.:| متن آلبوم های استاد شجریان |:.

متن آلبوم های استاد شجریان |:. استاد محمد رضا شجریانمختلف در باره استاد شجریان صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ | پروفایل درباره وب o-shajaryan.jpg
موضوعات وب بهترین آلبوم موسیقی سنتی ( نوا ) آلبوم دلشدگان استاد ( شنیدن و دانلود ) گوش دادن به آلبوم دستان دانلود آلبوم بیداد استاد شجریان ( برا ی شنیدن و دا دانلود آلبوم یاد ایام محمد رضا شجریان دانلود تصنیف مرغ خوش خوان دو نمونه از چليپا هاي خودم يك بازي جالب دانلود فول آلبوم استاد شهرام ناظری دانلود کامل آلبوم های استاد محمدرضا لطفی لینک های مفید خرید شارژ همراه اول ارسال اس ام اس تبلیغاتی رفع خستگی بدن | نیازمندیهای صنعت ساختمان خبر خرید ساعت مچی زنانه | چت روم .:| متن آلبوم های استاد شجریان |:. .:| متن آلبوم های استاد شجریان |:. آلبوم شب، سکوت، کویر استاد شجریان

متن ترانه های شب سکوت کویر


ساز و آواز
تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی
بمیرم تا تو چشم تر نبینی
شرار اه پر اذر نبینی
چنان از اتش عشقت بسوزم
که از مو رنگ خاکستر نبینی
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرده تاوان از که جوید
دریغا نیست همدردی موافق
که بر بخت بدم خوش خوش ببوید
۴-سیه بختم که بختم واژگون بی واژگون بی
سیه روزم که روزم تیره گون بی تیره گون بی
شدم محنت کش کوی محبت
زدست دل که یا رب غرق خون بی غرق خون بی
۵-زعشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماه رو دادن به شبهای تار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
ساز و آواز
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیده‌ی گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چاره‌ی دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من

گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوخته‌ی خویش‌دار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
ای عاشقان
ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
چندین که از خُم در سبو خون دل ما میرود
ای شاهدان بزم کین پیمانه ها پر خون کنید
دیدم به خواب نیمه شب، خورشید و مه را لب به لب
تعبیر این خواب عجب، ای صبح خیزان، چون کنید؟
دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید


آلبوم جانِ جان ( چاووش ۹ ) استاد شجریان

ساز و آواز (درآمد – زابل ،مویه و فرود)
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر
از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبریل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد شرح
از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر

آلبوم به یاد عارف (چاووش۱) استاد شجریان

متن ترانه های به یاد عارف (چاووش۱)


پیش درآمد
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید

درآمد، چهار مضراب، آواز
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کراست سایه در این فتنه ها امید امان
شد آن زمان که بود دلی در امان امید

ضربی شکسته، آواز، مثنوی
باز بانگی از نیستان می رسد
غم به داد غم پرستان می رسد
بشوید این شرح هجران بشنوید
با نی نالنده هم دستان شوید
بی شما این نای نالان بی نواست
این نواها از نفسهای شماست
آن نفس کآتش برانگیزد ز آب
آن نفس کآتش ازو آمد به تاب
آن نفس که آیینه را روشن کند
آن نفس کاین خاک را گلشن کند
آن نفس کز شوق شورانگیز وی
بر دمد از جان نی صد های و هی

تصنیف رنگ
بنشین بیادم شبی تر کن از این می لبی که یاد یاران خوش است
یاد اور این خسته را کاین مرغ پر بسته را یاد بهاران خوش است
مرغی که زد ناله ها هر نفس در قفس
عمری زد از خون دل نقش گل در قفس یاد باد
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
ای بلبلان چون در این قفس وقت گل رسد زین پاییز یاد ارید
چون بر دمد ان بهار خوش در کنار گل از ما نبز یاد ارید
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
عارف اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد
گر بایدت دامان گل ای یار ای یار
پروا مکن چون بجان رسد از خار آزار
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد

آلبوم سپیده ( چاووش ۶ ) استاد شجریان

متن ترانه های سپیده ( چاووش ۶ )



ساز و آواز
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
در این هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آن که هست به دست خرد زمام شما
ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

