عید سعید قربان,ذبح نفس در مسلخ عشق وعبودیت مبــــــــــــــــارک
بسم رب شهدا...
اکنون، در مني، در خلوتگاه سنگي آن گوشه، گفتگوي پدري و پسري!
پدري برف پيري بر سر و رويش نشسته، ساليان دراز بيش از يک قرن، بر تن رنجورش گذشته،
و پسري، نوشکفته و نازک!
آسمان شبه جزيره، چه مي گويم؟ آسمان جهان، تاب ديدن اين منظره را ندارد. تاريخ، قادر نيست بشنود. هرگز، بر روي زمين چنين گفتگوئي ميان دو تن، پدري و پسري، در خيال نيز نگذشته است.
گفتگوئي اين چنين صميمانه و اين چنين هولناک!
پدر، گوئي ياراي آن را ندارد که داستان را نقل کند، کشاکشهاي دردناک روحش را باز گويد.
حتي، قادر نيست بر زبان آرد که: من مأمورم تو را به دست خويش ذبح کنم. دل بر خدا مي سپارد و دندان غفلت بر جگر مي نهد و مي گويد:
- "اسماعيل، من در خواب ديدم که تو را ذبح مي کنم..."!
اين کلمات را چنان شتابزده از دهان بيرون مي افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پايان گيرد. و پايان گرفت و خاموش ماند، با چهره اي هولناک و نگاههاي هراساني که از ديدار اسماعيل وحشت داشتند!
اسماعيل دريافت، بر چهر? رقّت بار پدر دلش بسوخت، تسليتش داد:
- "پدر! در انجام فرمان حق ترديد مکن، تسليم باش، مرا نيز در اين کار تسليم خواهي يافت و خواهي ديد که - ان شاءالله - از صابران خواهم بود"!
ابراهيم اکنون، قدرتي شگفت انگيز يافته بود، با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد و جز آزادي مطلق نبود، با تصميمي قاطع، به قامت برخاست، آن چنان تافته و چالاک که ابليس را يکسره نوميد کرد، و اسماعيل - جوانمرد توحيد - که جز آزادي مطلق نبود، و بااراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد، در تسليم حق، چنان نرم و رام شده بود که گويي، يک "قرباني آرام و صبور" است!
پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمي وصف ناپذير، بر سنگ مي کشيد تا تيزش کند!
مهر پدري را، درباره عزيزترين دلبندش در زندگي، اين چنين نشان مي داد، و اين تنها محبتي بود که به فرزندش مي توانست کرد.
با قدرتي که عشق به روح مي بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالي از خويش شد، و پر از عشقِ به خداوند
زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد
!
آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را – که آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد، بر روي خاک خواباند، زير دست و پاي چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته اي از مويش را به مشت گرفت، اندکي به قفا خم کرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانيش نهاد، فشرد،
با فشاري غيظ آميز، شتابي هول آور،
پيرمرد تمام تلاشش اين است که هنوز بخود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما
...
آخ! اين کارد
!
اين کارد... نمي برد
!
آزار مي دهد،
اين چه شکنجه ي بي رحمي است
!
کارد را به خشم بر سنگ مي کوبد
!
همچون شير مجروحي مي غرد، به درد و خشم، برخود مي پيچد، مي ترسد، از پدر بودنِ خويش بيمناک مي شود، برق آسا بر مي جهد و کارد را چنگ مي زند و بر سر قرباني اش، که همچنان رام و خاموش، نمي جنبد دوباره هجوم مي آورد،
که ناگهان،
گوسفندي
!
و پيامي که
:
اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا بجاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي
الله اکبر
!
يعني که قرباني انسان براي خدا – که در گذشته، يک سنت رايج ديني بود و يک عبادت – ممنوع!
در "ملت ابراهيم" ، قرباني گوسفند، بجاي قرباني انسان!
و از اين معني دارتر
يعني که خداي ابراهيم، همچون خدايان ديگر، تشنه خون نيست.
