وقتی کیف شهید دیالمه سالم به خانه میرسد و فقط اسناد ماسون بودن موسوی
وقتی کیف شهید دیالمه سالم به خانه میرسد
و فقط اسناد ماسون بودن موسوی
علمداران بصیرت و هشدارشان درباره میرحسین موسوی
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از جمله افرادی بودند که چهره ی حقیقی آنان در همان سال های ابتدایی پیروزی انقلاب برای این شهیدان بزرگوار آشکار شده بود و با توجّه به اسنادی که جمع آوری نموده بودند، درباره ی آنان به افشاگری می پرداختند. امّا بالا بودن میزان نفاق آنان و ساده انگاری نیروهای انقلابی سبب شد تا به این هشدارها توجه زیادی نشود. میزان سنجش افراد برای شخصیتی چون شهید دیالمه، فقط در داشتن سابقه مبارزاتی و عضویت در گروه های خط امامی از جمله حزب جمهوری اسلامی، خلاصه نمی شد بلکه مهم برای او مبانی اعتقادی افراد بود. به همین دلیل وقتی در روزنامه جمهوری اسلامی که ارگان حزب جمهوری بود ردپای انحراف را تشخیص داد به طور رسمی و بدون در نظر گرفتن تعارفات سیاسی و مصلحت های غیر شرعی انتقاد کرد و بارها به حضور برخی عناصر در حزب اعتراض نمود. البته انتقادات او ساخته و پرداخته بازی های سیاسی نبود، بلکه چون تقوا را سرلوحه اعمال و گفتار خویش قرار داده بود، برای همه مخالفت هایش استدلال های مستند و منطقی داشت. متن زیربخشی از آخرین سخنرانی شهید دیالمه است که تنها سه روز پیش از شهادتش ایراد نموده بود:
آخرین سخنرانی شهید دیالمه
«همین الان هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند. زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد. الان هم من صلاح نمی دانم طرح کردن افرادی را که معتقدم این سیستم فکری را در جامعه پیاده می کنند و الا اگر صلاح بدانم هیچ وقت تابع جو نمی شوم.
همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند وهمه می گفتند که این مطالب را نباید بگویی. معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم. الان هم بحمدالله به جایی رسید که امام آنچه را که یکسال در درون خودش نگه داشته بود بیان کرد. یعنی اینها اعمالی انجام دادند که دیگر کاسه صبر او را هم لبریز کردند. او که فکر می کرد هرلحظه بتواند آنها را درست کند، احساس کرد که اینها دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیستند. ما که کم تحمل تر بودیم و بار اعتقادی و ایمانی و فکریمان کمتر بود، زودتر به جوش و خروش می آمدیم و بیشتر سر و صدا می کردیم. امام که صبر و تحمل و ایمان و اعتقاد و اتصال به معنویتشان بیشتر بود، توانست یکسال تحمل بکند و بیان نکند. حالا اگر دقت کرده باشید می بینید همینطور که جلو می رود، دارد جاده را صاف تر میکند. اگر همین صحبت دیروز ایشان را گوش کنید، می بینید خیلی راحت و مستقیم گفته است که نیروی خارجی این برنامه را حمایت می کند. این مطلب را از مضمون کلام خیلی خوب متوجه می شوید. اگر مذاکرات بنی صدر را با کارتر و غیره خوانده باشید، می بینید چه نوع مذاکرات و معاملاتی بر سر گروگان ها کرده اند. در عین حال اینها چهره هایی هستند که در مراحل مختلف روشن می شوند. اگر من امروز اسم نمی برم به دلیل این است که صلاح نمی دانم. اما شما هر چه که از صحبت من می فهمید آن را برای خود نگه دارید و اگر صلاح دانستید بگویید. اما من صلاح نمی دانم که بسیاری از مسایل را در شرایط فعلی طرح بکنم. به این دلیل که افراد به جای اینکه به دنبال طرز تفکر بروند، به دنبال شخصیتها می روند.
همین الان افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست. ولی متاسفانه نمی توانم کاری کنم. فقط می توانم به اندازه یک رأی مخالف [که] به آنها بدهم [با آنان مخالفت کنم]. کار دیگری نمی توانم بکنم.
