بررسی عوامل موثر بر انحراف برنامهریزی توسعه در ایران از برنامه های سوم ...
1-عوامل موثر بر برنامه سوم و چهارم عمرانی قبل از انقلاب
برنامه سوم و چهارم نقطه عطف برنامهریزی در ایران است، بطوریکه بدون شناخت آنها نمیتوان شکلگیری، موفقیتها، انحرافات و شکستهای بعدی برنامهریزی را در ایران به درستی شناخت. این تاکید از آن جهت نیز هست که علیرغم مقالات نوشته شده و تحقیقات انجام شده در این حوزه، به دلیل پیچیدگی عوامل تأثیرگذار، میتوان تبیینهایی ارائه داد تا موفقیتها و شکستهای برنامهریزی در ایران را در این دو برنامه و برنامههای بعدی بهتر توضیح دهند.
همان طور که اشاره شد برنامهریزی در ایران بیشتر با منشاء خارجی شکل گرفت ولی منفعت خارجی و داخلی تا حدودی برابری داشتند. ولی بعد از کودتای 1332 این منفعت و دانش خارجی است که در برنامهریزی ایران برتری مییابد و از اینجا تحلیل و مسیر برنامهریزی ایران عوض میشود. لذا تحت تاثیر عامل فوق، آثار این دو برنامه(در ترکیب با عوامل داخلی) تاثیرات مختلفی برجای گذاشتند. در این دوره خارجیها به طور موثرتری، به شکل مستقیم و غیر مستقیم، نظام برنامهریزی ایران را مدیریت کردند. لذا برنامه سوم و چهارم و سازمان برنامه به صورت جزئی از یک مجموعه بزرگتر قرار گرفتند که برای هدف در هم شکستن ساختارهای اقتصاد سنتی ایران برای دستیابی به توسعه سامان داده شدند. آن ها از یک طرف تحول در ساختار سیاسی کشور را دنبال میکردند و از طرف دیگر تحول در ساختار کارفرمایی و مالکیت در ایران را به نتیجه میرساندند و از سوی دیگر زیربناها را از طریق برنامه توسعه میساختند. لذا برنامهریزی در این دوران را باید با اهداف، روشها و در یک فضای وسیع تر مورد بررسی قرار داد که سازمان برنامه، گروههای اول و دوم مشاورانهاروارد و ... تنها جزئی از آن هستند. در این دوران ترکیب عوامل و تحولات مختلف (مانند ضعف علمی گروه اول مشاورانهاروارد، تفاوت نگرش گروه دوم هاروارد به برنامهریزی و عدم آشنایی آنان با وضعیت ایران، حضور ابتهاج در سازمان برنامه، کاهش اعتماد شاه به آمریکاییان، تأثیر کودتا در مشارکت مردم با حکومت و برنامه، تداوم ضعف تحقیقات در سازمان برنامهریزی و متعاقباً ضعف درک علمی و دقیق برنامهریزی توسعه، ضعف سیستم اداری ایران، عدم پیوند برنامهریزی با دستگاههای اجرایی، تضاد سازمان برنامه با دستگاههای اجرایی، بی علاقگی آمریکاییان به توسعه ایران به دلیل پایان جنگ سرد و ...) باعث شد تا علیرغم موفقیتهای برنامه سوم و چهارم، مبانی برنامهریزی در ایران از تحقیقات، شناخت و مشارکت داخلی شکل نگیرد و رابطه ما با خارجیان نیز یک رابطه تبعی شود و منافع آنان بر منافع ملی در برنامه برتری یابد.