ایرانی
ایرانی به سرکن خواب مستی
برهم زن بساط خود پرستی
که چشم جهانی سوی تو باشد
چه از پا نشستی
در این شب سپیده نادمیده
تیغ شب به خونش درکشیده
امید چه داری از این شب
که در خون کشیده سپیده
تیغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندری کن
در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوری کن
از درون سیاهی برون تاز
پرچم روشنائی برافراز
تا جهانی از تباهی وارهانی
دیو شب را تیغ بر دل برنشانی
با خواری در روزگار ننگ باشد زندگانی
مرگ به تا چنین زندگانی
ای مبارز ای مجاهد ای برادر
دل یکی کن ره یکی کن بار دیگر
راه بگشا سوی شهر روشنی ها
روزگار تیرگی ها برسرآمد

ساز و اواز
زمان به دست شمامی دهدزمام مراد
ازآنکه هست به دست خردزمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شدازامان زمین دانه چین دام شما
به زیرران طلب زین کنیداسب مراد
که چون سمند زمین شدستاره رام شما
به شعرسایه درآن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش بادجام شما
(هوشنگ ابتهاج)

(یادگار خون سرو)
۱-دلادیدی که خورشیدازشب سرد
چوآتش سرزخاکستربرآورد
۲-زمین وآسمان گلرنگ وگلگون
جهان دشت شقایق گشت ازاین خون
۳-نگرتااین شب خونین سحرکرد
چه خنجرها که ازدلهاگذرکرد
۴-زهرخون دلی سروی قدافراشت
زهرسروی تذروی نغمه برداشت
۵-صدای خون درآوازتذروان
دلا این یادگار خون سرو است
(سایه)

تصنیف ای ایران ای سرای امید
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است ِ وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

آلبوم سِرّ عشق استاد شجریان

متن ترانه های سر عشق



ضربه ماهور
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را (۲)
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را،
دیدار آشنا را
تصنیف عشق تو
عشق تو آتش جانا، (۲)
زد بر دل من
بر باد غم داد آخر،(۲)
آب و گل من
روی تو چون دیده دل،(۲)
بهتر ز لیلی
شد بند زنجیر دام،(۲)
مجنون دل من
شد بند زنجیر دام،
مجنون دل من
وصل تو مشکل مشکل،(۲)
جان دادن آسان
وصل تو مشکل مشکل،
جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
یارب کن آسان آسان، این مشکل من
وصل تو مشکل مشکل، جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
(یارب کن آسان آسان، این مشکل من) (۲)

آلبوم آستان جانان استاد شجریان

متن ترانه های آستان جانان



تصنیف جان جانان
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
«حافظ»


سری دیرم که سامانش نمی بو
غمی دیرم که پایانش نمی بو
اگر باور نداری سوی من آی
ببین دردی که درمانش نمی بو
خوش آن ساعت که یار از در درآیو
شو هجرون و روز غم سر آیو
ز دل بیرون کنم جون را به صد شوق
همین واجم که جایش دلبر آیو
«باباطاهر»

آستان جانان
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
«حافظ»- غزل شماره 154



سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی
«حافظ»


دلا از دست تنهایی به جونم
ز آه و ناله خود در فغونم
شوان تار از درد جدایی
کره فریاد مغز استخونم
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی
فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم
نمی دونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
نمی دونم دل سرگشته ما(مو)
کجا می گردد و در خونه کیست
نصیب کس نَوی درد دل مو
که بسیارِ غم بی حاصل مو
کسی بو از غم و دردم خبر دار
که داره مشکلی چون مشکل مو
دلی دیرم که بهبودش نمی بو
نصیحت می کرم سودش نمی بو
به بادش می نهم نِش می بره باد
بر آتش می نهم دودش نمی بو
بود درد مو و درمونم از دوست
بود وصل مو و هجرونم از دوست
اگه قصابم از تن واکِره پوست
جدا هرگز نگرده جونم از دوست
مو آن آزرده یِ بی خانمونم
مو آن محنت نصیب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بیابون
که هر بادی وزه پیشش دِوونم
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم
مو که افسرده حالُم چون ننالُم ؟
شکسته پر و بالُم چون ننالم ؟
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالُم چون ننالم ؟
به آهی گنبد خضر را بسوجُم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمایی بساجی یا بسوجم
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد
«باباطاهر»