افشاگری درباره میرحسین
یکی از نمونه هایش را که می توانم به شما میگویم و آن هم آقای موسوی است. سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی. اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع بکنید به روزنامه می بینید که در خیلی از جاها این خط مشی را طی می کند. اینها را من از دید حزب نمی بینم. بلکه من اینها را فقط از پایگاه ایشان می بینم. والا هیچکدام از اینها را نه به حساب حزب می گذارم و نه به حساب سران حزب میگذارم و نه به عنوان نیروهای مخلص و معتقد و مومنی که درون حزب هستند. بلکه شخصاً به حساب خود ایشان می گذارم. واگر در اینجا می گویم به این دلیل است که مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند. موضعگیری های روزنامه در بعضی از موارد، کم وبیش موضعگیری های روزنامه امت [ارگان جنبش مسلمانان مبارز] است. به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می کند اما حتی یک خط، خوب دقت کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی نویسد. بروید روزنامه های آن زمان را ببینید. اگر شما یک خط در روزنامه، قبل ازسالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می کنم. بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه بر علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان خیابان مصدق. سرمقاله ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه که اینها اختلاف انگیز است. یک شب که من درحزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای موسوی آمد از خودش دفاع کند. گفت: ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی خواهیم شیوه های آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم.
البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت داشت حالا می گویم و الّا معنایش این نیست. برداشتش این بود که شیوه های آناکرونیستیکی یعنی اینکه ما یک چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی. مثلاً اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الان هم یک مصدق وکاشانی طراحی کنیم. برداشتش از این لغت این بود. اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت ها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفاله های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می گوید اینها مثل مصدق می خواهند رفراندوم انجام دهند و این اندازه مصدق را می کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند!
البته ایشان سابقه های قبلی هم درگروه های منفی داشته است. ازجمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان. پیمان، سامی و او همه در باند نخشب بودند. بعد از آنجا جدا شدند. پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد. سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقلم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقاً در داخل روزنامه هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است. اگر به مصاحبه های با نمایندگانش توجه کرده باشید می بینید یک دفعه می آید با فلان نماینده که عضو جنبش مسلمانان مبارز است مصاحبه می کند. اگر دیده باشید دو هفته قبل یک مقاله بلند بالایی در صفحه اول با تیتر درشت از یکی از نمایندگان عضو جنبش مسلمانان مبارز در مورد قضیه تالبوت نوشته بود. حتی یکبار در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی عکس پیمان را چاپ کرد. شبیه این مسائل موضعگیری هایی دارد.
... اما با این شخصیت ها چه می شود کرد؟ وقتی برنامه الآن اینطوراست که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟ هرچه هم که داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد. مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم.» (متن پیاده شده از نوار سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران، 4 تیر 1360،کانون فرهنگی نشر اسلام)
حضور شهید دیالمه در جلسه حزب جهت مخالفت با وزارت موسوی
از اولین دفعه ای که در زمان رئیس جمهوری بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی، بحث وزیرشدن موسوی مطرح شد، مخالفت شهید دیالمه نیز آغاز شد. چرا که شهید دیالمه همانگونه که در مورد بنی صدر اسناد و مدارک گوناگونی جمع آوری نموده بود، در مورد میرحسین موسوی نیز چنین کرده بود. این اسناد در سفری که شهید رجایی به اتفاق دکتر غفوری فرد به مشهد داشتند، توسط شهید دیالمه به ایشان ارائه شده بود. اما شهید رجایی که بر کنترل فعالیت های وزرایش تأکید داشت، این امید را به منذران می داد که اجازه عبور از خطوط قرمز را به وزرا نخواهم داد و جریان نفاق که به این مطلب یقین داشت چند ماه بعد با به شهادت رساندن شهید رجایی، سعی کرد تا این سد را از پیش رو بردارد.