2-تحلیلی بر نظام برنامهریزی برنامه سوم و چهارم
مدیریت آمریکاییان بر نظام برنامهریزی ایران در برنامههای سوم و چهارم عمرانی از نظر حسین عظیمی اینچنین بیان شده است:[1]
زمانی که آمریکاییها بعد از کودتای دولت ملی مرحوم دکتر مصدق به ایران آمدند، تردیدی نیست که بر ایران و سیاستگذاری آن مسلط و حاکم شدند. البته، هدف آنها واقعاً توسعه ایران بود، چون منفعت ایشان چنین ایجاب میکرد نه آنکه مثلاً انسان دوست بودند و یا ما را دوست داشتند. داستان این بود که باید حلقه امنیتی دنیای غرب شکل میگرفت و در این حلقه امنیتی که در زیر کشور شوروی قرار داشت، ایران یک حلقه مهم بود. هدف و بحث آمریکائیها این بود که؛ ایران را نمونه میسازیم که هم قوی باشد و هم به همگان نشان میدهیم که کمونیسم پیشرفت ایجاد نمیکند، بلکه غیرکمونیسم پیشرفت ایجاد میکند. چون تئوری آن زمان چنین چیزی را به آنها میگفت و آنها هم همواره بر اساس تئوری کار میکنند. این تئوری مربوطه به زمان کندی و مشاور وی آقای روستو است. در آن زمان آمریکائیها اعضایی از دانشگاه هاروارد را برای برنامهریزی به ایران فرستادند. آنها میدانستند که ایران نه برنامهریزی دارد و نه برنامه ریز. پس ایران را خوب مطالعه کردند. برنامهریزی توسعه یعنی نهادسازی و آمریکاییها این را خوب میدانستند. برنامهریزی توسعه به روش نهادسازی نیز به نوعی مثل پازل بچههاست که قطعات مختلفی کنار هم قرار میگیرند یکی از این قطعات سازمان برنامه بود. برای مثال پازل بانک توسعه صنعت ومعدن را نیز درست کردند.
همچنین گفتند(سال 38-1337)که میخواهیم در صنعت ایران سرمایهگذاری خصوصی انجام شود. خارجی بیاید، سرمایهگذاری کند و تکنولوژی بیاورد. آنها دیدند که هیچگونه سرمایهگذاری صنعتی در ایران وجود ندارد. نگفتند تنها یک قانون مینویسیم و تملق سرمایه گذاران صنعتی را نیز میدهیم. بلکه نهاد و سازمان درست کردند. لذا بانک توسعهصنعت و معدن ایران را تأسیس کردند. کل سرمایه بانک چهل میلیون تومان است. چهل میلیون در آن زمان نسبتاً زیاد بود. 60 درصد از سهام این بانک را به ایرانیان و 40 درصد آن را به خارجیها فروختند. این سهام را نیز به هرکسی نفروختند. به سراغ افرادی رفتند که دارای پول و سرمایه بودند. از سازمانها و افراد خاصی درخواست کردند. در مورد سهم خارجی؛ در آمریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان به سراغ هر شرکت بزرگ تأمین کننده سرمایه که به پول و تکنولوژی دسترسی داشت رفتند و به زور هم که شده آنها را تشویق کردند (به زور، منظور همان تشویقهای دوستانه خودشان است) که بیایید در این بانک توسعه صنعت و معدن سهم بخرید. مثلاً شرکت لازارپرنت در حدود دو هزار دلار سهم خرید که این میزان معادل پول توجیبی مدیرانش هم نبود. چرا این کار را کردند؟ چون بحث آنها این بود که ما سرمایهگذاری خارجی میخواهیم، تکنولوژی خارجی میخواهیم و باید جایی را درست کنیم که این افراد را بشناسند و بتواند به آنها مراجعه کنند و اینها جزئی از خودشان باشند. نه آنکه صرفاً یک قانون بنویسیم و سالها برای اجرای آن دست و پا بزنیم و برای عدم اجرای آن انواع مجازات ها را بگذاریم و در آخر نیز نتوانیم.