انواع هوش
ابتدا گفتگویی بین هوش هیجانی( EQ) و هوش شناختی(IQ) که در کتاب "هوش هیجانی و معنویت"(اثر پرویز شریفی)آمده است:
EQ به IQ می گوید:
تو 105 سال است که به دنیا آمدی و من 10 سال است که به دنیا آمده ام. من
یک کودک 10 ساله هستم و تو یک انسان بزرگسال 105 ساله هستی ولی 105 سال
است که هنوز نمی دانی باید چه کاری انجام دهی. اشتباه تو در دو چیز است:
الف ـ
چون فکر می کنی از جنس تفکر و اندیشه های انتزاعی هستی، درباره هرچیزی فکر
می کنی و به هر ایده انتزاعی دسترسی داری، دارای قدرت بالایی هستی و در
مورد هر چیزی(از چیزی که اصلاً به تو ارتباطی ندارد تا چیزی که به تو
ارتباط دارد) اظهار نظر می کنی. تو می توانی در مورد شیمی، فیزیک، ریاضی و
علوم حرف بزنی اما نمی توانی راجع به علوم انسانی و اجتماعی اظهارنظر کنی.
ب ـ از نظرات خود با اطمینان دفاع می
کنی. این برای ما پیام بزرگی دارد. انسان باهوش راجع به نظری که داده است،
دفاع می کند چون فکر می کند که درست و صحیح است، بدون اینکه اندکی تردید
منطقی داشته باشد. بدون اینکه طبق منطق احتمالات، احتمال بدهد که ممکن است
اشتباه می کند!
هوش هیجانی و اجتماعی این دو اشتباه را کمتر مرتکب می
شود و به همین دلیل است که محبوب تر است و در حوزه علوم انسانی و اجتماعی
و هرآنچه که در حوزه مناسبات و روابط انسانی، اجتماعی و فرهنگی می گنجد،
بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد. به این دلیل که در این حوزه یک سؤال
لزوماً یک پاسخ از قبل تعیین شده ای ندارد.
هفت مورد زیر هم دام ها و آفات هوش هستند که در کتاب معروف" تفکر جانبی" اثر ادوارد دوبونو(ادوارد دی بونو) آمده است:
1- وضعیت ممتاز افراد باهوش این عقیده را محکم مىکند که او همواره محق است و هر چه مىگوید درست است.
2-
استفاده انتقاد آمیز از هوش، همواره سریعتر از استفاده سازنده ازآن ،به
شخص رضایت مىدهد. اثبات اینکه دیگران اشتباه مىکنند، دستاوردى فورى بوده
و به شما برترى مىبخشد. موافقت کردن، شما را بىخاصیت و چاپلوس جلوه
مىدهد. بنابراین ذهنهاى مستعد فراوانى در این وضعیت منفى و وسوسهانگیز
گرفتار مىشوند.
3- افراد باهوش با دریافت چند نشانه اولیه به نتیجه
مىرسند. ذهنهاى کندتر باید بیشتر در انتظار باشند و ممکن است به نتیجه
درستترى برسند. سوال زیر را هر کی سریعتر جواب داد باهوش تر هست.
مادر سارا سه فرزند دارد به نام های: دی ، بهمن ...؟
4-
روانى در گفتار اغلب در مدرسه و پس از آن، با فکر کردن اشتباه مىشود.
افراد باهوش این را مىآموزند و وسوسه مىشوند که یکى را به جاى دیگرى به
کار ببرند.
5- افراد باهوش مىتوانند براى هر دیدگاهى یک قضیه منطقى و
مستدل بسازند.هر چه جانبدارى از دیدگاهى مستدلتر باشد فرد فکر کننده نیاز
کمترى براى کاوشى حقیقى در آن وضعیت مىبیند. چنین شخصى در این صورت صرفاً
به خاطر توانایى جانبدارى از دیدگاهى خاص گرفتار آن مىشود.