اما شهید دیالمه که به دلیل شناخت و ذکاوتش همه ی این ترورها را پیش بینی می کرد، همچنان نگران بود. حتی چند جلسه پیش از انفجار هفتم تیر، شهید دیالمه در حزب جمهوری به شخصی مظنون می شود که پس از تفحّص، کارت عضویت در دفتر هماهنگی بنی صدر را در جیب او می یابند. حتی شهید بهشتی به دلیل عدم رعایت مسائل امنیتی به کلاهی اعتراض می کند. شهید دیالمه نیز با ابراز تأسف از اینکه در حزب جمهوری اسلامی جهت طرح مباحث، امنیّت لازم حاکم نیست، به برخی از دوستان خویش که اکنون در قید حیاتند، عدم حضور خود در جلسات بعدی حزب را اعلام می کند.
پس از مدتی، از آن جا که تا 14 تیر و جلسه رأی اعتماد موسوی یک هفته بیشتر باقی نمانده بود، به تأیید دوستان صمیمی و خانواده ی شهید دیالمه، ایشان در جلسه هفتم تیر شرکت می کند تا با ارائه ی اسناد، عدم کفایت موسوی را به شهید بهشتی اثبات نماید. امّا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن نمی کند.
اسناد داخل کیف شهید دیالمه کجاست؟
امّا نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند! در راستای تحقیق در مورد چگونگی خالی شدن کیف و ربودن اسناد، تنها یک سرنخ وجود دارد که باید در این زمینه توضیح دهد.
هادی غفاری؛ تنها سرنخ گم شدن اسناد
بر اساس مصاحبه ای که در سال 61 با شاهدان عینی انجام پذیرفته، هادی غفاری (که آن شب در یک مسجد جنوب شهر سخنرانی داشته) آن شب حدود نیم ساعت بعد از حادثه در محل انفجار (دفتر حزب در سرچشمه) حاضر شده و اسناد و مدارک محرمانه ای که در آن جا از شهدا و مجروحین به جای مانده بود، جمع آوری و محافظت می نمود. (مجله سروش، ش150، 5/4/1361)
یکی دیگر از شاهدان حادثه در مصاحبه ای که با نویسنده انجام داد، بیان داشت که هادی غفاری کیف ها را به اتاقی در ساختمان دیگری از حزب می برد و در کمدی می گذاشت و درب آن را قفل می کرد.
جالبتر آن که در فیلمی که از لحظات آواربرداری موجود است، هادی غفاری با در دست داشتن کیفی که از زیر آوار به دست آمده، دیده می شود که خود شاهد دیگری بر جمع آوری کیف ها توسط وی است.
آیا بهتر نیست هادی غفاری ابتدا درباره ی اینگونه ابهامات که در کارنامه اش به وفور یافت می شود توضیح دهد، سپس بزرگان را دعوت به مناظره کند؟
در هر حال، با توجه به آنکه خود کیف شهید دیالمه به صورت سالم به خانواده آن شهید عزیز، پس داده شده و محتویات مهم آن راجع به موسوی مفقود شده بوده، اینها نشان می دهد که کیف تا لحظه پس داده شدن به خانواده، در دست نیروهای به ظاهر انقلابی بوده و توسط ضد انقلاب به سرقت نرفته بوده است (چرا که توسط به ظاهر انقلابیون به خانواده آن شهید پس داده شده) و این نشان از یک سند ربایی آشکار و عامدانه دارد که با قرار دادن آن در کنار ماجرای ربوده شدن اسناد شهید آیت درباره میرحسین، می شود به وجود یک شبکه نفوذی که جهت حفظ مهره هایش بسیار فعال بوده پی برد؛ شبکه ای که تبعاً از می توانسته از وجود برخی شخصیت های جنجالی و غیرمتعادل چون هادی غفاری نیز سود ببرد.
شاید اسناد شهید دیالمه علیه موسوی نیز در کنار اسلحه هایی جاسازی شده باشد که هادی غفاری برای روز مبادا پنهان نموده بود!
در هر حال، پرونده ی این سند ربایی همچنان باز است.