( به ایران امروز نگاه کنید، الان سال هاست که بحث اجرای اصل 44 قانون اساسی را داریم . از یکطرف تصویب این قانون سال ها طول کشیده و از طرف دیگر نهادهای لازم را برای اجرا نداریم. تازه فکر می کنیم با این قانون می توانیم مسئله را حل کنیم و بعضا نام آن را انقلاب اقتصادی گذاشته ایم. عملاً خواهیم دید که چنین چیزی محال است) یک نهاد یا یک سازمان درست کردند که در لیست سهامدارانشان نام دو هزار صاحب سرمایه و صاحب تکنولوژی ثبت شده بود. سپس به بانک وظیفه ای دادند و گفتند که شما سرمایهگذاری نمیکنید. کار شما مطالعه و تهیه پروژه است. باید در مملکت بگردید و ببینید که در کجا میتوان یک کارخانه مثلاً چینی سازی درست کرد. آیا سودآور هست یا نیست؟ باید مطالعات توجیهی فنی ـ اقتصادی انجام دهید و پروژه سودآور را پیدا کنید. وقتی پیدا کردید به شرکای خود بگویید که این پروژه مورد نظر است، این محاسبات آن است و این هم سود آن، بیایید و سرمایهگذاری کنید. اگر نیامدند بانک خودش اقدام کند و بگوید برای آنکه خاطرتان جمع شود من هم حاضرم 10 درصد از این سهام را خریداری کنم اما به محض آنکه پروژه راه افتاد باید سهام همین 10درصد را نیز بفروشید. چون شما محلل سرمایهگذاری هستید نه سرمایه گذار. پس ببینید آنها برای کار سرمایهگذاری یک نهاد ساختند.
نکته جالبتر این است که گفتند این بانک نمیتواند دولتی باشد. اگر دولتی باشد کارایی نخواهد داشت، پس باید خصوصی باشد. اما کار صنعتی فقط 8 درصد سود دارد درحالیکه کار تجاری 24 یا 25 درصد سود دارد. چطوری میتوان به سرمایه گذار خصوصی گفت که این 25 درصد سود تجاری را رها کن و به 8 درصد سود صنعتی قناعت کرد. یقیناً او این کار را نمیکند. ما هم که میخواهیم این بانک واقعاً خصوصی باشد. بلافاصله این موضوع را به دولت ایران گفتند و عمل کردند. سرمایه این بانک چهل میلیون تومان بود و بانک مرکزی وام بدون بهره 30 ساله ای معادل 60 میلیون تومان یعنی 5/1 برابر سرمایه را در اختیار این بانک گذاشت. بعد گفتند حالا بیایید با این 100 میلیون کاری کنید که این سود 8 درصدی که میخواهید بین 40 میلیون تقسیم کنید، 24 درصد بشود. به عبارت دیگر گفتند درست است که سود تجاری 24 درصد است اما ما هم این کمک را میکنیم تا شما سرمایه داران هم 24 درصد سود ببرید. یعنی آنان فقط به دستور دادن در مورد کار صنعتی اکتفا نمیکردند . بلکه نهاد میساختند و 75 برابر سرمایه وام بدون بهره و سی ساله نیز در اختیارش میگذاشتند ! علاوه بر این مقرر کرده بودند که این نهاد به مدت پانزده سال هیچ قسطی نپردازد و بعد از پانزده سال اقساط را پرداخت کند. اولین کاری را که در داخل خود بانک کردند، استخدام متخصصین ارزیابی پروژه و ایجاد یک کتابخانه برجسته بود. همچنین یکی از افرادی را که در این نوع امور بانکی در دنیا مشهور بود به عنوان مدیرعامل بانک قرار دادند. برای 5 سال بعد افرادی از زمره اقتصاددانان شناخته شده ایرانی را جایگزین کردند. به همین ترتیب ، تمام ریزه کاریها در این بانک رعایت شده بود و گزارشهای قطوری راجع به کارهای توجیهی آن وجود داشت.
