ممنون کیانا جان
سلام سلام.كيانا هستم اين خاطره مال دي سال پيشهماه پيشه.ه.
از بخت بد
من برادر و پدرم دكترن .حالم خيلي خوب نبود ولي به روي خودم
نمياوردم.سردردو حالت تهوع داشتم.گلومم يككم درد ميكرد.صبح كه از خواب
بيدار شدم بلافاصله رفتم دستشويي و گلاب به روتن كل تخم مرغ ديشب رو بالا
اوردم!(مامانم رفته بود تهران چون پسر خالم به دنيا اومده بود.ما هم قرار
بود دو روز بعد بريم واسه همين شب يا تخم مرغ ميخورديم يا پيتزا.)تو دسشويي
كه بود داداشم كيارش صدامو شنيد و فهميد حالم خوب نيست.گفت بيا معاينت كنم
منم گفتم نميخوام بهم دست بزني و رفتم تو اتاقم درو هم قفل كردم.تلفن رو
برداشتم كه به دوستم زنگ بزنم ديدم اشغاله و كيارش داره با تلفنه تو حال با
بابام حرف ميزنه و ميگه رنگش مثه گچ بود.دستاشم خيلي داغ بود.صبح هم بالا
اورد .حتي نذاشت بهش دست بزنم.تا دستشو گرفتم دختره ي وحشي جيغ كشيد!بابامم
گفت فعلا سمتش نرو خطرناكه ممكنه بكشتت.من ساعت 2ميام.تا اون موقع خوابيدم البته بين خواب و بيداري بودم كه ديدم كيارش بايه كيسه دارو اومد.تو ش امپول هم بود.خواستم غر بزنم كه بابام گفت فعلا اونارو نميزنم.اگه لازم شد ميزنم.دو تا قرص و يه شربت بهم داد ولي چند دقيقه بعد همرو بالا اوردم.دوباره بهمداد ولي ببازم بالا اوردم.بابام منو دمر خوابوند ولي شرو كردم به گريه ونشستم.سعي كرد ارومم كنه.منو كشيد تو بغلش و سرمو چسبوند به سينش.سرمو بوسيد و بهم گفت اگه خوب نشي نميتوني با ارشيا(پسر
خاله ي جديدم)بازي كني.منم با عصبانيت جيغ كشيدم نمييييييييزنننننننننننم!!!!كيارش اومد تو.بابام بهش اشاره كرد كه منو بگيره.منو به شكم خوابوند و كيارش هم يه دستش رو پام بود يه دستشم رو كمرم.بابامم شلوارو شرتمو ا زير باسنم كشيدپايين.اول الكل زد.به محض اينكه سرماشو حس كردم جيغ كشيدم وپامو اوردم بالا و خورد به شونه ي كيارش.كيارشم خيلي عصباني شدمنو محكم تر به تخت فشار داد.بابام دوباره الكل كشيد و چند بارزد رو باسنم.ديگه از اينكه خودمو شل كنم نا اميد شد و سوزن و فروكد.يه جيغ بلند كشيدم كه احساس كردم گلوم پاره شد.امپوله خيلي تو پام بود.يه دفه دردش دو برابر شد.منم يه دفه گريم شديد شد .بالاخره سوزنو كشيد بيرون.شلوارمو داد تا وسطه باسنم.يكم با پنبه جاشو ماساژ داد.بعدش اونورو الكل زد.ديگه توان جيغ كشيدن نداشتم.فشار دست كيارش هم روم كمتر شده بود.شلوارمم تا زيرباسنم پايين نبود واسه همين راحت تر بودم.دوميرو ريع تر زد چون پام شل تر بود.وقتي تموم شد شلوارمو كشيد بالا و منو چرخوند.شب هم كنار من خوابيد.صبح كه بيدار شدم حالم خيلي بهتر بود.ايشالا هميشه
سالم باشيد
مطالب مشابه :
ممنون کیانا جان
خاطرات تلخ اما شیرین - ممنون کیانا جان - سلام سلام سلام.كيانا هستم اين خاطره مال دي سال
ممنون fعزیز و آجی مستانه گل
خاطرات تلخ اما شیرین. روز بعدش خیلی بهتر بودم اما تا دو هفته با عمو قهر بودم.اینم
خاطره دردناک ممر گلی
خاطرات تلخ اما شیرین. ÂÎÑíä
ممنون داداش علی گلم
خاطرات تلخ اما شیرین. 27 سال حرص خوردم و ناراحت شدم اما الان خوشحالم که هستن یه تشکر
دست گلت درد نکنه نسیمی
خاطرات تلخ اما شیرین - دست گلت درد نکنه نسیمی - - خاطرات تلخ اما شیرین
خاطره نازنین خانوم گل
خاطرات تلخ اما شیرین چند وقت پیش حسابی سرما خوردم.اما از ترس امپول زدن به روم نیاوردم
ممنون آجی مهتاب گل
خاطرات تلخ اما شیرین. کشیدنش خیلی طولانی شد.به صورت دورانی و اروم پنبه رو میکشید.من اما
برچسب :
خاطرات تلخ اما شیرین