"عماریون"- سکوت مرگبار زهره کاظمی و همسرش میرحسین موسوی
پیرامون انتشار خاطرات پروفسور محمد مُکری (مصور)
پیش در آمد:ساواک از قبل انقلاب موسوی و رهنورد و عده ای دیگر را در آب نمک خوابانده بود... زهره کاظمی از نور چشمی های لیلی امیر ارجمندی در دربار ستمشاه بود... ساواک و محافل تفتین و تسلیم(لژهای فراماسونری) به دستور استادان اعظم ، این زن و شوهر را برای انقلاب سفید شاه آماده کرده بودند... مرضیه مرتاضی لنگرودی همسر حبیب الله پیمان و زهرا حاتمی همسر تقی امانپور؛ می توانند در رمزگشایی از خاطرات سورپریز پارتی های زهره کاظمی راه گشا باشند.
مقدّمه ی یک :
از مجموع مستندات مطروحه جریان مرموز موسوم به فراماسون ها مرور این نکات را لازم میدانم:
*برآورد میشود این جماعت پیچیده در حال حاضر حدود سه میلیون نفر عضو در جهان دارند.
* این افراد فعّالیّت های منظّمی را به شکل هدایت شده از سوی استادان اعظم (که دارای درجه ی 33 بوده) با محوریّت تشکیلاتی حدود پانزده هزار مرکز(لجنه یا لُژ) آشکار و پنهان با هدف کنترل وحاکمیت واحد الحادی و شیطانی خود بر جهان انجام میدهند.
*در اولین مراسم پذیرش عضو جدید (اعطای درجه ی اوّل از 33) که با بستن چشم و عریان نمودن وی آغاز میشود ؛ با سوگندی که او به کتاب مقدّس یهود و پرگاروگونیای بنّا های هیکل (معبد) سلیمان با این مضمون میخورد پایان می یابد: اگر اسراری را که در این اتاق تجربه کرده و از دیگر ماسونها فهمیده یا خواهد فهمید افشا کند خود را مستحقّ کشته شدن به دردناک ترین شکل ممکن میداند.
*ماسونها مقدّس شمردن فردی بنام "هایرام آبیف" یا پسر زن بیوه را که بنّای معبد مقدّس سلیمان معرفی میکنند محور آداب و عادات الحادی خود قرار داده اند.
* قدیمی ترین صورتجلسات بدست آمده از لجنه ها مربوط به لژ اسکاتلند در سال 1599 میلادی است.
سیدحسن امامی،عبدالله ریاضی،جعفرشریف امامی،جمشیدآموزگار (اسفندماه1356 )
* با نگاهی به فراماسونهای تاریخ معاصر جهان و مرور بر اعمال شبکه ایشان بویژه در راستای قبضه نمودن قدرت شیطانی و شریعت شکنانه شان ضرورت تمرکز بر افشای پلیدیهای این مجموعه اظهر من الشمس است...
مقدّمه ی دو :
مرحوم دکتر "محمّد مُکری"؛ "زُهره کاظمی" (با نام مستعار "زهرا رهنورد") و شوهرش "میرحسین موسوی" ( با نام مستعار "حسین رهجو") را فراماسون (عضو لُژ قسطنطنیه ) میدانست.چرا؟
دکتر "محمّد مُکری" متولّد 1305 (کرمانشاه) و متوفّی تیرماه 1386(پاریس) نویسنده ،شاعر،مورّخ، محقّق و زبان شناس معاصر ایرانی، استاد دانشگاه سوربُن پاریس بوده که در سال ۱۳۴۴ به پاس سالها خدمات علمی،موفّق به اخذ جایزه و نشان علمی از فرهنگستان آثار ملّی فرانسه شد.
مؤلّف بیش از یكصد جلد کتاب و پژوهشنامه ی علمی و صدها عنوان مقاله درزمینه های تخصّصی علوم مختلف انسانی بوده است.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 به پاریس تبعید شد و پس از بیست و چهار سال مهاجرت و تبعید اجباری موفّق به اجاره هواپیمایی از اِرفرانس شده ودر تاریخ 12 بهمن ماه 1357 با قریب بیست تن از اطرافیان "امام" و عدّه ی زیادی از خبرنگاران خارجی بتهران بازگشت...