تصنیف شیدایی
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

آلبوم بیداد استاد شجریان

متن ترانه های بیداد



بیداد
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان محبت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهر یاران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان درنمی آید سواران را چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی می گساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
شعر : حافظ


ترانه (یاد باد)
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند وبلا
کوشش آن حقگذاران یاد باد
گرچه صد رود است از چشمم روان
زنده رود باغ کاران یاد باد
شعر : حافظ

ترانه (باغ نظر)
آنکه هلاک من
آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس ، میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
شعر : سعدی


باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار
کار ملکست آنچه تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باد کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
شعر : حافظ


دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابرویست کافر کیش
خیال حوصله بحر می پزد هیهات
چهاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج می زندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سر فکنده روم
چرا که شرم همی آیدم از حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هرگدا حافظ
خزانه ای به کف آور زگنج قارون بیش
شعر : حافظ

آلبوم دل مجنون استاد شجریان

متن ترانه های دل مجنون



آواز بیات زند
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگوبجزسخن دل نشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
ای یار آشنا ! علم کاروان کجاست؟
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
دردا و حسرتا ! که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگردل نامهربان دوست
بی حسرت ازجهان نرود هیچ کس به درد
الا شهید عشق به تیر ازکمان دوست
بعدازتوهیچ دردل سعدی گذرنکرد
وان کیست درجهان که بگیرد مکان دوست

تصنیف صنما
صنما جفا رها کن
صنما جفا رها کن
کرم این روا ندارد
کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی
بنگر به سوی دردی
که زکس دوا ندارد
که زکس دوا ندارد
زصبا همی رسیدم
زصبا همی رسیدم
خبری که می پریدم
زغمت کنون دل من
زغمت کنون دل من
خبر ازصبا ندارد
زصبا همی رسیدم
خبری که می پریدم
زغمت کنون دل من
زغمت کنون دل من
خبر ازصبا ندارد
ز فلک
زفلک فتاد طشتم دل ای دل
به محیط غرقه گشتم
غرقه گشتم غرقه گشتم غرقه گشتم
به درون بحر جزتو
دلم آشنا ندارد
دلم آشنا ندارد
همه عمراینچنین دم
همه عمراینچنین دم
نبدست شاد وخرم
به حق وفای یاری
که زکس وفا ندارد
که زکس وفا ندارد
برویم مست امشب
برویم مست امشب
به وثاق آن شکرلب آن شکر لب
برویم مست امشب
به وثاق آن شکرلب آن شکر لب
چه زجامه کن گریزد
چه زجامه کن گریزد
چو کسی قبا ندارد
چو کسی قبا ندارد قبا ندارد قبا ندارد

آواز افشاری
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
آید کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید

تصنیف دل مجنون
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هردو را ویرانه کردی عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی
وا نگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی مردانه کردی عاقبت
عشق را بی خویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
شمع عالم بود عقل چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت
من تو را مشغول می کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را ویرانه کردی عاقبت

آواز مثنوی افشاری
این دهــان بستی دهــانی باز شـــد
کـو خـورنده‌ی لــقمـه های راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوی خوان آسـمــانی کن شـــتاب
گـر تــو این انبان ز نـان خــالی کـــنی
پـر زگـــوهــــر هـــای اجــــلالی کـــنی
طــفل جـان از شـیر شــیطان بــاز کن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلک انـــباز کــن
چند خوردی چرب و شیرین از طـعــام
امـــتحـــان کــن چـــند روزی با صــیام
چــند شــب ها خواب را گشتی اسیر
یــک شـــبی بــیدار شــو دولـــت بـگیر

تصنیف یعنی چه
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این همه با همه درساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت کمر سر میان
وز میان تیر به ما آخته ای یعنی چه

آلبوم پیام نسیم استاد شجریان

متن ترانه های پیام نسیم


مرغ سحر
مرغ ســحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار، این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمهء آزادی نوع بشــر سرا
وز نفسی عرصهء این خاک توده را، پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیّاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شامِ تاریکِ ما را سحر کن
نو بهار است
گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمرِ مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل
از این ، بیشترکن ،بیشترکن ، بیشترکن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مختصر، مختصر کن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مخــتصـــر،
مختـصـر کـن