مطالعات نشان میدهد در سال ۱۳۵۱حتی یک پروژه مهم صنعتی در ایران نبوده است که این بانک در آن زمان در مورد آن پروژه وظیفهای داشته باشد و انجام نداده باشد. بسیاری از تکنولوژی ها را این بانک برای سرمایهگذاریها وارد میکرد و راحت هم وارد میکرد چون سرمایه گذار خارجی عضو مجموعه خودش بود. بنابراین پروژه سودآور را پیدا میکردند، تعارف هم نداشتند و معتقد بودند که سرمایه دار باید سود ببرد. بعد از آنکه پروژه سودآور را پیدا میکردند به سراغ افراد سرمایه دار میرفتند به سرمایه دار خارجی میگفتند بیا و هرمیزان سهمی که میخواهی در نظر بگیر و خریداری کن، به سرمایه دار ایرانی هم میگفتند تو هم سهم خودت را بگذار، تکنولوژی را هم میتوانید خودتان بیاورید و وارد کنید و بنابراین همه چیز در درون آن نهاد به راحتی حل میشد.
بانک برنامه هم بود که بعداً به بانک اعتبارات صنعتی برای اعتبار دادن و حمایت از صنایع کوچکتر تبدیل شد. در کنار اینها به تدریج سازمان گسترش و نوسازی صنایع را برای ایجاد و پرداختن به پروژههایی مثل فولاد و زیربناهایی که همه جا دولتی است، درست کردند. بانک توسعهکشاورزی را همتای بانک صنعت ومعدن برای کشاورزی روزمره درست کردند. به بانک توسعه کشاورزی گفتند که کارهای مربوط به توسعه صنعت در بخش کشاورزی را شما انجام دهید. همچنین بانک اعتبارات کشاورزی را برای رسیدگی به کشاورزان کوچک ایجاد کردند.
درکنار همه این کارها به ساختار مجلس هم فکر کردند. اصلاحات ارضی را به عنوان جزیی از این پازل معرفی کردند، برای آنکه بتوانند سیستم کلی سیاسی ـ اجتماعی ایران راعوض کنند. به این نتیجه رسیده بودند که ساختارسنتی حاکم بر مجلس جلوی کارشان را میگیرد، پس اصلاحات ارضی ۱۳۴۰ را باهدف تغییر ساختار مجلس مطرح کردند. دیدند که ساختار مجلس در ایران به گونه ای است که جلوی هر تحرکی را میگیرد. غیر از دو مجلس اول دوره مشروطیت، تمام نمایندگان مجالس ایران یا حداقل 50 درصد از آنها تا سال 1962 یعنی زمان اصلاحات ارضی، مالکین زمین هستند و مالکین سنتی هم هستند. آمریکائیها بدنبال تغییر این اوضاع بودند. آمریکا نیامد مالکین را بگیرد و یا اعدام کند. به جای آن اصلاحات ارضی را معرفی کرد. در مرحله اول مزارع مکانیزه معاف شدند. اما چرا ؟ آیا در مورد صاحبان این مزارع پارتی بازی میکردند؟ صاحبانی که آنقدر قدرت دارند که میتوانند با قانون پارتی بازی کنند و اگر قانون هم از این بازی بگذرد، کار آنها پیش میرود. بحث آمریکائیها این نبود. بحث آنان فروپاشی سیستم سنتی مالکیت ایران بود، چون این سیستم را پایگاه همه تصمیمات مجلس میدانستند. در آن زمان به هیچ عنوان موضوع بزرگ مالکی و کوچک مالکی مطرح نبود و آن تبلیغاتی هم که میشد واقعیت نداشت. صحبت آنها این بود که میگفتند هر مالکی میتواند یک روستا یا ده شش دانگی را انتخاب کند و بقیه را به کشاورز بدهد و بعد هم آن ده شش دانگی را یا باید در مرحله بعد مکانیزه کند، یا آن را تقسیم کند و یا اجازه دهد که از سیستم سنتی بیرون آید. در اصل، بحث نهاد سازی بود که اصلاحات ارضی را با موفقیت کامل اجرا کرد. آنها این امکان را فراهم کردند که تصمیم گیریها عوض شود، ساختار روستایی ایران عوض شود، ساختار مجلس ایران عوض شود، ساختار دولت و همه چیز به نفع اهداف آنها تغییر کند. آمریکائیها آن مشکل را پیدا کردند، نهادسازی کردند. نگفتند ما میخواهیم مالکیت سنتی از بین برود پس ظرف یک ماه آینده هر مالک سنتی را میگیریم، مجازاتش میکنیم یا اعدامش میکنیم و یا خود مالک توبه کند و بیاید و بگوید که دیگر به دنبال مالکیت سنتی نمیروم. به تدریج این پازلها شکل میگرفت. بدین ترتیب یکسری هستههای تشکیلاتی بین این پازلها درست کردند. اساس برنامهریزی توسعه نیز همین است. هر پازلی یک وظیفهای دارد و امکانات انجام آن نیز برایش فراهم است. آمریکاییها روی ریزه کاریها خیلی خوب کارکرده بودند.