به امر "امام" و پیشنهاد وزیر خارجه و خواست رئیس دولت موقّت وبا توشیح و امضاء"امام" بعنوان نخستین سفیر کبیر دولت جمهوری اسلامی در مسکو منصوب شد .
در مسیر پژوهشهایی که در مصاحبه هایم پیرامون قاتل فراری"مسعود کشمیری" و همکارانِ همدستش در دفتر اطّلاعات نخست وزیری ؛ با جناب مهندس "موسی خیّر" (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ی "شهید رجایی") داشتم؛ ایشان به یادداشتهای دقیق مرحوم "مُکری" اشاره نمود. پس از مدّتی که برخی از کتابهای ادبی مرحوم "مُکری" مثل دیوان اشعار آن ادیب گرانقدر به دستم رسید در لابلای متون آن به یادداشتهایی برخوردم که کمتر به آنها توجّه شده است. به دلیل اهمّیّت آنها خلاصه ای از آن را ذیلاً تقدیم خوانندگان عزیز می نمایم.جمع بندی اینجانب این است که مرحوم دُکتر "مُکری" از دهه ی 40 شمسی به دلیل دسترسی به اسناد محرمانه ی کتابخانه و مرکز اسناد کاخ الیزه و نظائر آن به اسناد و صورتجلسه های لُژهای فراماسونری دسترسی داشته و با زیرکی تمام قسمتهای مهم آنها را در پاره ای از مکتوبات فارسی منتشر نمود:... باید روزی این گروه و آسیبی که از زمان "میرزا مَلکَم خان" و حتی قبل از آن یعنی از زمان "میرزا صالح شیرازی" بر فرهنگ اصیل کشور ما که می توانست راه خود را در شکوفایی جهان گستر بیابد وارد آورده اند شناخته شود و هیچوقت هم دیر نشده است ...
محمد علی فروغی میرزا مَلکَم خان
... او ("محمد علی فروغی" ) بنیانگزار فوجی از دشمنان فرهنگ ایران و اسلام است که کار عمده ی آنان مانند اسلاف ویرانگر خود همسویی با برنامه های برنامه ریزان و طرّاحان مکاتب سرّی ضدّ فرهنگی و کشتن استعدادها در نطفه ها و توطئه علیه کسانی است که از آخور سیاسی آنها تغذیه نشده اند و نیز از مأموریتهای آنها زشت کردن زیبایان و زیبا کردن و وسمه کشیدن به ابروی سیاهکاران "هم محفلی" خود است که دست آنها را برای اجراء هر جنایتی باز گذارند.و همچنین سوق دادن مخلوقات خود و بیخبران به جلافت و بی بندوباری ...
همیشه در توطئه ها و دخالتهای دولتین متحابّه (!) روس و انگلیس {بخوانید : ویاآمریکا!}در ایران مطلب کلاسیک آن بوده است که بتوانند از مقامات دون رتبه ی فرومایه ی سطح پایین و مقامات بالارتبه ی تازه بر سر کار آمده یا تازه به دوران رسیده چگونه بهره برداری کنند .
و این مطلب خود می تواند در ایران سررشته های بسیاری را بدست بدهد بخصوص در میان اداراتی که بامور کارمندان ارتباط دارند و در آنجا بی سر و صدا یک باند ثابت بعنوان پایگاه همیشه مورد نظر بوده است و این امر از زمان فتحعلیشاه قاجار آغاز گشته است و هیچگاه تعطیل نخواهد شد ....
دیگهای بار گذاشته شده در سفارت منحوسه ی انگلیس برای پشتیبانی عواملشان در جریان مشروطه !
هر زمان فردی باین کشور خدمتی کرده و یا استعداد خدمتی را داشته است بتوسّط همین عمّال و چند مأمور آگاهی و خبرچینی ذهنها را مشوّب ساخته با ایجاد راههای کج و برای مقاصد حال و آینده ی خود که تنها برنامه ی آن در محافل { لُژهای } آنها مورد بررسی و شور قرار گرفته و از جاهای دیگر بر حسب اهمّیّت موضوع بآنها القاء و املاء شده است شروع به ادبیات سازی می کنند تا ذهنها را آماده سازند.با همین عدّه های معدود تا کنون کار چندین قشون خارجی را انجام داده اند ....