به سکوت سرد زمان
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهیست، کز دل خونین، لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین
اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین
به سکوت سرد زمان، به خــزان زرد زمان،
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد، زمان مهربانی طی شد، (آه از این دم سردیها خدایا) ۲
نه امیدی در دل من، که کشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی، که فروزد محفلِ من
نه همزبان دردآگاهی، که ناله ای خرد با آهی، (داد از این بی دردیها خدایا)۲
(نه صفایی ز دمسازی به جامِ می )۲، که گَرد غم زدل شوید، که بگویم راز پنهان، که چه دردی دارم بر جان
آه از این بی همرازی خدایا ، وای از این بی همرازی خدایا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل آذر، بر شد و خاکستر شد، یک نفس زد وهدر شد
یک نفس زد و هدر شـــــد ، روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راهِ جنون زد، مردم چشمم جامه به خون زد ، یــارا
دل نهم ز بی شکیبی، با فسونِ خود فریبی
چه فسون نافرجامی، به امید بی انجامی، وای از این افسون سازی خدایا
وای از این افسون سازی خدایا

بت چین
ی مه من، ای بت چین ای صنم
لالـه رُخ، زهره جبیین ای صنم
تا به تـو دادم دل و دین ای صـنم
برهمه کس گشته یقین ای صنم
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)۲
هر که تو را دیده ز خـود دل برید
رفته ز خود، تا که رُخت را بدید
تیر غمت، چون به دلِ من رسید
همچو بگفتم که همه کس شنید
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)
ای نفـسِ اُنـسِ تـو احیای من
چون تویی امروزه مسیحای من
حالت جمعی تو پریشان کنی
وای به حال دل شیدای من
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وزتو صبوری نتوانم دیگر
( بیا حبیبم، بیا طبیبم)

ز من نگارم
زمن نگارم عزیزم خبر ندارد
به حال زارم عزیزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزیزم خبر ندارد
دل من از من عزیزم خبر ندارد
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خونِ جگر ندارد
که غیر خونِ جگر ندارد
همه سیاهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزیز من ، آخ، منالُ دیگــــــر
که آه و زاری اتر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بکوبد
کسی که تیغ دو سر ندارد

غم عشقت
(از غــم عشقت) ، (دل شیدا شکست)
(شیشهء می در) ، (شب یلدا شکست )
(از بس که زدم ) ، (ریگ بیابان به کف)
(خار مغیلان ) ، (همه در پا شکست )
تکرار
از غم عشق تو ای صنم
از غم عشق تو ای صنم
از غم عشق تو ای صنم (روز و شب ناله ها می کنم من )
وز قد و قامتت هر زمان
وز قد و قامتت هر زمان (صـد قیامت به پا می کـنم من )
دست و بر زلف تو می زنم ، می زنم (روز خود را سیه می کنم من)
گربه فلک می رسد گربه فلک می رسد، آه من از غمت
(چشم تو دل می برد، دلربا یار)
با من شیدا نشین
با من شیدا نشین، حال نزارم ببین ، بیش از این بد مکن (فتنه به کارم مکن، دلربا یار)
آیین وفا ومهربانی ، آیین وفا و مهربانی ؛ در شهر شما مگر نباشد؛ حبیبم
سر کوی تو تا چند آیم و شُـم
ز وصلت بینوا چند آیم شـُم ، سرکویت برای دیدن تو ،
نترسی از خدا چند آیم و شــُم
صبر و بر جور تو (می کنم من) روز خود را سیه می کنم من،
عمر خود را تبه می کنم من
صبر و بر جور تو ( می کنم من) روزخود را سیه می کنم من ،
(عمر خود را تبه می کنم من )

هر چه کنی بکن
هرچه کنی بکن ، مکن
ترک من ای نگار من
هرچه بری ، ببر ، مبر
سنگدلی به کار من
هرچه بری ، ببر، مبر
رشته الفت مرا
هرچه کنی ، بکن ، مکن
خانه اختیار من
هرچه روی برو ، مرو
راه خلاف دوستی
هرچه زنی ، بزن ، مزن
طعنه به روزگار من

