اثبات اصل معاد با برهان حکمت - اثبات معاد با براهین توحید

اثبات معاد با براهین توحید

اثبات معاد با براهین توحید

موضوع معاد و دنیای پس از مرگ مورد توجه انسان ها، در هر عصر و زمانی بوده است. عده ای آن را انکار کرده و برای اثبات سخن خود دلایلی هم ارائه کردند. در مقابل پیروان ادیان الهی نیز براهین و استدلال های بسیاری در تائید آن اقامه می کنند. در این مقاله بر آن هستیم که دلایل این دسته را در اثبات اصل معاد بررسی کنیم.

 

منکرین معاد

منکرین معاد به چند دسته تقسیم می شوند:

یک دسته کسانی هستند که اصولاً ماوراء طبیعت را قبول ندارند. ماتریالیست ها که جز طبیعت و عالم ماده چیز دیگری را قبول ندارند به طور طبیعی معاد را هم که ماوراء این عالم هست قبول ندارند. بعضی از فلاسفه هم معاد جسمانی را قبول ندارند.

از طرفی همه پیروان ادیان آسمان ی به معاد معتقد هستند، مخصوصاً شریعت های مهمی مثل اسلام و مسیحیت و یهود، اگر چه در جزئیات آن اختلافاتی وجود دارد. بنابراین استدلال هایی که ما مطرح می کنیم مخاطبش در درجه اول کسانی هست که اصولاً معاد جسمانی را قبول ندارند. زیرا در مورد معاد روحانی می توان برهان عقلی هم اقامه کرد.

 

اثبات اصل معاد

با این توضیحات در بحث معاد باید اثبات اصل معاد را از اثبات معاد جسمانی جدا کرد، چون در اصل معاد می توان برهان های محض عقلی اقامه کرد اما در معاد جسمانی مشکل بتوان برهان عقلی محض اقامه کرد اگر چه می توان شواهد عقلی هم ارائه داد. اما عمده دلیل ما در اثبات معاد جسمانی قرآن و روایات است. خصوصاً قرآن که چند طایفه از آیات قرآن بر اثبات معاد جسمانی دلالت دارند.

نکته دیگری که قبل از ورود به بحث باید گفته شود این است که بر خلاف توحید که برای اثبات آن هیچ اصل موضوعی و هیچ مقدمه ای که از جای دیگر قرض گرفته شود، لازم نیست، در بقیه اصول عقاید این طور نیست.

در معاد باید مقدماتی را از بحث خداشناسی قرض بگیریم تا بتوانیم برهان اقامه کنیم و گرنه بدون مراجعه به دلایل توحیدی و خداشناسی نمی توان برهان محکمی را اقامه کرد. در مباحث دیگر از جمله نبوت و امامت نیز همین طور است. مثلاً مهم ترین دلیل در اثبات نبوت برهان لطف است. برهان لطف کبرای دلایلش را از توحید می گیرد. این که خداوند لطف دارد در توحید ثابت می شود بعد می گوئیم نبوت از مصادیق اعمّ لطف است پس نبوت هست.

اگر ما بودیم و این عالم، آفرینش انسان حکیمانه نبود. این هم روشن است چون انسان به دنیا می آید، معارفی را کسب می کند، تجربیاتی را کسب می کند، زندگی می کند، در مسیر عبودیت و بندگی گام هایی بر می دارد، روحش بزرگ می شود و وقتی که به کمال رسید می میرد. اگر واقعاً مرگ پایان زندگی باشد زندگی کار عبثی است در معاد هم همین طور، بعضی از مقدمات را ناچاریم که از توحید بگیریم. به عبارت دیگر برخلاف توحید که مباحثش صد در صد عقلی و متکی به خود و بی نیاز از سایر مباحث هست در سایر مباحث کلامی ما ناچاریم که از مباحث دیگر کمک بگیریم.

در مورد معاد برهان های متعددی اقامه می شود که در این مقاله برهان معروف که " برهان حکمت " نام دارد بررسی می شود و برهان دیگر که برهان " عدل الهی " است، در مقاله بعدی بررسی خواهد شد.

 

برهان حکمت

در مورد برهان حکمت می توان تقریرهای متعدد و بیان های گوناگونی را ارائه کرد. مقدمات این برهان به طور خلاصه به این شکل است که خداوند حکیم است و کار عبث و بیهوده نمی کند. اگر ما بودیم و همین عالم دنیا و ماوراء این دنیا و بعد از این عالم, عالمی نبود، آفرینش انسان و بقیه موجودات عبث و بیهوده بود. از این دو مقدمه نتیجه گرفته می شود که باید عالم دیگری باشد تا آفرینش انسان غیر حکیمانه نباشد، قرآن هم به این برهان اشاره کرده:

" أفحسبتم أنما خلقنا کم عبثا " شما خیال کردید ما شما را بیهوده آفریدیم و رجعت و معاد ی در کار نیست؟

از این آیه می فهمیم که اگر معاد ی نبود آفرینش انسان بیهوده بود. توضیح این مقدمات به این شکل است:

مقدمه اول: خداوند حکیم است. این بحث از بحث های خداشناسی است و در مباحث توحید جایگاه آن ثابت شده و از آنجا گرفته شده که، واجب الوجود امکان ندارد حکیم نباشد.

اما اگر ما بودیم و این عالم، آفرینش انسان حکیمانه نبود. این هم روشن است چون انسان به دنیا می آید، معارفی را کسب می کند، تجربیاتی را کسب می کند، زندگی می کند، در مسیر عبودیت و بندگی گام هایی بر می دارد، روحش بزرگ می شود و وقتی که به کمال رسید می میرد. اگر واقعاً مرگ پایان زندگی باشد زندگی کار عبثی است.

همه پیروان ادیان آسمان ی به معاد معتقد هستند، مخصوصاً شریعت های مهمی مثل اسلام و مسیحیت و یهود، اگر چه در جزئیات آن اختلافاتی وجود دارد. بنابراین استدلال هایی که ما مطرح می کنیم مخاطبش در درجه اول کسانی هستند که اصولاً معاد جسمانی را قبول ندارند. زیرا در مورد معاد روحانی می توان برهان عقلی هم اقامه کرد دقیقاً مثل اینکه یک هنرمند یک شاهکار هنری را خلق بکند، سال ها روی آن زحمت بکشد، رنگ آمیزی کند، نقاشی کند و... وقتی به کمال نهایی و به عالی ترین حد شاهکار هنری رسید آن شاهکار هنری را خراب کند، آیا این کار غیرحکیمانه نیست؟

خداوند متعال انسان را خلق می کند، عقل و استعدادهای دیگری به او می دهد، پیغمبر برای او می فرستد، زمین و آسمان را برایش خلق می کند، انواع نیازهایی که انسان دارد همه را تأمین می کند تا انسان این مسیر را طی بکند و به آن حد از کمال که شایسته اش هست برسد. اگر با مرگ، زندگی تمام بشود دقیقاً مثل همان شاهکار هنری می ماند که به آخرین حد خودش که رسید نابود بشود و این کار دقیقاً کار غیرحکیمانه ایست. در حالی که ذات باریتعالی قطعاً این کار غیرحکیمانه را نخواهد کرد چون حکیم است.

 

نتیجه

بر اساس حکمت الهی که خداوند کار بیهوده انجام نمی دهد، باید عالم دیگری باشد که انسان سیر تکاملی خود را در آن عالم ادامه بدهد و از آنچه که در این عالم از علوم، فضائل و اخلاق به دست آورده در آنجا استفاده بکند و راه را ادامه بدهد.

فراوری: جعفری          

بخش اعتقادات شیعه تبیان


,