سید حسن تقی زاده در کنار همسرش و نیز ایرج افشار و احسان یارشاطر (به تعبیر زنده یاد جلال آل احمد:بارقاطر!)
... از همان آغاز کار،او {" اسماعیل رائین" نویسنده ی کتاب فراماسونری و فراموشخانه در ایران} را تشویق کردم و موادّی در اختیارش گذاشتم ...
مرحوم "رائین" باز هم به جاهای حسّاستر جرأت نکرد نزدیک شود و یا آگاهی نیافت و هیچ گاه حتّی یکی از گزارشهای جلسات آنها را (جز صورت حضور و غیاب اعضاء محافل آنها) منتشر نکرد ...
حسادت و تحریکات "میر حسین موسوی" نخست وزیر نالایق ایران که در آن روزها تصوّر میکرد که من نخست وزیر خواهم شد ...در صورتیکه من به فرزند "امام خمینی" گفته بودم که نه تنها قصد پذیرفتن هیچ مسئولیّتی را ندارم بلکه بزودی هم از سفارت استعفا می دهم که به کارهای علمی مورد علاقه ی خود بپردازم و سه بار هم استعفا دادم و آیت الله قبول نفرمودند و گفتند "نه بمانید"...
دو باره همان تحریکات، همان تفتینات و همان صحنه سازی های قبل از انقلاب تجدید شد و اگر در طول 24 سال گذشته ناکسانی چون پادوهای "تقی زاده" که سانسورچی دستگاه سلطنتی و محافل خود بودند به شایعه پراکنیها و پرونده سازیهای ساواکی می پرداختند،این بار جانوران خلق السّاعه ی دیگری نظیر "میر حسین" ها ... بر عدّه ی کفن دُزدان نخستین افزوده گشته ...او توانست بکمک همان محافل سرّی {لُژهای فراماسونری}خود را بروحانیون بچسباند و در درون آنها رخنه کند و منشأ آنهمه خیانتها شود ...و در پایان هم جام زهر را به ولینعمت خود ("امام خمینی" که قطعاً باو ایمانی هم نداشته است) بنوشاند ..."میرحسین" هم یکی از شاگردان مکتب همین پادوهای "تقی زاده" بود. منتها با ریاکاری و بشکل متظاهر به اسلامی آن ...در شب انقلاب او و زنش نام خود را برای بهره برداری و مأموریّت ها ... تعویض کردند .
زنش "زُهره ی کاظمی" (از همکاران سینه چاک "لیلی امیر ارجمند" و "فرح دیبا") و از گردانندگان انتخاب خوشگلترین دختران به نام دختر شایسته بود که پس از انقلاب متأسّفانه ... عدّه ای از کاربدستان ... را ریا کارانه فریفتند ...
فرح دیبا و لیلی امیر ارجمندی
..."زُهره ی کاظمی" بر خود "زهرا رهنورد" نام نهاد و برای پنهان کردن گذشته ی خود ... و برای اجراء مأموریّتی که از لجنات {Lodges لُژهای}ظاهراً بودئی داشت حتّی شروع به رفت و آمد به خانه ی "امام" نمود تا از هر چیز ممکن مطّلع شود ... حال نه تنها مدیر مدرسه ی الّزهرا است بلکه برای او سایتی هم به زبان انگلیسی (و نه فارسی) ترتیب داده اند که مشحون از اکاذیب و ادّعاهای جعلی و برخلاف است که اگر به زبان فارسی بود ایرانیان او را دست می انداختند.
...چه رنجها کشیدم و چه خون دلها خوردم و چگونه "محمّد علی رجایی" را آتش زدند.درباره ی او و اختلافات او با همکارانش در مقام نخست وزیری و ریاست جمهوری واطّلاعات کم و سواد محدود او خیلی حرفها زده شد که همه هم صحیح نبود،ولی در هر حال هیچکس نتوانست درباره ی مسلمانی و وطن پرستی او کوچکترین تردیدی بخود راه دهد.او مرد ساده و درستکار شرافتمندی بود . او از اولیاءالله و مردان خدا بود.خدا روح پرنورش را غریق رحمت کند. نوّرالله مضجعه.