6- افراد
باهوش ترجیح مىدهند و ترغیب شدهاند که به هوشمندى ارزش بیشترى بدهند تا
تفکر. شاید به این دلیل که هوشمندى قابل نمایش است(کلاس دارد) و همچنین
کمتر نیازمند تجربه است.
7- افراد باهوش معمولاً مسایلی را خوب حل می
کنند که تمام دادههای آن موجود باشد. اما از سوی دیگر، در موقعیتهایی که
نیاز به یافتن اجزاء وجود دارد، آنگونه که از آنها انتظار می رود عمل
نمیکنند.
در مورد سه، کی جوگیر شد و گفت اسفند.
توضیح1: اگر حوصله ی خواندن مقالات را ندارید یا وقت کافی ندارید حداقل قسمت هایی که با رنگ قرمز یا آبی مشخص شده هست را سریع بخوانید. به هر حال معتقدم که ایرانی جماعت آنقدر باهوش هست که با نگاهی سریع به یک مقاله (مخصوصا قسمت های مهم مقاله که با تغییر رنگ یا برجسته کردن آنها مشخص می شود) کل موضوع دستش بیفتد.
توضیح2: مقاله زیر به تفاوت بین هوش شناختی(بهر هوشی یا همان IQ) و هوش هیجانی(EQ) می پردازد که توسط خانم ناهید محمدپور( از سایت همشهری آنلاین) ارائه شده هست. این مقاله نشان می دهد که ارزش هوش هیجانی به مراتب بیشتر از هوش شناختی هست.
مغز انسان در قرن 21 زندگی میکند، درصورتیکه قلب او در عصر پارینه سنگی است آیا تا به حال با افرادی روبهرو شدهاید که از هوش کافی برخوردار بوده اما در زندگی اجتماعی و شغلی خود موفق نبودهاند؟
این پرسش نشان میدهد که ما از مطالعه جنبههای مهمی از توانمندی های انسانی در ارزیابی هوش غافل ماندهایم. تئوری های جدیدی درباره هوش ارائه شده که بهتدریج جایگزین تئوری های سنتی میشوند.
زمانی که روانشناسان درمورد مسائل هوش و تفکر به پژوهش پرداختند، مرکز توجه آنها جنبههای شناختی مانند حافظه و حل مسئله بود. اما پژوهشگرانی بودند که در همان زمان خاطرنشان میساختند جنبههای غیرشناختی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
پیشینه هوش هیجانی (EQ) را میتوان در ایدههای وکسلر (روانشناس) بههنگام تبیین جنبههای غیرشناختی هوش عمومی جستوجو کرد. وکسلر درصدد آن بود که جنبههای غیرشناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در زمینه درک و فهم «سازگاری اجتماعی» و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز «موقعیتهای اجتماعی» بود.
در سال 1968 کتل و بوچر روانشناسانی بودند که سعی داشتند تا هم پیشرفت تحصیلی در مدرسه و هم خلاقیت را از طریق توانایی، شخصیت و انگیزه افراد پیشبینی کنند. آنها موفق شدند اهمیت این موضوع را حتی در پیشرفت دانشگاهی نیز نشان دهند. پژوهشهای انجام شده توسط سیپس و همکارانش (1987) نشان میدهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخصهای هوش اجتماعی همبستگی معناداری وجود دارد.
لیپر (1948) نیز بر این باور بود که «تفکر هیجانی» بخشی از «تفکر منطقی» است.
روانشناسان دیگری نظیر مییر (1993) و سالوی نیز پژوهشهای خود را بر جنبههای هیجانی هوش متمرکز کردهاند. ایده EQ پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983) استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. او هوش را مشتمل بر زبانی، موسیقایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میانفردی و درونفردی میداند.
تعریف هوش هیجانی
میدانیم که در مغز ما چیزی بهنام IQ (بهره هوشی) وجود دارد که سالها فکر میکردیم که فرمانروای بدن است و رفتار ما براساس تشخیصی که او میدهد کنترل میشود، هرکجا رفتار خردمندانهای از کسی سرمیزند یا برعکس، سریع به او IQ بالا یا IQ پایین میگوییم. اما در سال 1990 یکی از ناشناختهها توسط دانیل گلمن کشف شد که بهگونهای گسترده بهصورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحثهای بسیاری را برانگیخت.