آلبوم خلوت گزیده استاد شجریان

متن ترانه های خلوت گزیده



تصنیف مزرع سبز فلک
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جویی ، خوشه پروین به دو جو
تکیه بر اختر شبگرد مکن کین عیار
تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو

آواز شور به همراه سنتور
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجتست
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
آخر دمی بپرس که ما را چه حاجتست
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجتست
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت ازآن توست به یغما چه حاجتست
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجتست
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجتست
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجتست

تصنیف امان امان
ای امان از فراقت امان
مردم از اشتیاقت امان
از که گیرم سراغت امان
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
چشم لیلی چو بر مجنون شد
دل ز دیدار او پر خون شد
خون شد از راه دل بیرون شد
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
عارف و عامی از می مستند
عهد و پیمان به ساغر بستند
پای خم توبه را بشکستند
امان ، امان ، امان ، امان
امان ، امان ، امان ، امان
: .:| متن آلبوم های استاد شجریان |:. آلبوم چشمه نوش استاد شجریان

متن ترانه های چشمه نوش



ساز و آواز
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کردهی خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند زنسیمش گردی
سیل خیز ازنظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف سیاهت نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع سرگشته برنجم ورنی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
ازحیای لب شیرین تو ای چشمهی نوش!
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست کم از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو گمراه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام ونشان هست که هست
ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست

تصنیف قدیمی نوا
رفتم در میخانه حبیبم! رفتم در میخانه حبیبم!
خوردم دو سه پیمانه، خوردم دو سه پیمانه
من مستم و دیوانه عزیزم! من مستم و دیوانه حبیبم! ما را که برد خانه،ما را که برد خانه
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریز زان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریز زان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی
تو مگر، تو مگر، ماه نکو رویانی
تو مگر، تو مگر، شاه پری رویانی
دلبر عزیز، شوخ با تمیز، برخیز و بریز زان می که جوان سازد، عشقم به تو پردازد

آواز و چهار مضراب
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست

ساز و آواز
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمت گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صدمنت او خاک دری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هرجا نزند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
از وجود این قدرم نام و نشان هست که هست
ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صدمنت او خاک دری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست

قطعه ضربی نغمه اصفهان
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
چون لاله مِی مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم : .:| متن آلبوم های استاد شجریان |:. آلبوم یاد ایام استاد شجریان

متن ترانه های یاد ایام


ساز و آواز شور
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

ساز و آواز
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

سلسله موی دوست
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هرکه دراین حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گربزنندم به تیغ ، درنظرش بی دریغ
دیدن اویک نظر، صدچومنش خونبهاست
گربرود جان ما درطلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست، دوستتر ازجان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهدبیان
گونه زردش دلیل، ناله زارش گواست
مایه پرهیزگار قوت صبراست وعقل
عقل گرفتارعشق، صبرزبون هواست
دلشده پایبند، گردن جان درکمند
زهره گفتارنه، کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود، حاکم رد و قبول
هرچه کند جورنیست، ورتوبنالی جفاست
تیغ برآر از نیام، زهربرافکن به جام
کز قبل ما قبول، وز طرف ما رضاست
گربنوازی به لطف، وربگدازی به قهر
حکم تو برمن روان، زجر تو برمن رواست
هرکه به جور رقیب، یا به جفای حبیب
عهدفرامش کند، مدعی بی وفاست
سعدی از اخلاق دوست، هرچه برآید نکوست
گرهمه دشنام گو، کزلب شیرین دعاست

یاد ایام
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل ، آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان ، اشک روانی داشتم
آتشم برجان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ، ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاک بوس در گهی
چون غبار از شکر ، سر بر آستا نی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم ، بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین ، آسمانی دا شتم
درد بی عشقی زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا نی دا شتم
بلبل طبعم کنون باشد زتنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا ، تا همزبانی داشت