سازمان برنامه نیز وظیفهاش صرفاً زیربنا سازی بود. سازمان برنامه در آن زمان نه مسئول برنامه بزرگ و جامع کشور بود، نه مسئول بودجه جامع کشور. به سازمان برنامه وظیفه دادند که کارهای راه سازی، سد سازی، نیروگاه و دانشگاه را انجام دهد. به سازمان برنامه گفتند که روی برنامه جامع کار نکن. توجه شود که سازمان برنامه ایران از سال 1351 وارد برنامهریزی جامع شد و تا قبل از آن وارد این نوع برنامهریزی نشده بود. به سازمان برنامه گفتند کار شما این است که سد بسازید، جاده بسازید ولی بودجه با شما نیست. بودجه، مربوط به وزارت دارائی است. دنیا هم در راستای کمک به شاه بسیج شده بود.
3-غیر جامع بودن برنامههای سوم و چهارم
جامع نامیدن برنامه های سوم و چهارم عمرانی عنوان کاملی نیست. آنها به نسبت برنامه های اول و دوم برنامه های جامع تری بودند ولی به دلایل مختلفی آنها برنامه جامع نیستند. برای این استدلال لازم است اشاره شود که:
- در همان زمان گروه دوم مشاوران هاروارد ضمن تاکید بر جامع نبودن برنامه سوم، ارایه تعریف دقیق برنامه ریزی جامع را لازم دانستند."دربرنامه اول، برنامه ریزی به مفهوم برنامه ریزی فعالیت های سرمایهگذاری محدودی بود... در پی تغییرات فوق، مفهوم برنامه ریزی به مفهومی متحول شده که در یک تعریف نه چندان دقیق، برنامه ریزی جامع توصیف شده است... برنامه ریزی جامع اصطلاحی است که به طرق مختلف می توان آن را تعریف کرد."[2]
- برنامه های سوم و چهارم تحت توصیه مشاوران هاروارد بصورت جامع توصیه شد. ولی در جریان عمل به دلیل مشکلات متعدد این هدف محقق نشد. این گروه معتقد است:" آنچه] در برنامه سوم[ باقی می ماند یک مدل است نه یک برنامه"[3]
- اصطلاح جامع از آن در زمان خود استفاده شد که برنامه های سوم و چهارم نسبت به برنامه های اول و دوم اصطلاحاً جامع تر بودند ولی اگر به ابعاد جامعیت برنامه پنجم توجه شود دیگر نمی توان برنامه سوم و چهارم را جامع نامید.
- برنامهریزی جامع نیازمند بودجه ریزی جامع است و تا سال 1351 بودجه جاری در وزارت دارایی بوده است.
- در این دوران باید کل نظام برنامه ریزی را با مدیریت آمریکاییان مورد بررسی قرارداد نه صرفاً برنامه سوم عمرانی. در اینصورت می توان گفت که نظام برنامه سوم یک برنامه هستههای خط دهنده (Core-Planninig) یا کلیدی و دارای استراتژی توسعه است.