متفکران، مخترعان و بهطور کلی روشنفکران تعاریف متفاوتی از هوش دارند و بهعنوان مثال فیلسوفان در تعریف هوش بر اندیشههای مجرد، زیستشناسان بر قدرت سازش و بقا، متخصصان تعلیم و تربیت بر توانایی و روانشناسان عمدتا بر قدرت سازگاری فرد در محیط یا توانایی درک و استدلال تأکید دارند.
روانشناسان هوشهای مختلفی را شناسایی کردهاند که بیشتر اینها میتوانند در 3 گروه دستهبندی شود: هوش عینی، هوش انتزاعی و هوش اجتماعی. هوش عینی، توانایی درک اشیاء و کار کردن با آنهاست، درحالیکه هوش انتزاعی توانایی در نشانههای کلامی و ریاضی است. شناسایی هوش اجتماعی به روانشناسان کمک میکند تا آنها بتوانند تشخیص دهند چه کسانی از توانایی درک اشخاص و ایجاد رابطه با دیگران برخوردارند که اولینبار توسط ثرندایک در سال 1920 تعریف شد. هوش هیجانی ریشه در تعریف هوش اجتماعی دارد.
گلمن هوش هیجانی را چنین تعریف میکند."هوش هیجانی نوعی دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمگیریهای مناسب در زندگی است. عاملی که بههنگام شکست در شخص ایجاد انگیزه و امید میکند."
او معتقد است که (IQ) در بهترین حالت خود فقط عامل 20 درصد از موفقیتهای زندگی است، 80 درصد موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهد.
نظریهپردازان هیجانی معتقدند که EQ به ما میگوید که چه کار میتوانیم انجام دهیم، درواقع EQ ،یعنی داشتن مهارتهایی تا بدانیم کی هستیم، چه افکار، احساسات، عواطف و رفتاری داریم، یعنی شناخت عواطف خود و دیگران، تا بتوانیم براساس آن رفتاری مبتنی بر اخلاق وجدان اجتماعی داشته باشیم.
ما برای موفقیت در قبولی در دانشگاه نیازمند IQ هستیم ولی برای موفقیت در زندگی فردی و شغلی به هوش هیجانی نیاز داریم. در محیط کار هوش هیجانی نقش بارزتری در داشتن عملکرد مطلوب نسبت به سایر قابلیتها از قبیل هوششناختی یا مهارتهای فنی ایفا میکند، لذا با پرورش و رشد هیجانی و قابلیتهای آن، هم سازمان و هم کارکنان از مزایای آن بهرهمند میشوند.
EQ مانند IQ قابل اندازهگیری است و در آموزش و پرورش از ویژگیهای اکتسابی بالاتری نسبت به IQ برخوردار است؛EQ امکان آگاهی از هیجانات و بهطور کلی، کنترل، جهتدهی و مدیریت آن را فراهم می کند تعداد زیادی از افراد جامعه IQ بالایی دارند اما کارهای احمقانه انجام میدهند، چون مدیریت هیجان ندارند.
در واقع هیجان در موارد مختلف بر آنها مدیریت میکند. یکی از مهمترین تفاوتهای هوشبهر با هوش هیجانی این است که IQ از طریق ژنتیک اما EQ از طریق آموزش ایجاد میشود.
بهنظر میرسد ساختار مغز انسان با وجود رشد سرسامآوری که در علوم ریاضیات و منطق داشته است از نظر عواطف با انسانهای اولیه تفاوت چندانی نکرده است. هنوز در عکسالعمل انسان درقبال خشم، جریان خون به سمت دستها و تندتر شدن ضربان قلب است.