حادثه ی مرگ دکتر "بهشتی" و "رجایی" چون با تاریخ ایران ارتباط دارد و همه ی حقایق هنوز منتشر نشده است؛ همینکه افقها روشنتر شد بتفصیل ازآن بحث خواهم کرد تا راز بسیاری از قتلهای سیاسی و ترورهای سالهای اوّل انقلاب شناخته گردد و روشن شود که چگونه یک مرد گمنام عقده ای کم سواد(متظاهر به مارکسیستی اسلامی و در باطن همه جا فروخته شدهو شاگرد مکتب "مَلکَم"ی و "جمال"ی) را بنام "میرحسین موسوی" ( وبا نام مستعار قبلی "حسین رهجو") که عملاً سرعملگی جهت آسفالت خیابانها هم برای او زیاد بود بعد از مرگ "بهشتی" و "رجایی" مدّت هشت سال نظیر "هویدا" که سیزده سال بر سر کار ماند در پست نخست وزیری نگاه داشتند ...
از قبلِ انقلاب ، ساواک او را همان اوان تحصیل در دانشگاه ملّی آریامهر بعنوان مهره ای برای آینده گزیده و او را به همکاری و همفکری با پادوهای "مَلکَم"ی واداشته بود. او و همسر وی (خانم درباری "زُهره کاظمی" همکار خانم "لیلی امیر ارجمند" و دوست و ندیم "فرح دیبا" و آماده کننده ی دختران شایسته و ملکه های زیبایی) را ساواک از قبل در آب نمک گذاشته بود و توانسته بود از همان بدو انقلاب او را به روحانیون قالب کند و زنش را به بیت "امام" بفرستد که با آنها رفت و آمد کند و از همه چیز مطّلع شود. این خانم با نوشتن شرح حالهای کاذبانه و قلّابی بی امضاء و در حقیقت بقلم خود در جراید که در شب انقلاب بر خود نام "زهرا رهنورد" نهاده بود و سورپریز پارتیهای هنگام دانشجویی در دانشگاه را فراموش کرده بود ، با گریم و نقاب اسلامی شوهرش را به وزارت (سرپرستی وزارت خارجه) رسانید و مرحوم دکتر " بهشتی" حامی او بود
برای آنکه مبادا بر سر این خانم همان آید که بر سر خانم " فرّخرو پارسا "آ مد به او ترحّم کرده و شوهرش را نیز از دامن مارکسیست های مصلحتی بخیال خود بیرون کشید و برای مبارزه با "بنی صدر" او را بالا بُرد. درباره ی این انتخاب نامناسب روزی به دکتر "بهشتی" اعتراض دوستانه کردم ، او گفت برای کنار گذاشتن لچّاره ای نظیر بنی صدر از رجّاله ای نظیر "میرحسین" باید استفاده کرد ...
... ساواک شاه و محافل تفتین و تسلیم به دستور استادان اعظم این زن و شوهر را برای انقلاب سفید شاه آماده کرده و برای روز مبادا در آب نمک خوابانده بودند و "میر حسین" و زنش را با هزاران نیرنگ و غدر به مدّت هشت سال بر انقلاب تحمیل کردند که با خواری و خفّت سر وزیر و خدمتگزار و حافظ منافع بیگانگان شد. اگر چه او از اعضاء محافل تفتین و تسلیم بود مع ذلک در خدمت خواهرزاده ی خود ("نصر پورجوادی")هم بود که او نیز به نوبه ی خود پرورده ی" احسان نراقی" و دو تن دیگر از اعضای شبکه ی استعمار فرهنگی ("محمد تقی دانش پژوه" و همین "ایرج افشار")بود و هر که یک سانتیمتر قدّش از قامت نارسای او بلندتر بود به طریق "مکتب تفتین و تسلیم" او را از بین برد و مرتکب جنایات وحشتناک گردید.و نیز برای آن که کسی به سوابق ننگین آنها در زمان شاه آگاه نشود برای دیگران با اتّکاء به مراکز سرّی نامبُرده پاپوش می ساختند و "پرونده سازی" می کردند که در کار استعمار خارجی وقفه ای حاصل نشود و باز هم مردم از دسترسی به آموزش های عالی محروم بمانند ..