- برنامههای سوم و چهارم از الگوی جایگزین واردات استفاده کردهاند که این الگو، برنامهریزی جامع نیست.
4-اشکالات نظام برنامهریزی برنامه سوم و چهارم:
تحت تاثیر عمده آمریکاییان باهدف توسعه ایران که منطبق با منافع آنان بود با روشهای برنامهریزی خود باعث شدند تا اقتصاد ایران در دوره 50-1338 سالانه به طور متوسط رشدی معادل 8 تا 9 درصد آن هم با تورمهای زیر 5 درصد داشته باشد. این موفقیتی بزرگ برای اقتصاد ضعیف ایران محسوب میشد. اما برنامه های سوم و چهارم به دلیل عمده زیر برنامه ریزی ایران را به انحراف کشاند:
- هدف دانش برنامه ریزی به ویژه برنامه ریزی توسعه در آغاز، عمران و توسعه کشور بود. گروه مشاورین هاروارد نیز با پیش نیازها و ضرورت های این نوع برنامه ریزی آشنایی نداشتند. لذا بخش عمده گزارش گروه دوم مشاوران هاروارد به اشتباه گروه اول[4] در پیشنهاد غیرعلمی برنامه ریزی جامع (و غیرقابل اجرا بودن آن برای ایران و اشتباهات مفهومی و فنی و اجرایی آن) برای برنامه سوم می پردازد. گروه دوم مطرح میکند که در "گزارش بازنگری برنامه دوم به طور خلاصه نتیجه گیری شده است که کاستیهای برنامه دوم را به سه عامل " پیچیدگی برنامهریزی"، " کمبود نیروی انسانی آموزش دیده" و " عوامل نهادی" میتوان نسبت داد. به راستی که معلوم نیست کشف ضعفهای بنیادی برنامه دوم چگونه میتواند الزاماً توسل به برنامهریزی جامع را] توسط گروه اول[در پی داشته باشد؟!"[5] همچنین گروه دوم اضافه میکند:" ما اکثراً با این گمان کار خود را آغاز کردیم و همه با این باور کارمان را به پایان رساندیم که اشخاص] گروه اول[ معتقد به برنامهریزی جامع در داوری خود درباره این نوع برنامهریزی دچار اشتباه شدهاند یا اینکه بیش از اندازه به قضاوت خود درباره این برنامهریزی اعتماد کردهاند که متکی بر شواهد کافی نبوده است. آن موقع با توجه به شرایط حاکم در ایران برنامهریزی جامع نمیتوانست کارساز باشد... ما آگاهانه کوشیدیم تا در چارچوب شرایطی کار کنیم که از پیش] توسط گروه اول[ تعیین شده بود...یعنی ] علیرغم اطمینان به اشتباه بودن،[ ضرورت جامعیت برنامهریزی در ایران را بپذیریم."[6]
- گروه هاروارد و برنامهریزان داخلی، به دلایل ضعف علمی، عدم شناخت ایران و ... نتوانستند مفاهیم و روش های صحیح برنامه ریزی ایران را به درستی تبیین کنند و نهایتاً ایران را به سمت نوعی مبهم از برنامه ریزی جامع سوق دادند. گروه هاروارد معتقد است: "ما به رغم تمام موفقیت های خود به عنوان یک اقتصاددان و مدیر اجرایی هیچ شناختی درباره خود ایران یعنی تاریخ، سنت ها، فرهنگ و به ویژه مذهب مردم آن نداشتیم... همکاران ایرانی همواره به ما یادآوری می کردند که مذهب نقش چندانی در اصلاحات اجتماعی ایران ندارد. کاملاً مشخص بود که این ارزیابی غلط است. اما ما به قدری سردر گم بودیم که خود نمی توانستیم به ارزیابی معنی دار نقش مذهب در جامعه ایران دست یابیم."[7]
- ضعف مشارکت سیاسی اجتماعی مردم نیز از اشکالات نظام برنامه ریزی بود. اشتباهی که خارجیان مرتکب شدند این بود که برنامه را بدون مشارکت موثر سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی ایرانیان و با روشهای فنی خود پیش بردند. مردم دخالت موثری در برنامه ریزی نداشتند. مردم تحولات را می دیدند ولی نمی دانستند ناشی از چه چیزی و برای چیست؟ می دیدند جاده، برق، آب و ... تامین می شود، ولی اینکارها ناشی مشارکت اقشار وسیع مردم نیست. آن ها ارتباطی با برنامه پیدا نمی کنند هرچند مصرف کننده نتایج آن هستند. در این رابطه گروه دوم هاروارد در گزارش خود اشاره می کنند: "ما در برنامهریزی ایران باهمکاران ایرانی درگیر بودیم. آنها مدام تاکید میکردند که باید تحولات اجتماعی در ایران صورت بگیرد و ما معتقد بودیم که این درست نیست و ما با همان تحولات فنی که صورت میدهیم، میتوانیم ایران را به توسعه برسانیم."[8]البته وی مینویسد که ما بعد متوجه شدیم که همکاران ایرانی ما درست میگفتند.