دربرابر ترس، خون به عضلات پا جریان مییابد و گریختن را آسان میکند و درنتیجه صورت رنگ خود را از دست میدهد و دربرابر عشق دچار انگیختگی پاراسمپاتیکی میشود که واکنش از آرامش کلی و خردمندی را پدید میآورد و درهنگام تعجب ابروها را بالا میاندازد تا میدان دید وسیعتری داشته باشد. درواقع با وجود رشد بسیار بالای خردورزی در انسان که فاصله زیاد با اجرا پیدا کرده است، قلب و عواطف و احساسات انسانها تغییرات زیادی نکردهاند و انسان در این زمینه رشد چشمگیری نداشته است.
با وجود آنکه خیلی پیش از آنکه مغز متفکر و منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است درواقع مسائل هیجانی مربوط به بادامه مغز است که بهعنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل میکند. مغز انسان در قرن 21 زندگی میکند، درصورتیکه قلب او در دوران پارینهسنگی است.
مؤلفههای هوش هیجانی
هرچند هوش هیجانی با هوشبهر ارتباط دارد ولی ازلحاظ مفهوم نظری و عملکرد، کاملا با آن تفاوت دارد، مؤلفههای هوش هیجانی به قرار زیر است:
درونفردی: شامل خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی
بینفردی: شامل حل مسائل و آگاهی به واقعیت
سازگاری: شامل کنترل تکانهها و تحمل فشارها
نتیجه
هوش هیجانی بهعنوان یک پدیده مورد توجه، نهتنها حاوی جنبه تئوریک روانشناختی است، بلکه در میدان عمل با ارتقای آن میتوان برای بسیاری از مشکلات نهفته زندگی پاسخهای مناسبی یافت.
هوش هیجانی برعکس هوشبهر قابل تغییر، اصلاح و ارتقاء است، پس شناخت هوش هیجانی یک استفاده کاربردی نیز خواهد داشت.
(علی راد: در قسمتی از مقاله خواندید که:"ما برای موفقیت در قبولی در دانشگاه نیازمند IQ هستیم ولی برای موفقیت در زندگی فردی و شغلی به هوش هیجانی نیاز داریم." بهتر بود می نوشتند:"ما برای موفقیت در هر کاری، نیازمند هر دو نوع هوش مذکور هستیم."ما افراد زیادی سراغ داریم که جز شاگردان زرنگ دبیرستان بودند(بهره هوشی بالایی داشتند)اما در کنکور نتیجه ی خوبی نگرفتند.)
هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش
خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر
روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا
فریاد کشید.
درس پشت درس، دارید میافتید؟ کم کم دارد از تحصیلات
آکادمیک حالتان به هم میخورد؟ دپ زدهاید که آنقدر خنگید که نمیتوانید
درسهایی را که نصف بیشتر همکلاسیهایتان پاس میکنند، پاس کنید؟ دارید حس
میکنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟
اما آیا واقعا چون نمیتوانید درسهایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانسشان را قاب گرفتهاند و زدهاند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟
تا موقعی که هوش به معنی همین آیکیویی بود که از تستهای سنتی به دست میآمد بله؛ باهوشترینها همان آقا مهندسها و خانم دکترها بودند.اما نظریههای جدیدتر هوش، چیز دیگری میگویند.
آنها برگشتهاند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیدهاند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بیسواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت میکند هم باهوش هستند.
در واقع هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکرها؛ یعنی اینکه وقتی به شما میگویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدمهای یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
اگر خیلی باهوش باشید، میتوانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که مفهوم دیکتاتوری را القا کند. کسانی که هوش بالای تصویری دارند به جزئیات یک تصویر خیلی خوب دقت میکنند و میتوانند تصویرهایی که در ذهنشان میسازند را روی کاغذ بیاورند.
پرورش: تصور
کنید که کره چشمتان از بدنتان جدا شده و دارد در اتاقی که در آن نشستهاید
سیر میکند. بگذارید این کره بازیگوش همه جا برود و بالا و پایین و پشت و
روی همه چیز را ببیند. حالا تصور کنید چیزها از دید کره چشمتان چگونه
است. اگر این کار
خیلی برایتان راحت است، مطمئن باشید از نظر تصویری با هوش هستید.