اين بندگان خداي اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت!
و از اين معني دارتر،
خدا، از آغاز، نمي خواست که اسماعيل ذبح شود،
مي خواست که ابراهيم ذبح کننده اسماعيل شود،
و شد، چه دلير!
ديگر، قتل اسماعيل بيهوده است،
و خدا، از آغاز مي خواست که اسماعيل، ذبيح خدا شود،
و شد، چه صبور!
ديگر، قتل اسماعيل، بيهوده است!
در اينجا، سخن از " نيازِ خدا" نيست،
همه جا سخن از " نيازِ انسان" است،
و اين چنين است " حکمتِ" خداوند حکيم و مهربان، "دوستدارِ انسان"،
که ابراهيم را، تا قله بلند "قرباني کردن اسماعليش" بالا مي برد،
بي آنکه اسماعيل را قرباني کند!
و اسماعيل را به مقام بلند "ذبيح عظيم خداوند" ارتقاء مي دهد،
بي آنکه بر وي گزندي رسد
که داستان اين دين، داستان شکنجه و خود آزاري انسان و خون و عطش خدايان نيست داستان "کمال انسان" است، آزادي از بند غريزه است، رهايي از حصار تنگ خودخواهي است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آساي اراده بشريست و نجات از هر بندي و پيوندي که تو را بنام يک «انسان مسئول در برابر حقيقت"، اسير مي کند و عاجز و بالأخره، نيل به قله رفيع "شهادت"،
اسماعيل وار، و بالاتر از "شهادت"
آنچه در قاموس بشر، هنوز نامي ندارد –
ابراهيم وار! و پايان اين داستان؟ ذبح گوسفندي، و آنچه در اين عظيم ترين تراژدي انساني، خدا براي خود مي طلبيد؟ کشتن گوسفندي براي چند گرسنه اي
کتاب حج
دکتر علی شریغتی
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک.
چرا باید به دور تو بگردم...
ندا امد:
تو با پا آمدی باید بگردی.
برو با دل بیا تا من بگرد...
عید سعید قربان,ذبح نفس در مسلخ عشق وعبودیت مبــــــــــــــــارک
(((اللهم عجل لولیک الفرج)))
مطالب مشابه :
ذبح اسلامی گوسفند....(جالب جالب)
اسلام.دیـن حـــق - ذبح اسلامی گوسفند .(جالب جالب) سایت آپارات اذان از زبان هفتاد موذن
تصویر ذبح قربانی در بیت حضرت استاد
به یاد استاد - تصویر ذبح قربانی در بیت حضرت استاد - فخر الاعلام و زبده المحققین العظام
عید سعید قربان,ذبح نفس در مسلخ عشق وعبودیت مبــــــــــــــــارک
اریان بلاگفا - عید سعید قربان,ذبح نفس در مسلخ عشق وعبودیت مبــــــــــــــــارک - ارزوی من
طی 11 روز ماه محرم صورت گرفت اهدای 9600 راس گاو و گوسفند به حسینیه اعظم زنجان
نقاب - طی 11 روز ماه محرم صورت گرفت اهدای 9600 راس گاو و گوسفند به حسینیه اعظم زنجان - نقاب
تهرانی ها روزی شش هزار گاو و گوسفند و یکهزار تن برنج می خورند!
آپارات. download.tvshia تا ۶۰۰ گوساله و بیش از ۵ تا ۵.۵ هزار گوسفند در این کشتارگاه ها ذبح شده و در
اصول توليد گوشت گوسفندي
بيشترين بخش از درآمد حاصل از پرورش گوسفند به سنتي و آزاد ذبح گرديده است كه آپارات. آهنگ
اس ام اس سرکاری عید قربان
در سایت آپارات از این اس ام اس رو برای گوسفند های و توزیع چهار پایان جهت ذبح در عید
برچسب :
آپارات ذبح گوسفند