- 4. "در این میان شاه نیز از یکطرف به آمریکاییها و گروه هاروارد اعتماد ندارد و از سوی دیگر اعتقادی به ماهیت کار سازمان برنامه
و روشهای آن نداشته و بیشتر آن را به عنوان پشتیبان دیدگاههای شخص خود
میخواهد. "نشانه مهم بی اعتمادی شاه به سازمان برنامه، مطلقه گرایی او در
حاکمیت و دادن
مطالب مشابه :
بررسی عوامل موثر بر قاچاق کالا و ارز و تاثیر آن بر اقتصاد ملی
مقدمه. پدیده قاچاق کالا در کشور ما ، علاوه بر آثار سوء اقتصادی به عنوان یک چالش اقتصادی و
عوامل موثر در تعیین نرخ طلا
عوامل موثر بر در حال حاضر، با توجه به تاثیرگذاری قابلتوجه اقتصاد آمریکا بر اقتصاد جهانی
بررسی عوامل موثر بر انحراف برنامهریزی توسعه در ایران از برنامه های سوم ...
1-عوامل موثر بر برنامه سوم و چهارم عمرانی قبل از انقلاب. برنامه سوم و چهارم نقطه عطف برنامه
عوامل موثر بر صادرات غیر نفتی متدولوژي ARDL
مقالات اقتصادی - عوامل موثر بر صادرات غیر نفتی متدولوژي ardl - مقالات و تجزیه تحلیل های اقتصاد
عوامل موثر بر جذب مشتری در بانک ها - دانلود
دانشجوی اقتصاد - عوامل موثر بر جذب مشتری در بانک ها - دانلود - اخبار روز ، مقالات و پایان نامه
جلسه سوم: عوامل موثر بر بهره وري تعاوني ها و استراتژيهاي ارتقاء بهرهوري
اقتصاد ایران - جلسه سوم: عوامل موثر بر بهره وري تعاوني ها و استراتژيهاي ارتقاء بهرهوري -
عوامل موثر در موفقیت اقتصادی
عوامل موثر سایت اقتصاد از این رو، آگاهی وشناخت اصول پایه ای و حیاتی تأثیر گذار بر
سخنرانی کامل دکتر درگاهی درباره"عوامل موثر بر بازار ارز" در جمع فعالان اقتصادی
سخنرانی کامل دکتر درگاهی درباره"عوامل موثر بر بازار موثر بر نرخ ارز در اقتصاد
فصل اول اقتصاد خرد :نظریه تقاضا
فصل اول: تقاضا - مقدمه - تعريف تقاضا - عوامل موثر بر تقاضا - جدول
عوامل مختلف موثر بر قیمتهای مسکن:
در این مقاله بررسی میشود که نوسانات قیمتهای مسکن در شش اقتصاد عوامل موثر بر
برچسب :
عوامل موثر بر اقتصاد