یک تمرین خلاقانهتر هم اینکه تصور کنید شما همزمان، هم مدیر هنری و هم عکاس همشهری جوان هستید. حالا عکسهایی که میشد برای مطالب همین هفته گرفت و صفحهبندیهای احتمالی را درذهنتان تصور کنید، البته یادتان باشد فقط یک هفته وقت دارید!
کاربرد: معماری، نقاشی، عکاسی، تصویرسازی، صفحهبندی، مرمت بناهای تاریخی
و جعل اسناد با فتوشاپ!
هوش زبانشناختی
نوع
دیگرهوش یعنی هوش زبانشناختی، درواقع بخشی از همان چیزی است که میان
عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است؛ داشتن اطلاعات عمومیزیاد،
توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خوب خواندن؛روی همرفته،
کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند.
پرورش: همه چیزهایی که در کارگاههای نویسندگی میگویند، میتواند این هوش را در شما پرورش دهد. توجه به ریشههای شفاهی فرهنگ خودمان (مثلا معنای ضربالمثلها، قصههای پریان و قصههای پدربزرگها و مادربزرگها) و خواندن بازیگوشانه و لذتبخش کتابها - بدون اینکه هدفی خارجی مثل اضافه شدن معلومات یا پز دادن به خاطر اضافه شدن به کلکسیون کتابهای خوانده شده، مدنظرمان باشد- هم میتواند این هوش را پرورش دهد.
اگر شما میتوانید برای همین مطلب یک تیتر جذابتر انتخاب کنید، مطمئن باشید از این نوع هوش برخوردارید. اصلا یک تمرین میتواند این باشد که برای تمام مطلبهای همشهری جوان دوباره تیتر بزنید.
کاربرد: روزنامه نگاری، نویسندگی، تدریس ادبیات، مسئول روابط عمومی، وکالت و... .
هوش منطقی – ریاضی
انگار
کسانی که اولینبار اصطلاح «دو دوتا چهار تا کردن» را به وجود آوردهاند،
ناخودآگاه میدانستهاند بین منطقی بودن و ریاضی دانستن، یک رابطههایی
هست! کسانی که هوش منطقی ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی - مثل
حساب کتاب کردن - از دور و بریهایشان بهتر عمل میکنند، هم بهتر
میتوانند استدلال کرده و روابط علی و معلولی را درک کنند.
این هوش هم از آن نوع هوشهایی است که در تستهای معمولی هوش سنجیده میشود و در مدرسه و دانشگاه زیاد به کار میآید.
پرورش: بروید ببینید چرتکه چطور کار میکند. یک زبان کامپیوتری، مثلا پاسکال را یاد بگیرید. برای مسئلههای ساده ریاضی از ماشین حساب استفاده نکنید. به این فکر کنید که چه قوانین علمیای در سیستمهای خانه شما تاثیر دارند و برای یکبار هم که شده سعی کنید از صفحه اقتصادی روزنامه همشهری سر درآورید.
کاربرد: مهندسی، حسابداری، برنامهنویسی کامپیوتر، متخصص فلسفه مخصوصا فلسفه علم و مجری طرحهای پژوهشی.
هوش موسیقایی
کسی که به زیر و بم آهنگها، ریتم و تن صداها و نغمهها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقایی برخوردار است.
آدمهایی که هوش موسیقایی بالایی دارند حتما لازم نیست که نوازنده یا خواننده باشند؛ کسی که میتواند از تن صدای شما تشخیص دهد که دارید دروغ میگویید یا به خوبی میتواند صدای مشابه 2 خواننده را از هم تشخیص دهد هم، بهنوعی دارد از هوش موسیقاییاش استفاده میکند.
پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبکهای مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمرهتان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرندهها یا رودخانه) دقت کنید.هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی با آواز بخوانید.
کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی،نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان.
هوش جسمی– حرکتی
این
نوع هوش را احتمالا هیچ کدام از شما تا به حال هوش به حساب نمیآوردید؛
استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا. حتی بعضیها میگویند ما
هوش نشستن و هوش پیادهروی هم داریم.
معلوم است که اولین تصویر که از این نوع هوش به ذهنتان میآید، تصویر ژیمناستیککارهای ماهر است اما خدمتتان عرض شود که جراحها و کسانی که خوب از پس حرکات موزون برمیآیند هم در این زمینه تبحر خاصی دارند.
پرورش: برای اینکه یک بدنسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید، مانند «دختری با کفشهای کتانی» از تجریش تا راهآهن را روی جدول کنار خیابان راه بروید و بالاخره اینکه، تا میتوانید پانتومیم بازی کنید.
کاربرد: ورزشکاری حرفهای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی .
هوش میان فردی
بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میانفردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستانتان به سنگ صبور مشهور هستید، حتما از این نوع هوش برخوردارید.
پرورش: به یک NGO (سازمان غیردولتی) بپیوندید و ببینید برای عملکردن به شعارهای مردمیتان چند مرده حلاج هستید. هر روز 15 دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنتهایش جواب بدهید. در یک کلوب اینترنتی عضو شوید. زندگی آدمهای مردمدار را بخوانید و ببینید چه کردهاند که این طور مشهور شدهاند.
کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی.
هوش درون فردی
هوش
درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب
هدفهای زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت
یافتهاند. آنها ریز و درشت عیب و خوبیهای خودشان را میدانند و یک تصویر
کامل از خودشان در ذهن دارند.
پرورش: مطلبهای خودشناسی صفحه موفقیت را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تستهای معتبر خودشناسی یا شخصیت را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید.
کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغلهایی که آدم آقای خودش است.
هوش طبیعت
گاردنر
وقتی که نظریه هوشهای هفتگانهاش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود،
دریافت که نظریهاش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدمهای عاشق طبیعت
دارند؛ کسانی که میتوانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت
ببرند.
پرورش: یک باغچه شخصی در گوشهای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفتهها بروید کوهنوردی و تغییرات فصلهای مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید.
کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی.
منبع:همشهری آنلاین
مطالب مشابه :
انواع هوش
هوشها انواع و اقسام این هوش هم از آن نوع هوشهایی است که در تستهای معمولی هوش سنجیده
انواع هوش(هوش هشت گانه گاردنر)
انواع هوش (هوش هشت این هوش هم از آن نوع هوشهایی است که در تستهای معمولی هوش سنجیده می
انواع تست شخصیت و روانشناسی
world of photo - انواع تست شخصیت و روانشناسی - بهترین و کاملترین گالری عکس از خوانندگان و هنرپیشگان
انواع هوش
انواع هوش انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن اسپیرمن معتقد است که در همه کارکردهای روانی یک حامل
تست هوش بصيرتي
تست هوش اول: در این تست هوش، تصویر ۹ انسان مخفی شدن. با پیدا کردن ۶ تصویر در این تست هوش
انواع تست هوش
تنها خداست که می ماند والقلم ومایسطرون - انواع تست هوش - کوشش آن حق گزاران یاد باد
تست هوش واقعاً جالب 18 نمره ای
«آزمون هـــوش» , «تست هـــوش» , «iq» - تست هوش واقعاً جالب 18 نمره ای - انواع شیرآلات
آشنایی با هوش های ۸ گانه انسان
هوش ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش
يه تست هوش خيلي باحال!!!
«آزمون هـــوش» , «تست هـــوش» , «iq» - يه تست هوش خيلي باحال!!! - انواع شیرآلات
انواع هوش
کلاس اولی ها - انواع هوش - من کلاس اولیم و برای کلاس اولی ها مینویسم
برچسب :
انواع تست هوش