیدیم
برچسب :
به خانه برمی گردیم گل آور