{دستخط سید محمد خاتمی پس از اجبار به انصراف} نصر پورجوادی
با آنکه طومار خل خُلی و رهجویی و رهنوردی آنها مانند طومار پتیارگان قبلی پیچیده شد { در زمان نگارش متن توسّط مرحوم "دکتر مُکری"،" میر حسین" و مجموعه هم محفلش دیگر نخست وزیری را در اختیار نداشتند و هنوز حکم خودکشی اساتید اعظم مَلاحده جهت راه اندازی فتنه ی 1388 به آنان اماله نشده بود!} معذلک موجی از بدبختی ها و ویرانی ها و ابتذال و جهالت و کذب از آنها بجای ماند و این نتیجه ی شتابکاری و سپردن کارهای نسبتاً بزرگ بافراد حقیر و شیفته ی جاه و مقامست که قبلاً آزموده نشده بودند...و حتّی دارای سوابق ننگینی بودند.
پس از انقلاب بطور ناگهانی از زیر بوته ها سبز شدند ولی در حقیقت بدون آنکه بانیان انقلاب و مردم آنها را بشناسند از مدتها پیش در پشت پرده مهره چینی شده و برای روز معهود در آب نمک گذاشته شده بودند.این دنی طبعان می خواستند همه ی مردم ایران کور شوند تا چهره ی واقعی زشت آنها را نبینند..و برنامه های ویران ساز محافل قبلی را بشکل دیگر و خونخوارانه باجرا درآورند.معذلک محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای آنها را بگیرند.
انَّ اللّه خَلَقَ السّمواتِ و الارضَ بالحق ،إن یشاء یُذهبکم و یأتِ بخلقٍ جدید،إنَّ الارضَ یرثها عبادی الصالحون
جهت شادی روح استاد گرانقدر و شریف دکتر محمّد مُکری
فاتحه ای با صلوات بر محمد و آل محمد
متن فوق خلاصه ای بود از مقاله ی کامل آقای گلپوردر سایت عمّاریون .برای مطالعه ی مطلب کامل می توانید به این آدرس مراجعه فرمائید:
http://www.ammariyon.ir/fa/pages/?cid=3624
مرگ بر رژیم جعلی اسرائیل و صهیونیست
مرگ بر فرقه ضاله بهائیت
مرگ بر منافقین مرگ بر سران فتنه
(مخصوصا موسوی)
سران فتنه را محاکمه کنید
مرگ بر مخالفین جمهوری اسلامی ایران
مطالب مشابه :
تغییرات وجابجایی کابینه ها از دولت بازرگان تا روحانی
این تغییرات یا به دلیل کنارهگیری برخی وزرا و و ورود آنها به وزارت خانه
وقتی کیف شهید دیالمه سالم به خانه میرسد و فقط اسناد ماسون بودن موسوی
پیمان، سامی و او همه به رفت و آمد به خانه ی "امام ها و ویرانی ها و
بعضی اصطلاحات درسی تاریخ ایران و جهان 1
سام ، حام و یافث می باشد و سامی ها کسانی خانه هایی که سلاطین و وزرا و عمال
اسامی و اصطلاحات تاریخ ایران و جهان (1)قسمت دوم
سام ، حام و یافث می باشد و سامی ها کسانی خانه هایی که سلاطین و وزرا و عمال
ریشه ی نژادی و تاریخ دوران قدیم کردها
لوح ها و کتیبه شیرکوه بعد از دو ماه مقام وزارت در گذشت و نخواند و هنگام انتخاب وزرا و
افغانستان در عصر سلسله ی محمد زائی- قسمت دوم و آخر
زیارت گاه ها و اسلحه خانه، و نزد «محمود سامی پاشا» گذراند و زبان
برچسب :
سامی وزارت خانه ها و وزرا