یه قربان خم زلف سیاهت
به قربون خم آی به قربون
زلف سیاهت، زلف سیاهت
فدای عارض، اخ فدای عارض مانند ماه، مانند ماهت
ببردی دین فائز را به غارت
تو شاهی خیل مژگان ها سپاهت
خودم اینجا دلم در پیش دلبر
خدایا این سفر کی میرود کی میرود کی میرود سر
خدایا کن سفر اسون به فائز
که بیند بار دیگر روی دلبر روی دلبر
تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبروم به جان دلبروم که زهر دو عالم که زهر دو عالم
تمنای دیگر تمنای دیگر جز دلبرم جز دلبرم جز دلبرم نیست
خودم اینجا دلم در پیش دلبر
خدایا این سفر کی میرود کی میرود کی میرود سر
خدایا کن سفر اسون به فائز
که بیند بار دیگر روی دلبر روی دلبر
: .:| متن آلبوم های استاد شجریان |:. آلبوم آهنگ وفا استاد شجریان

متن ترانه های آهنگ وفا



پیش درآمد
ای مه من
ای مه من , ای بت جین ,ای صنم
لاله رخ زهرجبین ای صنم
تا بتو دادم دل ودین ,ای صنم
برهمه کس کشت یقین, ای صنم
من زتو دوری نتوانم دکر,وز تو صبورى نتوانم دکر
بیا حبیبم,بیا طبیبم
هرکه تورا دیده زخد دل برید
رفته زخد تاکه روخت را بدید
تیر غمت جون بدل من رسید ,
همجو بکفتم که همه کس شنید,
من زتو دوری نتوانم دکر,وز تو صبورى نتوانم دکر
بیا حبیبم,بیا طبیبم
ای نفس انس تو احیای من
جون توی امروز مسیحای من
حالت جمع تو بریشان کنی , وای بحال دل شیداى من
من زتو دوری نتوانم دکر,وز تو صبورى نتوانم دکر
بیا حبیبم,بیا طبیبم

تصنیف شب وصل
به شب وصلت جانا – دیوانه شدم
به شمع رویت جانا – پروانه شدم
به مه روی تو من جانا – حیران و ماتم
ز غم عشق تو شد جانا – صبر و ثباتم
به حال من نگر ، دلبر دلبر
زارو نزارم ، جانا زارو نزارم
شیدای توام – تاج سرم – بیا به سرم
رسوای توام – چشم ترم – بنشین به برم
عاشق کردی جانا دلم را بردی
به زلف سر کجت دلبر دلبر
گم شده دلم
جانا گم شده دلم

ساز و آواز
هوشیار کسی باشد کز عشق بپرهیزد
این طبع که من دار


مطالب مشابه :


به سکوت سرد زمان

و ششدانگ استاد شجریان می باشد و به جرأت می توان به سکوت سرد زمان. *دانلود موسیقی




شجریان (به سکوت سرد زمان)

شجریان (به سکوت سرد زمان) تاريخ : سه شنبه پانزدهم آبان ۱۳۸۶ | 13:58 " به سکوت سرد زمان "




به سکوت سرد زمان

صداي استاد محمدرضا شجریان. به سکوت سرد زمان. دانلود ويدئوي اجراي




به سکوت سرد زمان...

به سکوت سرد زمان و این هم لینک دانلود دانلود تصنیف شجریان,




به سكوت سرد زمان.

به سكوت سرد زمان. متن و دانلود به سکوت سرد زمان به خزان




سرو چمان

به سکوت سرد زمان مدت زمان 02:06" براي دانلود اين فايل صوتي روي لينک کليک شجریان به




.:| متن آلبوم های استاد شجریان |:.

آلبوم شب، سکوت، کویر استاد شجریان به سکوت سرد زمان، به دانلود آلبوم زیبای ” نای دل




دانلود آلبوم سکوت بهرام

دانلود آلبوم سکوت اصفهانی شجریان. به بقیه و آسمون رو به آفتاب سرد و محیط




متن آلبوم های استاد محمدرضا شجریان (شب سکوت کویر-جان جان(چاووش9)-به یاد عارف(چاووش1)-سپید(چاووش6)-سر

متن آلبوم های استاد محمدرضا شجریان (شب سکوت دانلود آلبوم شب سکوت به سکوت سرد زمان




استاد شجريان و ارکستر ملي ... کنسرت چهلستون

کنسرت چهلستون - دانلود به سکوت سرد زمان استاد محمدرضا شجریان




برچسب :